ذکر امروز

روز چهار شنبه یا حی یا قیوم

عضویت در خبرنامه

جستجوی پیشرفته

Search Engine Optimization

مشاهده | بستن همه


فاطمه (س) الگوی نمونه اسلام PDF چاپ نامه الکترونیک
امتیاز کاربر: / 0
بدخوب 
مقالات - معصومین (ع)
نوشته شده توسط مدیر کل   
چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۰۸:۱۲

سير خلقت نورانى حضرت زهرا(س)
در حديثى از امام صادق- عليه‏السلام- آمده است كه: «جز خدا هيچ نبود، پس خداوند پنج نور را از جلال و عظمت خود آفريد و براى هر يك از آن انوار، اسمى از اسماى الهى بود. خدا «حميد» است و اين اسم در محمد- صلى اللَّه عليه و آله- ظهور يافت. خدا «اعلى» است كه در اميرالمؤمنين على- عليه‏السلام- ظهور يافت. و براى خدا «اسماى حسنى» وجود دارد كه نام حسن و حسين- عليهماالسلام- از آن اسماء مشتق است. و از اسم «فاطر» او، نام زهراى اطهر، فاطمه اشتقاق پيدا كرد پس وقتى كه آن انوار را آفريد، اينها را در ميثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند. و خدا فرشتگان را از نور آفريد پس وقتى كه فرشتگان به اين انوار نظر كردند، امر و شأن اينها را بزرگ شمردند و تسبيح را (از آنها) فراگرفتند و اين مطابق با گفته‏ى فرشتگان است كه در قرآن آمده است: به حقيقت ما (در انتظار اوامر الهى در تدبير عالم) صف كشيده‏ايم. و به راستى ما تسبيح كننده‏ايم، و آن هنگام كه آدم- عليه‏السلام- را آفريد آدم به سوى اين انوار از طرف راست عرش با دقت نظر نموده عرض كرد: اى صاحب اختيار من! آنان كيستند؟ خداى متعال در پاسخ فرمود: اى آدم! آنها برگزيدگان من و خواص من هستند، اينها را از نور عظمت و بزرگى‏ام آفريده‏ام و از اسمهاى خودم اسمى را براى اينها برگرفتم، پس عرض كرد: اى پروردگارم! به حقى كه تو بر اينها دارى اسمهاى اينها را به من بياموز، پس خداى متعال فرمود: اى آدم! اين اسمها نزد تو امانت باشد (كه) سرّ و رازى از راز من است. غير تو نبايد بر آن آگاه شود جز به اذن من، عرض كرد: پروردگارم قبول كردم. خداوند پس از گرفتن اين پيمان، اسمهاى آنها را به آدم- عليه‏السلام- تعليم داد. و به فرشتگان عرضه كرد، هيچ كدام به آنها عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداى متعال كه فرمود: مرا از نامهاى اينها خبر دهيد اگر راست مى‏گوييد، عرض كردند: منزهى تو! براى ما علمى نيست جز آنچه به ما آموخته‏اى. همانا تو عالم و داراى حكمتى. (آنگاه خداوند) فرمود: اى آدم! فرشتگان را به اسمهاى آن انوار خبر ده، پس وقتى كه اينها را به اسماء خبر داد، فرشتگان دانستند كه اين مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و آدم به سبب آگاهى از آن، فضيلت و برترى يافته است. سپس امر به سجده‏ى آدم- عليه‏السلام- شدند؛ زيرا كه سجده‏ى ملائكه، فضيلتى براى آدم و عبادت براى خداى متعال بود. چون كه سجده ملائكه، سزاوار آدم بود»
حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه و اهل‏بيت علت آفرينش هستى
رسول خدا فرمود: هنگامى كه خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفريد و از روح خود در او بدميد، آدم به جانب راست عرش نظر افكند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و ركوع مشاهده كرد، عرض كرد: خدايا قبل از آفريدن من، كسى را از خاك خلق كرده‏اى؟ خطاب آمد: نه، نيافريده‏ام. عرض كرد: پس اين پنج شبح كه آنها را در هيئت و صورت همانند خود مى‏بينم چه كسانى هستند؟
خداى تعالى فرمود: اين پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمى‏آفريدم، نامهاى آنان را از اسامى خود مشتق كرده‏ام (و من خود آنان را نامگذارى كرده‏ام)، اگر اين پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مى‏آفريدم و نه عرش و كرسى را، نه آسمان و زمين را خلق مى‏كردم و نه فرشتگان و انس و جن را.
منم محمود و اين محمد است، منم عالى و اين على است، منم فاطر و اين فاطمه است، منم احسان و اين حسن است، و منم محسن و اين حسين است. به عزتم سوگند، هر بشرى اگر به مقدار ذره‏ى بسيار كوچكى كينه و دشمنى هر يك از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مى‏افكنم... يا آدم، اين پنج تن، برگزيدگان من هستند و نجات و هلاك هركس وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به آنان دارد. يا آدم، هر وقت از من حاجتى مى‏خواهى، به آنان توسل كن.
ابوهريره مى‏گويد، پيامبر اكرم در ادامه‏ى سخن فرمود: ما پنج تن كشتى نجاتيم، هركس با ما باشد، نجات يابد، و هركس كه از ما روگردان شود هلاك گردد. پس هركس حاجتى از خدا مى‏خواهد پس به وسيله‏ى ما اهل‏بيت از حضرت حق تبارك و تعالى مسئلت نمايد».
حقيقت آنست كه پنج تن مقدّس رمز خلقتند:
يا أحمَدُ! لَو لاكَ لَما خَلَقتُ الأفلاكَ، وَ لَو لا عَلِىُّ لَما خَلَقتُكَ، وَ لَو لا فاطِمَةُ لَماخَلقُتُكما. (1)
اى احمد! اگر تو نبودى آسمان و زمين نمى‏آفريدم و اگر على نبود تو را نمى‏آفريدم و اگر فاطمه نبود شما را نمى‏آفريدم (يعنى شمايان رمز خلقتيد).
و فاطمه حوريّه‏اى بود كه چند صباحى لباس آدميان در بر نمود:
روشنى عالم از نور حضرت زهرا (س)
ابن‏مسعود نقل مى‏كند كه، ديدم على بن ابى‏طالب عليه‏السلام را كه مشغول نماز است و در ركوع و سجودش مى‏گويد: «اللهم بحق محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم عبدك، اغفر للخاطئين من شيعتى»
پروردگارا، به حق بنده‏ى مقربت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم خطاكاران از شيعيان مرا ببخش.
از نزد او خارج شدم و به محضر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم شرفياب شدم. ايشان را در حال نماز يافتم. ديدم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در نماز خود مى‏گويد:
«اللهم بحق على عليه‏السلام عبدك اغفر للخاطئين من امتى»
خداوندا، خطاكاران از امت مرا، بحق على عليه‏السلام بنده‏ى مقربت ببخش.
از آنچه ديده بودم، در من وحشت و ترديد بزرگى ايجاد شد. وقتى نماز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به پايان رسيد، خطاب به من فرمودند:
اى پسر مسعود، آيا كافر شدى بعد از آنكه ايمان آورده بودى؟
عرض كردم، ابداً چنين نيست يا رسول‏اللَّه، بلكه ديدم على عليه‏السلام را كه خداوند را به حق شما طلب مى‏كرد و شما را ديدم كه خدا را به حق على عليه‏السلام مى‏خوانديد. پس ترديد كردم كه كداميك از شما نزد خداى عزوجل برتريد.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: اى پسر مسعود، بنشين.
پس من در مقابل، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نشستم.
آن حضرت فرمودند: «ان اللَّه خلقنى و علياً من نور قدرته قبل ان يخلق الخلق بالفى عام اذ لا تسبيح و لاتقديس.» خداوند من و على عليه‏السلام را از نور عظمت و بزرگى خود خلق كرد: هزار سال قبل از آنكه ساير خلائق را بيافريند. زمانى كه هيچ تسبيح و تقديسى وجود نداشت.
«ففتق نورى، فخلق منه السموات و الارضين و انا و اللَّه اجل من السماوات و الارضين.» پس نور مرا شكافت و از نور من آسمانها و زمين را آفريد به خداى تبارك و تعالى قسم كه من از آسمانها و زمين برترم.
«وفتق نور على بن ابى‏طالب عليه‏السلام فخلق منه العرش و الكرسى و على بن ابى‏طالب عليه‏السلام و اللَّه افضل من العرش و الكرسى» و چون نور على عليه‏السلام را منتشر ساخت عرش و كرسى از نور او خلق گرديد؛ به پروردگار قسم كه على عليه‏السلام از عرش و كرسى افضل است.
«و فتق نور الحسن عليه‏السلام فخلق منه اللوح و القلم و الحسن عليه‏السلام و اللَّه افضل من اللوح و القلم». سپس نور حسن عليه‏السلام را باز كرد و لوح و قلم از نور حسن عليه‏السلام به وجود آمد و به خدا قسم كه حسن عليه‏السلام از لوح و قلم نيز برتر است.
«وفتق نور الحسين عليه‏السلام فخلق منه الجنان و الحور العين و الحسين عليه‏السلام و اللَّه افضل من الحور العين.» و چون هستى را از نور حسين عليه‏السلام معطر كرد، بهشت و حوريان زيباروى از نور او پديدار گشتند؛ واللَّه حسين از حورالعين برتر است.
«ثم اظلمت المشارق و المغارب فشكت الملائكه الى اللَّه تعالى ان يكشف عنهم تلك الظلمه فتكلم اللَّه جل جلاله كلمه فخلق منها روحا ثم تكلم بكلمه فخلق من تلك الكلمه نورا فاضاف النور الى تلك الروح و اقامها مقام العرش فزهرت المشارق و المغارب فهى فاطمه الزهراء عليهاالسلام و لذلك سميت الزهراء لان نورها زهرت به السماوات.» سپس همه‏ى هستى از شرق تا به غرب تاريك ماند. ملائكه بر پروردگار از آن همه تاريكى و ظلمت شكايت كردند و خواستند كه پروردگار تاريكى را از ايشان برطرف كند. پروردگار در اجابت خواسته‏ى آنان كلمه‏اى فرمود، از آن كلمه روحى خلق گرديد، سپس كلمه‏اى ديگر فرمود و از آن كلمه نورى خلق شد پس آن نور را به آن روح اضافه كرد و آن را در بلندترين مكان عرش قرار داد. همه‏ى عالم از شرق تا به غرب نورانى شد. آن روح آميخته به نور خلق شده از لطف پروردگار كسى نيست، جز فاطمه زهرا عليهاالسلام و به همين دليل او را زهرا عليهاالسلام ناميدند زيرا نورش آسمانها را روشن ساخت. در ادامه‏ى اين روايت زيبا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى‏فرمايند:
«يابن مسعود اذا كان يوم القيامه يقول اللَّه جل جلاله لى و لعلى ادخلا الجنه من شئتما و ادخلا النار من شئتما و ذلك قوله تعالى (القيا فى جهنم كل كفار عنيد) فالكافر من جحد نبوتى و العنيد من جحد بولايه على بن ابى‏طالب عليه‏السلام و عترته و الجنه لشيعته و لمحبيه.» اى پسر مسعود، چون روز قيامت فرارسد، پروردگار به من و على عليه‏السلام مى‏فرمايد: هركس را كه مى‏خواهيد به بهشت داخل كنيد و به جهنم بفرستيد هركس را كه مى‏خواهيد. و اين قول پروردگار در قرآن مجيد است كه (القيا فى جهنم كل كفار عنيد)
هر كافر متكبر لجوج را به جهنم افكنيد پس كافر كسى است كه از نبوت من سرپيچى كند و عنيد كسى است كه از ولايت على بن ابى‏طالب عليه‏السلام و عترتش و محبت كردن به شيعيان و دوستانش سر باززند.
و در روايت ديگرى است كه:
خداوند نور پنج تن را از نور عظمتش آفريد، و آسمان و زمين را از نور پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و عرش و كرسى را از نور على عليه‏السلام و لوح و قلم را از نور حسن عليه‏السلام و حورالعين را از نور حسين عليه‏السلام آفريد. مشرق و مغرب عالم در ظلمت و تاريكى بود. فرشتگان از اين ظلمت به خدا شكايت كردند و خدا را به اين انوار قسم دادند كه ظلمت را بردارد.
اين بود كه خداوند روح و نور فاطمه عليهاالسلام را آفريد، و مشرق و مغرب آفرينش روشن شد.
خلقت حضرت زهرا (س)و شيعيان از سرشت يكسان
امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: «إن اللَّه خلق محمداً من طينة من جوهرة تحت العرش، و إنه كان لطينته نضح فجبل طينة أميرالمؤمنين عليه‏السلام من نضح طينة رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و كان لطينة أميرالمؤمنين عليه‏السلام نضح فجبل طينتنا من فضل طينة أميرالمؤمنين عليه‏السلام، و كانت لطينتنا نضح فجبل طينة شيعتنا من نضح طينتنا، فقلوبهم تحن إلينا، و قلوبنا تعطف عليهم تعطف الوالد على الولد و نحن خير لهم و هم خير لنا، و رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم لنا خير و نحن له خير». (بصائر الدرجات ص 14، بحارالانوار 25/ 8).
يعنى: «خداوند محمد را از طينت و سرشتى كه از گوهرى در زير عرش بود خلق فرمود، و طينت محمد را تراوشى بود كه خداوند طينت اميرالمؤمنين را از همان تراوش طينت رسول خدا خلق نمود. و طينت اميرالمؤمنين را از نيز تراوشى بود كه خداوند طينت ما را از باقيمانده‏ى طينت اميرالمؤمنين خلق كرد، و براى طينت ما نيز تراوشى بوده كه خداوند شيعيان ما را از همان تراوش طينت ما خلق فرموده است. دلهاى شيعيان ما مشتاق ما هستند و دلهاى ما نيز- بمانند مهربانى و شفقت پدر به فرزند- به آنان توجه دارد. ما براى شيعيانمان بهترين‏ها هستيم و شيعيان ما براى ما بهترين‏ها هستند، رسول خدا نيز براى ما بهترين است و ما هم براى او بهترين‏ها هستيم».
تصوير حضرت زهرا (س)در بهشت
«آدم و حوا در كنار هم نشسته بودند كه جبرئيل به نزدشان آمد و آنان را همراه خود به داخل قصرى از طلا برد، در آنجا تختى از ياقوت قرمز بود و بالاى آن تخت قبه‏اى بود نورافشان، و در ميان آن قبه چهره‏اى غرقه در نور، كه تاجى بر سر نهاده و دو گوشوار از لؤلؤ در گوشش، و گردن‏بندى از نور بر گردنش آويخته بود. هر دو از نورانيت حيرت‏انگيز آن تمثال در شگفت شدند به حدى كه حضرت آدم زيبائى همسرش حوا را فراموش نمود (زيرا شاهد يك زيبائى بى‏سابقه و حسن بى‏نظيرى بود)، لذا روى به جبرئيل كرد و پرسيد اين صورت كيست؟ جبرئيل گفت: اين فاطمه است، و آن تاجش احمدنما، گردن‏بندش حيدرنما و دو گوشوارش نشانگر حسن و حسين اوست. آنگاه حضرت آدم سر خويش را به سوى قبه نور بلند كرد، و در آنجا اين پنج اسم را با خط نور نوشته ديد: من محمودم و اين محمد است، من اعلى هستم و اين على است، من فاطرم و اين فاطمه است، من محسنم و اين حسن است، و احسان از من است و اين حسين است.
نامهاى گره‏گشا و توبه‏ى حضرت آدم (ع)
وقتى اسامى پنج تن مقدس را جبرئيل براى حضرت آدم قرائت كرد، جبرئيل گفت: يا آدم، اين نامها را بخاطر بسپار كه بعدها يقيناً به آنها نيازمند مى‏شوى، و آن اسماء مشكل‏گشاى تو خواهند بود. بعد از آنكه حضرت آدم مرتكب آن ترك اولى شد و در نتيجه بر زمين فرود آمد، بعد از 300 سال اشك ريختن (به ياد آن نامهاى مقدس افتاد) و با آن اسماء مبارك دعائى ترتيب داد و به پيشگاه خداى متعال چنين معروض داشت:
پروردگارا به حق محمد، على، فاطمه، حسن و حسين، يا محمود، يا اعلى، و يا محسن، يا فاطر از خطاى من درگذر و توبه مرا قبول فرما. در آن هنگام از جانب خداى تعالى خطاب آمد كه يا آدم اگر (در آن حال دعا) درخواست مى‏كردى كه گناهان همه‏ى فرزندانت را بيامرزم هر آينه همه‏ى آنان را مى‏بخشيدم».
عرض ولايت حضرت زهرا (س) بر موجودات
در ضمن حديث معراج آمده است كه خداوند فرمود: اى محمد، من، تو و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين را از نور خودم آفريدم و ولايت شما را بر اهل آسمانها و زمين عرضه كردم، هركس آن را پذيرفت در نزد من از مؤمنين به حساب آمد و هركس آن را منكر شد، در نزد من از گمراهان (از ستمگران. خ- ل) محسوب شد، اى محمد! اگر بنده‏اى از بندگان من آن قدر مرا بپرستد و عبادت كند كه از كار افتد و از لاغرى و ناتوانى بسان مشك خشكيده و فرسوده‏اى شود و بعد به هنگام ورود بر من منكر ولايت شما باشد او را نخواهم آمرزيد تا اينكه اقرار به ولايت شما نمايد.
اى محمد، آيا دوست دارى آنان را ببينى؟ گفتم: آرى، پروردگارا! فرمود: نگاه كن، من به طرف راست عرش نگريستم، و اسم خود را ديدم و اسم على و فاطمه و حسن و حسين و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن را و اسم مهدى را در وسط آن به گونه‏اى ديدم كه گويا ستاره‏اى درخشان است فرمود: اى محمد! اينان حجت‏هاى من بر آفريدگانم مى‏باشند و اين آن كسى است كه از فرزندان تو، به شمشير قيام مى‏كند و از دشمنانم انتقام مى‏گيرد.
خلقت جسمانى حضرت زهرا (س)
فرمان الهى، بر خلقتى مبارك
روزى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در «ابطح» نشسته بود، جبرئيل نازل شد و عرض كرد: خداوند بزرگ، بر تو سلام فرستاده و مى‏فرمايد: چهل شبانه روز از خديجه كناره‏گيرى كن و به عبادت و تهجد مشغول باش. پيغمبر اكرم بر طبق دستور خداوند حكيم، چهل روز به خانه‏ى خديجه نرفت. و در آن مدت، شبها به نماز و عبادت مى‏پرداخت و روزها روزه‏دار بود.
توسط عمار براى خديجه پيغام فرستاد كه اى بانوى عزيز، كناره‏گيرى من از تو بدان جهت نيست كه كدورتى داشته باشم، تو همچنان عزيز و گرامى هستى. بلكه در اين كار از دستور پروردگار جهان اطاعت مى كنم، و خدا به مصالح آگاهتر است. اى خديجه، تو بانوى بزرگوار هستى كه خداوند، در هر روز چندين مرتبه به وجود تو بر فرشتگان خويش مباهات مى‏كند. شبها درب خانه را ببند و در بستر استراحت كن و منتظر دستور پروردگار عالم باش. من در اين مدت در خانه‏ى فاطمه دختر اسد خواهم ماند.
خديجه بر طبق دستور رسول خدا رفتار كرد و در آن مدت از مفارقت همسر محبوب خويش و اندوه تنهايى مى‏گريست.
چون چهل روز بدين منوال سپرى شد، فرشته‏ى خدا فرود آمد. غذائى از بهشت آورد و عرض كرد:
امشب از اين غذاهاى بهشتى تناول كن.
رسول خدا با آن غذاهاى روحانى و بهشتى افطار كرد. هنگاميكه برخاست تا آماده‏ى نماز و عبادت شود، جبرئيل نازل شد و عرض كرد:
اى رسول گرامى خدا، امشب از نماز مستحبى بگذر و به سوى خانه‏ى خديجه حركت كن زيرا خدا اراده نموده كه از صلب تو فرزند پاكيزه‏اى بيافريند.
پيغمبر اكرم با شتاب رهسپار خانه‏ى خديجه شد.
خديجه مى‏گويد: در آن شب طبق معمول، درب خانه را بسته و در بستر استراحت كرده بودم. ناگهان صداى كوبيدن در بلند شد. گفتم: كيست؟ كه جز محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) كسى سزاوار نيست درب اين خانه را بكوبد. آهنگ دلنشين پيغمبر بگوشم رسيد كه فرمود: باز كن، محمد هستم. شتابان در را باز كردم. با روى گشاده وارد خانه شد. طولى نكشيد كه نور فاطمه عليهاالسلام از صلب پدر به رحم مادر وارد شد.
مطلب ديگر آنكه: اعتكاف چهل روزه حضرت در خانه فاطمه بنت اسد، و شب زنده‏دارى و روزه‏هاى مكرر و كناره‏گيرى از مردم و از همسر بزرگوارش خديجه، شباهتى به دوران آغازين نزول وحى و روزهاى نخستين قبل از بعثت داشت آرى: در آن ايام آماده پذيرش تحفه الهى بود كه بزودى منشا پيدايش امامت و ولايت مى‏شد بلكه او ريشه اصلى درخت نبوت بود، همانگونه كه از حضرت باقر عليه‏السلام وارد شده است.
مطلب ديگر آنكه حضرت سنت و روش هميشگى خود را در هنگام افطار ترك كرده و آن غذا را به خود اختصاص داده و ديگران را از ورود به آن خانه منع كرد.
نكته ديگر آنكه: سنت خود را در تطهير و وضو گرفتن به هنگام ورود به خانه و آماده شدن براى نماز قبل از خوابيدن ترك كرد كه اين رها كردن سنت جاريه دلالت بر اهميت آن موضوع دارد.
صحبت حضرت زهرا (س) با مادر قبل از تولد
حضرت امام صادق عليه‏السلام فرمودند: چون حضرت خديجه سلام‏اللَّه‏عليه با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ازدواج كرد، زنان قريش مكه، از حضرت خديجه سلام‏اللَّه‏عليه دورى گرفتند و ديگر به منزل او رفت و آمد نمى‏كردند و مانع رفتن زنان ديگر هم مى‏شدند، حضرت خديجه سلام‏اللَّه‏عليه در وحشت و تنهايى بسر مى‏بردند و دلخوشى ايشان فقط به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بود، تا به حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏عليه حامله شدند، حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏عليه با مادر در وحشت و تنهائى حديث مى‏كرد، و در شكم تكلم مى‏نمود و مادر را امر به صبر و بردبارى و تحمل در تنهائى مى‏نمود به طورى كه يك روز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله وارد خانه شدند، ديدند حضرت خديجه سلام‏اللَّه‏عليه با كسى سخن مى‏گويد فرمودند: خديجه جان: با چه كسى تكلم مى‏كنى عرض كرد: با اين فرزند كه در شكم من است و انيس تنهايى و مونس دوره‏ى وحشت و شبهاى تاريك من است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: اى خديجه اكنون جبرئيل به من خبر داد كه اين فرزند دختر است و نسل طاهره‏ى ميمونه‏ى سادات از رحم اوست. و او مادر ذريه من خواهد بود و ائمه دوازده‏گانه مسلمين كه خلفاء و جانشينان حق در زمين هستند از نسل او خواهند بود و اين ائمه پس از انقضاى وحى حجت خدا بر خلق مى‏باشند.
حضرت زهرا (س) «خير كثير»
حضرت فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏عليه براى پدر و ديگر مردمان گلى بود كه رايحه خوشش حيات‏آفرين دلها بود، و خداوند او را خير كثير ناميد. پس جاى شگفتى نيست كه او بار غم ابتر بودن را از چهره‏ى پدرش، حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله بزدايد، چرا كه فرزندان پسر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چندى نمى‏پاييد كه رخت برمى‏بستند و اين خود بهانه‏اى به دست دشمنان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله داده بود تا نغمه‏ساز اين سخن شوند كه بعد از محمد صلى اللَّه عليه و آله نامى از او نمى‏ماند.
«بسم الله الرحمن الرحيم، انا اعطيناك الكوثر، فصل لربك وانحر، ان شانئك هوالابتر»
به نام خداوند بخشنده و مهربان، ما كوثر به تو ارزانى داشتيم. پس پروردگار خود را به نماز گرامى دار و قربانى كن. همانا كه بدخواه تو ابتر است.
تاريخ و مكان تولد حضرت زهرا (س)
در تاريخ تولد فاطمه عليهاالسلام در بين علماى اسلام اختلاف است. لكين در بين علماى اماميه مشهور است كه آن حضرت در روز جمعه بيستم ماه جمادى الثانى سال پنجم بعثت تولد يافته است.
مكان تولد حضرت زهرا (عليهاالسلام) در شهر مكه و در خانه خديجه اتفاق افتاد. اين خانه در محله‏اى است كه در گذشته به آن «زقاق العطارين» يعنى كوچه عطارها مى‏گفتند. رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساكن بود. خانه مباركى كه بارها در آن فرشته وحى بر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) نازل گرديد. اين خانه بعدها به صورت مسجد درآمد.
و از آنجا كه محل نزول وحى و بخشى از قرآن، زيستگاه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) و مكان تولد حضرت زهرا (عليهاالسلام) بود، در نظر عموم مسلمين ارزش معنوى و قداستى خاص داشت. و از اين رو بارها در طول تاريخ هم‏زمان با تعمير و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بناى آن اقدام كردند.
كيفيت و چگونگى تولد حضرت زهرا (س)
دوران باردارى حضرت خديجه سلام‏اللَّه‏عليه سپرى گشت، زمان وضع حمل فرارسيد، حضرت خديجه سلام‏اللَّه‏عليه براى زنان قريش پيام فرستاد تا بيايند و او را در امر وضع حمل كمك كرد و كارهاى مربوط به اين برهه كه مخصوص زنان است برعهده گيرند. اما زنان قريش پاسخ دادند كه ما نخواهيم آمد، چرا كه سخن ما را نشنيده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه عليه و آله يتيم ابوطالب، پيمان زناشوئى بستى. خديجه از اين پاسخ رنجيده خاطر گشت، اما در يكى از همين روزها در حالى كه او همچنان در بستر آرميده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود كه بر او وارد شدند. خديجه كه از ديدن آنان در هراس شده بود به تكاپو افتاد اما يكى از زنان او را آرام نمود و گفت: اى خديجه! اندوهگين و هراسناك مباش، ما از جانب خدا به سويت آمده‏ايم و خواهران تو هستيم، من ساره همسر ابراهيم خليلم و اين آسيه همسر فرعون است و آن يكى مريم دختر عمران و چهارمين ما صفورا دختر شعيب است. در اين هنگام چهار زن در چهار سوى خديجه سلام‏اللَّه‏عليه قرار گرفتند و حضرت خديجه سلام‏اللَّه‏عليه حمل خود را بر زمين نهاد و نورى از او ساطع گرديد كه شرق و غرب عالم پرتوافكن شد. نورى كه به خانه‏هاى مكه راه يافت و همه را در حيرت فروبرد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابريقى مملو از آب كوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانويى كه در پيش روى خديجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه كه از شير سفيدتر و از عنبر خوشبوتر بود بيرون آورد. با يكى تن مولود را پوشاند، و ديگرى را مقنعه‏ى او قرار داد آنگاه دست خود را بر لبان كودك نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنين فرمود: اشهد ان لا اله اللَّه و اشهد ان محمد رسول‏اللَّه سيدالانبياء و ان بعلى سيدالاوصياء و ولدى سادة الاسباط.
آنگاه يكايك بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رويى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوريان بشارت تولد او را به آسمانها بردند. در آسمان از يمن قدوم او نورى پديدار آمد و ساطع گرديد كه تا آن زمان سماواتيان چنين نورى را رؤيت ننموده بودند. بانوان خديجه را شادباش گفته از ميمنت و مباركى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خديجه با سرورى زايدالوصف كودك را در آغوش كشيد و با دنيايى اميد و آرزو پستان در دهان او گذارد.
تولد حضرت زهرا(س) و بشارت جبرئيل به رسول خدا (ص)
هنگامى كه فاطمه زهرا عليهاالسلام به دنيا آمد. فرشته وحى بر وجود مبارك رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نازل گشت و از جانب پروردگار مهربان بر وى پيام آورد كه «اللَّه يقرؤك السلام و يقرى مولودك السلام.»
خداوند تبارك و تعالى بر تو و فرزند نورسيده‏ات درود مى‏فرستد.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم با شنيدن خبر تولد فاطمه عليهاالسلام در مقابل پروردگار سر به سجده‏ى شكر گذارد؛ و خداى عزوجل را بر عطاى اين نعمت مبارك و ميمون سپاس گفت. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم بسيار شادمان و خرسند بود. زيرا كه پيش از اين خداوند در سوره‏ى كوثر بشارت آمدن او را به وى داده بود. و نيز از فرشته‏ى وحى شنيده بود كه: «أنها نسلة الطاهرة الميمونة و ان اللَّه تبارك و تعالى سيجعل نسلك منها و سيجعل من نسلها ائمة و يجعلهم خلفاءه فى ارضه بعد انقضاء وحيه.»
إنّ ركعة المغرب أضيفت لأجل ميلاد فاطمة عليهاالسلام
317/ 1- العطّار، عن أبيه، عن أبي‏محمّد العلوي الدينوري بإسناده- رفع الحديث- إلى الصادق عليه‏السلام قال: قلت له: لم صارت المغرب ثلاث ركعات و أربعاً بعدها ليس فيها تقصير في حضر و لا سفر؟
فقال: إنّ اللَّه عزّ و جلّ أنزل على نبيّه صلى الله عليه و آله و سلم لكلّ صلاة ركعتين في الحضر، فأضاف إليها رسول‏اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم لكلّ صلاة ركعتين في الحضر، و قصّر فيها في السفر إلّا المغرب.
فلمّا صلّى المغرب بلغه مولد فاطمة عليهاالسلام، فأضاف إليها ركعة شكراً للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أن ولد الحسن عليه‏السلام أضاف إليها ركعتين شكراً للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أنّ ولد الحسين عليه‏السلام أضاف إليها ركعتين شكراً للَّه عزّ و جلّ، فقال: (لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنْثَيَيْنِ) (1) فتركها على حالها في الحضر والسفر. (2) أقول: رواه في «عوالم‏العلوم» عن «علل‏الشرائع».
شكرانه‏ى تولد حضرت زهرا (س)
از امام صادق عليه‏السلام سؤال شد كه: «لم صارت المغرب ثلاث ركعات و اربعا بعدها ليس فيها تقصير فى حضر و لا سفر؟»
چرا نماز مغرب سه ركعت است و نافله‏اش چهار ركعت كه در سفر و حضر تقصير در آن نيست؟
آن حضرت فرمود: «ان اللَّه عز و جل انزل على نبيه صلى اللَّه عليه و آله و سلم لكل صلاة ركعتين فى الحضر فاضاف اليها رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم لكل صلاه ركعتين فى الحضر و قصر فيها فى السفر الا المغرب و الغداه فلما صلى المغرب بلغه مولد فاطمه عليهم‏السلام فاضاف اليها ركعه شكراللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسن عليه‏السلام اضاف اليها ركعتين شكر اللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسين عليه‏السلام اضاف اليها ركعتين شكر اللَّه عز و جل فقال للذكر مثل حظ الانثيين فتركها على حالها فى الحضر والسفر.»
خداوند تبارك و تعالى همه‏ى نمازها را بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به صورت دو ركعتى نازل كرد. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم (به امر پروردگار) به همه‏ى نمازها به جز نماز مغرب و نماز صبح دو ركعت اضافه نمودند؛ كه در حضر به صورت تمام و در سفر به طور قصر خوانده شوند.
هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم مشغول برپائى نماز مغرب بود. فاطمه عليهاالسلام به دنيا آمد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به شكرانه‏ى اين نعمت (و به امر پروردگار) يك ركعت به نماز مغرب اضافه فرمودند. پس چون حسن عليه‏السلام به دنيا آمد، دو ركعت ديگر (به عنوان نافله) به آن سه ركعت اضافه نمودند و زمانى كه حسين عليه‏السلام به دنيا آمد، به نافله‏ى مغرب دو ركعت ديگر اضافه فرموده و آن را شكرانه تولد آن حضرت قرار دادند.


نسب حضرت زهرا
ابوطالب پدر همسر حضرت زهرا (س)
ابوطالب نامش عمران بود و يكى از ده پسر عبدالمطلب است.
او با عبداللَّه پدر محمد و زبير از يك مادر به نام فاطمه بنت عمرو بن مخزومى تولدش 54 سال قبل از اسلام بود و وفاتش پس از 64 سال و 8 ماه و 14 روز در آخر سال دهم بعثت سه روز قبل از خديجه رخ داده برخى سن او را تا 87 سال هم نوشته‏اند. ابوطالب برحسب وصيت پدرش عبدالمطلب و نبوغى كه در برادرزاده‏اش ديد خاصه كه پدر جوانش را از دست داده و داغ مرگ مادر بر دل جا گذاشته بود نسبت به محمد (ص) بسيار ابراز علاقه نشان داد تا آنجا كه توانست از حمايت و فداكارى در راه هدف مقدس محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم كوتاهى نكرد.
آمنه بنت وهب مادربزرگ حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها
وهب بن عبدمناف از قريش بوده و از زيباترين و عفيفترين و محبوبترين و با عاطفه‏ترين زنان خاندان قريش بوده كه پس از مراجعت از ميعادگاه و قربانى ده شتر براى خواستگارى آمنه فرستاد و او را براى عبداللَّه تزويج كرد آمنه هم مانند بسيارى از زنان عرب دلباخته جمال زيباى عبداللَّه بود آمنه يگانه دختر و شمع فروزان خاندان وهب بود و به اين ازدواج با نهايت علاقه تن درداد و كمال رضايت را داشت اما از آنجائى كه دست قدرت اين بانوى جوان با فضيلت را براى مادرى يك شخصيت بزرگى پرورش داده با پدرى چون عبداللَّه كه بهترين جوانان با فضيلت عصر خود بوده اقتران نيرين حاصل كرد. ولى متأسفانه زود افول كرده و آمنه هم پس از مدت كوتاهى كه اين فرزند را تربيت كرد بدرود زندگى گفت و ناكام از جهان برفت آمنه در لطافت و ملاحت و عفت و فضيلت و تقوى ستاره درخشان قبيله عبدمناف و عبدالمطلب بوده اما سنگ فراق شيشه عمر آنها را شكست و وصل آنها را مبدل به فراق و مرگ ساخت و حسرت و آرزوهاى بسيار به خاك بردند اما همه آنچه را مى‏خواستند در فرزند نيرومندشان بروز كرد و آنها را زنده نام و جاويد گردانيد.
آمنه از رواة بحساب رفته و از او روايت مى‏كنند كه گفت چون فرزندم متولد شد ديدم دو دست بر خاك نهاده و سر به سجده گذاشت و سپس دستها به آسمان بلند كرد و دعائى خواند.
آمنه در سال 576 از مكه به مدينه رفت و ام‏ايمن كنيز خود را همراه داشت كه در ابوابين مكه و مدينه مريض شد و از جهان درگذشت و براى اولين بار بار سنگينى از فراق و مرگ مادر بر دوش محمد (ص) گذاشت. محمد شش ساله بود كه كاملا فراق مادر دل او را جريحه‏دار نموده مضافاً به آنكه گاهى سراغ پدر هم مى‏گرفت ام‏ايمن پس از آمنه پرستار و به منزله مادر آن حضرت بود.
حضرت محمد پدر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها
يكى از مهمترين افتخارات فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام اين است كه رسول خدا پدر آن حضرت است و عالم خلقت و موجودات هستى، مرهون خلقت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اشرف مخلوقات است چنانچه در حديث قدسى پروردگار عالم مى‏فرمايند:
لو لاك لما خلقت الافلاك.
اى پيامبر! اگر تو نبودى، من زمين و آسمان و اين هستى را نمى‏آفريدم. آرى او فضل و بركت و رحمت براى كل جهان هستى است و خداوند متعال باز در اين باره مى‏فرمايند:
و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين.
ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم.
رسول خدا آن چنان ارزش و اهميت الهى دارد، كه اوصاف وى را با اسماء مخصوص خود توصيف مى‏نمايد و مى‏فرمايد:
لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ماعنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم.
به يقين، رسول از خود شما به سويتان آمد كه رنجها و مشكلات شما بر او دشوار است، او اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
آنچه در اين آيه با عظمت تعجب‏آميز است، اين است كه پروردگار عالم دو اسم (رئوف و رحيم) از اسماء مبارك خويش را كه از اسماء توقيفيه است، در آن حضرت به كار برده و اين نشانه‏ى صفات الهى آن بزرگوار است.
از اين دو آيه‏ى مورد بحث استفاده مى‏شود، كه آن سرور كائنات و اشرف موجوات، اقيانوس رافت و رحمت براى تمام عالميان بود. او خودش را براى ارشاد و هدايت تمام توده‏هاى مردم وقف كرده بود و دوست و دشمن، مسلمان و كافر، كوچك و بزرگ و همه و همه از فيض عطوفت وى بهره‏مند مى‏شدند، زيرا رسالت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله جهانى و جاودانى بوده و شعاع پرنور وجودى او براى كل عالم پرتوافكن بوده است. چنانچه قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره نموده و مى‏فرمايد:
و ما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا.
ما تو را نفرستاديم جز براى همه‏ى مردم، تا آنان را به پاداشهاى الهى بشارت داده و از عذاب او بترسانى.
خوانندگان عزيز توجه دارند كه اين آيه از جمله آياتى است كه رسالت آن حضرت را براى كافه‏ى مردم اعلان مى‏نمايد و در دو آيه‏ى پيشين (107/ انبياء و 128/ توبه) نيز، رأفت و رحمت آن بزرگوار را براى توده‏هاى مردمى بيان مى‏كند....
سيرى ديگر در اخلاق پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
اگر به اخلاق و ويژگيهاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بخواهيم اشاره كنيم،- چنانچه در حديث نيز آمده است- بايد بگوييم: اخلاق او، «قرآن» بود 
زيرا، او تجسم قرآن به حساب مى‏آمد و در زندگيش به تمام دستورات قرآن عمل مى‏كرد. (اين ادعا، از نظر كلام‏اللَّه مجيد مورد تأييد است).
و در آيه‏ى چهارم سوره‏ى قلم نيز خداوند متعال اخلاق آن حضرت را فوق‏العاده (عالى) تعريف مى‏كند و مى‏گويد:
اى رسول گرامى اسلام! تو اخلاق عظيم و برجسته‏اى دارى.
و در يك آيه‏ى ديگر نيز به آثار پربركت آن پرداخته و مى‏فرمايد:
به وسيله‏ى رحمت الهى در برابر مردم، مهربان و نرم شدى و چنانچه خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى‏شدند....
همانطورى كه قرآن مجيد مى‏گويد، آن بزرگوار اهل درد و اهل دل بود و مشكلات مردم را لمس مى‏كرد. خود گرسنه مى‏خوابيد، ولى گرسنگان را سير مى‏كرد، تا جايى كه حضرت امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند:
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله اصلاً نان گندم نخورد و از نان جو نيز هرگز سير نشد.
همسر آن حضرت (عايشه) مى‏گويد: رسول گرامى اسلامى در عمرش از نان جو حتى دو روز متوالى سير نشد تا اينكه از دنيا رفت.
آرى او تمام ثروت خديجه را كه به وى بخشيده بود، در راه اعتلاى اسلام، به نيازمندان مسلمان داد و حتى در برابر درخواست فقيرى كه چيزى نداشت، تنها پيرهنش را از تنش درآورد و به او داد و خود از رفتن به مسجد بازماند.
و در بخش برخورد با مردم و مهربانى با آنان تا آنجا پيش رفت كه رد جنگ احد، چون مورد تهاجم كفار قريش قرار گرفت و زخمهاى بى‏شمارى بر بدن نازنينش وارد گشت، اصحاب آن حضرت درخواست كردند كه وى دشمنان را نفرين كند. ولى او گفت: «من براى نفرين و لعنت مردم نيامده‏ام، بلكه هدف از بعثتم دعوت مردم و هدايت و شفقت آنان است. سپس گفت: خداوندا! قوم مرا هدايت كن كه آنان نادانند.
و در برابر بديها و خيانتهاى شيادان قريش، وقتى مكه را تسخير كرد، همه را مورد عفو و رحمت خود قرار داد، اگر چه در ميان آنان هبار بن اسود و وحشى (غلام ابوسفيان) و عكرمه بن ابى‏جهل و... بود، كه دختر حامله آن حضرت را ترسانده و تحت تعقيب و شكنجه قرار داده و جنينش را كشته بودند و حمزه سيدالشهداء را شهيد كرده بودند و بيست سال تمام تا آن وقت، در رأس مهاجرين و خيانت‏پيشگان با اسلام و مسلمين به مبارزه برخاسته بودند.
خلاصه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، در تمام سجاياى اخلاقى و كمالات انسانى به آخرين درجه آنها نائل آمد، «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»(15) را به تجسم عملى رسانيد و افتخارات دخترش حضرت زهرا را دو چندان كرد.

‏نام گذارى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها
«تسميتها من عند ربّ العزة، شأن أبيها و بعلها و بنيها». (1)
نام‏گذارى زهرا عليهالسلام است از طرف خداوند متعال مى‏باشد، همانند اسم‏گذارى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و على و حسن و حسين عليهم‏السلام؛ و همين مطلب دلالت دارد بر اينكه اين پنج نفر- در برابر پروردگار - از خود هيچگونه اختيارى ندارند، و تمام امورشان حتى انتخاب نامشان، مربوط به خداى متعال بوده، و به كسى در مورد آنان اجازه‏ى دخالت داده نشده است.
حضرت محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم هرگز مجاز نيست كه از جانب خود فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام را نام‏گذارى كند. همچنين در اسم‏گذارى على بن ابى‏طالب كه مولود كعبه و خانه‏زاد خداست، پيامبر گرامى صلى اللَّه عليه و آله و سلم و ابوطالب را اختيارى نيست.
پیرامون اسامى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه
قال الصادق عليه‏السلام:
«لفاطمة تسعة أسماء عند اللَّه عزّ و جل: فاطمة والصديقة والمباركة والطاهرة والزكية والراضية والمرضية والمحدثة والزهراء ثم قال:...؛
حضرت فاطمه‏ى زهراء عليهاالسلام در پيشگاه خداوند نه اسم مخصوص دارد: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه و زهراء.» (1)
حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام يك نام رسمى داشت كه همان فاطمه مى‏باشد. اين نام را پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم هنگام تولد به امر خداوند براى دخترش برگزيد؛ لكن به تصريح امام صادق عليه‏السلام، فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام نه اسم مخصوص، در پيشگاه خداوند متعال دارد، لذا يكى از كنيه‏هاى آن حضرت «اُمّ‏الأسماء» است؛ يعنى بانويى كه اسامى فراوان دارد. و اين مطلب، دلالت بر عظمت روحى صديقه كبرى عليهاالسلام مى‏كند، زيرا حضرت فاطمه عليهاالسلام زن نمونه بودند. زن نمونه؛ يعنى انسانى كامل كه براى بشريت الگو و سرمشق مى‏باشد، لذا همه‏ى صفات عالى انسانى در صديقه‏ى طاهره عليهاالسلام جمع بود و ايشان در برابر هر صفت نيك، داراى لقبى خاص هستند. اين نه نام كه از شهرت والايى برخوردار است در فصل اول مورد بررسى و تبيين قرار مى‏گيرد.
فاطمه
فَطَمَ- فِطاماً فَطْماً الولدَ: فصله عن الرضاع.
در لغت وقتى طفل از شير گرفته مى‏شود، مى‏گويند: فَطَمَ الولدَ.
«فاطمه وصفى است از مصدر فطم. و فطم در لغت عرب به معنى بريدن، قطع كردن و جدا شدن آمدن است. اين صيغه كه بر وزن فاعل معنى مفعولى مى‏دهد، به معنى بريده و جدا شده است. فاطمه از چه چيز جدا شده است؟» (1)
در روايات بسيارى به وجه تسميه‏ى آن حضرت به «فاطمه» اشاره شده است. فاطمه از جهل و پليدى جدا شده است:
عن الباقر عليه‏السلام قال:... ثم قال:
«إنّي فطمتك بالعلم، و فطمتك عن الطّمت. ثم قال أبوجعفر عليه‏السلام: واللَّه لقد فطمها اللَّه تبارك و تعالى بالعلم و عن الطّمث بالميثاق.
امام باقر عليه‏السلام فرمودند: خداوند فاطمه‏ى زهراء را از جهل و پليدى جدا نموده است، لذا «فاطمه» نام گرفته است. ايشان سپس ادامه دادند: به خدا قسم، خداوند در عالم پيمان و عهد (يعنى عالم ذر) فاطمه عليهاالسلام را از جهل و پليدى جدا كرده است.» (2)
فاطمه از شرّ به دور است.
قال الصادق عليه‏السلام:
«أتدرون أىّ شى‏ء تفسير «فاطمة»؟ قلت: أخبرني يا سيدي! قال:
فطمت من الشّر. ثم قال: لولا أن أميرالمؤمنين عليه‏السلام تزوجها لما كان لها كفو إلى يوم القيامة على وجه الأرض آدم فمن دونه،
امام صادق عليه‏السلام فرمودند: مى‏دانيد تفسير فاطمه چيست؟ و فاطمه چه معنايى دارد؟ عرضه داشتم: مرا آگاه بنما چه معنايى دارد. فرمودند: «فاطمه» از شر و بدى جدا گرديده است. سپس فرمودند: اگر اميرالمؤمنين عليه‏السلام با حضرت زهرا عليهاالسلام ازدواج نمى‏كرد، هيچ‏كس همتاى زهرا عليهاالسلام نبود، از زمان حضرت آدم تا روز قيامت كفو و همتايى براى زهرا عليهاالسلام يافت نمى‏شد.» (3)
فاطمه و دوستانش از آتش بازگرفته شده‏اند.
ولى شيرين‏ترين تفسير از علت نامگذارى فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام رواياتى است كه مى‏گويد «فاطمه‏ى زهراء عليهاالسلام» «فاطمه» ناميده شد، زيرا شيعيان آن حضرت، از آتش جهنم بازگرفته شده‏اند.
عن الرضا عن آبائه عليهم‏السلام قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله:
«يا فاطمة! أتدرين لم سميتِ «فاطمة»؟ قال على عليه‏السلام: لِمَ سمّيتْ؟ قال: لانها فطمتْ هى و شيعتها من النار؛
امام رضا عليه‏السلام از اجدادش نقل مى‏فرمايد: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى فاطمه! آيا مى‏دانى كه چرا «فاطمه» نام گرفتى؟ اميرالمؤمنين عليه‏السلام عرضه مى‏دارند: شما بفرماييد چرا فاطمه، «فاطمه» ناميده شده است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: زيرا «فاطمه عليهاالسلام» و شيعيان فاطمه از آتش جهنم بازگرفته شده‏اند و به آتش نخواهند رفت.» (4)
پيمان خدا، بر آزادى دوستداران فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام.
عن محمّد بن مسلم قال: سمعت أباجعفر عليه‏السلام يقول:
«لفاطمة عليهاالسلام وقفة على باب جهنم فإذا كان يوم القيامة، كتب بين عيني كل رجل مؤمن أو كافر. فيؤمر بمحبّ قد كثرت ذنوبه إلى النار. فتقرء بين عينيه محبّا. فتقول: إلهي و سيدي سميتني فاطمة و فطمت بي من تولاني و تولى ذريتي من النار و وعدك الحق و أنت لاتخلف الميعاد. فيقول اللَّه عز و جل: صدقت يا فاطمة انى سميتك «فاطمة» و فطمت بك من أحبك و تولاك و أحب ذريتك و تولاهم من النار و وعدى الحق و أنا لا اُخلف الميعاد و إنّما امرت بعبدي هذا إلى النار لتشفعي فيه فاشفعك ليتبين لملائكتي و أنبيائي و رسلي و أهل الموقف موقفك مني و مكانتك عندي فمن قرأت بين عينيه مؤمناً فجذبت بيده و أدخلته الجنة.
امام باقر عليه‏السلام فرمودند: در روز قيامت حضرت فاطمه عليهاالسلام بر در جهنم توقفى دارند. روى پيشانى هركس نوشته شده است كه مؤمن است يا كافر. در اين هنگام به يكى از دوستان خطاكار حضرت فاطمه عليهاالسلام، فرمان مى‏دهند به طرف جهنم برو. فاطمه‏ى زهراء عليهاالسلام روى پيشانى او را مى‏خواند: (بر روى پيشانى او نوشته شده است) «دوستدار زهراء».
«فاطمه‏ى زهراء عليهاالسلام به درگاه خداوند عرضه مى‏دارد: خدايا! پروردگارا! نام مرا «فاطمه» نهادى و فرمودى: «به خاطر تو، دوستدارانت و دوستداران فرزندانت را از آتش جهنم رهايى مى‏بخشم.» وعده‏ى تو هميشه حق بوده و هيچ‏گاه خلاف وعده‏ى خود عمل نكرده‏اى.
«خداوند متعال مى‏فرمايد: فاطمه جان! چنين است كه مى‏گويى. من تو را فاطمه نام نهادم و هركس كه تو را دوست بدارد، يا فرزندان تو را دوست بدارد، او را از آتش جهنم رهايى مى‏بخشم، وعده‏ى من راست است و من خلاف وعده‏ى خود عمل نمى‏كنم. من اين بنده‏ام را به طرف جهنم فرستادم تا تو او را شفاعت كنى و فرشتگان و پيامبران من و هركس در محشر است مقام تو را پيش من ببينند. هركس را كه مؤمن (و عاشق) يافتى دستش را بگير و داخل بهشت نما.» (5) خلايق از معرفت فاطمه عاجزند.
قال الصادق عليه‏السلام:
«إنا أنزلناه فى ليلة القدر، الليلة، فاطمة والقدر، اللَّه. فمن عرف فاطمة حق معرفتها، فقد أدرك ليلة القدر و إنّما سميت «فاطمة» لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها،
امام صادق عليه‏السلام درباره آيه‏ى كريمه «إنّا أنزلناه فى ليلة القدر» فرمود:مراد از «ليلة» فاطمه است. مراد از «قدر» خداوند است، پس هركس مادرم فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام را آنگونه كه بايد، بشناسد، شب قدر را درك كرده است. مادرم «فاطمه» ناميده شد، زيرا خلايق از معرفت او عاجزند.» (6)
فاطمه مشتق از فاطر است.
قال النبى صلى اللَّه عليه و آله لفاطمة عليهاالسلام.
«شق اللَّه لك يا فاطمة! إسماً من أسمائه، فهو «الفاطر» و أنت «فاطمة.»
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله به حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمودند: اى فاطمه‏ى من!
خداوند براى تو اسمى از اسامى خود برگرفته است. (7) خداوند «فاطر» است و نام تو را «فاطمه» گذاشته است.» (8)
نام فاطمه برگرفته از نام خداوند
«هذه «فاطمة» و أنا فاطر السماوات والأرضين فاطم، أعدائي عن رحمتي يوم فصل قضائي و فاطم أوليائي عمّا يعتريهم و يشينهم فشققت لها إسماء من إسمي، من فاطر زمين و آسمان هستم (يعنى خالق آسمان و زمين هستم.) و در روز قيامت دشمنان خود را از رحمتم محروم مى‏گردانم و اولياى خود را، از هر چه آنها را مى‏آزارد و ناپسند دارند، جدا نموده‏ام، پس نام «فاطمه» را از نام خود مشتق نمودم.
صديقه
صَدَقَ، صَدْقاً، صِدْقاً، مَصْدُوقَةً، تصديقا و تصداقاً: ضّد كذب،
صادقه: مُخلصه،
صديقَة: الخلّ الحبيب،
الصديق: الكثير الصدق، مرد بسيار راست و درست. الكامل في لصدق، الذي يصدق قوله بالعمل، آنكه گفتار و كردارش مطابقت بر درستى كند. البارّ الدائم التصديق،
به زنى صديقه گويند كه بسيار راستگو باشد. زنى كه هم در عمل، هم در گفتار و هم در اعتقادات و ايمان صادق باشد.
صديقه همسر اميرالمؤمنين.
عن رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قال لعلي عليه‏السلام:
«اتيت ثلاثاً لم اوتهن أحد و لا انا: اوتيت صهرا مثلي و لم اوت مثلي. اوتيت زوجة «صديقة» مثل إبنتي و لم اوت مثلها زوجة. و اوتيت الحسن والحسين من صلبك و لم اوت من صلبي مثلهما. ولكنكم منّي و أنا منكم،
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمودند: سه چيز به تو عنايت شده كه به هيچكس، حتى خود من هم، چنين عنايتى نشده است. پدر خانمى مثل من دارى، اما من ندارم. زنى «صديقه» چون دخترم (فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام) دارى، اما من چنين همسرى ندارم. پسرانى چون حسن و حسين دارى كه من پسرانى مثل آنها ندارم، البته همه شما از من هستيد، من هم از شما هستم. (1)
قالت عائشة:
«ما رأيت أحداً قطّ «أصدق» من فاطمة غير أبيها،
عائشه گويد: كسى را راستگوتر از فاطمه، غير از پدرش نديدم.» (2)
صديقه را فقط صدّيق غسل مى‏دهد.
عن مفضل بن عمر قال:
قلت لأبي‏عبداللَّه عليه‏السلام: «من غسل فاطمة عليهاالسلام؟ قال: ذاك أميرالمؤمنين عليه‏السلام. فكأنّما إستفظعت ذلك من قوله. فقال لي: كأنّك ضقت مما أخبرتك. فقلت: قد كان ذلك. جعلت فداك. فقال: لاتضيقن فإنّها «صديقة» لم يكن يغسلها إلّا صديق. أما علمت أن مريم لم يغسلها إلّا عيسى،
مفضل از امام صادق عليه‏السلام سؤال مى‏كند: چه كسى حضرت فاطمه عليهاالسلام را غسل داد؟ امام صادق عليه‏السلام فرمودند: اميرالمؤمنين عليه‏السلام فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام را غسل دادند. اين مطلب قدرى براى من سنگين به نظر رسيد. امام عليه‏السلام فرمودند: مثل اينكه از اين خبر در تعجبى؟! گفتم: فدايت گردم بله همين طور است. فرمود: اين مطلب برايت هيچ سنگين نباشد، زيرا زهرا عليهاالسلام «صديقه» است و صديقه را فقط صديق غسل مى‏دهد. مگر نمى‏دانى حضرت مريم عليهاالسلام را كه صديقه بود كسى بجز حضرت عيسى عليه‏السلام غسل نداد؟.» (3)
صديقه زنى كه شناخته نشد.
عن أبي‏عبداللَّه عليه‏السلام قال:
«إنّ اللَّه تبارك و تعالى أمهر فاطمة عليهاالسلام ربع الدنيا فربعها لها و أمهرها الجنة والنار تدخل أعداءها النار و تدخل أولياءها الجنة و هي «الصديقة» الكبرى و على معرفتها دارت القرون الاُولى،
امام صادق عليه‏السلام فرمودند: خداوند يك چهارم دنيا را مهر فاطمه عليهاالسلام قرار داده است. بهشت و جهنم را نيز مهريه‏ى او قرار داده است، دشمنانش را در جهنم و دوستانش را در بهشت وارد مى‏كند. فاطمه عليهاالسلام، «صديقه كبرى» است كه در شناختن او همه‏ى جهانيان در حيرت هستند.» (4)
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام زن راستگو و شهيده.
عن أبي‏الحسن عليه‏السلام قال:
«إنّ فاطمة عليهاالسلام «صديقة» شهيدة،
امام رضا عليه‏السلام فرمودند: فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام زنى «بسيار راستگو» بودند و شهيده از اين دنيا رفتند.»
مباركه
«بَرَكَتْ: فايده‏ى ثابت. قاموس، «بركت» را زيادت، سعادت و «بروك» را ثبوت معنا كرده و گويد: «باِركْ على محمّد و آل محمّد»، يعنى شرف و كرامت آنها را هميشگى كن. مجمع‏البيان، ذيل آيه‏ى 97 از سوره‏ى بقره گفته: اصل بركت به معناى ثبوت است گويند: «برك بروكاً»، يعنى ثابت شد، پس بركت به معناى ثبوت فايده است در اثر نمو و رشد. مجمع آب را، «بِرْكِة» گويند كه آب در آن ثابت است. در مفردات گويد: بركت، يعنى ثبوت خير خدايى در يك چيز، و مجمع آب را، بركه گويند. مبارك چيزى است كه در آن فايده‏ى ثابت باشد.» (1)
بِرْكِة: در لغت آبگير را گويند، جايى كه آب به مرور زمان در آن جمع مى‏شود. بركة: الزياده، افزايش و زيادت معنا مى‏دهد. بركت، رشد و نمو و زيادتى در يك شى‏ء را گويند. و راغب گويد بركة به جايى اطلاق مى‏گردد كه خيرى الهى بدون حساب و شمارش نصيب شده باشد. (2)
حضرت زهراء عليهاالسلام منبع انواع بركات است، و مهمترين بركت در وجود فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام اين است كه ذريه‏ى پيامبر از نسل زهراء عليهاالسلام هستند، در حالى كه با مراجعه به تاريخ روشن مى‏شود كه دشمنان آن حضرت با به وجود آوردن وقايع مختلف، فرزندان فاطمه‏ى زهراء عليهاالسلام را از بين مى‏برده‏اند. در واقعه‏ى كربلا فقط يك فرزند براى امام حسين عليه‏السلام باقى ماند، آن هم امام زين‏العابدين عليه‏السلام. و بنابر قولى، هفت فرزند امام حسن مجتبى عليه‏السلام و دو فرزند حضرت زينب عليهاالسلام را نيز به قتل رساندند. و اما ام‏كلثوم عليهاالسلام، اصلا از او فرزندى متولد نشد. و در اين مسير چه وقايع دردناكى كه براى ذريه فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام به وجود آوردند و فرزندان زهراء عليهاالسلام را از دم تيغ گذراندند. با همه‏ى آنچه كه گفته شد، لكن از بركت نسل فاطمه‏ى زهراء عليهاالسلام، سادات سر تا سر جهان را نورافشانى مى‏كنند. قريب به محال است جايى را بيابيم كه يكى از اولاد فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام در آنجا نباشد. «مباركه»، دلالت بر بركت در ذريه آن حضرت مى‏كند، همچنان كه كوثر بر كثرت اولاد حضرت زهراء عليهاالسلام دلالت دارد. توصيف فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام در انجيل.
عن عبداللَّه بن سليمان قال:
«قرأت في الإنجيل في وصف النّبي صلى اللَّه عليه و آله نكّاح النساء، ذوالنسل القليل، إنّما نسله من «مباركة»، لها بيت في الجنة، لاصخب فيه و لا نصب، يكفلها في آخر الزمان كما كفل زكريا اُمّك، لها فرخان مستشهدان،
عبداللَّه بن سليمان مى‏گويد: اوصاف پيامبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله را در انجيل خواندم كه ايشان زياد نكاح مى‏كنند و نسل كمى خواهند داشت و نسل او از «دخترى مبارك» به وجود خواهد آمد كه براى او خانه‏اى در بهشت آماده گشته است....»
طاهره
طَهَرَ، طَهُرَ، طُهْراً، طَهُوراً، و طَهارَة: ضد نجس،
الطُهْر: نقيض الحيض، پاك گرديد.
طَهَرَتِ الْمَرْأة يعنى حيض زن منقطع شد.
طاهرة يعنى زن پاكيزه از نجاست و نقص.
معناى ظاهرى اسم طاهره اين است كه حضرت زهرا عليهاالسلام به خواست خداوند متعال، از خونريزى ماهانه‏ى زنان و خونريزى زايمان به دور و پاكيزه بوده‏اند. معناى باطنى نام طاهره اين است كه فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام از هرگونه آلودگى ظاهرى و باطنى به دور بوده و روحى پاكيزه و دور از گناه داشته‏اند.
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام از هر آلودگى به دور است.
عن أبي‏جعفر عليه‏السلام عن آبائه عليهم‏السلام قال:
«إنّما سمّيت فاطمة عليهاالسلام بنت محمّد «الطاهرة» لطهارتها من كل دنس و طهارتها من كل رفث و ما رأت قط يوماً حمرة و لا نفاساً،
امام باقر عليه‏السلام از پدران خود عليهم‏السلام نقل فرمودند: فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام چون از هرگونه پليدى و گناه پاك بودند، «طاهره» ناميده شدند. هرگز فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام خون حيض و يا خون نفاس نديدند.»
آيه‏ى تطهير كه در وصف پاكى اهل‏بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام نازل شده است، براى همه آشنا مى‏باشد. «إنّمإ؛ّّ يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيراً»، همانا خدا چنين مى‏خواهد كه رجس و هر آلودگى را از شما خانواده‏ى نبوت ببرد و شما را از هر عيب، پاك و منزه گرداند.» (1)
پنج تن آل‏عبا.
عن أبي‏سعيد الخدري:
«عن النبي صلى اللَّه عليه و آله في قوله تعالى: «إنّما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيراً» قال: جمع رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله علياً و فاطمة والحسن والحسين عليهم‏السلام، ثم أدار عليهم الكساء فقال: هولاء أهل‏بيتى، اللهم أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً، و اُمّ‏سلمة على الباب. فقالت: يا رسول‏اللَّه! ألست منهم؟ فقال: إنّك لعلى خير (أو إلى خير)،
خطيب بغدادى در كتاب تاريخ خود مى‏گويد: أبي‏سعيد خدرى درباره آيه «إنّما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً» گفت: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، على و حسن و حسين و فاطمه عليهم‏السلام را جمع كرد. سپس بر روى آنها يك عبا قرار داد و فرمود: خدايا! اينان، اهل‏بيت من هستند، رجس و پليدى را از آنها بردار و آنان را پاكيزه گردان.
ام‏سلمه در اين هنگام نزديك در ايستاده بود عرضه داشت: يا رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله آيا من هم در بين آنها هستم؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: تو در بين ايشان نيستى، اما از نيكان مى‏باشى.» (2)
حديث كساء، از روايات مشهور است. اين روايت در ميان شيعيان از شهرت خاصى برخوردار است. مفاتيح‏الجنان را كه ورق بزنيم به حديث كساء مى‏رسيم، يعنى حديث كساء در دل ادعيه‏ى ما جاى گرفته است و كمتر حاجتمندى است كه در مواقع اضطرار به حديث كساء پناه نبرد.
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام هميشه پاكيزه بودند.
عن أبي‏عبداللَّه عليه‏السلام قال:
«حرّم اللَّه عز و جل على علي، النساء ما دامت فاطمة عليهاالسلام حية. قلت: و كيف؟ قال: لأنّها «طاهرة» لاتحيض،
امام صادق عليه‏السلام فرمودند: تا فاطمه‏ى زهراء عليهاالسلام زنده بودند، ازدواج مجدد بر اميرالمؤمنين عليه‏السلام حرام بود. راوى گويد: سؤال كردم: چرا اينگونه بود؟ امام عليه‏السلام فرمودند: زيرا حضرت زهراء عليهاالسلام هيچ‏گاه حيض نمى‏شد و هميشه «طاهره» بود.» (3)
فاطمه عليهاالسلام هرگز خون نفاس نديد.
عن عائشة قالت:
«إذا أقبلت فاطمة، كانت مشيتها مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله، و كانت لاتحيض قط، لأنّها خلقت من تفاحة الجنة، و لقد وضعت الحسن بعد العصر، و طهرت من نفاسها، فإغتسلت و صلّت المغرب...،
عايشه مى‏گويد: زهرا عليهاالسلام هيچ‏گاه خون حيض نمى‏ديد، زيرا از سيب بهشتى خلقت يافته بود. همانگونه كه فرشتگان بهشتى خون حيض و نفاس ندارند، فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام نيز هميشه در پاكى به سر مى‏برد. فاطمه عليهاالسلام امام حسن را بعد از نماز عصر به دنيا آورد و سپس غسل نمود و نماز مغرب همان روز را بجاى آورد.»
زكيه
زَكا، زَكاءً و زُكُوّاً، يعنى رشد كرد. الزَكِىّ زَكيّة: هرچه پاكيزه و در حال رشد باشد. زكى الزرع: نما، يقال: «أرض زكية»، يعنى زمينى پاك و ثمردهنده. زكية: ما كان نامياً طيب، زكية: ما كان صالحاً: الزائد الخير والفضل، الطاهر من الذنب. زكيه در لغت پاكيزه بودن و رشد و نمو را معنى مى‏دهد. پاكيزه بودن از هرگونه رجس، گناه و يا صفات رذيله، كه به تفصيل، در شرح نام «طاهره» آمد. درباره معناى دوم نيز، در نام مبارك «مباركه» سخن گفته شد. مباهات اميرالمؤمنين بر همسرى با فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام «... أنا زوج البتول، سيّدة نساء العالمين، فاطمة التقية «الزكية» البرة المهدية، حبيبة حبيب‏اللَّه و خير بناته و سلالته و ريحانة رسول‏اللَّه...، ... من شوهر بتول، سرور زنان عالم هستم. فاطمه‏اى كه اهل تقوا، پاكدامنى و نيكوكاريست، او كه از طرف خداوند هدايت شده است، دوست، دوست خداست، بهترين دختر و فرزند پيامبر خداست، ريحانه‏ى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله است...» (1) «... السلام عليك أيّتها الفاضلة «الزكية»...، درود بر تو اى زن با فضيلت! و اى زنى كه از هر آلودگى خود را پاك نموده‏اى.»
راضيه
رَضِىَ، رُضاً، رِضاً، رُضي، رِضي، رُضْوانا، رضوانا و مرضاة عنه و عليه: ضد سخط، پسنديد و خشنود گشت.
رض، رضي، راض، راضى: المحب.
فاطمه‏ى زهراء عليهاالسلام داراى صفت رضا بود، يعنى هر سختى و مصيبت و رنجى را كه خداوند براى او مقدر كرده بود، تحمل مى‏كرد و به آن راضى بود. ما سراسر زندگى پر بركت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام را مملو از غم مى‏بينيم، اما هيچ‏گاه سخنى از اعتراض و نارضايتى به ميان نمى‏آورد. در تمام اين وقايع دردناك، فاطمه عليهاالسلام به مقدرات خداوند تن درمى‏دهد و كوچكترين اعتراضى ندارد، البته ايشان به بهانه‏ى تقدير، دست از مبارزه با غاصبان ولايت و فدك نكشيدند و به وظيفه‏ى خود عمل نمودند.
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام بر سختيهاى دنيا خرسند بود.
عن جابر بن عبداللَّه قال:
«دخل رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله على فاطمة و هي تطحن بالرحى و عليها كساء من حملة الإبل، فلما نظر إليها قال: يا فاطمة! تعجلي فتجرعي مرارة الدنيا لنعيم الآخرة غداً. فأنزل اللَّه «و لسوف يعطيك ربك فترضى.»
جابر بن عبداللَّه گويد: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وارد منزل فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام شدند در حالى كه عبايى از پشم شتر بر دوش حضرت فاطمه بود و با دست آسيا مى‏كردند. پيامبر نگاهى به فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام نمود و فرمود: عجله كن و تلخيهاى دنيا را تحمل كن تا فردا (در بهشت) به نعمتهاى آخرتى نائل گردى، چرا كه خداوند بر من نازل كرده است كه آنقدر پروردگارت به تو مى‏بخشد كه تو راضى شوى، و لسوف يعطيك ربّك فترضى.»
مرضيه
 فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام نه تنها به مقدرات خداوند راضى بود، بلكه در مقام رضا به حدى رسيده بود كه خداوند نيز از او راضى بود.
فاطمه عليهاالسلام، راضيه بود، يعنى در برابر هر سختى ايستادگى مى‏كرد و اعتراضى نداشت. «مرضيه» بود، يعنى در اين مقام به درجه‏اى رسيده بود كه خداوند نيز اعمال او را تأييد مى‏كرد و از تمامى اعمال او راضى بود. پس فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام مصداق كامل آيه‏ى «يا أيّتها النفس المطمئنة إرجعي إلى ربّك راضية مرضية» مى‏باشد.
رضايت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام به شهادت امام حسين عليه‏السلام.
عن عبدالرحمن بن المثنى الهاشمي قال:
«قلت لأبي‏عبداللَّه عليه‏السلام: جعلت فداك من أين جاء لولد الحسين، الفضل على ولد الحسن و هما يجريان في شرع واحد؟ فقال: لا أراكم تأخذون به، إنّ جبرئيل عليه‏السلام نزل على محمد صلى اللَّه عليه و آله و ما ولد الحسين عليه‏السلام بعد فقال له: يولد لك غلام تقتله اُمّتك من بعدك فقال: يا جبرئيل! لا حاجة لي فيه. فخاطبه ثلاثاً ثم دعا عليا عليه‏السلام فقال له: إنّ جبرئيل يخبرني عن اللَّه عز و جل أنّه يولد لك غلام تقتله اُمّتك من بعدك فقال: لا حاجة لى فيه يا رسول‏اللَّه! فخاطب عليا عليه‏السلام ثلاثا ثم قال: إنه يكون فيه و في ولده الامامة والوارثه والخزانة فأرسل الى فاطمة عليهاالسلام: ان اللَّه يبشرك بغلام تقتله امتى من بعدي فقالت فاطمة: ليس لي فيه حاجة يا أبه! فخاطبها ثلاثا ثم أرسل إليها لابد أن يكون فيه الإمامة والوارثة والخزانة. فقالت له: رضيت عن الله عز و جل فعلقت و حملت بالحسين عليه‏السلام فحملت ستة أشهر ثم وضعته و لم يعش مولود قط لسته أشهر غير الحسين بن على و عيسى بن مريم عليهاالسلام فكفلته ام‏سلمه و كان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله يأتيه في كل يوم فيضع لسانه في فم الحسين فيمصه حتى يروى فأنبت اللَّه عز و جل لحمه من لحم رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و لم يرضع من فاطمة عليهاالسلام و لا من غيرها لبنا قطّ...، (1)
عبدالرحمن بن المثنى گويد: به امام صادق عليه‏السلام عرض كردم: فدايتان شوم چرا فرزندان امام حسين بر فرزندان امام حسن برترى دارند (فرزندان امام حسين امام قرار گرفتند اما فرزندان امام حسن چنين نشدند) در حالى كه هر دو از يك پدر و مادر هستند.
جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت: خداوند فرزندى به شما خواهد داد كه امتت پس از شما او را خواهند كشت.
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به جبرئيل فرمودند: به چنين فرزندى نياز ندارم و سه مرتبه اين كلام را تكرار فرمودند و سپس اميرالمؤمنين را در جريان اين سخن قرار داد كه جبرئيل از طرف خداوند به او خبر داده است كه پسرى براى تو به دنيا مى‏آيد، امتم بعد از من او را مى‏كشند حضرت امير عرضه داشت: اى رسول‏اللَّه! چنين فرزندى را نمى‏خواهيم.
سه مرتبه اين كلام را به حضرت امير فرمود و سپس افزود: امامت و وراثت بايد از طريق فرزندان همين پسر شهيد منتقل گردد پس به دنبال فاطمه فرستاده و به او پيام داد: خداوند بشارت پسرى را مى‏دهد كه امتم پس از من او را مى‏كشند فاطمه عرضه داشت: پدر جان! به چنين فرزندى احتياجى ندارم سه مرتبه اين سخن تكرار شد، پس از آن پيامبر به فاطمه خبر داد كه امامت و وراثت بايد از طريق همين فرزند منتقل گردد. فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام به پدر گفت: راضى به رضاى خداوند هستم (اگر او چنين مى‏خواهد من حرفى ندارم) پس فاطمه‏ى زهرا به امام حسين باردار گرديد و بعد از شش ماه به دنيا آمد (هيچ نوزادى شش ماهه زنده نمانده مگر امام حسين و حضرت عيسى) سرپرستى امام حسين را به ام‏سلمه سپردند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هر روز مى‏آمد و زبان مباركشان را در دهان امام حسين قرار مى‏داد و او زبان رسول‏اللَّه را مى‏مكيد و تمام وجود امام حسين، اينگونه رشد كرد اصلاً از مادر خود يا زن ديگرى شير نخورد.
محدثه
حَدَّثَ عن فلان: روى و أورد الحديث،
الحديث: الخبر
نام محدثه داراى دو تلفظ است كه هر كدام به طور جداگانه مورد بحث قرار مى‏گيرد.
معناى «محدَّثه» به فتح دال.
«محدثه» به فتح دال، يعنى زنى كه براى او حديث گفته مى‏شد.
پس از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ايام بر فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام به سختى مى‏گذشت، لذا جبرئيل به امر خداوند بر آن حضرت نازل مى‏شد و براى آن حضرت از وقايع آينده سخن مى‏گفت. صحيفه‏ى فاطميه، حاصل نزول جبرئيل بر فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام در اين مدت است.
فرشتگان با فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام سخن مى‏گفتند.
بإسناده عن أبي‏عبداللَّه عليه‏السلام قال:
«إنما سميت فاطمة «محدثة» لأن الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها كما تنادي مريم بنت عمران. فتقول «يا فاطمة! ان اللَّه إصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين يا فاطمة! اقنتي لربّك و اسجدي و اركعي مع الراكعين» فتحدثهم و يحدثونها، فقالت لهم ذات ليلة: أليست المفضلة على نساء العالمين مريم بنت عمران؟ فقالوا: إنّ مريم كانت سيدة نساء عالمها و أنّ اللَّه عز و جل جعلك سيدة نساء عالمك و عالمها و سيدة نساء الأوّلين والآخرين،
امام صادق عليه‏السلام فرمودند: فاطمه عليهاالسلام را «محدثه» گويند، چون ملائكه از آسمان به پايين مى‏آمدند و همانگونه كه ملائكه با حضرت مريم عليهاالسلام سخن مى‏گفتند، با حضرت زهرا عليهاالسلام نيز سخن مى‏گفتند. ملائكه به حضرت زهرا عليهاالسلام گويند: «يا فاطمة! إن اللَّه إصطفاك و طهرك و إصطفاك على نساء العالمين يا فاطمة! اقنتى لربك و اسجدي و اركعي مع الراكعين» حضرت فاطمه عليهاالسلام با ملائكه سخن مى‏گفت و فرشتگان نيز با آن حضرت سخن مى‏گفتند.
شبى حضرت فاطمه عليهاالسلام از فرشتگان سؤال نمود: آيا برترين زن عالم، حضرت مريم عليهاالسلام دختر عمران نيست؟ فرشتگان عرضه داشتند: حضرت مريم عليهاالسلام سرور زنان زمان خود بود، اما خداوند شما را برترين زن جهان قرار داده است، هم در زمان خودت و هم در زمان حضرت مريم عليهاالسلام و سرور همه‏ى زنان از اول عالم تا آخر جهان.»
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام محدثه بود، لكن پيامبر نبود.
قال محمد بن أبي‏بكر:
«لما قرأ «و ما أرسلنا من قبلك من رسول و لا نبيّ و لامحدث» قلت: و هل يحدث الملائكة إلّا الأنبياء. قال: إنّ مريم لم تكن نبية و كانت محدثة و اُمّ‏موسى بن عمران كانت محدثة و لم تكن نبية و سارة إمرأة إبراهيم قد عاينت الملائكة فبشروها بإسحاق و من وراء إسحاق يعقوب و لم تكن نبية و فاطمة عليهاالسلام بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله كانت «محدثة» و لم تكن نبية،
محمد پسر ابوبكر گويد: وقتى آيه «و ما أرسلنا من قبلك من رسول و لا نبيّ و لا محدث» نازل شد من گفتم: آيا فرشتگان با غير از پيامبران نيز سخن مى‏گويند؟
«امام عليه‏السلام فرمودند: حضرت مريم عليهاالسلام پيامبر نبود ولى «محدثه» بود، يعنى فرشتگان با او سخن مى‏گفتند. مادر موسى نيز محدثه بود، ولى پيامبر نبود. ساره همسر حضرت ابراهيم عليه‏السلام، محدثه بود، امّا پيامبر نبود. فرشتگان با او ملاقات نمودند و بشارت اسحاق و يعقوب را به او دادند. و فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام ملائكه را مى‏ديد و از آنها حديث مى‏شنيد، اما پيامبر نبود.»
اخبار غيبى، در مصحف فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام.
عن حماد بن عثمان قال:
«سمعت أباعبداللَّه عليه‏السلام يقول: تظهر الزنادقه سنة ثمانية و عشرين و مائة و ذلك لأنّي نظرت في «مصحف فاطمة» عليهاالسلام. قال: فقلت: و ما مصحف فاطمة عليهاالسلام؟ فقال: إنّ اللَّه تبارك و تعالى لما قبض نبيه صلى اللَّه عليه و آله دخل على فاطمة عليهاالسلام من وفاته من الحزن ما لايعلمه إلّا اللَّه عز و جل فأرسل إليها ملكاً يسلّى عنها غمها و يحدثها. فشكت ذلك إلى أميرالمؤمنين عليه‏السلام. فقال لها: إذ أحست بذلك و سمعت الصوت قولي لي. فأعلمتْه. فجعل يكتب كل ما سمع حتى اُثبت من ذلك مصحفاً. قال: ثم قال: أمّا أنّه ليس من الحلال والحرام ولكن فيه علم ما يكون،
حماد بن عمان مى‏گويد: از امام صادق عليه‏السلام شنيدم كه فرمود: در سال 128 ه.ق، زنادقه ظهور خواهند كرد، زيرا من مصحف فاطمه عليهاالسلام را نگاه كردم و اين مطلب را آنجا ديدم. گفتم: مصحف فاطمه عليهاالسلام چيست؟ فرمودند: وقتى كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله رحلت كرد، غم و غصه‏ى بى‏حدى كه فقط خدا (مقدار آن را) مى‏داند، بر فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام وارد شد. خداوند ملكى را فرستاد تا حضرت زهرا عليهاالسلام را تسلى خاطر دهد و با او سخن بگويد. فاطمه عليهاالسلام از اين جريان به اميرالمؤمنين عليه‏السلام گلايه كردند. على عليه‏السلام فرمودند: هرگاه ملك را ديدى و صداى او را شنيدى مرا خبر كن. زهرا عليهاالسلام، على عليه‏السلام را از آمدن ملك خبر كرد اميرالمؤمنين عليه‏السلام آنچه را كه مى‏شنيد، مى‏نوشت، تا اينكه كتابى از آن مطالب نوشته شد. سپس امام صادق عليه‏السلام فرمودند: اما در «مصحف فاطمه عليهاالسلام» حلال و حرام خدا نيست، بلكه وقايعى كه اتفاق خواهد افتاد (تا روز قيامت) همه درون آن است.»
در مصحف فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام چيست؟
إنّ الصادق عليه‏السلام يقول:
«علمنا غابر و مزبور و نكت فى القلوب و نقر في الأسماع و أن عندنا الجفر الأحمر والجفر الأبيض و «مصحف فاطمة» عليه‏السلام و عندنا الجامعة فيها جميع ما تحتاج الناس إليه فسئل عن تفسير هذا الكلام. فقال: أما الغابر، فالعلم بمإ؛ّّ يكون و أما المزبور فالعلم بما كان و امّا النكت في القلوب فهو الإلهام و أمّا النقر في الأسماع فحديث الملائكة نسمع كلامهم و لا نرى أشخاصهم و أمّا الجفر الأحمر فوعاء فيه سلاح رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و لن يخرج حتى يقوم قائمنا أهل البيت و أمّا الجفر الأبيض فوعاء فيه توراة موسى و إنجيل عيسى و زبور داود و كتب اللَّه الاولى و أمّا مصحف فاطمة عليهاالسلام ففيه ما يكون من حادث و أسماء من يملك إلى أن تقوم الساعة و امّا الجامعة، فهو كتاب طوله سبعون ذراعاً، املاء رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله من فلق فيه و خطّ علي بن أبي‏طالب عليه‏السلام بيده فيه واللَّه جميع ما تحتاج إليه الناس إلى يوم القيامة حتى أنّ فيه أرش الخدش والجلدة و نصف الجلدة،
امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمود: ما غابر و مزبور را مى‏دانيم، ما مسائل قلبى و نيَّات را مى‏دانيم. ما «نقرى» كه در گوشها مى‏رود را مى‏دانيم.
«جفر قرمز» و «جفر سفيد» را مى‏شناسيم. در نزد ما «مصحف فاطمه عليهاالسلام» است. در پيش ما «جامعه‏اى» است كه همه‏ى چيزهايى كه انسان به آن نياز دارد در آن هست. سؤال شد: اين كلام يعنى چه؟
«امام عليه‏السلام فرمودند: «غابر»، يعنى دانستن آنچه واقع مى‏شود. «مزبور»، يعنى دانستن آنچه قبلاً رخ داده است. اما «نكته‏هاى قلبى»، اوهام ذهنى ديگران است كه ما مى‏دانيم. «نقرِ» در گوشها، سخن ملائكه مى‏باشد كه ما آنها را مى‏شنويم، ولى خودشان را نمى‏بينيم. «جفر قرمز» ظرفى است كه اسلحه‏ى پيامبر در آن است و آن سلاح تا زمان امام مهدى، قائم اهل‏بيت عليه‏السلام خارج نخواهد شد. اما «جفر سفيد» آن ظرفى است كه تورات موسى و انجيل عيسى و زبور داوود و كتاب اولى خداوند در آن است. اما «مصحف فاطمه عليهاالسلام»، پس آنچه از حوادث رخ خواهد داد و اسامى پادشاهان تا روز قيامت در آن آمده است. اما «جامعه» كتابى است كه طول آن هفتاد ذرع است (شايد كنايه از كثرت معارف آن كتاب باشد) پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مطالب آن را فرموده است و حضرت على عليه‏السلام آن را نوشته است و به خدا قسم! در آن تمام آنچه انسان تا روز قيامت نياز دارد، نوشته شده است، حتى در كتاب جامعه مقدار خسارت بسيار كم نيز وجود دارد، يك شلاق و نصف شلاق نيز در آن بيان شده است.»
معناى «محدثه» بكسر دال.
«محدثه» به كسر دال، يعنى زنى كه براى ديگران نقل حديث مى‏كند. ما از حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام روايات زيادى را در دست داريم. فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام به سؤالات زنان مدينه پاسخ مى‏فرمود و آنان را حديث مى‏كرد. فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام احاديث زيادى را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و يا حضرت على عليه‏السلام براى ما نقل فرموده‏اند، لذا او را «محدِّثه» گويند.
زهراء
زهر، زهورا السراج أو القمر أو الوجه: تلألأ، أضاء،
زهراء، مونث أزهر است، يعنى، النير، الصافى اللون، المشرق الوجه والقمر.
«زهرا كه در تداول بيشتر به جاى نام او به كار مى‏رود، در لغت، درخشنده، روشن و مرادفهايى از اينگونه، معنى مى‏دهد. و اين لقب از هر جهت برازنده‏ى اين بانوست. او چهره‏ى درخشان زن مسلمان، فروغ تابان معرفت و نمونه‏ى روشن پرهيزكارى و خداپرستى است. اين درخشندگى به ساعتى مخصوص و روزى معين اختصاص ندارد. از آن روز كه وظيفه‏ى خود را تعهد كرد، تا امروز و براى هميشه چون گوهرى بر تارك تربيت اسلامى مى‏درخشد.»
زهراء در لغت، يعنى درخشنده. در روايات آمده است هنگامى كه فاطمه به نماز و عبادت مى‏ايستاد، اهل آسمان از نور او بهره مى‏گرفتند، چنانكه زمينيها از نور خورشيد بهره‏مند مى‏شوند.
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام از نور عظمت خداوند به وجود آمده است.
عن جابر عن أبي‏عبداللَّه عليه‏السلام قال:
«قلت: لم سميت فاطمة الزهراء عليهاالسلام «زهراء»؟ فقال: لأنّ اللَّه عز و جل خلقها من نور عظمته فلمّا أشرقت أضاءت السماوات والأرض بنورها و غشيت أبصار الملائكة للَّه ساجدين و قالوا إلهنا و سيدنا! ما هذا النور؟، فأوحى اللَّه إليهم هذا نور من نوري و أسكنته في سمائي، خلقته من عظمتي، اُخرجه من صلب نبىّ من أنبيائي، افضله على جميع الأنبياء و اخرج من ذلك النور أئمة يقومون بأمري، يهدون الى حقى و اجعلهم خلفائي في أرضي بعد إنقضاء وحيي،
جابر از امام حسين عليه‏السلام سؤال كرد: چرا فاطمه عليهاالسلام را «زهراء» ناميده‏اند؟ ايشان فرمودند: خداوند فاطمه را از نور عظمت خود آفريد. وقتى فاطمه عليهاالسلام درخشيد، زمين و آسمان را نورانى كرد.
چشمهاى ملائكه غرق نور شد و خداوند را سجده كردند و از روى تعجب گفتند: خداوندا! اين چه نورى است؟ وحى شد كه اين يكى از نورهاى من است، در آسمان جايش دادم و او را از طريق پيامبر متولد گردانيدم و او را بر همه‏ى پيامبران برترى دادم و از آن نور، ائمه‏ى هدى به وجود آمدند، تا دستورات مرا اجرا نمايند و مردم را هدايت كنند، آنها بعد از قطع شدن وحى، جانشينان من در زمين هستند.»
روشنگرى لازم:
درخشندگى باطنى خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بر كسى پوشيده نيست. اين چهارده نور پاك، چراغ هدايت بشريت هستند. جهان تاريك مادى، فقط با نور ارشاد و هدايتهاى اين انوار مقدس به طرف ملكوت گام برمى‏دارد. شيعه، ائمه اطهار عليهم‏السلام را با وصف «مصباح‏الهدى و سفينةالنجاة» مى‏شناسد. فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام علاوه بر درخشندگى باطنى، نوعى درخشندگى چهره و ظاهر نيز داشتند. اين تفضّلى است كه خداوند متعال به اين بانوى با تقوا عنايت نموده است.
تذكر اين نكته لازم است كه هيچ نيازى به ضعيف شمردن اين روايات نيست، زيرا اولاً، درباره درخشندگى ظاهرى فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام تواتر معنوى وجود دارد. ثانياً، اين خصوصيت جسمانى حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام، بر الگو بودن ايشان لطمه‏اى وارد نمى‏كند، زيرا ايشان الگوى رفتارى همه جهانيان است نه الگوى جسم و تن مردم. ثالثاً، بعضى از اين روايات كه نشان‏دهنده نورانيت شديد ايشان است، به صورت مقطعى بوده و شايد يكبار بيشتر اتفاق نيفتاده و آن هم براى شناساندن مقام معنوى فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام به جهانيان. در نتيجه هيچ ضرورتى براى حمل اين روايات به معانى مجازى نيست.
محراب فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام هنگام عبادت غرق نور است.
عن إبن‏عمارة عن ابيه قال:
«سئلت أباعبداللَّه عليه‏السلام عن فاطمة عليهاالسلام لم سميت «زهراء»؟ فقال: لأنها كانت إذا قامت في محرابها زهر نورها لأهل السماء كما يزهر نور الكواكب لأهل الأرض،
از امام صادق عليه‏السلام سؤال شد: چرا فاطمه عليهاالسلام را «زهراء» ناميده‏اند؟ فرمودند: زيرا هرگاه در محراب عبادت مى‏ايستاد نورش براى اهل آسمان مى‏درخشيد، همچنانكه ستارگان براى ما زمينيها درخشش دارند.»
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام درخشنده چون ماه.
عن الرضا عليه‏السلام قال في حديث طويل:
«كانت فاطمة عليهاالسلام إذا طلع هلال شهر رمضان يغلب نورها الهلال و يخفى فإذا غابت عنه ظهر،
امام رضا عليه‏السلام فرمودند: هلال ماه كه ظاهر مى‏شد نور فاطمه عليهاالسلام بر آن غلبه مى‏كرد و كسى نمى‏توانست نور هلال ماه را ببيند، تا اينكه حضرت فاطمه عليهاالسلام از آنجا مى‏رفتند، آنگاه هلال ماه ديده مى‏شد.»
زهرا، يعنى درخشنده.
عن عائشة:
«كنا نخيط و نغزل و ننظم الإبرة بالليل فى ضوء وجه فاطمة عليهاالسلام... و لذلك سميت «الزهراء.»
عائشه مى‏گويد: شب هنگام، ما در نور صورت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام خياطى، پشم‏ريسى و بافندگى مى‏كرديم و چون صورتى بسيار درخشنده داشت «زهراء» ناميده شد.»
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام براى اميرالمؤمنين مى‏درخشد.
ابوهاشم العسكري سالت صاحب العسكر عليه‏السلام:
«لم سميت فاطمة، «الزهراء» عليهاالسلام؟ فقال: كان وجهها يزهر لأميرالمؤمنين عليه‏السلام من أول النهار كالشمس الضاحية و عند الزوال كالقمر المنير و عند غروب الشمس كالكوكب الدري،
ابوهاشم گويد: از امام حسن عسكرى عليه‏السلام سؤال كردم: چرا فاطمه عليهاالسلام، «زهراء» ناميده شد؟ فرمودند: صورت فاطمه عليهاالسلام براى اميرالمؤمنين عليه‏السلام در اول روز مانند خورشيد مى‏درخشيد و هنگام ظهور مانند ماه تابان بود. و هنگام غروب خورشيد مانند ستاره‏اى پر نور بود، چون چنين بود او را زهراء گويند.»
تعجب اهل مدينه از محراب غرق نور فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام.
عن ابان بن تغلب قال:
«قلت لأبي‏عبداللَّه عليه‏السلام: يابن رسول‏اللَّه! لِمَ سمّيت «الزهراء» عليهاالسلام، زهراء؟ فقال لانّها تزهر لاميرالمؤمنين عليه‏السلام فى النهار ثلاث مرات بالنور كان يزهر نور وجهها صلاة الغداة والناس فى فراشهم فيدخل بياض ذلك النور إلى حجراتهم بالمدينة فتبيض حيطانهم فيعجبون من ذلك فيأتون النبي صلى اللَّه عليه و آله فيسألونه عمّا رأوا فيرسلهم إلى منزل فاطمة عليهاالسلام فيأتون منزلها فيرونها قاعدة فى محرابها تصلى والنور يسطع من محرابها من وجهها، فيعلمون ان الذى رأوه كان من نور فاطمة، فاذا انتصف النهار و ترتبت للصلاة، زهر نور وجهها عليهاالسلام بالصفرة فتدخل الصفرة، فى حجرات الناس، فتصفر ثيابهم و إلوانهم، فيأتون النبي صلى اللَّه عليه و آله و سلم فيسألونه عمّا رأوا، فيرسلهم إلى منزل فاطمة صلى اللَّه عليه و آله فيرونها قائمة في محرابها و قد زهر نور وجهها- صلوات‏اللَّه‏عليها- و على أبيها و بعلها و بنيها بالصفرة فيعلمون أنّ الذي رأوا، كان من نور وجهها، فإذا كان آخر النهار و غربت الشمس احمرّ وجه فاطمة، فاشرق وجهها بالحمرة فرحاً و شكراً للَّه عز و جل، فكان تدخل حمرة وجهها حجرات القوم و تحمر حيطانهم فيعجبون من ذلك و يأتون النبى صلى اللَّه عليه و آله و يسألونه عن ذلك، فيرسلهم الى منزل فاطمة عليهاالسلام، فيرونها جالسة تسبح اللَّه و تمجده و نور وجهها يزهر بالحمرة فيعلمون ان الذي رأوا كان من نور وجه فاطمة عليهاالسلام فلم يزل ذلك النور فى جهها حتى ولد الحسين عليه‏السلام فهو يتقلب فى وجوهنا إلى يوم القيامة فى الأئمة منا أهل البيت إمام بعد إمام،
ابان بن تغلب مى‏گويد: از امام صادق عليه‏السلام سؤال كردم: اى فرزند پيامبر!چرا فاطمه عليهاالسلام را، «زهراء» گويند؟ فرمودند: فاطمه عليهاالسلام براى اميرالمؤمنين عليه‏السلام در طول روز سه بار مى‏درخشيد. نور او در هنگام نماز صبح، زمانى كه مردم در خواب بودند، حياط خانه‏ى آنها نورافشانى كرد. همه متعجب شدند، خدمت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيدند و سؤال كردند اين چه بود كه ما ديديم؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنها را به منزل فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام فرستاد. وقتى كه به منزل فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام آمدند، ديدند آن حضرت روى سجاده‏ى خود نشسته و در حال نماز است و نور از صورت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام از ميان محراب مى‏درخشد. همه دريافتند آنچه ديده‏اند نور فاطمه عليهاالسلام بوده است. هنگام ظهر، وقتى براى نماز آماده شدند، نورى زرد رنگ از ايشان ساطع گشت كه تمام خانه‏هاى مدينه را فراگرفت. رنگ صورت و لباس همه‏ى مردم زرد شد. پيش پيامبر آمدند و از آنچه ديده بودند سؤال كردند. باز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنها را به منزل فاطمه عليهاالسلام فرستاد. اين بار حضرت فاطمه عليهاالسلام را در محراب ديدند در حالى كه از صورت ايشان براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و على عليه‏السلام نورى زرد رنگ مى‏درخشيد. فهميدند آنچه ديده‏اند از نور فاطمه عليهاالسلام بوده است. و هنگامى كه خورشيد غروب نمود، صورت زهراء عليهاالسلام قرمز گشت و نورى قرمز از ايشان مى‏درخشيد اين نور داخل منازل مردم مدينه گشت، خانه‏هاى مردم قرمز شد و در تعجب فرورفتند. مردم دوباره پيش پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمدند و از اين مطلب سؤال كردند، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنها را به منزل فاطمه‏ى زهراء عليهاالسلام فرستاد، آنها به منزل فاطمه عليهاالسلام آمدند و ايشان را در روى سجاده ديدند، در حالى كه خداوند را تسبيح مى‏گفت و از سيماى ملكوتى ايشان نورى قرمز مى‏درخشيد، دريافتند آنچه ديده بودند از نور سيماى فاطمه عليهاالسلام بوده است. اين نور در سيماى فاطمه‏ى عليهاالسلام بود، تا زمانى كه امام حسين عليه‏السلام متولد گشت، از آن به بعد اين نور در سيماى هر يك از اهل‏بيت بود و تا قيامت از چهره‏ى همه امامان درخشش خواهد داشت.»
دوران شيرخوارگى حضرت زهرا (س)
هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام را تميز و پاكيزه نمودند و قنداقه‏اش را در دامن خديجه گذاشتند، آن مادر مهربان مسرور شد و پستانش را در دهان كوچك نوزاد عزيزش نهاد و از شيره‏ى جان سيرش كرد تا به خوبى رشد و نمو نمايد.
خديجه از آن زنان خودخواه و نادانى نبود كه بدون هيچ عذر و بهانه‏اى، نوزاد را از شير مادر كه خدا برايش مهيا ساخته محروم سازد. خديجه خود مى‏دانست يا از پيغمبر شنيده بود كه براى تغذيه و بهداشت اطفال هيچ غذائى بهتر از شير مادر نيست (2)
زيرا شير مادر با وضع دستگاه گوارش نوزاد و مزاج مخصوص او كاملاً هماهنگى و تناسب دارد، كودك مدت نه ماه در رحم مادر، شريك غذا و هوا و خون او بوده و مستقيما از مادرش ارتزاق مى‏كرده است. و از اين جهت، تركيبات مخصوص شير مادر، با ساختمان ويژه طفل كاملاً تناسب دارد. علاوه بر اين، در شير مادر تقلب راه ندارد و ميكربهاى بيمارى‏زا در آن نيست.
خديجه چون مى‏دانست كه آغوش پر مهر و محبت مادر و شير خوردن كودك از پستانش، چه نقش بزرگى را در زندگى آينده‏ى نوزاد انجام مى‏دهد و براى سعادت او چه تأثيرات قابل توجهى دارد، ترجيح داد كه فاطمه عزيز را در آغوش گرم خويش پرورش دهد و به وسيله‏ى شير پاك خودش كه از منبع شرافت و نجابت و دانش و فضيلت و بردبارى و فداكارى و شجاعت سرچشمه مى‏گرفت غذا دهد.
راستى مگر غير از شير پستان خديجه، شير ديگرى مى‏توانست چنين عنصر پاك و كانون معرفت و شجاعتى را رشد و نمو دهد و ميوه‏ى پربركت باغ نبوت را به ثمر رساند؟.
دوران شيرخوارگى و ايام كودكى زهرا عليهاالسلام در محيط بسيار خطرناك و اوضاع بحرانى و انقلابى صدر اسلام گذشت كه بدون شك در روح حساس آن كودك تأثيرات شايانى داشته است. زيرا نزد دانشمندان اين مطلب به اثبات رسيده كه محيط نشو و نماى كودك و افكار و احساسات پدر و مادر در روحيات و اثبات شخصيت او كاملاً مؤثر مى‏باشند. (از اين جهت، ناچاريم اوضاع و حوادث صدر اسلام را به طور خلاصه يادآور شويم تا خوانندگان بتوانند وضع فوق‏العاده و بحرانى دوران نشو و نماى دختر گرامى پيغمبر را پيش خودشان مجسم سازند.
رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. در آغاز دعوت، با مشكلات بزرگ و حوادث سخت و خطرناكى مواجه بود. يك تنه مى‏خواست با جهان كفر و بت‏پرستى مبارزه كند. تا چند سال مخفيانه تبليغ مى‏كرد و از ترس دشمنان جرأت نداشت دعوتش را علنى كند. بعداً از جانب خدا دستور رسيد كه مردم را آشكارا به دين اسلام دعوت كن و از مشركين باك مدار.
پيغمبر اكرم به دستور خدا دعوتش را علنى كرد. آشكارا و در مجامع عمومى مردم را به سوى آيين مقدس اسلام دعوت مى‏نمود و روز بروز بر تعداد مسلمانان افزوده مى‏شد.
وقتى دعوت پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) علنى شد اذيت و آزار دشمنان نيز شدت يافت. رسول خدا را اذيت مى‏كردند. مسلمانان را تحت شكنجه و عذاب قرار مى‏دادند. بعضى را مقابل آفتاب سوزان حجاز روى ريگهاى داغ مى‏خوابانيدند و سنگهاى سنگين روى سينه‏شان قرار مى‏دادند و بعضى را مى‏كشتند.
مسلمانان به قدرى سختى و عذاب كشيدند كه بستوه آمده جانشان به لب رسيد. به طوريكه ناچار شدند از خانه و زندگى دست بردارند و به كشور ديگرى هجرت نمايند. گروهى از مسلمانان از رسول خدا اجازه گرفتند و رهسپار حبشه شدند.
وقتى كفار بوسيله‏ى اذيت و آزار نتوانستند از پيشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و ديدند مسلمانان اذيت و آزار را تحمل مى‏كنند ولى دست از عقيده‏شان برنمى‏دارند، انجمنى برپا ساخته همگى تصميم گرفتند كه محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) را به قتل رسانند.
ابوطالب از تصميم خطرناك آنان آگاه شد و براى حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهى از بنى‏هاشم به دره‏اى كه «شعب ابوطالب» ناميده مى‏شد منتقل ساخت.
ابوطالب و ساير بنى‏هاشم در حفظ و حراست رسول خدا كوشش مى‏نمودند. حمزه عموى پيغمبر شبها با شمشير برهنه اطرافش پاس مى‏داد. دشمنان وقتى از كشتن رسول خدا نااميد شدند زندانيان شعب ابوطالب را در فشار اقتصادى قرار دادند و خريد و فروش با آنان را ممنوع ساختند.
مسلمان در حدود سه سال در آن زندان سوزان با فشار و ناراحتى و گرسنگى بسر بردند و با مختصر غذائى كه بطور قاچاق برايشان فرستاده مى‏شد زندگى نمودند. بسا اقوات فرياد اطفالشان از گرسنگى بلند بود. فاطمه زهرا (عليهاالسلام) در چنين روزگار بحرانى و در چنين محيط خطرناك و وحشت‏آورى به دنيا آمد و رشد و نمود كرد. خديجه‏ى كبرى در چنين اوضاع و شرائطى نوزاد عزيرش را شير مى‏داد. مدتى از ايام شيرخوارگى و زهرا در شعب ابوطالب سپرى شد. در همانجا از شير خوردن بازگرفته شد. در همان ريگستان سوزان راه رفتن آموخت. در همان محيط قحطى غذاخور شد. هنگامى كه سخن گفتن ياد مى‏گرفت فرياد و ناله‏ى اطفال گرسنه «شعب» را مى‏شنيد. در وسط شب كه از خواب بيدار مى‏شد خويشانش را مى‏ديد كه با شمشيرهاى برهنه اطراف پدرش پاس مى‏دادند.
در حدود سه سال طول كشيد كه فاطمه عليهاالسلام بغير از زندان سوزان شعب چيزى نديد و از دنياى خارج خبرى نداشت.
فاطمه در سن پنج سالگى بود كه پيغمبر و بنى‏هاشم از تنگناى شعب نجات يافته به خانه و زندگى خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگى جديد و نعمت آزادى و توسعه‏ى در خوراك و پوشاك و منزل براى زهرا تازگى داشت و شادمان و مسرور بود.
رشد و بالندگى حضرت زهرا (س)
دوران كودكى فاطمه زهرا (ع) همزمان با يكى از پرشكوه‏ترين دوره‏هاى تاريخ اديان، تاريخ انبياء و كل تاريخ بشريت است. چرا كه وقتى آن نور چشم پيامبر و سرور بانوان عالم چشم به جهان گشود، زمانى بود كه دوران رسالت پدر بزرگوارش تازه آغاز گشته بود و مى‏رفت تا جهان را فروپوشاند و زمان و مكان را درنوردد و تا صبح قيامت پرتوافشانى كند و درست به همين دليل همزمان بودن دوران كودكى فاطمه (ع) با چنان برهه‏ى عظيمى از تاريخ است كه مى‏بينيم سنين كودكى آن ميوه‏ى دل پيامبر، با دردها و رنج‏ها و مرارت‏هاى بسيار نيز توأم است. زيرا وى در خانواده‏اى به دنيا آمده بود كه آقاى خانه از سوى خداوند متعال به آقايى و سرورى تمام جهان بشريت برگزيده و مبعوث شده بود و همين امر موجب گشته بود كه آقاى آن خانه و سرور عالميان مورد حقد و حسد و خشم و كينه‏ى گروهى از نابكارترين و سياه‏دل‏ترين مشركين و كفار زمان قرار گيرد. آرى وقتى رسول خدا مورد خشم و كينه‏ى دشمنان قرار داشت، وقتى كه دشمنان، تمامى پيروان و ياران و دوستان او را نيز از آزار و ايذاء در امان نمى‏گذاشتند، پيداست كه خانواده‏ى آن بزرگوار نيز از آن همه رنج و عذاب مصونيت نداشت و در اين ميان شايد بتوان گفت كه طفل خردسال پيامبر، به دليل همان طفوليت و حساسيت روحى، سنگينى، بار عذاب و ايذاء مشركين و كفار را بيش از ديگران بر شانه‏هاى لطيف و شكننده‏ى خود احساس مى‏كرد.
با اين همه، آشكار است كه فاطمه (ع) از همان آغاز طفوليت همزمان با رشد و شكوفايى آئين عالمگير اسلام، ناظر آن همه تلاش‏ها و كوشش‏هاى پرثمر پدر گرامى و فداكارش و شاهد همراهى‏ها و ايثارگريهاى مادر رنجديده و وفادارش بوده است. آن طفل خردسال، با چشم خود مى‏ديد و با احساس لطيف كودكانه‏اش درمى‏يافت كه پدر و مادر بزرگوارش چگونه با آن همه مشكلات عظيم روبرو مى‏گردند و با چه اتكاء و اتكال بى‏مانندى به عنايات الهى در برابر مصايب ايستادگى مى‏كنند، و با چه روحيه‏ى پرتوان و قلب سرشار از اميد و شوق و نشاطى حل معضلات و گرفتاريهاى مسلمانان زجر ديده، با جديت و تلاش گام برمى‏دارند در هر گام به شاهد موفقيت نزديكتر مى‏شوند.
در آن دوران، هم پيامبر گرامى و خانواده‏ى ارجمندش و هم تمامى مسلمين و يارانش، از هر طرف مورد تهاجم دشمنان مشرك قرار داشتند. مشركين به انواع گوناگون، مسلمانان را آزار مى‏دادند، شكنجه مى‏كردند، زير ضربه‏هاى تازيانه مى‏گرفتند زخم مى‏زدند، از خانه و كاشانه خود مى‏راندند، در محاصره‏ى اقتصادى قرار مى‏دادند و در مجموع جان و مال مسلمانان از سوى دشمنان در امان نبود. و فاطمه (ع) نيز در اوج آن تلخى‏ها و مشكلات، با وجود خردسالى، تمام آن حوادث رنج‏آميز و مرارتهاى طاقت‏سوز را مى‏ديد و لمس مى‏كرد. آواى دردناك و ناله‏هاى سينه‏سوز مسلمين مستضعف را كه روى صخره‏هاى سوزان عربستان به اين سوى و آن سوى كشيده مى‏شدند، با گوش جان مى‏شنيد. ولى دريغا كه نمى‏توانست پدر بزرگوار خود و ياران اسلام را يارى دهد و از آنهمه رنج و تلخى رهايى بخشد. از اين رو، رام و خاموش، تماشاگر تمام آن صحنه‏هاى دردناك بود و از درد و بى‏تابى به خود مى‏پيچيد. او آن همه ناراحتى‏ها و شدت فشارها را بر دوش جان پدر احساس مى‏كرد، و روح حساس و ظريفش متأثر و متألم مى‏شد، حال آن كه مجال و توان فرياد كشيدن هم نداشت. همه‏ى دردها را به درون سينه مى‏ريخت و بغضهاى گلوگيرش را فرومى‏خورد و دم برنمى‏آورد. فقط گاهى شبها كه از صداى ناله و ضجه كودكان گرسنه و آواى دردآلود بيچارگان و مستضعفان بيدار مى‏ماند، چشم به ستاره‏هاى آسمان شفاف عربستان مى‏دوخت و در عالم كودكى اشك مى‏ريخت.
او در آن سنين طفوليت و شكنندگى، رنج همه‏ى مسلمين و محرومين را مى‏ديد، و بالاتر از همه رنج پدر بزرگوارش را كه به تنهايى بيش از همه در رنج بود و غير از دردهاى خود، بار غم ديگران را نيز بر دل مى‏گرفت و بر دوش مى‏كشيد. پدر عاليقدرش را مى‏ديد كه چگونه يكى از نابكاران حيوان صفت قريش، مشت‏هاى خود را پر از خاك و خاكروبه و زباله و آلودگى كرده و بر سر و صورت نورانى او مى‏پاشيد و چهره‏ى زيبا و قامت رعنايش را آلوده مى‏ساخت و آنگاه آن دختر خردسال و نازك‏دل و مهربان، پدر را در آغوش مى‏كشيد و در حالى كه اشك در چشم و بغض در گلو داشت، با دستهاى كوچك و ظريفش آن آلودگى‏ها را شستشو مى‏داد و سر و صورت پدر را پاك مى‏كرد. آرى اين صحنه‏ها را مى‏ديد و از شدت تأثر اشك در چشمانش حلقه مى‏زد و به ياد مادر تازه درگذشته‏اش مى‏افتاد و دلش آتش مى‏گرفت، اما با اينهمه سعى داشت پدر، اين حالت را نبيند و رنج و دردش افزون‏تر نشود.
ولى پدر، كه همه چيز برايش روشن و آشكار بود، رنج دختر كوچك را مى‏ديد و با آن لحن آسمانى و صداى زيبا و پر طنين كه فرشتگان آسمان براى شنيدنش صف مى‏بستند، دختر خردسال و مهربان را دلدارى مى‏داد و مى‏گفت: دخترم! گريه نكن و غمگين مباش خداوند يار و ياور تو است و سرانجام فتح و پيروزى عطا خواهد كرد.
بلى، دوران كودكى فاطمه(ع) بدين گونه مى‏گذشت. آن صدمه‏ها و لطمه‏هاى روحى، دختر خردسال را به تحمل رنج و درد عادت مى‏داد و توان و مقاومتش را مى‏افزود و چون فولاد آبديده‏اش مى‏كرد. و از سوى او مى‏پرورانيد، باعث مى‏شد كه نيروى صبر و استقامت و پايدارى‏اش هر چه بيشتر تحكيم يابد. و از آن جا كه دوران كودكى او همزمان با بحران مشكلات تبليغى پدر بزرگوارش رسول‏الله (ص) بود، اما در جريان اين بزرگتر شدن، چه رنج‏هاى عظيمى را مى‏ديد و تحمل مى‏كرد، فقط خدا مى‏داند و بس...
در آن زمان پيامبر اسلام، از طرف قريش، هر روز با مشكلات جديدى روبرو مى‏شد. هر روز با مسايل حاد اقتصادى و فكرى تهديد مى‏گشت و مشركين بر سر راه او، و در ارتباط با دعوت عظيم تاريخ‏ساز و جهان شمول وى، موانع و مخاطرات تازه‏اى ايجاد مى‏كردند. فاطمه (ع) هنوز كودكى بيش نبود كه گاهى مى‏ديد دشمنان قسم خورده‏ى اسلام در تعقيب جدى پدرش هستند و قصد جان عزيزش را دارند. گاهى مى‏ديد كه در ابراز كينه و دشمنى، دنائت و پستى را به جايى مى‏رساندند كه وقتى پيامبر مشغول تلاوت قرآن و سجده بر درگاه الهى بود، شكمباره و أمعا و احشاى گوسفندى را بر اندام و لباس تميز او مى‏افكندند، و آنگاه او اشك مى‏ريخت و با دستان كوچكش آنها را از لباس پدر پاك مى‏كرد. سپس در حالى كه قلب پر عطوفتش مالامال از درد و اندوه بود، خود را خسته و كوفته به خانه مى‏رسانيد و در گوشه‏اى خلوت، اشك بر دامن مى‏افشانيد تا كسى او را گريان نبيند. روز ديگرى مشاهده مى‏كرد كه خانواده‏اش و ياران پدرش، از خانه و كاشانه‏ى خود رانده مى‏شوند و با اتكاى به خداوند و به خاطر هدف متعالى خود همه رنجها را به جان مى‏خرند و دم نمى‏زنند. آرى او مى‏ديد كه مسلمين رنجديده، سه سال و اندى در آن دره‏ى محدود و در آن تنگناى اقتصادى و اجتماعى اقامت مى‏كنند بى‏آنكه كمترين سستى و فتورى در اصول اعتقاد و ايمان پايدارشان ايجاد شود...
و سخت‏تر و تلخ‏تر از همه آن كه هنوز بيش از چندين بهار از عمر مباركش سپرى نشده بود كه ضربه‏ى بزرگ روحى بر او وارد آمد و مادر مهربان و تنها مونس شب‏هاى تاريك و دردآلودش را از دست داد... در اينجا بود كه غمى سياه و اندوهى جانكاه سايه‏ى هولناك خود را بر وجود مبارك فاطمه (ع) افكند و او را با سختى‏ها و مرارت‏ها و ناراحتى‏هاى روحى، همدم و همراه ساخت...
انس و الفت با پدر
پيغمبر (ص) همواره شدت علاقه و دوستى خويش را نسبت به فاطمه بين مسلمانان ظاهر مى‏كرد روزى عايشه از آن حضرت پرسيد: چه كسى را بيش از همه دوست دارى؟
فرمود: از زنان، فاطمه و از مردان على را.
و نيز در عظمت مقام فاطمه عليهاالسلام همين بس كه چون فاطمه (س) بر پيامبر (ص) وارد مى‏شد آن حضرت به احترامش برمى‏خاست و رويش را مى‏بوسيد و به او خوش‏آمد مى‏گفت و سپس دستش را مى‏گرفت و بر جاى خودش مى‏نشاند.
و همواره عادت آن حضرت بر اين بود كه به هنگام سفر با آخرين نفرى كه خداحافظى مى‏كرد. فاطمه بود و به وقت بازگشت پيش از همه به ديدار او مى‏شتافت.
برخورد فاطمه (س) با پدر برخوردى مؤدبانه و بسيار متواضعانه بود بگونه‏اى كه فاطمه بيش از همه در تكريم و تعظيم مقام رسالت سعى نموده و پيشه كمال ادب و وقار در رفتار او مشهود بود. گرچه رابطه اين دختر و پدر بسيار عاطفى و سراسر محبت و صميميت بود، اما اين مانع احترام نسبت به پيامبر (ص) نمى‏شد. فاطمه (س) فرمود:
وقتى آيه‏ى 63 سوره‏ى نور نازل شد ،ديگر شرم كردم به پيامبر بابا بگويم و او را پيامبر خدا صدا كردم. حضرت از من روى برگرداند. چند بار به همين ترتيب صدا كردم. و او جواب نداد. سپس فرمود: فاطمه جان اين آيه درباره‏ى تو و خاندانت نازل نشده است. در رابطه با جفاكاران خودخواه فرود آمده است. «أنت منّى و انا منك. قولى يا ابه، فانّها أحيى للقلب و أرضى للرّب» «تو از منى و من از تو هستم. تو بگو بابا زيرا اين سخن، دل را زنده و خدا را خشنود مى‏سازد» 
در اكرام نسبت به پيامبر (ص) همين بس كه او مشغول نماز (مستحبى) بود، چون صداى پيامبر (ص) را شنيد نماز را رها كرد و بسوى آن حضرت آمد و به او سلام كرد. پيامبر (ص) پس از جواب دست بر سر او كشيد و فرمود: دخترم حالت چطور است؟ خدا تو را مورد رحمت و غفران قرار دهد.
انس و الفت با مادر
فاطمه عليهاالسلام پنج سال و دو ماه از عمر مبارك خود را در كنار مادر سپرى كرد. پنج سال كه مملو بود از دنياى عاطفه و محبت بين اين مادر و فرزند عليهاالسلام.
انس فاطمه عليهاالسلام و خديجه عليهاالسلام از زمانى آغاز شد كه خديجه عليهاالسلام نور فاطمه عليهاالسلام را در رحم خويش احساس كرد. آن زمان كه از شدت تنهائى (بدليل دورى كردن زنان قريش و بنى‏هاشم از او دلهره براى وجود مبارك رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى‏رفت تا در درون خديجه عليهاالسلام صبر، گريبان چاك كند؛ صداى نازنين و آرامش‏بخش فاطمه عليهاالسلام مادر را آرام مى‏كرد. ارتباط و محبتى كه بين هيچ مادر و دخترى برقرار نبوده و نخواهد بود.
پهنه‏ى اين ارتباط عاطفى فقط به دوران باردارى خديجه عليهاالسلام محدود نشد؛ بلكه تا آخرين لحظات حيات ايشان ادامه داشت. خديجه عليهاالسلام آنچه را كه يك مادر در طول زندگى مى‏بايست به دختر خويش بياموزد، در اين پنج سال به فاطمه عليهاالسلام آموزش داد. و شايد گاهى نيز اين خديجه عليهاالسلام بود كه از درياى بى‏كران فاطمه عليهاالسلام بهره مى‏برد.
براى فهم بهتر آنچه كه ما آنرا كودكى در زمان حيات مادر مى‏ناميم؛ نظر به رويدادهاى تاريخى و شرايط حاكم بر آن مقطع زمانى لازم و ضرورى است؛ از پنج سال همراهى فاطمه عليهاالسلام با مادر، دو سال اول همراه با تنش و اضطراب مدام در شعب ابى‏طالب گذشت. و چهار سال بعد همراه بود با، آزرده‏خاطريهاى خديجه عليهاالسلام بخاطر عملكرد كفار و فشارهاى روانى حاكم بر خانه‏ى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه همه و همه در روح لطيف و پراحساس دختر كوچك خانه‏ى وحى و ارتباط او با مادر اثرگذار بود. در عين حال كهولت سن خديجه عليهاالسلام نيز بر ارتباط بين اين مادر و دختر بى‏تأثير نبوده است. اما همين دوران كوتاه آنچنان عشقى از وجود مبارك مادر در دل فاطمه عليهاالسلام ايجاد كرده بود كه، سالها بعد از آن هرگاه نام خديجه عليهاالسلام در حضور فاطمه عليهاالسلام مى‏آمد، اشك از چشمان نازنين فاطمه عليهاالسلام جارى مى‏شد. بى‏تابيهاى فاطمه عليهاالسلام بعد از فوت خديجه عليهاالسلام نيز خود بيانگر اين وابستگى عاطفى فاطمه عليهاالسلام به مادر مى‏باشد.
رحلت عمو و مادر بزرگوارشان در سال عام‏الحزن
قضاى الهى چنان بود كه مرگ اين زن فداكار- خديجه نخسيتن بانوى مسلمان- با مرگ ابوطالب در يكسال اتفاق افتاد آنهم در فاصله‏اى كوتاه فاطمه (ع) چنانكه از قرآن كريم درس گرفته است بايد اين آزمايش را هم ببيند مرگ خويشاوندان براى او آزمايش ديگرى است. بايد برابر اين دشوارى بردبارى نشان دهد و منتظر بشارت پروردگار باشد 
آن آزمايشها آزمايش جسمانى بود و اين امتحان، آزمايش قدرت نفسانى است. مادرش تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابوطالب او را برابر دشمنان بيرونى حمايت مى‏كرد. با بودن ابوطالب مشركان مكه نمى‏توانستند قصد جان پدرش را بكنند. زيرا خويشاوندان او- تيره‏ى بنى‏هاشم- تيره‏اى بزرگ بودند اگر مكنت و مال آنان در حد بنى‏زهره، بنى‏مخزوم و يا بنى‏حرب نبود، هيچ قبيله‏اى در شرافت و بزرگوارى با آنان برابرى نمى‏كرد. مهتران مكه و ثروتمندان شهر مى‏دانستند اگر به قصد جان محمد (ص) برخيزند، بنى‏هاشم خاموش نمى‏نشينند، و بسا كه تيره‏هاى ديگر نيز به حمايت آنان برخيزند. ناچار درون پر تلاطم خود را با آزار آرام مى‏كردند. دشنام، ريشخند، سنگ‏پرانى، دهن‏كجى، تهمت: حربه‏هائى كه ناتوانان از آن استفاده مى‏كنند. تقدير چنين بود كه فاطمه (ع) شاهد همه‏ى اين منظره‏ها باشد، و پس از تحمل اين رنج‏ها آن دو صحنه‏ى دلخراش را نيز ببيند.
اكنون فاطمه ديگر دختر خانواده نيست. او جانشين عبداللَّه، عبدالمطلب، ابوطالب و خديجه است. (اُمّ‏أبيها) چه كنيه‏ى مناسبى! مام پدر. او بايد وظيفه‏ى مادرش را عهده‏دار شود. بايد براى پدرش هم دختر و هم مادر باشد.
وقایع درگذشت مادر
وصيت حضرت خديجه (س) به حضرت زهرا (س) در آخرين لحظات عمر
حضرت زهرا عليهاالسلام بهمراه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در كنار خديجه عليهاالسلام بود و او وصيت مى‏كرد كه ناگهان اشك در ديدگانش حلقه زد و بغض گلويش را گرفت، و گويا مى‏خواست سخنى بگويد و نمى‏توانست. فاطمه عليهاالسلام را نزديكتر خواند بطورى كه فقط اين دختر پنج ساله سخنش را بشنود.
فاطمه عليهاالسلام سرش را به صورت مادر نزديك كرد، و خديجه عليهاالسلام آرام به گوش دخترش گفت: زهرا جان خجالت كشيدم به پدرت بگويم. بعداً تو به پدر بگو: من كفن ندارم و به قدر خريدن كفن هم دينارى ندارم. به همسر عزيزم بگو مرا در عباى خود كفن كند!!
مادرم براى اينكه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ناراحت نشود ناله نزد، ولى اشك جانسوز زهرا عليهاالسلام بيش از كلام مادرش جان پدر را آتش زد.
سلام پیامبرخدا، پدر جلو آمد و در مقابل مادر نشست و فرمود: اى خديجه، جبرئيل از سوى خدا وحى آورده كه سلام مرا به خديجه برسان و بگو: كفن خديجه از طرف ما (از كفنهاى بهشتى) است.
سوز هجران مادر
خديجه عليهاالسلام از دنيا رفت و اين در حالى بود كه فاطمه عليهاالسلام پنج سال و دو ماه و بيست روز بيشتر نداشت.
در اين زمان تحمل درد يتيمى براى فاطمه عليهاالسلام بسيار سخت بود.
چون حضرت خديجه عليهاالسلام از دنيا رفت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به همراهى اصحاب او را با احترام بسيار تشييع كردند و براى خاكسپارى به قبرستان حجون آوردند. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به احترم خديجه عليهاالسلام و به منظور شكستن رسمى از رسوم جاهليت خود به درون قبر رفت و خديجه عليهاالسلام را كه يادگار سالها رنج و مجاهدت بود به خاك سپرد.
امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: فاطمه عليهاالسلام از نبود مادر دلتنگى مى‏نمود. و از همگان سراغ مادر مى‏گرفت. نااميد به سراغ پدر رفت، دامان پدر را گرفته و به دور پدر مى‏گشت، كه «يا ابتاه أين اُمى»؟ اى پدر جان مادرم كجاست؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم خواست تا پاسخ دختر كوچك خود را بدهد، اما چگونه به فاطمه‏اش خبر دهد كه از اين به بعد مادر را نخواهد ديد؟! و از آغوش گرم و پرعطوفت مادرى چون خديجه عليهاالسلام محروم خواهد بود؟ در همين لحظات فرشته‏ى وحى كه در همه لحظات سخت ياريگر خاندان رسالت بود؛ نازل شد و از طرف پروردگار جل و علا براى فاطمه عليهاالسلام پيام آورد كه: «ان ربك يأمرك ان تقرأ على فاطمة السلام» اى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم پروردگار فرمان مى‏دهد كه بر فاطمه عليهاالسلام سلام برسانى و به او بگوئى كه:
«ان أمُّك فى بيت من قصب كعابه من ذهب و عمده من ياقوت احمر بين آسيه امرأة فرعون و مريم بنت عمران...»
مادرت در كاخى از مرواريد كه اطاقهايش از طلا و ستونهايش از ياقوت سرخ است جاى دارد. او در كنار آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران دو زن از زنان برگزيده‏ى عالم ميهمان نِعَم پروردگار است.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم پيغام پروردگار را به فاطمه عليهاالسلام ابلاغ كرد، فاطمه عليهاالسلام كه درياى معرفت و دانش و بينش بود. با شنيدن پيغام پروردگار آرام گرفت. و فرمود:
«ان اللَّه هو السلام و منه السلام و اليه السلام.»
پروردگار من خود سر منشاء و آغاز سلام است، سلام مخصوص اوست و به او بازمى‏گردد. سپس سر را به دامان پدر گذارد و رضايت خود را بر رضاى پروردگار اعلام كرد.
حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها بعد از فوت مادر
فاطمه عليهاالسلام بعد از فوت مادر سه سال در خانه‏ى پدر زندگى كرد. در اين زمان خواهران فاطمه عليهاالسلام و فاطمه‏ى بنت اسد (رضى‏اللَّه‏عنها) و بعضى از زنان بنى‏هاشم در خدمتش ملازم بودند.
اما بيشتر از ديگران اين فاطمه بنت اسد (رضى‏اللَّه‏عنها) بود كه، همراهى فاطمه عليهاالسلام و تا حدودى كفالت آن حضرت را بر عهده داشت. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به خواهران فاطمه عليهاالسلام و زنان بنى‏هاشم سفارش فرموده بود تا در همراهى با فاطمه عليهاالسلام كوتاهى نكرده، آرامش‏بخش او باشند. و تا حد امكان او را در غم از دست دادن مادر بزرگوارش تسليت‏گو بوده و نگذارند عدم وجود مادر را احساس كند.
اما فاطمه عليهاالسلام با كسى جز رسول خدا انس نمى‏گرفت و بيشتر اوقات خود را به عبادت مشغول بود.
مشكلات حضرت زهرا (س) در خانه پدرى بعد از فوت مادر
از مشكلات و گرفتاريهايى كه چهره‏ى زيبا و روشن زندگى را بر دخت سرفراز پيامبر تيره مى‏ساخت، اين بود كه آن گرانمايه‏ى عصرها و نسلها به برخى از زن پدرهايى گرفتار آمده بود كه دچار ضعف شخصيت و عقده‏ى حقارت بودند. به همين جهت نسبت به موهبت‏ها و برترى‏ها و شكوه و عظمت فاطمه عليهاالسلام حسد مى‏ورزيدند، بويژه كه با چشم خود نظاره مى‏كردند كه چگونه پيشواى بزرگ توحيد و عدالت، دخت بى‏همتاى خويش را زير باران عواطف و احساسات و الطاف بى‏همانند خود مى‏گيرد و بى‏نظيرترين مهرها و محبت‏ها را نثار او مى‏كند. درست اينجا بود كه شعله‏هاى حسد آنان زبانه مى‏كشيد و آن بحران درونى و روانى خويش را بگونه‏اى بروز و ظهور مى‏دادند.
علامه‏ى «مجلسى» از امام صادق عليه‏السلام در اين مورد آورده است كه: روزى پيامبر وارد خانه شد و ديد كه «عايشه» پرخاشگرانه به دخت گرانمايه‏اش فرياد مى‏كشد كه، «اى دختر خديجه! به خدا قسم تو مى‏پندارى كه مادرت بر ما برترى داشته است!» او چه برترى بر ما داشته است؟ او هم همانند ما زن بود و همسر پيامبر!!
پيامبر گرامى سخن «عايشه» را شنيد. هنگامى كه چشم فاطمه عليهاالسلام به چهره‏ى نورافشان پدر افتاد، باران اشك از ديدگان فروباريد اما لب نگشود. پيامبر پيشتر رفت و فرمود: دختر گرانمايه‏ى محمد! چرا گريه مى‏كنى؟
او در پاسخ پدر گفت: «عايشه» از مادرم سخن به ميان آورد و او را تحقير كرد...
پيامبر گرامى خشمگين شد و فرمود: هان اى «حميرا» بس كن، بس، و از روش خويش دست بردار كه خداوند در بانوى پرمهر و محبتى كه فرزند آورد، خير و بركت قرار داده است و خديجه كه درود و مهر خدا بر او باد، براى من چنين بانويى بود.
خدا از او به من فرزندانى چون «طاهره»، «قاسم»، «رقيه»، «ام‏كلثوم» و «زينب» را ارزانى داشت و تو كسى هستى كه خدا تو را نازا خواسته و فرزندى براى من نزاده‏اى.
آرى متأسفانه «عايشه» موضعگيريهاى ناپسند و نادرستى در برابر بانوى بانوان «فاطمه» عليهاالسلام از خود به نمايش نهاد و اين رويارويى‏ها نشانگر حسادت و كينه‏توزى ژرف و ريشه‏دار اوست. به گونه‏اى كه از ديگران همسران پيامبر هرگز نه چنين رويارويى‏ها و موضعگيريهايى در برابر دخت سرفراز پيامبر، ديده شد و نه چنين سخنانى شنيده شد.
از آن جمله:
1- به هنگامه‏ى مطالعه‏ى ماجراى غمبار «فدك» خواهى خواند كه: همين بانو در برابر پدرش «ابى‏بكر» به ناروا گواهى داد كه پيامبران از خود چيزى به ارث نمى‏گذارند تا بدينوسيله دخت گرانمايه‏ى پيامبر را از ارث پدرش محروم سازد.
2- و نيز از لغزش‏هاى نابخشودنى او اين است كه هنگامى كه خبر جانسوز شهادت فاطمه به او رسيد، تبسم كرد.
3- و در بخش‏هاى آينده كتاب خواهد آمد كه دخت ارجمند پيامبر به «اسماء» سفارش كرد كه به «عايشه» اجازه ندهد تا در واپسين ساعات زندگى‏اش در اين سرا در كنار بستر حضور يابد و نيز اجازه ندهد تا در كنار پيكر مطهرش حاضر گردد. و اين نشانگر ناخشنودى و خشم آن حضرت از رفتار و كردار ناهنجار نامبرده است.
و مى‏دانيم كه پيامبر فرمود: «ان اللَّه يغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها.»
«خداوند با خشم فاطمه خشمگين مى‏گردد و با خشنودى او خشنود.»
يادآورى مى‏گردد كه در روايتى كه گذشت تصريح شده است كه همه‏ى دختران بانوى بزرگ حجاز «خديجه»، از پيامبر گرامى بودند و نه از شوهر ديگر، و تنها اين روايت نيست كه اين نكته را بيان مى‏كند بلكه دلائل بسيار ديگرى نيز هست كه همه‏ى آنان دختران حقيقى پيامبر گرامى بودند.
خواستگاران حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها
حضرت فاطمه عليهاالسلام چون به سن ازدواج رسيد، اكثر بزرگان و شخصيتهاى برجسته عرب مسلمان، به مقام خواستگارى برآمدند، ولى رسول خدا با عكس‏العمل منفى همه را مأيوس كرد و در برابر اصرار آنان خشمگين شد....
حتى در تاريخ و حديث آمده است: از جمله خواستگاران، دو مرد ثروتمند و توانگر عبدالرحمن عوف و عثمان بن عفان بودند. آنان ثروت خود را به رخ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كشيده. مثل ساير دنياپرستان دم از مهريه زياد و رفاه زندگى سر دادند و مى‏گفتند: ما حاضريم در برابر ازدواج با فاطمه عليهاالسلام يك صد شتر گرانقيمت و ده هزار دينار طلا مهريه دهيم.
«فغضب النبى صلى اللَّه عليه و آله من مقالتهما... و قال لعبد الرحمن: انك تهول على بمالك؟! 
رسول خدا از سخن آنان به خشم آمده و به عبدالرحمن فرمودند: آيا مى‏خواهى از طريق مال دنيا مرا فريب دهى؟!
در احاديث ديگرى از طريق شيعه و سنى آمده است كه خليفه‏ى اول و دوم نيز به ترتيب به خواستگارى فاطمه عليهاالسلام آمدند و خيلى سماجت كردند، ولى جوابى گرفتند كه ديگران مأيوسانه گرفته بودند.
اينك توجه خوانندگان عزيز را به چند حديث در اين زمينه جلب مى‏كنم:
1- ان ابابكر و عمر خطبا فاطمة عليهاالسلام، فرد هما رسول‏اللَّه (ص) و قال: لم اومر بذلك، فخطبها على عليه‏السلام فزوجه اياها.
حكم بن ظهير از سدى نقل مى‏كند كه: ابوبكر و عمر هر دو به خواستگارى حضرت فاطمه عليهاالسلام آمده، ولى رسول خدا هر دو را رد كرد و فرمود: من به اين كار مأمور نيستم. سپس على عليه‏السلام از او خواستگارى نمود، حضرت فاطمه عليهاالسلام را به تزويج او درآورد.
2- عن على عليه‏السلام: خطب ابوبكر و عمر فاطمة الى رسول‏اللَّه (ص) فابى رسول‏اللَّه عليهما، فقال عمر: انت لها يا على!....
على عليه‏السلام نقل مى‏كند: ابوبكر و عمر به سراغ فاطمه آمدند، ولى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خواستگارى آنان را نپذيرفت، آنگاه عمر گفت: يا على تو به سراغ او برو....
3- عن عبداللَّه بن بريدة، عن ابيه،: ان ابابكر و عمر خطبا فاطمة الى النبى (ص) فقال: انها صغيرة، فخطبها على عليه‏السلام فزوجها منه.
عبدالله بريد از پدرش نقل مى‏كند: ابوبكر و عمر از فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خواستگارى كردند، ولى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: او صغير است و چون على عليه‏السلام خواستگارى كرد به او تزويج فرمود.
4- عن انس بن مالك: جاء ابوبكر الى النبى فقعد بين يديه فقال:... تزوجنى فاطمه! فسكت عنه، او قال: اعرض عنه، فرجع ابوبكر الى عمر فقال: هلكت و اهلكت. قال: و ماذاك؟ قال: خطبت فاطمه الى النبى فاعرض عنى قال: مكانك حتى آتى النبى فاطلب مثل الذى طلبت، فاتى عمر النبى فقعد بين يديه فقال: يا رسول‏اللَّه،! تزوجنى فاطمه! فاعرض عنه....
انس بن مالك، كه يكى از دشمنان اميرالمؤمنين عليه‏السلام و از طرفداران سرسخت خلفاى ثلاثه به شمار مى‏آيد، مى‏گويد: ابوبكر به حضور پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيده و از خدمات و سوابق خويش بسيار تعريف كرد. آنگاه گفت مى‏خواهم دخترت فاطمه عليهاالسلام را به من تزويج كنى. پيامبر اسلام چون اين سخن بشنيد، با وى سخنى نگفته و از او چهره برگردانيد و ابوبكر با شرمندگى به پيش عمر آمد و چنين اظهار داشت.
من ديگر هلاك شدم. عمر گفت: مگر چه شده؟ ابوبكر جواب داد: من به خواستگارى فاطمه عليهاالسلام رفته بودم، ولى....
عمر گفت: اجازه بده من نيز خواستگارى كنم، اين بگفت و به سراغ خانه‏ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و مو به مو سخنان ابوبكر را تكرار كرد، ولى جواب همان بود كه رفيق ديرينش شنيده بود. لذا عمر با شرمندگى بيشتر به نزد ابوبكر برگشت و چنين سخن آغاز كرد:
او منتظر فرمان الهى است، هان رفيق! هرچه زودتر بلند شو تا به سراغ على عليه‏السلام رويم و از او درخواست كنيم كه مانند ما به خواستگارى فاطمه برخيزد....
اين احاديث كه همگى آنها از طريق اهل سنت نقل گرديد، مى‏رساند كه شيوخ عرب و بزرگان قريش و از جمله خلفاى ثلاثه با تمام سماجت از فاطمه‏ى زهرا خواستگارى كرده و از خود مدح و ستايش نموده‏اند.... ولى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله همه‏ى آنان را رد كرده و طبق فرمان الهى با درخواست اميرالمؤمنين موافقت نموده است.
پيشنهاد خواستگارى حضرت زهرا به اميرالمؤمنين
روزى ابوبكر، عمر، و سعد بن معاذ به اتفاق گروهى ديگر در مسجد گرد آمده بودند و از هر درى سخن مى‏گفتند. سخن از دختر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) شد.
ابوبكر گفت: خواستگارانى كه رفته‏اند پيشنهادشان رد شده، پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرموده كه تعيين همسر فاطمه (عليهاالسلام) با خداست. تنها على (ع) در مورد خواستگارى تاكنون اقدامى نكرده است. شايد به خاطر تهيدستى از انجام اين كار سر باز مى‏زند. با اين همه برايم روشن است كه خدا و پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) زهرا (ع) را براى او نگه داشته‏اند. آنگاه ابوبكر رو به دوستانش كرد و گفت: مايليد نزد وى رويم و ماجرا را برايش بازگو گوييم و ببينيم آيا او مايل به ازدواج است؟
سعد بن معاذ از اين پيشنهاد استقبال كرد، سپس به اتفاق عمر و ابوبكر از مسجد خارج شدند و به جستجوى على (عليه‏السلام) پرداختند. او در خانه نبود، اطلاع پيدا كردند كه او در تلاش براى معاش در نخلستان يكى از انصار به وسيله شترش به آبكشى و آبيارى نخلها مشغول است.
به سويش شتافتند. على (عليه‏السلام) فرمود: از كجا و به چه منظورى آمده‏ايد؟
ابوبكر به بيان ماجرا پرداخت و در پايان گفت من صلاح مى‏دانم هرچه زودتر در خواستگارى فاطمه (ع) تعجيل كنى.
على (ع) نيز يادآور شد كه اين وصلت آرزوى من است.
خواستگارى اميرالمؤمنين از حضرت زهرا
على عليه‏السلام مى‏دانست كه پيغمبر دخترش را به عنوان ازدواج نمى‏فروشد، متاع ناپايدار دنيا در پيش رسول خدا (ص) آن ارزش و اعتبار را ندارد كه جانشين فضل و كرامت شود.
رسول خدا (ص) نماينده خدا است و از طرفى در پيشگاه خداوند تعالى سرمايه امتياز و فضيلت فقط تقوى و دانش است و فرستاده خدا هرگز غير از آنچه را كه خدا دوست دارد نمى‏خواهد و به آن اعتبار نمى‏دهد.
على پيغمبر خدا را بيش از هركس مى‏شناسد كه روح او آسمانى و ملكوتى است هرگز گرفتار قيد و بند ماديات زودگذر نشده و نمى‏شود اما لازم است در اين عقيده از ديگران نيز گواهى و اعتراف بگيرد لازم است آنها كه در امر ازدواج رقيب او هستند و به غرور مال و دارايى خود از فاطمه (س) خواستگارى كرده‏اند اقرار كنند كه درهم و دينار، ملاك فضيلت نيست. ملاك، تقوى است كه آنها فاقد آن مى‏باشند اين اعتراف، بر آنها حجتى بزرگ بوده باشد. حجتى بزرگ براى روزهايى كه در پيش خواهد بود.
آنها كه به آن حضرت گفته بودند كه شما در مورد خواستگارى دختر پيامبر (ص) قدم به جلو بگذاريد، در دنباله سخنان خود گفتند اى على! تو از ما بهتر مى‏دانى كه رسول خدا (ص) در بند مال و متاع دنيا نيست آنچه در نظرش گرانبها است در تو وجود دارد او جز به تقوى و دانش به چيزى اهميت نمى‏دهد على عليه‏السلام كه در مزرعه‏اى مشغول آبيارى درختان بود از كار دست كشيد و شتر خود را به خانه آورد و سر و صورت خود را شستشو داد و به خدمت رسول خدا (ص) شرفياب شد و درب خانه آن حضرت را كوبيد، رسول خدا (ص) به ام‏سلمه فرمود ببين كيست درب خانه را مى‏كوبد؟ ام‏سلمه پرسيد كيست؟
بانگى دلنشين شنيده شد كه باز كنيد منم.
اين صدا از هر چيز خوش‏تر براى پيامبر (ص) بود فرمود: باز كن اى ام‏سلمه زودتر اين، آن كس است كه خدا و رسولش دوستدار او هستند.
ام‏سلمه عرض كرد: كيست او يا رسول‏اللَّه كه اين چنينش بلند مى‏ستايى؟
فرمود: اى ام‏سلمه آرام باش او مردى است كه در حواديث سخت و بزرگ هرگز ناتوان و زبون نمى‏شود و اظهار ضعف و سستى نمى‏كند او برادر و پسر عموى من، محبوبترين خلق خدا در نزد من است ام‏سلمه با شتاب رفت و در را گشود على عليه‏السلام وارد شد و سلام كرد و به اذن رسول خدا (ص) نشست اما سر بزير انداخت.
رسول خدا (ص) فرمود: پسر عموى عزيز، گويا به حاجتى آمده است و از حياء اظهار نمى‏كند ولى دوست دارم كه آشكارا هر چه هست بگويد قصه چيست؟
على عليه‏السلام كه گويى منتظر صحبتى بود عرض كرد: آرى يا رسول‏اللَّه مرا حاجتى است كه از على عليه‏السلام شرم دارم ولى كرامت رسول خدا (ص) و محبت خاصى كه به من دارد اجازه مى‏دهد كه آشكارا بگويم.
اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد، تو همان بزرگوارى هستى كه مرا در كودكى از پدر و مادرم گرفتى، و مرا از غذاى خود پروراندى، به آداب خود مؤدبم فرمودى؟ تو براى من از پدر و مادر مهربانتر و خوب‏تر بودى، امروز اندوخته دنيا و آخرت من نيز تو هستى، دوست دارم همانطور كه خداوند بازوى مرا به وجود تو نيرومند كرد، از بركت تو مرا به همسرى نيكو نيز برساند، من به اين اميد به سوى حضرتت شتافته‏ام زيرا دخترى را كه من خواستار او هستم در خانه صاحب اختيار من زندگى مى‏كند.
رسول خدا (ص) از خوشحالى چهره‏اش شكفته و متبسم گشت، آرى على جان چنين است كه مى‏گويى ولى براى اين كار چه تهيه كرده‏اى؟
يا رسول‏اللَّه بر آنچه مالك آن هستم شما داناتر هستيد و شما خوب مى‏دانيد كه جز يك زره و شمشير و شتر آبكش چيزى از متاع دنيا برنگرفته‏ام.
رسول خدا (ص) فرمود: بسيار خوب من امشب با فاطمه (س) در اين مورد صحبت مى‏كنم اميد است فردا تو را آنچنان كه دوست دارى ملاقات نمايم.
همواره به حكم قرآن پاكان نصيب پاكان هستند
الطيبات للطيبين والطيبين للطيبات.
زنان پاك طينت مخصوص مردان پاك‏نهاد و مردان پاك براى زنان پاك‏سرشت ذخيره شده‏اند.
در برخى از كتب اينگونه آورده‏اند.
برخى از صحابه از اميرالمؤمنين على عليه‏السلام خواستند كه چرا به خواستگارى حضرت زهرا عليهاسلام نمى‏رويد؟ ايشان در جواب فرمودند كه من چيزى ندارم گفتند پيغمبر (ص) از شما چيزى نمى‏خواهد و پس از آن على عليه‏السلام به خانه پيغمبر (ص) رفت و از شرم و حيا نتوانست چيزى بگويد و منظور خود را به عرض برساند بدون نتيجه برگشت روز دوم به محضر رسول خدا (ص) شرفياب شد. باز هم عرق شرم بر پيشانى مباركش نشست و بدون نتيجه برگشت ولى روز سوم كه به حضور سرور كاينات رسيد پيغمبر (ص) خودش فرمود: يا على آيا حاجتى دارى؟ عرض كرد آرى. رسول خدا بلافاصله فرمود بگو گمانم به خواستگارى زهرا آمده‏اى! عرض كرد آرى، يا رسول‏اللَّه در اين موقع جبرئيل نازل شد و گفت يا محمد خداوند سبحان امر فرموده است كه فاطمه را به ازدواج على مرتضى درآورى.
كفويت و همشأنى حضرت زهرا با اميرالمؤمنين
حضرت صادق عليه‏السلام در اين زمينه بيان روشن و واضحى فرموده‏اند:
«لو لا ان اللَّه عز و جل خلق اميرالمؤمنين، لم يكن لفاطمة كفو على وجه الارض، آدم فمن دونه». 
«اگر خداى عز و جل اميرالمؤمنين را نمى‏آفريد،- از اولين و آخرين- فاطمه را بر روى زمين نظير و همتائى وجود نداشت».
على و فاطمه هر دو صاحب ولايت، هر دو داراى مقام عصمت و طهارت و هر دو از اركان توحيد و ايمانند.
امام ششم با عبارت ديگرى مى‏فرمايد:
«لو لا ان اميرالمؤمنين تزوجها، لما كان لها كفو الى يوم القيامه على وجه الارض، آدم فمن دونه». 
تشخيص «ركن بودن» و يا «كفو و همتا بودن» بشرى با بشر ديگر، مطلبى است كه فهم انسان از درك آن عاجز و ناتوان است، و تنها خداى تعالى (واللَّه يعلم ما خلق) كه از ضمائر مخلوقات خويش آگاه است مى‏داند و مى‏تواند معين كند چه كسى كفو نظير و همانند كيست، و همتاى هر موجودى در عالم كدامست.
لذا اختيار فاطمه عليهاالسلام براى همسرى على عليه‏السلام، يك انتخاب الهى است، خداى تعالى خود براى زهرا عليهاالسلام زوجى را كه كفو و همتاى اوست برمى‏گزيند و در اين عقد آسمانى خود خطبه مى‏خواند، و شهود اين ازدواج مقدس، پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم جبرئيل و فرشتگان هستند؛ و بايد اينچنين باشد، زيرا جز خداى خالق يكتا چه كسى مى‏داند كفو و همانند زهرا عليهاالسلام كيست، زهرايى كه همتا ندارد و هيچ بشرى جز على شبيه و نظير او نيست، و در نتيجه‏ى همين جهل و نادانى و ناتوانى بشر در شناخت مقام شامخ زهرا عليهاالسلام است كه مى‏بينيم ابوبكر و عمر نيز خواستار ازدواج با فاطمه عليهاالسلام مى‏شوند و پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در جواب آنان چنين مى‏فرمايد: فاطمه از آن خداست و من در اين مورد هيچ‏گونه اختيارى ندارم (اللَّه يعلم ما خلق)، و تنها خدا كه خالق زهراست مى‏داند كفو و همسر و زوج شايسته‏ى او كيست، و من و دخترم اگر چه صاحب مقام ولايتيم، ولى خداى متعال بر من و او ولايت دارد و انتخاب و تعيين همسر فاطمه عليهاالسلام امرى است خدايى.
آزادى در انتخاب همسر و مشورت رسول اكرم (ص) با دخترشان
انتخاب همسر يكى از حساس‏ترين مراحل زندگى هر جوانى اعم از دختر و پسر است.
ازدواج مرحله‏ى انتخاب سرنوشت يكى عمر زندگى مشترك و اساس مهم سازندگى تاريخ چندين نسل بالقوه، و نقطه‏ى پايه‏گذارى آينده‏اى براى فرزندان و نوادگان و سازندگان جامعه‏ى فرداست. ملاحظه مى‏شود كه بدين‏گونه، مسأله‏ى ازدواج از صورت يك امر شخصى، و خصوصى خارج مى‏شود و جنبه‏ى اجتماعى و عمومى و تاريخى به خود مى‏گيرد كه چه بسا در سرنوشت و تاريخ و آينده‏ى ملت يا ملتهايى نقش مهم و تعيين‏كننده داشته باشد.
از اين رو انتخاب همسر شايسته كارى است دشوار و به خصوص براى دختران چندان به سهولت و سادگى امكان‏پذير نيست. بلكه اين امر مهم، بايد روى اصول و قوانين حساب‏شده، و اساس ثابت و لايتغيرى كه در طول قرون و اعصار حكومت داشته است استوار باشد و در مسير آن حركت كند تا خداى نكرده انحرافى صورت نگيرد. لذا مطمئن‏ترين اصول در اين مود، همانا رعايت قوانين الهى و تعاليم جاودانى آسمانى است كه به افراد بشر مى‏آموزد كه پدر و مادر، در شرايط عادى و عمومى، همواره بيش از فرزندان در اين باره تجربه و آگاهى دارند و با دلسوزى و دقت بيشترى، بدون تأثير احساسات آنى و زودگذر مى‏توانند تصميمات شايسته و سازنده بگيرند. بر اين اساس، مشاوره با پدر و مادر و جلب نظر و رضايت آنان، از شرايط اصلى ازدواج دختران قرار مى‏گيرد و برخى آن را از جمله‏ى فرايض و واجبات و اركان به شمار آورده و تخطى از آن را كارى ناروا و در حد اسقاط واجب دانسته‏اند. با اين همه بايد توجه داشت كه اين اجازه و رضايت هم بايستى جنبه‏ى صحيحى و عقلانى و منطقى داشته باشد و اگر از روى نادانى و دشمنى يا لجاج، مسأله مخالفت پدر و مادر مطرح شود و يا پدر و مادر از اين قدرت خود سوءاستفاده كرده و آن را بدون جهت و دليل عقلانى به كار گيرند و تنها خودخواهى و تمايلات غير منطقى خود را در نظر داشته باشند، چنين حقى از آنا سلب مى‏گردد. آنچنان كه رضايت و آزادى دختر نيز در انتخاب همسر شايسته و دلخواه، كاملاً مورد نظر و توجه شارع مقدس اسلام قرار گرفته و در اين مورد براى دختران مسلمان حقوقى منظور شده است كه نظير آن را با آن همه وسعت و عمق و توجه در هيچ جاى ديگر نمى‏توان سراغ گرفت.
پيامبر اكرم كه خود پايه گذار و مجرى برنامه‏هاى الهى و پياده‏كننده‏ى قوانين آسمانى در روى زمين است، دخترش فاطمه (ع) را در انتخاب شوهر آزار گذاشت و بدون اين كه كمترين تحميل و فشارى در اين باره روا دارد، براى آزادى عقيده‏ى او و رعايت حقوق اسلامى‏اش كمال احترام را قائل شد تا اين امر، سرمشقى براى جامعه و تاريخ اسلام باشد. نكته‏ى مهم در اينجا آن بود كه پيامبر (ص) به خوبى مى‏دانست كه در امر ازدواج فاطمه، نه فقط سرنوشت آينده‏ى او، بلكه خير و مصلحت جوامع بشرى و نسل‏هاى آتى اسلام مطرح است.
با اين كه پيامبر اسلام چند دختر شوهر داده بود، ولى هرگز ديده نشده بود كه اراده و اختيار را از آنان سلب كرده باشد. هنگامى كه على بن ابيطالب (ع) سرباز شجاع و دلاور اسلام براى خواستگارى زهراى مرضيه نزد پيامبر اسلام (ص) رفت، پيامبر اسلام فرمودند: تاكنون چند نفر ديگر به خواستگارى آمده‏اند و من شخصاً اين مسأله را با دخترم در ميان گذاشته‏ام. اما او به علامت نارضائى چهره‏ى خود را برگردانده است. اكنون نيز خواستگارى تو را به اطلاع او مى‏رسانم».
جواب مثبت حضرت زهرا در ازدواج با اميرالمؤمنين
از خواستگارى امير مؤمنان پيامبر فرمود: على جان! واقعيت اين است كه پيش از تو بسيارى ديگر به خواستگارى «فاطمه» آمده‏اند و من تقاضاى آنان را با او در ميان نهاده‏ام اما در چهره‏ى تابناكش به روشنى آثار نارضايتى و عدم موافقت را خوانده‏ام، اينك شما باش تا برگردم.
پيامبر برخاست و نزد دخت يگانه و بى‏همتاى خويش آمد و تقاضاى امير مؤمنان و دعوت او براى زندگى مشترك با «فاطمه» را، با او در ميان گذاشت و به انتظار پاسخ نشست همانگونه كه امير مؤمنان هم در اطاق ديگرى به انتظار نتيجه‏ى تقاضاى خويش نشسته بود.
در چنين شرايطى، گاه پدر خيرخواه و دلسوز ناگزير مى‏گردد كه ويژگيهاى اخلاقى و انسانى خواستگار، سن و سال و شرايط جسمى، شغل و ديگر خصوصيات او را براى دخترش- در صورتى كه آشنا نباشد- روشن سازد تا دخترش از روى بينش و آگاهى و دانايى تصميم به ازدواج بگيرد اما در مورد خواستگارى على عليه‏السلام از «فاطمه» نياز به اين مراحل نبود، چرا كه على چهره‏اى شناخته شده‏تر از آن داشت كه نياز به معرفى داشته باشد و خود دخت فرزانه‏ى پيامبر او را به شايستگى مى‏شناخت و از سابقه‏ى درخشان و ويژگيهاى اخلاقى و كمالات انسانى و درايت و جوانمردى او آگاه بود. به همين جهت هم، پيامبر گرامى به همين بسنده كرد كه بگويد: «فاطمه» جان! «على» همين كسى است كه خويشاوندى و برترى و پيشتازى‏اش در اسلام برايت روشن است و من از پروردگار خويش همواره خواسته‏ام كه شايسته‏ترين و محبوب‏ترين انسانها را به همسرى تو برگزيند و اينك اين «على» است كه خواهان توست، نظرت در مورد پيشنهاد او چيست؟
فاطمه سخنان پيامبر را تا آخرين واژه به دقت شنيد و بجاى پاسخ صريح، سكوت پرمعنا را برگزيد بى‏آنكه علائم و نشانه‏هاى نارضايتى و عدم موافقت از خود نشان دهد.
پيامبر به دقت بر سيماى دخترش نگريست و نه تنها آثار نارضايتى نديد كه از سيماى پرشكوه او شوق و رغبت پيوند با على عليه‏السلام را خواند. اينجا بود كه برخاست و فرمود: اللَّه‏اكبر... سكوت‏ها اقرارها.
سكوت پرمعناى او نشانگر موافقت اوست، آرى، او با اين پيوند موافق است.
پيوند مقدس حضرت زهرا و اميرالمؤمنين در آسمانها
رسول خدا (ص) صبحگاهان براى اينكه على را به رضاى فاطمه بشارت دهد كسى را به دنبال او فرستاد و على (ع) نيز حضور يافت.
پيامبر (ص) به على (ع) فرمود: پسر عموى عزيز فرشته خدا به نزدم آمد و مرا به تزويج آسمانى شما دو نفر آگاه كرد فابشر يا على ان اللَّه عز و جل اكرمك كرامه لم يكرم بمثلها احدا و ان اللَّه تعالى اذا اكرم وليه و احبه اكرمه بما لاعين رات و لا اذن سمعت.(1)
بشارت باد بر تو يا على خداوند بزرگ تو را كرامتى فرمود كه به هيچكس همانند آن ننموده است و خداى بزرگ چون بخواهد دوستش را مورد تكريم قرار دهد به چيزى او را گرامى خواهد داشت كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده باشد.
على عليه‏السلام به منظور تشكر از اين موهبت الهى گفت: رب اوزعنى ان اشكر نعمتك التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحا ترضيه و اصلح لى فى ذريتى.
پروردگارا مرا يارى كن تا شكر نعمتى را كه به من عطا فرمودى به جاى آورم...
تاريخ و سن حضرت زهرا در زمان ازدواج
اين ازدواج مبارك در روز اول ماه ذى‏حجة الحرام سال دوم هجرت در مدينه‏ى طيبه واقع شد. هنگام ازدواج مادرم زهرا عليهاالسلام نه يا ده ساله بود.
اينك بحث ما در سن مبارك زهراى اطهر عليهاالسلام در سال ازدواج است. لذا اقوال مؤيد سن حضرت در سال ازدواج بر نه سالگى و حداكثر ده سالگى را از منابع شيعه و عامه با نشانى دقيق ذكر مى‏كنيم:
1. روضه‏ى كافى: ص 340، سعيد بن مسيب مى‏گويد: به على بن الحسين عليه‏السلام عرض كردم: در چه زمان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به على عليه‏السلام تزويج كرد؟ فرمود: يك سال بعد از هجرت در مدينه، و آن روز فاطمه عليهاالسلام نه ساله بود.
2. حديقة الشيعة، محقق اردبيلى: ص 174، مى‏گويد: اصح اقوال آنست كه فاطمه عليهاالسلام هنگام ازدواج ده ساله بوده، چون هشت سال با پدر بزرگوارش در مكه بود، و در سال دوم هجرت تزويج واقع شد.
3. بحارالانوار: ج 19 ص 116 از روضه كافى.
4. بحارالانوار: ج 43 ص 6 از مناقب نقل كرده كه جابر مى‏گويد: وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به مدينه آمد دو سال بعد در اول ذى‏حجة الحرام فاطمه عليهاالسلام را به على عليه‏السلام تزويج كرد، و روز ششم ذى‏حجة نيز روايت شده، در روز سه‏شنبه ششم ذى‏حجة بعد از جنگ بدر عروسى فاطمه عليهاالسلام بود.
5. مناقب ابن شهرآشوب كه بحار از آن نقل كرده همانگونه كه گذشت.
6. حليةالابرار، بحرانى: ج 1 ص 96 حديث كافى را نقل كرده و در وقت ازدواج حضرت را نه ساله ذكر كرده است.
7. نزل الابرار، بدخشانى 1126 ه: در ص 132 مى‏گويد: پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را در سال دوم هجرت در ماه رجب يا رمضان به على عليه‏السلام تزويج كرد و در آن روز فاطمه عليهاالسلام نه سال داشت.
8. الدمعة الساكبة، بهبهانى 1285 ه: ج 1 ص 235 از كافى نقل كرده: فاطمه عليهاالسلام هشت سال با پدرش در مكه بود. بعد به مدينه هجرت كرد، و يك سال پس از ورود به مدينه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را به على عليه‏السلام تزويج كرد، و هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت او هيجده سال داشت، و بعد از پدرش هفتاد و دو روز زنده بود.
9. الدمعة الساكبة در همان صفحه از كشف‏الغمه نقل كرده كه فاطمه عليهاالسلام هشت سال با پدرش در مكه بود و بعد به مدينه مهاجرت كرد، و ده سال با پدرش در مدينه بود و عمرش در وفات پدر هيجده سال بود، و بعد از وفات پدر هفتاد و پنج روز با اميرالمؤمنين عليه‏السلام زندگى كرد.
10. رياحين‏الشريعة: ص 77 مى‏گويد: بنابراين ولادت فاطمه عليهاالسلام در روز جمعه بيستم جمادى الاخرة ششهزار و دويست و هشت سال بعد از هبوط آدم صفى بود، و نزول رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در مدينه روز شنبه دوازدهم شهر ربيع‏الاول سال ششهزار و دويست و شانزده هبوط بوده، و از روز ورود فاطمه عليهاالسلام به مدينه تا اول شهر رجب سال دوم هجرت- كه ماه تزويج فاطمه عليهاالسلام با على عليه‏السلام بود- يك سال و ده روز قمرى بود چون سالهاى شمسى را به سال قمرى نقل كنيم، عمر فاطمه در وقت زفاف نه سال و سه ماه قمرى خواهد بود.
11. رياحين‏الشريعة: ص 77 قول حق اين است كه ماه ربيع‏الاول حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله به مدينه هجرت فرمودند، و ابتداى سال هجرت نبوى قرار دادند، و بعد از يك سال كه ربيع‏الثانى ديگر سال هجرت مى‏شود رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوه‏ى بدر رفته و فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام در اين ربيع‏الثانى از سن مباركش نه سال گذشته به حد بلوغ رسيده بود.
12. رياحين‏الشريعة: ص 79 مى‏گويد: چون از سن مبارك بتول عذرا عليهاالسلام نه سال گذاشت و در حجره ام‏سلمه به كمال رشد (جسمى) رسيد، از اطراف و اكناف از اهل مدينه و عظماى قبائل رؤساى عشائر به ين قصد و خيال باطل به هيجان آمدند و حركت كردند.... الخ.
13. منتخب التواريخ: ص 92 مى‏گويد: گفته شد ولادت حضرت در جمادى الاخره پنج سال بعد از بعثت، و ظاهراً در آخر سال چهارم بوده، كه از روز بعثت تا روز ولادت مخدره چهار سال و دو ماه و بيست و سه روز گذشته است، پس سن مخدره در وقت هجرت هفت سال و هشت ماه و ده روز بوده. پس در حين زفاف مخدره بر مختار ما نه سال و هفت ماه و يك روز مى‏شود.
14. منتخب التواريخ: ص 92 از كافى و دروس نقل مى‏كند: ولادت حضرت در سال پنجم بعثت، و ولادت حضرت مجتبى عليه‏السلام در نيمه‏ى رمضان سال دوم بوده است. بنابراين وقت زفاف، حضرت هشت سال و هفت ماه داشته‏اند.
صاحب منتخب التواريخ بعد از نقل اين قول مى‏گويد: «و اين بعيد است» و شايد استبعاد به خاطر اين است كه در هشت سال و هفت ماه هنوز به سن بلوغ نرسيده، ولى بنا به قول اول استبعاد ندارد زيرا به سن بلوغ رسيده؛ اگر چه در قول دوم مى‏توان رفع استبعاد كرد زيرا قبل از بلوغ عقد ازدواج جارى مى‏شود و عروسى متعارف نمى‏شود، و آن نيز با فاصله بين عقد و عروسى و زفاف حل مى‏شود.
15. ناسخ‏التواريخ جلد حضرت فاطمه عليهاالسلام: ج 1 ص 35 همان قول اول رياحين‏الشريعة: ص 77 است كه ظاهراً به خاطر تقدم ناسخ، رياحين از ناسخ نقل كرده است.
16. فاطمه الزهراء عليهاالسلام (ملا داود كعبى): ص 30 مى‏گويد: تولد فاطمه عليهاالسلام در مكه، در ساعات آخر شب جمعه، پنج سال بعد از بعثت بوده و هشت سال با پدرش در مكه بود، و بعد به مدينه هجرت كرد و در آنجا دو سال با پدرش بود و بعد از پدرش اندك مدتى با على عليه‏السلام بود، و ازدواج او با على عليه‏السلام دو سال پس از ورود به مدينه بود.
17. فاطمه الزهراء عليهاالسلام (ملا داود كعبى): ص 35 مى‏گويد: ازدواج زهرا عليهاالسلام در ماه رمضان، و زفافش در ذى‏حجه سال دوم هجرت است.
18- خصائص فاطميه، كجورى: ص 352، مى‏گويد: چون سن مبارك حضرت از نه سال گذشت، و در حجره‏ى ام‏سلمه به كمال رشد رسيد بدين قصد... و اين قول به قرينه‏ى اينكه عيناً در الفاظ و معانى با ناسخ يكسان است، از او نقل شده است.
در همان صفحه مى‏گويد: آنچه حقير حق مى‏داند اين است كه در ماه ربيع‏الاول حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله هجرت به مدينه كرد، و ابتداى سال هجرت نبوى قرار داد و بعد از يك سال كه ربيع‏الثانى ديگر سال دوم مى‏شود، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوه‏ى بدر رفتند، و فاطمه زهرا عليهاالسلام در اين ربيع‏الثانى دوم از سن مباركش نه سال گذشته و به حد بلوغ رسيده بود.
19. خصائص فاطميه در همين صفحه يك سال بعد از هجرت و دخول به سال دوم را از كلينى نقل مى‏كند و مى‏گويد: حق همين است.
20- حبيب السير، خواند مير: جلد اول جزء سوم، مى‏گويد: در سال دوم از هجرت ميان شاه مردان و سيده‏ى بانوان عقد مناكحت منعقد گشت.
بعد از ص 15 مى‏گويد: و در آن زمان زهرا عليهاالسلام به روايت اهل‏بيت عليهم‏السلام نه ساله بود.
21. مستدرك السفينة: ج 8 ص 244 مى‏گويد: ازدواج فاطمه عليهاالسلام در سال اول هجرت بوده، و آن روز حضرت نه سال داشته است.
22. تذكرة الهداة، ميرزا محمد نظام العلماء نائينى: ص 20 در حالات حضرت زهرا عليهاالسلام با نظم مى‏گويد:
قد زوجت من والد الكرام -فى اوّل ذى حجّةالحرام
او سادس منها على ما رويا-زوجها بالمرتضى خير الورى
والمجلسى بالروايتان-نص و ما صرّح بالرجحان
من بعد عام قد مضى فى الطيبة -من هجرة كانت زواج فاطمة
و هى ابنة التسع من السنينا -حال الزواج هكذا روينا
زفافها الى امير العرب -قد كان فى محرم فى الاقرب
قد كان فى احدى و عشرين كما -روى الصدوق ليلة فليعلما
در اين نظم تصريح كرده كه فاطمه عليهاالسلام هنگام ازدواج نه سال داشته است.
23. سيرة المصطفى صلى اللَّه عليه و آله، هاشم معروف حسنى: ص 326 از جلد دوم اعيان الشيعة نقل مى‏كند: عمر زهرا عليهاالسلام بين نه و ده و يازده سال بوده است.
24. اعيان‏الشيعة: جزء دوم، طبق سيرة المصطفى صلى اللَّه عليه و آله همانطور كه نقل شد.
25. كشف‏الغمة: جزء دوم همانگونه كه از الدمعة الساكبة گذشت.
26. ناسخ‏التواريخ، جلد حضرت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله: ج 1 ص 95 مى‏گويد: تزويج فاطمه عليهاالسلام با على عليه‏السلام در سال دوم هجرت بود. و سال ميلاد فاطمه عليهاالسلام در بيستم جمادى الاخره سال ششهزار و دويست و هشت هبوط بود، و از آن زمان تا ماه رجب سال دوم هجرت نه سال و ده روز قمرى باشد و زفات آنحضرت نيز در اين ماه بود. و او از بعضى مخالفان نقل كرده: كه اگر فاطمه عليهاالسلام هنگام زفاف نه ساله بوده، لازم مى‏شود كه امام حسن عليه‏السلام را در ده سالگى آورده باشد و اين از عادت زنان بعيد است؛ جز اينكه بگوئيم: از پيغمبر زادگان- خاصه از آنحضرت- عجب نباشد.
تعيين و ميزان مهريه‏ى ازدواج حضرت زهرا و اميرالمؤمنين
پيامبر گرامى رو به امير مؤمنان كرد و فرمود: آيا چيزى از امكانات مالى و اقتصادى براى ازدواج در اختيار دارد؟
آن حضرت پاسخ داد: پدر و مادرم فدايت باد! به خداى سوگند شرايط اقتصادى من بر شما پوشيده نيست. همه‏ى ثروت من در حال حاضر يك شمشير ستم سوز است و يك زره براى جهاد و يك شتر آبكش براى كسب و كار.
آرى! اين دارايى على عليه‏السلام است و اين تمامى امكانات مالى و اقتصادى اوست كه مى‏خواهد با دخت يگانه‏ى پيامبر پيمان زندگى ببندد.
پيامبر گرامى در برابر صداقت و جوانمردى وصف‏ناپذير امير مؤمنان در اوج كرامت و بزرگوارى فرمود: على جان! اما در مورد شمشيرت نظرم اين است كه شما به او نيازمندى تا بوسيله‏ى آن در راه خدا و دفاع از حقوق و امنيت انسانها به جهاد برخيزى و دشمنان تجاوز كار خدا را سر جايشان بنشانى. در مورد شترت نيز نظرم اين است كه آن هم وسيله‏ى كار و درآمد توست. بوسيله‏ى آن، هم نخلستانت را آب مى‏دهى و براى خانواده‏ات هزينه‏ى زندگى فراهم مى‏آورى و هم زاد و توشه‏ى سفرت را جابجا مى‏نمايى. پس از تعيين زره‏ى حضرت على عليه‏السلام به عنوان مهريه حضرت زهرا (س) حضرت رسول اكرم فرمودند: اما من دخت فرزانه‏ام را به ازدواج تو در خواهم آورد و در برابر اين پيمان براى زندگى مشترك و به نشان صفا و صداقت، اينك زره‏ات را بفروش و پول آن را بياور تا ترتيب اين كار را بدهم.
امير مؤمنان به دستور پيامبر به بازار شتافت و زره مورد اشاره را به حدود پانصد درهم فروخت و پول آن را به پيشواى بزرگ توحيد و آزادگى تقديم داشت. و مقرر گرديد كه اين پول، «مهر» برترين و والاترين بانوى جهان هستى، سالار زنان گيتى و دخت فرزانه‏ى سالار پيام‏آوران خدا، محسوب مى‏گردد.
پيامبر گرامى بدينسان و با اين مقدمات، دخت نمونه‏ى خويش را به ازدواج امير مؤمنان درآورد و با همين سادگى و سهولت و بزرگمنشى اين پيوند پرشكوه انجام پذيرفت تا زنجيرهاى گران اوهام و خرافات و تقليدهاى احمقانه‏اى كه بر دست و پاى مردم پيچيده شده بود، همه را در هم نوردد و مردم كه در مقام و منزلت علمى و عقيدتى و معنوى هرگز با اين خاندان شكوهبار قابل مقايسه نيستند، از شيوه‏ى انسانى و آزادمنشانه‏ى آنان پيروى كنند. پيامبر دخت گرانمايه‏اش را كه سالار زنان گيتى بود با مهريه‏اى اندك به عقد شهسوار اسلام درآورد تا دختران آزاده و روشنفكر و انديشمند مسلمان، خويشتن را از اين قيد و بندها و آداب و رسوم غلط و مهريه‏هاى سنگين و تشريفات كمرشكن رها سازند و از ازدواج سهل و آسان و بر اساس صفا و عشق پاك و وفا سر بازنزنند.
سند آسمانى يا مهريه حقيقى حضرت زهرا
در بعضى از روايات ديگر آمده كه خدا به رسول خويش فرمود:
انى جعلت نحلتها من على (ع) خمس الدنيا و ثلث الجنة و جعلت لها فى الارض اربعة انهار. الفرات، و نيل مصر، و نهروان، و نهر بلخ، فزوجها، انت يا محمد بخمس ماة درهم، تكون سنة لامتك.
من خمس دنيا و ثلث بهشت را مهر فاطمه قرار دادم كه به ازدواج على درآيد و در زمين چهار نهر را مخصوص او گردانيدم. نهر فرات، و نيل و نهروان و نهر بلخ را. (نهروان نام شهرى است نزديك بغداد در اينجا مقصود از نهروان نهر آبى است كه نزديك آن شهر قرار داشت).
و تو اى محمد مهر زهرا را پانصد درهم قرار ده تا سنتى باشد از براى امت تو.
شايان ذكر است كه در آن زمان پانصد درهم نقره معادل دو مثقال و نه نخود زر خالص بود.
«احمد بن يوسف دمشقى» در كتاب خويش «اخبارالدول و اثارالاول» در اين مورد آورده است كه:
دخت ارجمند پيامبر هنگامى كه شنيد پدر گرانمايه‏اش پس از رضايت او، وى را به ازدواج على عليه‏السلام درآورده و صداق او را بسيار اندك قرار داد، به آن حضرت گفت:
«اى پيامبر خدا! دختران مردم عادى نيز همينگونه ازدواج مى‏كنند و مهريه‏ى آنان از همين درهم‏ها و دينارهاى دنيوى است، پس فرق ما و آنان چيست؟ من از شما تقاضا مى‏كنم كه اين مهريه دنيوى و مادى را به شوى گرانقدرم على عليه‏السلام بازگردانى و خود از خدا بخواهى كه مهريه‏ى مرا شفاعت گناهكاران امت قرار دهد.»
درست پس از اين خواسته‏ى فاطمه عليهاالسلام بود كه فرشته‏ى وحى فرود آمد و كاغذى از حرير با خود آورد كه در آن اينگونه نوشته شده بود:
«خداوند مهريه‏ى فاطمه را شفاعت گناهكاران امت پدرش قرار داد.»
و به همين دليل هم بانوى بانوان آن سند آسمانى را نگاه داشت تا به هنگامه‏ى مرگ در درون كفن او قرار دهند و فرمود:
«هنگامى كه در روز رستاخيز برانگيخته شدم، اين سند آسمانى را بدست مى‏گيرم و طبق آن از گناهكاران امت پدرم پيامبر، به اذن خدا و خواست او، شفاعت مى‏نمايم.» اين روايت همانگونه كه از نظرتان گذشت نمايشگر عظمت و شكوه بانوى بانوان و همت والاى اوست، چرا كه او از پدرش مى‏خواهد كه اين موقعيت رفيع و اين مقام پرفراز را براى او بخواهد و دعاى پيامبر نيز مورد پذيرش قرار مى‏گيرد و در برابر خواسته‏ى پيامبر آن سند آسمانى فرود مى‏آيد كه به خواست خدا در روز رستاخيز حقيقت آن براى همه روشن مى‏شود.
در اين مورد «صفورى» در كتاب خويش «نزهةالمجالس» از «نسفى» آورده است كه: فاطمه عليهاالسلام از پيامبر گرامى تقاضا كرد كه خداوند مهريه‏ى او را شفاعت امت پيامبر در روز رستاخيز قرار دهد و پذيرفته شد و در آن روز است كه مهريه‏ى خويش را خواهد خواست.
به هر حال روايات بسيارى از امامان نور بيانگر آن است كه خداى جهان‏آفرين در روز رستاخيز جزء مهريه‏ى فاطمه عليهاالسلام شفاعت او را در حق گناهكاران امت پيامبر، قرار داده است.
خطبه خداوند متعال در عقد حضرت زهرا
اين خطبه بر لوح محفوظ نقش بست و جبرئيل بر رسول خدا (ص) قرائت كرد: الحمدردائى و العظمه كبريائى و الخلق كلهم عبيدى و امائى يا ملائكتى و سكان جنتى باركوا على على بن ابيطالب حبيب محمد و على فاطمه بنت محمد فانى قد باركت عليهما و قد زوجت احب النساء الى من احب الرجال الى من النبين المرسلين.
ستايش رداى من و عظمت و بزرگى مخصوص من و تمام خلق بده من و كنيز مند اى فرشتگانم و اى ساكنان بهشت من، بر دوستدار محمد يعنى على بن ابيطالب تبريك بگوييد و بر فاطمه دختر محمد مباركباد بگوييد زيرا من بر آن دو بركت دادم و محبوبترين زنان را به محبوبترين مردان از انبياء و رسولان تزويج نمودم.
در همان سند آمده كه يكى از فرشتگان بنام راحيل عرض كرد بارالها بركت آنها در چيست؟ خطاب شد: محبت آنها را بر جميع خلايق واجب گردانيدم و آنها را حجت خود بر خلق قرار دادم و به عزت و جلال خودم كه ذريه آنها را خزانه‏دار خود در زمين ساخته و تمام معادن عالم را به دست آنها سپردم و پس از انبياء به وجود آنها بر خلق احتجاج مى‏كنم.
در كشف‏الغمه از انس بن مالك روايت مى‏كند كه گفت: من در حضور حضرت خاتم‏الانبيا (ص) بودم كه آثار وحى در جبينش ظاهر گشت و پس از لحظه‏اى فرمود: اى انس مى‏دانى كه جبرئيل به من چه پيغام آورده؟ گفتم: نه يا رسول‏اللَّه فرمود: جبرئيل به من از جانب خدا پيغام آورد كه خدا فرمان داده تا فاطمه را به على تزويج كنم آنگاه به من فرمود: برو ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و انصار را خبر كن تا حاضر شوند من اطاعت كردم چون مجلس به مهاجر و انصار آراسته شد على عليه‏السلام را خواست و فرمود يا على پروردگار مرا امر فرموده كه فاطمه را براى تو عقد كنم به چهار مثقال نقره آيا راضى هستى؟ عرض كرد: يا رسول‏اللَّه راضى هستم همه حضار مباركباد گفتند سپس رسول خدا (ص) به منبر رفت خطبه عقد را ايراد فرمود
خطبه پيامبر (ص) در عقد حضرت زهرا
الحمدلله المحمود بنعمته المعبود بقدرته، المطاع لسلطانه، المرعوب من عذابه المرغوب اليه فيما عنده النافذ امره فى سمائه و ارضه، الذى خلق الخلق بقدرته و ميزهم بحكمته و احكمهم بعزته، و اعزهم بدينه و اكرمهم بنبيه محمد ثم ان الله عز و جل قد جعل المصاهره نسبا لاحقا و امرا مفترضا نسخ بها الاثام و اوشح بها الارحام و الزمها الانام فقال عز و جل و هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و كان ربك قديرا فامر الله يجرى قضائه و قضائه يجرى الى قدره و قدره يجرى الى اجله فلكل قضاء قدر، و لكل اجل كتاب يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام‏الكتاب.
ثم ان الله تعالى امرنى ان ازوج فاطمه من على و قد زوجته على اربعماه مثقال فضه، ارضيت يا على؟ فقال على: رضيت عن الله و عن رسوله، فقال (ص) جمع الله شملكما و اسعد جدكما و بارك عليكما و اخرج منكما كثيراً طيباً.
سپاس خداوندى را سزاوار است كه بندگان را به نعمت عبوديت مقرب داشت و به قدرت اطاعت مكرم فرمود و به سلطنت و صولت مطيع و منقاد ساخت و به عذاب و نعمت بيمناك فرمود خدايى كه امرش در آسمانها و زمين نافذ است، خداوندى كه موجودات را به قدرت خود آفريد، و به حكمت خود از هم متمايز و مشخص فرمود و به عزت ايمان رشته شخصيت آنها را مستحكم و به دين و فضيلت گرامى داشت و به نبوت محمد (ص) بر آنها منت نهاد.
آن خدايى كه مصاهرت و دامادى را سبب خويشاوندى قرار داد و بدين وسيله افراد و اقوام را به هم ملحق فرموده و الفت داد و امر فرمود اين فريضه را همه اطاعت كنند و از سنت‏هاى خداوندى خويش قرار داد و با اين دستور، آثار بت‏پرستى را محو و معدوم كرد و ارحام مادران را به ازدواج و دامادى زينت داد و مردم را به اين دستور و اجراى آن ملزم كرد.
آنگاه فرمود: خداوند عزوجل آن خالقى است كه بشر را از آب خلق فرمود و ميانشان سبب و نسب قرار داد و پروردگارت توانا است.
پس فرمان خداست كه قضايش را اجرا مى‏كند، و قضاى او است كه بر قدرش جارى مى‏گردد و قدرش به سوى اجلى روانه مى‏شود و براى هر اجلى كتابى است با اين همه اختيار كل به طور مطلق در دست او است آنچه را بخواهد محو يا اثبات مى‏كند و نزد او است ام‏الكتاب (لوح محفوظ) سپس فرمود: پروردگار عالم مرا امر كرد كه تزويج كنم فاطمه را به على، و هم‏اكنون به قصد انشاء و به امر حق، فاطمه را به عقد ازدواج على درآوردم به مهر چهارصد مثقال نقره.
آنگاه رو كرد به على عليه‏السلام و فرمود: يا على آيا راضى هستى؟ على عليه‏السلام از جاى خود برخاست گفت: از خدا راضى و از رسول او خشنودم. پس از آن رسول خدا (ص) در حق آنها دعا كرد و گفت: خداوند مشكلات شما را برطرف نمايد. و شما را خوشبخت كرده و سعادتمند گرداند، و بر شما مبارك باد اين ازدواج با ميمنت، و فرزندان پاك و پاكيزه از شما به عمل آيد. آنگاه از منبر بزير آمد و فرمود: انما انا بشر مثلكم اتزوج فيكم و ازوجكم الا فاطمه فان تزويجها من السماء خطبة.
من يك نفر همانند شما هستم به شما زن مى‏دهم و از شما زن مى‏گيرم جز فاطمه كه تزويج او در آسمان انجام گرفته است.
خطبه اميرالمومنين در عقد حضرت زهرا
الحمدالله شكراً لانعمه و اياديه، و لا اله الا الله شهادة تبلغه و ترضيه و صلى الله على محمد صلوة تزلفه تحطيه، والنكاح مما امر الله عز و جل به و رضيه و مجلسنا هذا مما قضاه الله و اذن فيه و قد زوجنى رسول‏الله ابنته فاطمة و جعل صداقها درعى هذا، و قد رضيت بذلك فاسئلوه و اشهدوا. (1)
سپاس و شكر خداوندى را سزا است كه الطاف و نعمت‏هايش شامل حال همه بندگان است پروردگارى نيست جز او و شهادت مى‏دهم بر وحدانيت ذات پاكش، شهادتى رسا و با اعتقادى كامل و درود و سلام حق بر محمد (ص)، درودى همواره و فراگير و باقى، اما بعد، مجلس ما در مورد يكى از سنتهاى مقدس الهى تأسيس گرديده. موضوع اين مجلس، نكاح است كه پروردگار بدان امر فرموده و رضا داده است.
و رسول خدا به فرمان خداوند متعال دخترش فاطمه را بر من تزويج فرموده و مهر او را اين زره آهنين من قرار داده است من نيز بدان رضا دادم، شما حاضران، اين موضوع را از او بپرسيد و شهادت دهيد كه دخترش فاطمه به همسرى من درآمده است.
در اين موقع حاضران مجلس از رسول خدا (ص) مراتب را پرسيدند رسول خدا (ص) فرمود كه آرى چنين است آنگاه همگى دست به دعا برداشته و براى عروس و داماد از خداوند متعال بركت و خير طلب نموده و به آنها تبريك گفتند.
و در پايان مجلس، رسول خدا به زنان خود امر فرمود تا به خوشحالى اين جشن شادمانى كنند و بساط سرور بگسترند. ولى برخلاف انتظار، رسول خدا (ص) چون به نزد دخترش فاطمه رسيد او را گريان يافت فرمود: ما يبكيك فوالله لو كان فى اهل بيتى خير منه زوجتك، و ما انا زوجتك ولكن الله زوجك و اصدق عنك الخمس مادامت السموات والارض.(2)
دخترم چه چيزى باعث گريه‏ات شده است؟ به خدا قسم اگر كسى در ميان اهل‏بيت من بهتر از على بود تو را به او تزويج مى‏كردم، لكن تزويج تو به على تزويج الهى است و به فرمان خدا اين ازدواج صورت گرفته و مهر تو را يك پنجم دنيا قرار داده است.
خطبه جبرئيل در جمع ملائكه در عقد حضرت زهرا
وحى فرستاد خدا بسوى جبرئيل امين كه بر منبر كرامت بالا رو پس جبرئيل بر آن بالا رفت و راست ايستاد و توقف كرد و خطبه خواند و گفت ستايش مخصوص خدائى است كه روحها را آفريد و شكافت عمود صبح را و صورت‏بندى نمود پنج صورتى را از نور (يعنى خمسه طيبه را) و زنده‏كننده است مرده‏ها را و گردآورنده است پراكنده‏ها را و بيرون آورنده است روئيدنيها را و نازل‏كننده است بركتها را ( تا اينكه گفت) آفريننده است مردمان را و ايجادكننده است ابرها را اشتباه نمى‏شود بر او صداها و پنهان نمى‏شود بر او لهجه‏ها او را خواب و فراموشى نمى‏گيرد (تا اينكه گفت) و گواهى مى‏دهيم كه نيست خدائى مگر خداى يكتائى كه براى او شريك و انبازى نيست و گواهى مى‏دهيم كه محمد بنده او و فرستاده او است و گواهى مى‏دهيم كه على بن ابيطالب جانشين پيغمبر او است
و گواهى بدهيد و شاهد باشيد اى گروه فرشتگان نزديك شدگان و فرشتگان ركوع‏كنندگان و فرشتگان تسبيح‏كنندگان و همه اهل آسمانها و زمينها كه من تزويج كردم سيده زنهاى جهانيان را دختر محمد امين فاطمه زهراء را با على بن ابيطالب آقاى اوصياء بر اينكه براى او باشد به امر پروردگار جهانيان پنج يك همه دنيا زمين آن و آسمان آن و بيابان آن و درياى آن و كوههاى آن و هموارهاى آن
و وحى فرستاد خدا بسوى ايشان كه من تزويج كردم ولى خود و وصى پيغمبر خود على بن ابيطالب را با سيده زنهاى جهانيان فاطمه زهراء سلام‏اللَّه‏عليها
هديه خداوند پس از ازدواج اميرالمؤمنين با حضرت زهرا
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در جنگ تبوك ‏فرمود: خداى تعالى مرا امر كرد كه فاطمه را با على تزويج كنم و چون تزويج كردم جبرئيل بمن گفت كه خداى تعالى بهشتى بنا كرد از لؤلؤ كه بين هر ستونى تا ستون ديگر از ياقوت است كه با طلا محكم بسته شده و سقفهاى آن را از زبرجد سبز قرار داده و طاقهاى آن را از لؤلؤ برق‏دهنده با ياقوت قرار داده و غرفه‏هائى در آن قرار داد كه يك خشت آن از طلا و يك خشت آن از نقره و يك خشت آن از در و يك خشت آن از ياقوت و يك خشت آن از زبرجد است و در آن چشمه‏هائى جوشنده‏اى قرار داده كه نهرهائى اطراف آنها را فروگرفته و بالاى آن نهرها قبه‏هائى از در قرار داده كه شعبه شعبه مى‏شود به زنجيرهاى طلا و دور آن قبه‏ها را انواع درختها احاطه كرده و در هر قصرى قبه‏اى بنا نموده و در هر قبه تختى قرار داده از يكدانه در سفيد و آن را بسندس و استبرق پوشانيده و فرش زمين آن به زعفران پيراسته كه در ميان آن مشك و عنبر آميخته و در هر قبه‏اى حوريه‏ايست و براى هر قبه‏اى صد در قرار داده كه هر درى دو چشمه جارى و دو درخت است و هر قبه‏اى مفروش و در اطراف آن آيةالكرسى نوشته شده
گفتم اى جبرئيل اين بهشت را خدا براى چه كسى آفريده گفت خدا آن را براى فاطمه و على آفريده و اين غير از بهشتهاى ايشان است تحفه‏ايست كه خدا به ايشان تحفه داده چشمت روشن باد اى رسول خدا و رحمت هميشگى خدا بر تو باد
اعلان عمومى ازدواج اميرالمؤمنين و حضرت زهرا
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: عقد بايد در مسجد و در حضور مردم خوانده شود و مهاجر و انصار را به مسجد فراخوانده و به منبر تشريف برد و قضيه ازدواج را به عرش كشاند و از فضايل على عليه‏السلام و ازدواج الهى او سخن به ميان آورد. تمامى اينها از لطايف و ظرايف عرشيه برخوردار بود كه رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم به آنها عنايت داشت. البته ظاهر قضيه اين بود كه مردم مدينه و مهاجرين علاقمند بودند اولين مراسم عقد و عروسى از ناحيه رسالت آن هم دخت دردانه رسول‏اللّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم را ببينند و شركت كنند، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم هم به اين توقع و تمايل اجتماعى پاسخ مثبت دادند و دعوت كردند و پذيرايى هم نمودند، اما در پس اين ماجرا چيزهاى ديگرى بود كه آنها را ظاهراً و در وضعيت فعلى، توده‏ى مردم متوجه نمى‏شدند.
اولاً رسول‏اللّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم با برگزارى مراسم باشكوه عروسى دخت خود،- دختر را كه در جاهليت و فرهنگ منحط جزيرةالعرب بى‏ارزش بود- عزت و آبرو بخشيد و او را در زندگى در رديف افراد عزيز خانواده قرار داد. ثانياً به همه آنهايى كه درباره‏ى حضرت فاطمه و حضرت على عليه‏السلام سطحى فكر مى‏كردند و آنان را در رديف افراد عادى و معمولى تلقى مى‏كردند تفهيم كرد كه چنانكه قبلا متذكر شدم امر ازدواج فاطمه عليهاالسلام به خدا مربوط مى‏باشد و مى‏بايستى اين مطلب را به همه مردم اعلان كند تا موضع اين دو زوج ويژه مخصوصاً براى آينده نيز در ميان مردم معلوم باشد. ثالثاً شخصيت و عزت و حرمت على عليه‏السلام را در نزد خداوند به مردم اعلام نمايد تا مردم بدانند كه او با ديگران فرق دارد. بنابراين داستان مراسم عقد ازدواج على و فاطمه عليهم‏السلام در مسجد، آن هم در ميان انبوه جمعيت مهاجر و انصار حاوى دو نكته بود. يك طرف قضيه مردمى و اجتماعى بود، طرف ديگر. قضيه سياسى و آموزنده.
جهيزيه و لوازم خانه حضرت زهرا
پيامبر گرامى رو به امير مؤمنان كرد و فرمود: آيا چيزى از امكانات مالى و اقتصادى براى ازدواج در اختيار دارد؟
آن حضرت پاسخ داد: پدر و مادرم فدايت باد! به خداى سوگند شرايط اقتصادى من بر شما پوشيده نيست. همه‏ى ثروت من در حال حاضر يك شمشير ستم سوز است و يك زره براى جهاد و يك شتر آبكش براى كسب و كار.
آرى! اين دارايى على عليه‏السلام است و اين تمامى امكانات مالى و اقتصادى اوست كه مى‏خواهد با دخت يگانه‏ى پيامبر پيمان زندگى ببندد.
پيامبر گرامى در برابر صداقت و جوانمردى وصف‏ناپذير امير مؤمنان در اوج كرامت و بزرگوارى فرمود: على جان! اما در مورد شمشيرت نظرم اين است كه شما به او نيازمندى تا بوسيله‏ى آن در راه خدا و دفاع از حقوق و امنيت انسانها به جهاد برخيزى و دشمنان تجاوز كار خدا را سر جايشان بنشانى. در مورد شترت نيز نظرم اين است كه آن هم وسيله‏ى كار و درآمد توست. بوسيله‏ى آن، هم نخلستانت را آب مى‏دهى و براى خانواده‏ات هزينه‏ى زندگى فراهم مى‏آورى و هم زاد و توشه‏ى سفرت را جابجا مى‏نمايى. پس از تعيين زره‏ى حضرت على عليه‏السلام به عنوان مهريه حضرت زهرا (س) حضرت رسول اكرم فرمودند: اما من دخت فرزانه‏ام را به ازدواج تو در خواهم آورد و در برابر اين پيمان براى زندگى مشترك و به نشان صفا و صداقت، اينك زره‏ات را بفروش و پول آن را بياور تا ترتيب اين كار را بدهم.
امير مؤمنان به دستور پيامبر به بازار شتافت و زره مورد اشاره را به حدود پانصد درهم فروخت و پول آن را به پيشواى بزرگ توحيد و آزادگى تقديم داشت.
بعد از آنكه اميرالمؤمنين عليه‏السلام سپر جنگ خود را به پانصد درهم فروختند و مهريه حضرت زهرا قرار دادند مبلغ آنرا به رسول اكرم دادند:
امام صادق عليه‏السلام در ضمن روايتى مى‏فرمايد: رسول خدا درهم‏ها را در دامنش ريخت و مشتى از آن را كه شصت و سه يا شصت و شش درهم مى‏شد به ام‏ايمن داد تا لوازم خانه خريدارى كند، مشتى ديگر را به اسماء بنت عميس داد تا عطر و گلاب بخرد، و مشتى را به ام‏سلمه داد تا غذا تهيه كند و عمار و ابوبكر و بلال را براى خريد چيزهائى فرستاد كه براى خود حضرت زهرا لازم بود، كه از جمله وسائلى كه براى براى حضرت خريدارى شد اقلام ذيل بود:
1- يك پيراهن به هفت درهم.
2- يك روسرى به چهار درهم.
3- قطيفه سياه خيبرى.
4- تختخواب با روتختى
5- دو دست رختخواب از پارچه مصرى كه محتواى يكى از آن دو ليف خرما و ديگرى پشم گوسفند بود.
6- چهار پشتى از پشم طائف با محتوائى از گياهى به نام اذخر.
7- پرده‏اى از پشم
8- حصيرى هجرى
9- آسياى دستى
10- دلوى چرمى
11- ظرفى مسى براى درست كردن حناء
12- كاسه‏اى براى شير
13- ظرفى براى آب
14- آفتابه‏اى قيراندود
15- سبوئى سبز رنگ
16- دو كوزه سفالى
17- فرشى از پوست
18- عبائى قطوانى
19- مشك آب.
اثاث و لوازم خانه اميرالمؤمنين در شب عروسى
على عليه‏السلام مى‏فرمايد: دختر رسول خدا به من هديه شد و در آن شب كه به خانه من آمد، بسترمان جز يك پوست گوسفند چيزى نبود.
2- در جاى ديگر از آن حضرت نقل شده كه فرمود: من با فاطمه در حالى ازدواج كردم كه جز يك پوست گوسفند چيزى نداشتم كه شب بر روى آن مى‏خوابيديم و روز علوفه شترمان را بر روى آن مى‏ريختيم و خدمتگزارى در خانه نداشتيم.
3- در روايتى ديگر آمده: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به خانه ما آمد در حالى كه ما بر روى خود قطيفه‏اى انداخته بوديم كه اگر از طول آن به روى خود مى‏كشيديم پهلوهايمان خالى و اگر از عرض مى‏انداختيم سر و پاهايمان بى‏روپوش مى‏ماند.
4- از ابويزيد مدينى روايت شده كه هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام به خانه حضرت على عليه‏السلام رفت در خانه آن حضرت چيزى جز ريگ پهن شده، كوزه‏اى سفالين، بالش و تكيه‏گاهى و ظرفى براى آب، چيزى ديگر نيافت.
5- از انس نقل شده كه گويد: فاطمه عليهاالسلام نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم آمده و گفت: اى رسول خدا، من و پسر عمويم جز يك پوست گوسفند چيز ديگرى نداريم كه هم روى آن مى‏خوابيم و هم شترمان را بر روى آن علوفه مى‏دهيم، حضرت فرمود: دخترم صبر كن، همانا موسى بن عمران ده سال با همسرش زندگى كرد و جز يك عباى قطوانى- يعنى عبائى سفيد كه نخ‏هاى بسيارى در حاشيه‏اش آويزان بود- نداشتند.
مقدمات عروسى
ماجراى عقد و نامزدى فاطمه مدتى- شايد چند ماه- گذشت و على (ع) شرم داشت درباره‏ى عروسى فاطمه سخنى به ميان آورد، تا سرانجام زنانى كه در خانه‏ى رسول خدا (ص) بودند يا به مناسبتهايى رفت و آمد مى‏كردند به فكر افتادند در اين‏باره سخنى بگويند و با كسب اجازه از على (ع) به نزد رسول خدا (ص) آمده و بحث عروسى فاطمه را به ميان كشيدند.
از آن جمله نام ام‏ايمن  و ام‏سلمه در روايات ذكر شده كه اين مطلب را نزد رسول خدا (ص) عنوان كردند و سخن را از اينجا آغاز كرده كه گفتند:
اى رسول خدا به راستى اگر خديجه زنده بود با انجام مراسم عروسى فاطمه ديدگانش روشن مى‏شد!
با شنيدن نام خديجه سرشك از ديدگان پيغمبر جارى شد و به ياد آن بانوى فداكار و مهربان افتاده فرمود: خديجه! و كجا همانند خديجه زنى يافت مى‏شود؟ در آن هنگام كه مردم مرا تكذيب كردند او مرا تصديق نمود، و در راه پيشرفت و ترويج دين خدا مرا يارى كرد و دارايى خود را در اختيار من قرار داد، و بانويى كه خداى عزوجل مرا مأمور كرد تا او را مژده دهم كه خانه‏اى از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد كرد...
ام‏سلمه كه اين سخنان را شنيد و دگرگونى حال پيغمبر را ديد عرضه داشت: پدر و مادر ما به قربانت! شما هر اندازه درباره‏ى خديجه بفرماييد درست و صحيح است، جز آنكه از دنيا رفت و به سوى پروردگار خويش بازگشت و خداى تعالى ما را با او در بهترين جايگاه بهشت جاى دهد.
اما موضوعى كه ما به خاطر آن خدمت شما آمده‏ايم آن است كه برادر و پسر عموى شما على بن ابيطالب مايل است تا شما درباره‏اش محبتى نموده اجازه دهيد همسرش فاطمه را به خانه‏ى خود ببرد و بدين ترتيب سر و سامانى به زندگى او بدهيد!
پيغمبر پرسيد: چرا خود على در اين باره به من مراجعه نكرده؟
عرض شد: حيا و شرم مانع او از اين كار گرديده است.
ام‏ايمن از طرف رسول خدا (ص) مأمور شد، تا على (ع) را خبر كرده به نزد آن حضرت ببرد، و چون بيامد پيش روى پيغمبر نشست و از شرم سر خود را به زير افكند، رسول خدا (ص) بدو فرمود:
آيا مايل هستى همسرت را به خانه ببرى؟
على (ع) همچنان كه سرش به زير بود پاسخ داد:
آرى پدر و مادرم به فدايت!
پيغمبر (ص) نيز با خوشحالى موافقت خود را براى انجام اين كار اعلام كرده و به دنبال آن فرمود:
همين امشب يا فردا شب ترتيب اين كار را خواهم داد.
على (ع) برخاست و رسول خدا (ص) نيز به زنانى كه در آنجا بودند (و شايد انتظار موافقت پيغمبر اسلام را مى‏كشيدند تا هر كدام به نحوى در اين جشن فرخنده كارى كرده و خدمتى انجام دهد) دستور داد مقدمات عروسى را فراهم نموده و فاطمه را زينت كنند و خوشبويش سازند و اتاقى را براى زفاف و عروسى او فرش كنند.
وليمه‏ عروسى
يكى از سنتهاى اسلامى «وليمه» دادن در مراسم عروسى است، يعنى مستحب است در اين مراسم غذايى تهيه شود و جمعى را اطعام كنند كه البته در كيفيت و مقدار تابع شئون و مقدورات افراد است كه به هر نحوى ممكن است اين سنت اسلامى را انجام دهند، و رسول خدا (ص) نيز كه خود اين سنت را تشريع فرموده بود در مراسم عروسى فاطمه دختر عزيزش اين كار را انجام داد، و در اينكه آيا خود پيغمبر ترتيب اين «وليمه» را داد يا به على (ع) دستور تهيه‏ى آن را داد و يا هر دو در تهيه‏ى آن شركت داشتند، اختلاف است.
مطابق نقل امالى شيخ صدوق (ره) رسول خدا (ص) به على فرمود: تهيه گوشت و نان با ما، و خرما و روغن با تو باشد
و بر طبق نقل مرحوم راوندى در خرايج، پيغمبر اسلام مقدارى غذا و حلوا درست كرد و به على فرمود: مردم را دعوت كن 
و در روايتى كه مرحوم اربلى در كشف‏الغمه روايت كرده چنين است كه على (ع) گويد: رسول خدا از همان پول زره خودم كه قبلاً فروخته بودم مقدارى را به ام‏سلمه سپرده بود و هنگام عروسى ده درهم از آن پول را از ام‏سلمه گرفت و به من داد و فرمود: با اين پول مقدارى روغن و قدرى خرما و كشك خريدارى كن و من چنان كردم و خود آن حضرت آستين را بالا زد و سفره‏اى چرمى طلبيد و آن خرما و روغن و كشك را مخلوط كرده و غذايى تهيه نمود و از مردم با همان غذا پذيرايى شد.
و در نقل ديگرى از آن حضرت حديث كرده كه به على فرمود:
«يا على لابد للعرس من وليمة»
«على جان! در عروسى بايد وليمه داد.»
و به دنبال آن روايت كرده كه سعد گفت: من گوسفندى براى اين وليمه مى‏دهم و گروه ديگرى از انصار نيز هر كدام در حدود توانايى خود چيزى تهيه كردند و مراسم وليمه انجام گرديد، كه اين روايت را بيشتر اهل سنت نيز مانند طبرى و ابن‏حجر و سيوطى و ديگران نقل كرده‏اند.
به هر صورت وليمه تهيه شد و پيغمبر خدا به على فرمود: اكنون برخيز و هر كه را مى‏خواهى براى صرف غذا دعوت كن، على (ع) گويد: من به مسجد آمدم و ديدم گروه بسيارى از اصحاب در مسجد حضور دارند خواستم برخى را دعوت كنم و برخى را نكنم حيا مانع من شد و از اين رو بر بلندى بالا رفتم و با اين جمله كه با صداى بلند گفتم:
«اجيبوا الى وليمة فاطمة»!
(شما را به صرف وليمه‏ى (عروسى) فاطمه دعوت مى‏كنم!)
همه را دعوت نمودم، و مردم دسته دسته به راه افتادند ولى من از زيادى مردم و كمى غذا به خجلت فرورفتم و رسول خدا اين مطلب را دانست و مرا دلدارى داده فرمود: على جان (غصه مخور) من به درگاه خداى تعالى دعا مى‏كنم تا در غذا بركت دهد.
و همين طور هم شد كه همگى آن جمعيت بسيار از غذاى اندك خوردند و سير شدند و همه را كفايت كرد.
و در نقل ديگرى است كه پيغمبر فرمود: بگو مردم ده نفر ده نفر بيايند و غذا بخورند و هر دسته‏ى ده نفرى كه مى‏آمدند رسول خدا (ص) خود براى آنها غذا مى‏كشيد و بدانها مى‏داد و مى‏خوردند و چون سير مى‏شدند از اتاق خارج شده و ده نفر ديگر مى‏آمدند و بدين ترتيب همگى را غذا داد. چون مدعوين غذا خوردند رسول خدا ظرفى هم براى زنان فرستاد و ظرفى هم جداگانه براى داماد و عروس كشيد و فرمود:
«هذا لفاطمة و بعلها»
(اين هم مال فاطمه و شوهرش!)
و بر طبق حديثى كه ابن شهرآشوب روايت كرده دو روز اين كار تكرار شد و روز سوم نيز ابوايوب انصارى وليمه داد و مردم مهمان او بودند.
بردن عروس با شادى و سرور به خانه‏ داماد
ابن شهرآشوب از ابن‏بابويه چنين روايت كرده است:
رسول خدا (ص) دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار را فرمود تا همراه فاطمه به خانه على (ع) روند. و در راه شادمانى نمايند و اشعارى كه نمايانگر اين شادمانى است بخوانند ليكن سخنانى نباشد كه خدا را خوش نيايد. آنان عروس را بر استرى كه شهباء نام داشت (يا بر شترى) نشاندند و به روايتى نام آن استرى كه عروس را بر آن سوار كردند دُلدُل بود.
سمان فارسى زمام‏دار استر بود حمزه و عقيل و جعفر و ديگر بنى‏هاشم در پس آن مى‏رفتند زنان پيغمبر (ص) پيشاپيش عروس بودند و چنين مى‏خواندند.
ام‏سلمه مى‏خواند:
سرن بعون الله يا جاراتى -واشكرنه فى كل حالات
واذكرن ما انعم رب العلى -من كشف مكروه و آفات
فقد هدانا بعد كفر وقد -انعشنا رب السماوات
و سرن مع خير نساء الورى -تفدى بعمات و خالات
يا بنت من فضله ذوالعلى -بالوحى منه والرسالات
ترجمه: برويد اى هووهاى من بيارى خدا و سپاس گوييد خداوند تعالى را در تمام حالات و بياد آريد كه خداوند بزرگ بر ما منت نهاد بلاها و آفات را برطرف كرد. نامسلمان بوديم ما را هدايت فرمود و ضعيف بوديم ما را توانايى و نيرو بخشيد و برويد همراه بهترين زنان كه فداى او باد همه خويشان، عمه‏ها و خاله‏ها اى دختر آن پيغمبرى كه خداوند متعالى برترى داد او را بر ديگران به پيغمبرى و وحى از آسمان. حفصه دختر عمر چنين مى‏خواند:
فاطمه خيرالنساء البشر -و من لا وجه كوجه القمر
فضلك الله على كل الورى -بفضل من خص باى الزمر
زوجك الله فتى فاضلاً -اعنى علياً خير من فى الحضر
فسرن جاراتى بها انها -كريمة بنت عظيم الخطر 
ترجمه: بهترين زنان از جنس بشر است و كيست مثل فاطمه كه چهره‏اش مانند ماه باشد خدايت برترى داد بر جهانيان به فضيلت پدرى كه مخصوص او گردانيد آيات قرآن را تو را به ازدواج جوانمردى فاضل درآورد يعنى على عليه‏السلام كه بهتر است از همگان پس ببريد اى هووهاى من او را كه بزرگوار است و دختر بهترين پيامبران و بزرگ بزرگان مورخان از ديگر زنان و همسران پيامبر (ص) مطالبى را نقل كرده‏اند كه براى پرهيز از طولانى شدن، از آوردن همه آنها خوددارى نموده و فقط سرودى را كه معاذه مادر سعد بن معاذ مى‏خوانده نقل مى‏كنيم:
آورده‏اند كه معاذه نيز چنين مى‏خواند:
اقول قولاً فيه ما فيه -واذكر الخير و ابديه
محمد خير بنى‏آدم -ما فيه من كبر ولاتيه
بفضله عرفنا رشدنا -فالله بالخير مجازيه
و نحن مع بنت نبى الهدى -ذى شرف قد مكنت فيه
فى ذروة شامخة اصلها -فما ارى شيئاً يدانيه.
سخنى جز آنكه بايد نمى‏گويم،
و بجز راه نكو نمى‏پويم، نيكو مى‏گويم، و نيكويى را فاش مى‏نمايم.
محمد صلى الله عليه و آله بهترين فرزندان آدم است و از لاف و خودپسندى در امان است به بركت وجود آن حضرت ما راه رشد و درستكارى خود را دريافتيم خدا به نيكى پاداش مى‏دهد و ما به همران دختر پيغمبر صاحب شرف، شرافت و بزرگى در وجودش ريشه دارد صاحب بزرگى و جلال است كسى كه همتاى او را در جهان نمى‏بينم.
نويسنده كتاب زندگانى فاطمه زهرا  كه خود از استادان زبده است در پايان اين مطالب نوشته: چنانكه نوشته شده اين روايت را بدين صورت از مناقب ابن شهرآشوب آوردم و او سند خود را كتاب مولد فاطمه و روايت ابن‏بابويه كه از بزرگان علماى اماميه است معرفى مى‏كند اما پذيرفتن داستان بدين صورت دشوار است نخست چيزى كه ما را دچار ترديد مى‏سازد اين است كه مى‏گويد: زنان پيغمبر پيشاپيش استر فاطمه راه مى‏رفتند. اين مؤلف خود عروسى زهرا (ع) را در ذوالحجه بسال دوم هجرى نوشته است در حالى كه ام‏سلمه سال چهارم هجرى و حفصه پس از جنگ بدر به همسرى پيغمبر (ص) درآمده‏اند و در سال عروسى زهرا (س) تنها سوده و عايشه در خانه پيغمبر (ص) بسر مى‏بردند... و در پايان حضور جعفر طيار برادر حضرت على عليه‏السلام را مطرح كرده و مى‏گويد: جعفر در اين تاريخ در حبشه بوده است. و از كتاب سيره ابن‏هشام نقل مى‏كند كه جعفر در سال هفتم هجرى پس از فتح خيبر به همراه همسرش اسماء بنت عميس از حبشه به مدينه بازگشت و مى‏نويسد كه پيغمبر (ص) هنگام بازگشت جعفر از حبشه فرمود: به كدام يك از اين دو شادمان باشم (فتح خيبر يا بازگشت جعفر)
و در بحار نيز چنين مى‏خوانيم:
اسماء بنت عميس (كه پس از اين داستانش ذكر خواهد شد كه در شب زفاف حضرت زهرا عليهاالسلام متكفل رفع نيازمنديهاى عروس بوده) در زمان عروسى حضرت زهرا عليهاسلام به همراه شوهرش در حبشه بسر مى‏برد و در سال هفتم هجرى از حبشه به مدينه برگشته‏اند. اين بانو ابتدا همسر جعفر طيار بود و پس از شهادت همسرش به همسرى ابوبكر درآمد و فرزندى بنام محمد بن ابى‏بكر از او به دنيا آمد (اين پسر، همان است كه از ياران حضرت على عليه‏السلام شد و آن حضرت مى‏فرمود نگوييد محمد بن ابى‏بكر، بلكه بگوئيد محمد بن على به خاطر فضايلى كه در اين جوان وجود داشت) بعد از فوت ابوبكر، اسماء بنت عميس به همسرى على عليه‏السلام درآمد.
و نيز در همان سند آمده كه آن بانويى كه بنام اسماء در عروسى حضرت زهرا عليهاالسلام بوده اسماء دختر يزيد بن سكن انصارى است، كه به غلط اسماء بنت عميس نقل شده است و ديگر اين كه كنيه اين خانم ام‏سلمه است كه به او خطيبةالنساء مى‏گفتند يعنى در مدينه اين خانم را معمولاً به خواستگارى دخترها مى‏فرستادند. پس نه اسماء، اسماء بنت عميس است و نه ام‏سلمه، ام‏سلمه همسر رسول خدا (ص).
و بعضى نيز نقل كرده‏اند: اسماء بنت عميس در عروسى نبوده بلكه (سلمى بنت عميس همسر حمزه بوده است
حجله حضرت زهرا
زنان پيغمبر فاطمه را زينت كردند، عطر و بوى خوش بر او پاشيدند. پيغمبر على عليه‏السلام را احضار كرد و در جانب راست خودش نشانيد. فاطمه (عليهاالسلام) را نيز در طرف چپ نشانيد. سپس عروس و داماد را به سينه‏ى خودش چسباند. پيشانى هر دو را بوسه داد. دست نوعروس را گرفت و در دست داماد گذاشت. به على (عليه‏السلام) فرمود: فاطمه همسر خوبى است. و به فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: على شوهر خوبى است.
سپس به زنان فرمود: عروس و داماد را با شور و شادى به حجله ببريد ولى چيزى نگوييد كه خدا ناراضى گردد.
زنان پيغمبر با شور و شادى، اللَّه‏اكبرگويان، فاطمه و على را تا حجله‏ى عروسى مشايعت نمودند. رسول خدا نيز از عقب رسيد و وارد حجله شده دستور داد ظرف آبى حاضر كردند، قدرى از آبها را بر بدن فاطمه پاشيد و دستور داد با بقيه‏ى آن وضو بگيرد و دهانش را بشويد. بعدا ظرف آب ديگرى طلبيد، قدرى از آنرا بر تن مبارك على عليه‏السلام پاشيد و دستور داد با بقيه‏ى آن دهانش را بشويد و وضو بگيرد. سپس روى عروس و داماد را بوسيد. دست به جانب آسمان برداشت و گفت: خدايا اين عروسى را مبارك گردان و نسل پاك و پاكيزه‏اى از ايشان بوجود آورد.
وقتى خواست از حجله خارج شود فاطمه عليهاالسلام دامنش را گرفت و گريه كرد. فرمود: دختر عزيزم! من ترا به بردبارترين و دانشمندترين مردم تزويج كردم.
سپس برخاست و تا درب حجله آمد. چوب در را با دو دست مبارك گرفت و فرمود: خدا شما و نسلتان را پاك و پاكيزه گرداند. با دوستان شما دوست هستم و با دشمنانتان دشمن. اكنون وداع مى‏كنم و شما را به خدا مى‏سپارم.
زمانى كه حضرت رسول اكرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان برويد، و كسى اينجا نماند. تمام زنها متفرق شدند.
بجاى مادر در شب عروسى حضرت زهرا
زمانى كه حضرت رسول اكرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان برويد، و كسى اينجا نماند.
تمام زنها متفرق شدند.
وقتى پيغمبر خواست خارج شود ديد يكى از زنها باقى مانده است. پرسيد كيستى مگر نگفتم بايد همه خارج شويد؟.
عرض كرد: من اسماء هستم. شما فرموديد خارج شويد، اما من در اين جهت معذورم. زيرا هنگام رحلت خديجه در خدمتش بودم، ديدم گريه مى‏كند. عرض كردم: آيا شما هم گريه مى‏كنيد؟ با اينكه بهترين زنان جهان و همسر رسول خدا هستى و بتو وعده‏ى بهشت داده است. فرمود: گريه‏ى من از اين جهت است كه مى‏دانم هر دخترى شب زفاف محتاج به زنى است كه محرم اسرارش باشد و حوائجش را برطرف سازد. من از دنيا مى‏روم ولى مى‏ترسم فاطمه‏ام در شب زفاف محرم راز و كمك حالى نداشته باشد. در آنوقت من به خديجه گفتم. اگر تا شب زفاف فاطمه (عليهاالسلام) زنده ماندم قول مى‏دهم كه نزدش بمانم و برايش مادرى كنم. وقتى پيغمبر نام خديجه را شنيد بى‏اختيار اشكش جارى شد و فرمود: ترا به خدا براى همين جهت مانده‏اى! عرض كرد: آرى. پيغمبر فرمود: پس به وعده‏ات عمل كن).
احسان و انفاق حضرت زهرا در شب عروسى
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در عروسى زهرا عليهاالسلام يك دست پيراهن نو به زهرا داده بود تا در شب عروسى بپوشد، هنگامى كه فاطمه به خانه‏ى زفاف رفت، بر سجاده‏ى عبادت خود نشسته بود و با خدا مناجات مى‏كرد، ناگاه مستمندى به در خانه‏ى فاطمه آمد و با صداى بلند گفت: «از در خانه‏ى نبوت يك پيراهن كهنه مى‏خواهم».
فاطمه عليهاالسلام در آن وقت دو پيراهن داشت، يكى كهنه و ديگرى نو، خواست پيراهن كهنه را طبق تقاضاى فقير، به او بدهد، ناگاه به ياد اين آيه (92 آل‏عمران) افتاد كه مى‏فرمايد: «هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى‏رسيد مگر آنچه را دوست داريد انفاق كنيد».
حضرت زهرا عليهاالسلام كه مى‏دانست پيراهن نو را بيشتر دوست دارد، به اين آيه عمل كرد و پيراهن نو را به فقير داد.
فرداى آن شب هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم پيراهن كهنه را در تن او ديد. پرسيد: «چرا پيراهن نو را نپوشيده‏اى؟ حضرت زهرا عليهاالسلام عرض كرد: آن را به فقير دادم.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: «اگر پيراهن نو را براى شوهرت مى‏پوشيدى بهتر و مناسبتر بود».
فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: اين روش را از شما آموخته‏ام، در آن هنگام كه مادرم خديجه همسر شما گرديد، همه‏ى اموال خود را در راه شما به تهى‏دستان بخشيد، كار به جايى رسيد كه فقيرى به در خانه‏ى شما آمد و تقاضاى لباس كرد، در خانه لباسى وجود نداشت، شما پيراهن خود را از تن بيرون آورده و به او دادى، از اين رو اين آيه (29/ اسراء) نازل شد: «و بيش از حد دستت را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كرا فرومانى».
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تحت تأثير محبتها و خلوص دخترش زهرا عليهاالسلام قرار گرفت قطره‏هاى اشك از چشمانش سرازير شد، فاطمه عليهاالسلام را به نشانه‏ى محبت به سينه‏اش چسبانيد.
شروع زندگى در خانه اجاره‏اى
كلبه باصفا و محقر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها خانه‏اى گلى بود كه دلهائى مصفا به نور خدا در آن يك زندگى مشترك را آغاز كردند. خانه‏اى رد ظاهر ساده و حتى اجاره‏اى، ولكن اعضاى آن آرمانى متعهد بر اصول اخلاقى، در محيطى پر تفاهم و عاطفى و خلاصه مالامال از معنويت و ياد خدا، خانه‏اى كه از عرش خدا مورد نظر و حمايت بود و دريچه‏اى از زمين به آسمان و از آسمان بر آن خانه دائما گشوده شده بود و اين نبود مگر به خاطر وجود انوار مقدسه‏اى كه در علم و عمل عالى‏ترين مراتب كمال را با مجاهده نفسانى و انتخاب بهترين عقيده و آرمان طى مى‏نمودند، خانه‏ى حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏عليه خانه‏اى بود گلى اما شعاع نور آن عالمتاب شد و همه هستى را پرتوافكنى كرد.
حضرت على (ع) و حضرت فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏عليه داراى خانه‏ى مسكونى نبودند، از اين رو حضرت على عليه‏السلام ابتدا محل سكونت همسرش را در اطاقى كه يكى از انصار در اختيارش نهاده بود و خود نيز پس از هجرت در آن ساكن بود قرار داد. پس از مدتى دو زوج جوان به خانه‏ى حارثه بن نعمان كه در محله‏ى بنى‏نجار قرار داشت و به خانه‏ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نزديك بود منتقل شدند تا اينكه حجره‏اى در كنار حجره‏ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى آنان ساخته شد و تا پايان زندگى خانوادگى‏شان در آنجا ساكن بودند.
وضعيت ساختمانى اين خانه كه در اختيار حضرت على عليه‏السلام و حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه قرار گرفت خانه‏ى مسكونى مجللى نبود، بلكه اطاقى گلين بود كه سقف آن را با چوب خرما و حصير پوشانده و آن را گل‏اندود كرده بودند. فاصله‏ى سقف آن از كف به اندازه‏اى بود كه دست به راحتى به سقف مى‏رسيد. آرى اين بود كلبه‏ى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه كه از صفايش تور خدا جلوه‏گر بود.
خداوند در قرآن پيرامون معنويت و فضيلت ايشان فرموده:
يعنى در خانه‏هايى (چون خانه‏ى انبياء) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تقديس ذات پاك او كنند. وقتى اين آيه نازل شد، ابوبكر از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پرسيد: آيا خانه‏ى حضرت فاطمه و حضرت على عليهم‏السلام از اين خانه‏هاست؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: بله، خانه‏ى آنان از بافضيلت‏ترين اين خانه‏هاست.
ديدار پيامبر اكرم از حضرت زهرا و اميرالمؤمنين در بعد از عروسى
صاحب كشف‏الغمه به سند خود از اميرالمؤمنين (ع) روايت مى‏كند كه رسول خدا (ص) از روز عروسى تا روز چهارم به ديدن فاطمه (ع) نيامد و چون روز چهارم شد به خانه‏ى وى آمد- و پس از محبت و ملاطفت بسيارى كه نسبت به آن دو انجام داد، به على (ع) دستور داد از اتاق بيرون رود و با فاطمه خلوت كرد و از او پرسيد: دخترم حالت چطور است و شوهرت را چگونه يافتى؟
فاطمه پاسخ داد: پدر جان بهترين شوهر است جز آنكه زنان قريش كه به ديدن من مى‏آيند به من طعن زده و مى‏گويند: رسول خدا تو را به مرد فقيرى كه دستش از مال دنيا تهى است شوهر داده است؟
پيغمبر (ص) فاطمه را دلدارى داد و فرمود: دخترم نه پدر تو فقير است و نه شوهرت.
دخترم! خزينه‏هاى زمين را از طلا و نقره به من عرضه كردند ولى من نعمتهاى آخرت را كه در پيشگاه پروردگار است بر مال دنيا ترجيح دادم.
دخترم! به خدا سوگند من كمال خيرخواهى را درباره‏ى تو انجام داده‏ام، زيرا شوهرى براى تو انتخاب كردم كه از ديگران زودتر اسلام آورده و علم و دانشش از همگان بيشتر و حلم و بردباريش از ديگران زيادتر است.
دختركم خداى عزوجل از ميان تمام مردان دو مرد را برگزيد كه يكى پدر تو و ديگرى همسر توست، دخترم! شوهر تو خوب شوهرى است، نافرمانيش نكنى.
سپس صداى على زده و چون وارد اتاق شد سفارش فاطمه را بدو كرد، و فرمود: نسبت به همسرت مهربان باش و با او مدارا كن و براستى فاطمه پاره‏ى تن من است، و هر چه او را متألم و ناراحت سازد مرا ناراحت و متألم ساخته است و هر چه او را خوشحال و مسرور سازد مرا خوشحال كرده، من اكنون شما را به خدا مى‏سپارم و با شما خداحافظى مى‏كنم.
على (ع) دنبال حديث فرمود: به خدا سوگند از آن روز به بعد تا فاطمه زنده بود كارى نكردم كه او را به خشم درآورد و بر هيچ كارى او را مجبور ننمودم، و او نيز هيچ‏گاه مرا به خشم نياورد و در هيچ كارى نافرمانى مرا نكرد، و به راستى هر وقت بدو نظر مى‏كردم غم و اندوههايم برطرف مى‏شد.
اتهام خواستگارى اميرالمؤمنين از دختر ابوجهل
در تاريخ بشر، صفا و صميميت هيچ خانواده و زن و شوهرى به صفا و صميميت على و فاطمه عليهماالسلام نمى‏رسد، ولى دشمنان بى‏رحم و مبغضين اهل‏بيت، آن چنان نامرد و كينه‏توز هستند، كه از هيچ تهمت و افترا درباره‏ى آنان فروگذارى نكرده و نمى‏كنند. بر همين اساس براى خدشه‏دار ساختن عظمت مولاى متقيان على عليه‏السلام شاخدارترين دروغ و تهمت را با رنگ و روغن ماهرانه و خائنانه فراهم ساختند و چنين نوشته‏اند كه آن حضرت با داشتن حضرت فاطمه عليهاالسلام به سراغ زن ديگرى (آن هم دختر ابوجهل) رفته، و از او خواستگارى نموده و بدين‏سان فاطمه‏ى زهرا و پدرش رسول خدا را ناراحت كرده است.
جاى تعجب بيشتر اين است كه تاريخ ضعيف و مجعول به صورت حديث نبوى در برخى كتابهاى معتبر اهل سنت همچون صحيح بخارى و صحيح مسلم 
و غير آنها خودنمايى مى‏كند، و آقايان عزيز بدون تحقيق و تعمق در ريشه‏يابى اين مجعولات و بررسى اسناد آن، چنين تهمت بزرگى را به مقام والاى صاحب ولايت خليفه‏ى بلافاصل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى‏چسبانند.

تحقيق مسأله
اگر چه تجديد فراش و انتخاب بيش از يك همسر با شرائط خاصى در شرع مقدس اسلام جائز است و خداوند متعال در قرآن مجيد سوره‏ى نساء آيه‏ى سوم، به آن تصريح مى‏كند، ولى ازدواج مجدد اميرالمؤمنين عليه‏السلام با وجود زهرا عليهاالسلام اساساً جايز نبود و مولاى متقيان شرعاً نمى‏توانست به چنين امرى اقدام كند؛ چنانچه در حديثى حضرت امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند:
حرم اللَّه على على النساء مادامت فاطمه عليهاالسلام حيه، لانها طاهره لاتحيض.
خداوند متعال زنان را براى حضرت على عليه‏السلام مادامى كه حضرت زهرا عليهاالسلام در قيد حيات بوده است حرام كرده بود، زيرا آن حضرت هرگز عادت ماهانه نداشته است.
در اين زمينه روايات ديگرى نيز آمده
و چنين استفاده مى‏شود، كه حضرت زهرا در مسائل زوجيت، مشكلى نداشت و اميرالمؤمنين على عليه‏السلام نيز علاوه بر اينكه عاملى براى تجديد فراش نمى‏ديد، موقعيت فاطمه عليهاالسلام را در پيشگاه خدا و رسول او مى‏دانست و از حكم خدا آگاه بود، با اين وضع چگونه دست به خواستگارى دختر ابوجهل زده و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام را رنجيده‏خاطر نموده است؟!
و اما حديث مجعول از پيامبر الهى، در واقع از طريق دو نفر ذكر شده: يكى ابوعلى الحسين بن على بن يزيد الكرابيسى البغدادى است، كه از دشمنان سرسخت اهل‏بيت به شمار مى‏آيد و قهراً حديث منقول از وى در ذم آنان قبول نيست. دومى «ابوهريره» كذاب است، كه نان را به نرخ روز خورده و هزاران حديث جعل كرده كه اين حديث يكى از آنها مى‏باشد و اهل تحقيق و تعمق نمى‏توانند به سخنان چنين افرادى اعتماد كنند.
ابن ابى‏الحديد كه از عالى‏ترين دانشمندان و محققين اهل سنت است مى‏نويسد: ابوهريره از جمله دروغگويان تاريخ و ناقلين احاديث جعلى و غير واقعى بود كه از جمله اين حديث مجعول را ساخت.
او (ابوهريره) چون وارد شام شد، به طمع مال و مقام دنيا، حديثى را به زبان رسول خدا نسبت داد، كه نتيجه‏ى آن، نفرين و جسارتى به على بن ابيطالب عليه‏السلام مى‏شد و از اين طريق به فرماندارى مدينه منصوب گشت.
اين راوى كذاب، چنان دروغى به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نسبت داد، كه حتى خليفه‏ى دوم را نيز به خشم آورد، و عمر با تازيانه‏اش او را تعزير كرد.
خوانندگان عزيز توجه دارند، كه براى لكه‏دار كردن مقام الهى و آسمانى ولايت، دست به چه توطئه‏ها مى‏زنند؟ و از چه عناصر نامطلوب و مزدور و دنياپرست استفاده مى‏كنند؟
تولد امام حسن (ع)
سالار بانوان دوازدهمين بهار زندگى را پشت سر نهاده بود كه نور وجود نخستين فرزند گرانمايه‏اش، «حسن» عليه‏السلام را در وجود خويش احساس كرد، چرا كه بخشى از نور امام و موهبت امامت از امير مؤمنان به سازمان وجود او انتقال يافت و چهره‏ى نورافشان او با تجلى يافتن نور وجود حسن عليه‏السلام در وجودش بصورت روشنى نورافشان‏تر و درخشنده‏تر گرديد و نام گرانمايه‏ى «زهرا» مصداق درخشنده‏ترى پيدا كرد.
طلوع وجود فرزند دلبندش، نزديك شد و در همان روزها براى پيامبر گرامى، سفرى پيش آمد. آن حضرت براى خدانگهدار به خانه‏ى دخترش فاطمه آمد و ضمن سخنانى، به سفارشهاى لازم در مورد مولود مباركى پرداخت كه به زودى جهان را به نور وجودش نورباران خواهد ساخت.
و از جمله توصيه فرمود كه: او را پس از ولادت در پوشش زرد رنگ قرار ندهند.
پس از رفتن پيامبر، نخستين فرزند خانه‏ى نور در روز پانزدهم رمضان به سال سوم هجرى ديده به جهان گشود. روز ولادت آن مولود مبارك، روز پرشكوهى بود. «اسماء بنت عميس» در لحظات طلوع خورشيد جهان‏افروز وجود حضرت مجتبى عليه‏السلام از افق امامت، در آنجا حضور داشت و به همراه او بانوان ديگرى نيز بودند. آنان مولود مبارك را بى‏آنكه از توصيه‏ى پيامبر گرامى آگاه باشند، در پارچه‏ى زيبا و تميزى كه زرد رنگ بود قرار دادند. پيامبر گرامى از سفر بازگشت و به ديدار دخت سرفراز خويش شتافت. آنگاه به بانوان حاضر فرمود: فرزندم را بياوريد. و پرسيد كه نامش را چه برگزيده‏ايد؟
فاطمه عليهاالسلام پيش از آن به شوى گرانمايه‏اش پيشنهاد كرده بود كه نامى پرشكوه و باعظمت در نظر گيرد اما آن حضرت ضمن احترام به دخت پيامبر فرموده بود كه در اين مورد بر پيشواى بزرگ توحيد پيشى نخواهد گرفت. از اين رو هنوز نام و نشان انتخاب نشده بود.

پيام شادباش...
نوزاد نور را به نياى گرانقدرش تقديم داشتند و آن حضرت پس از آنكه او را در آغوش گرفت، فرمود: مگر فراموش كرديد كه از شما خواستم او را پس از ولادت در پوشش زرد قرار ندهيد؟
آن پوشش را از مولود مبارك برگرفت و پوشش سپيدى بر او افكند و رو به امير مؤمنان نمود و پرسيد: نامش را چه برگزيده‏ايد؟
امير مؤمنان گفت: ما هرگز در گزينش نام فرزندمان بر شما پيشى نمى‏گيريم.
پيامبر گرامى نيز فرمود: من هم بر پروردگار بزرگ خويش پيشى نمى‏گيرم.
درست در اين لحظات بود كه آفريدگار هستى به فرشته‏ى وحى پيام داد كه:
«براى بنده‏ى محبوب و پيامبر برگزيده‏ام، فرزندى ولادت يافته است. از اين رو در بيت رفيع رسالت و امامت فرود آى و ضمن تقديم سلام و درود و صميمانه‏ترين تبريك‏ها و تهنيت‏ها، به او بگو كه؛ على براى شما بسان هارون براى موسى است. از اين رو نام فرزند هارون را بر فرزند «على» برگزين.»
فرشته‏ى وحى به دستور خدا فرود آمد و مراتب تبريك و تهنيت پروردگار هستى را به پيامبر رسانيد و گفت: «اى پيامبر خدا! پروردگارت دستور داده است كه اين مولود مبارك را به نام فرزند «هارون» نامگذارى كنيد.»
پيامبر پرسيد: نام او چه بود؟
فرشته‏ى وحى گفت: او «شبير» نام داشت.
پيامبر فرمود: من به واژه‏ى عربى سخن مى‏گويم...
فرشته‏ى وحى گفت: نام او را «حسن» انتخاب بفرماييد.
بدينسان پيامبر مهر، نام آن پاره‏ى ماه را «حسن» نهاد. در گوش راست او اذان گفت و گوش چپ او را با نام و ياد خدا قرين ساخت و اقامه خواند.
هفتمين روز ولادت نور بود كه پامبر گرامى دو رأس قوچ كبودرنگ به عنوان «عقيقه» فرزند گرانقدرش «حسن»، قربانى كرد و يك ران يكى از آنها را همراه يك دينار به بانوى قابله داد.
سر مبارك نوزاد را تراشيد و هم وزن آن نقره به عنوان صدقه به فقرا و بينوايان داد. آنگاه سر نورانى نوزاد را به ماده‏ى خوشبو و عطرآگينى كه از زعفران و چيزهايى مشابه تركيب شده بود معطر ساخت و در آن فرصت، يكى از آداب و رسوم جاهليت را به باد انتقاد گرفت و نكوهش كرد و فرمود:
«مردم عصر جاهليت سر نوزاد را با خون رنگين مى‏نمودند كه كار بسيار ناپسندى است.» و سرانجام نوزاد مبارك را بوسه‏باران ساخت و او را مورد مهر وصف‏ناپذير خويش قرار داد...
تولد امام حسين
پس از گذشت مدتى از ولادت حضرت مجتبى عليه‏السلام علائم و نشانه‏ها، نشانگر اين بود كه دومين فرزند گرانمايه‏ى «فاطمه» در راه است و آنگاه پس از شش ماه همانگونه كه پيامبر پيش از آن مژده‏ى آمدنش را داده بود، ديده به جهان گشود.
در مورد ولادت حسين عليه‏السلام از امام صادق آورده‏اند كه: روزى همسايگان بانوى باايمان «ام‏ايمن» نزد پيامبر آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! شب گذشته «ام‏ايمن» تا سپيده‏دم بيدار بود و مى‏گريست و همه‏ى ما را نيز ناراحت ساخته است.
پيامبر كسى را به خانه‏ى او گسيل داشت و او به محضر پيامبر شرفياب شد. آن حضرت به او فرمود: «ام‏ايمن»! خداى چشمانت را نگرياند! همسايگانت به من گزارش كرده‏اند كه تو سراسر شب گذشته را ناراحت و گريان بوده‏اى، چرا؟
پاسخ داد: اى پيامبر خدا! خوابى سخت و سهمگين ديدم و بخاطر آن تا سپيده‏دم گريه كردم. پيامبر فرمود: خوابت را برايم بازنمى‏گويى؟ بگو كه خدا و پيامبرش به پيام آن داناترند. «ام‏ايمن» گفت: اى پيامبر خدا! بيان آن برايم گران است.
پيامبر فرمود: آنگونه كه تو فكر مى‏كنى نيست، روياى خويش را بازگو.
آن بانوى باايمان گفت: «ديشب در عالم رويا ديدم كه برخى از اعضاء پيكر مقدس شما در خانه‏ى من افتاده است...»
پيامبر فرمود: خواب خوشى رفته‏اى و خواب نيكويى ديده‏اى. پيام خواب تو اين است كه دخت گرانمايه‏ام «فاطمه»، «حسين» را به دنيا خواهد آورد و تو هستى كه او را پرستارى و نگهدارى خواهى كرد و «حسين» همان پاره‏اى از وجود من است كه در خانه‏ى شما قرار مى‏گيرد.
آفرين خدا بر اين كودك نورسيده
اين جريان گذشت و پس از مدتى حسين عليه‏السلام از افق‏سراى امامت و رسالت طلوع كرد. «ام‏ايمن» او را در آغوش گرفت و نزد نياى گرانقدرش پيامبر آورد. آن حضرت حسين عليه‏السلام را از او گرفت و فرمود:
«آفرين خدا بر اين كودك نورسيده و بر او كه او را در آغوش فشرده و بسوى من آورده است.»
آنگاه فرمود: ام‏ايمن اين پيام آن رؤياى توست.
علاوه بر خواب «ام‏ايمن» همسر «عباس»، عموى پيامبر نيز خوابى نظير اين خواب ديده بود و پيامبر گرامى نيز پيشگويى فرموده بود.
لحظات ولادت حسين عليه‏السلام گروهى از بانوان مسلمان، از جمله صفيه، دختر عبدالمطلب و عمه‏ى پيامبر و نيز «اسماء بنت عميس» و «ام‏سلمه»... حضور داشتند. پس از طلوع خورشيد جهان افروز وجود حسين عليه‏السلام پيامبر فرمود: عمه! فرزندم را بياور!
صفيه عرض كرد: اى پيامبر خدا! تازه به دنيا آمده است و هنوز آماده نشده است...
پيامبر فرمود: خداوند او را پاك و پاكيزه ساخته است، بياور...
آنگاه فرشته‏ى وحى فرود آمد و به آن حضرت پيام خداى را تقديم داشت و خواست كه نام پسر دوم «هارون» را- كه به زبان عبرى «شبير» و به زبان عرب «حسين» گفته مى‏شد براى نوزاد مبارك برگزيند.
و از پى آن انبوهى از فرشتگان فرود آمدند و طلوع خورشيد وجود حسين عليه‏السلام را به نياى گرانقدرش تبريك گفتند و در همان ساعت، شهادت پرافتخارش را نيز به پيامبر خدا تسليت عرض كردند.
پيامبر گرامى فرزند دلبند خويش را گرفت، زبان مبارك را در كام او نهاد و او زبان وحى و رسالت را مكيد، به گونه‏اى گوشت بدنش از آن رويش كرد و استخوانهايش استوارى و استحكام يافت. و آورده‏اند كه حسين عليه‏السلام نه از مادر شير نوشيد و نه از هيچكس ديگر. علامه «بحرالعلوم» در اين مورد اينگونه سروده است:
لله مرتضع لم يرتضع ابدا
من ثدى انثى و من «طه» مراضعة
يعطيه ابهامه آنا فاونة...
خداى را! خداى را! كودك شيرخوارى كه هرگز از پستان بانويى شير ننوشيد و شيردهنده‏ى او به خواست خدا پيامبر خدا بود.
او گاهى انگشت شست و زمانى، زبان خويش را در كام آن كودك پرشكوه مى‏نهاد و از اين راه بود كه سازمان وجود او به اوج كمال رسيد.
درست هفتمين روز طلوع دومين اختر تابناك از افق سراى «فاطمه» بود كه پيامبر دستور داد، سر كودك را تراشيدند و به وزن موهاى سرش نقره در راه خدا انفاق گرديد و براى سلامتى او و سپاس به بارگاه خدا، قربانى شد.(
آخرين غنچه حضرت زهرا و مقتل او
ولادت غم‏انگيز محسن عليه‏السلام همانا روز شهادتش نيز بود، و كيفيت شهادتش قبلاً پيشگويى شده بود.
اين دليل بر بزرگى مصيبتى است كه با قتل محسن عليه‏السلام بر اسلام وارد شد و نشانه‏ى شدت غصه‏اى است كه مادر دلسوخته‏اش حضرت زهرا عليهاالسلام با از دست دادن اين پسر كشيد.
نامش را محسن عليه‏السلام گذاشت
محسن عليه‏السلام عزيز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود و آن حضرت قبلاً نام او را تعيين كرده بود. اگر اين آخرين گل زهرا عليهاالسلام به دنيا مى‏آمد همه به عنوان يادگار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از او ياد مى‏كردند و گراميش مى‏داشتند.
ولى خوب شد به دنيا نيامد، چه آنكه هنوز متولد نشده اينچنين او و مادرش را گرامى داشتند!!!
قال أميرالمؤمنين عليه‏السلام: إنّ أسقاطكم إذا لقوكم يوم القيامة و لم تسموهم، يقول السقط لأبيه: «ألا سميتني و قد سمّى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله محسناً قبل أن يولد».  اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: اگر فرزندان سقط شده‏ى شما روز قيامت شما را ببينند در حالى كه نامى براى آنان نگذاشته‏ايد، سقط به پدرش مى‏گويد: چرا براى من نامى تعيين نكردى در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله محسن عليه‏السلام را قبل از اينكه به دنيا بيايد نامگذارى كرده بود.
قالت أسماء: فما دخلنا البيت إلّا و قد أسقطت جنيناً سماه رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله محسناً.
اسماء مى‏گويد: وارد خانه‏ى حضرت زهرا عليهاالسلام شديم وقتى كه حضرت جنين خود را سقط كرده بود؛ همان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را محسن ناميده بود.
فاطمه‏ى من... سقط جنين؟!
چه سوزناك است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از شهادت يادگار خود خبر دهد و بفرمايد: اين شهادت در اثر ضربتى است كه بر دخترم فاطمه عليهاالسلام وارد مى‏شود!
قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: و تضرب و هي حامل،... و تطرح ما في بطنها من الضرب و تموت من ذلك الضرب.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: حضرت زهرا عليهاالسلام زده مى‏شود در حالى كه باردار است. در اثر اين ضربت فرزندى كه همراه دارد سقط مى‏شود، و خود او در اثر همان ضربت از دنيا مى‏رود.
مقتل حضرت محسن عليه‏السلام
گل زهرا عليهاالسلام اول شهيد شد و سپس سقط گرديد! اما چگونه؟ اين سؤالى است كه بايد جزئيات ماجرا آن را روشن كند.
مادرى كه فرزند همراه دارد مواظبت زيادى مى‏خواهد. رعب و وحشتى كه مهاجمين سقيفه پشت در خانه به راه انداخته بودند، و فريادهاى بلند و بى‏ادبانه‏اى كه سر داده بودند و قصد ورود اجبارى به خانه را داشتند، مى‏توانست به تنهايى باعث سقط محسن شود.
فرياد «آتش مى‏زنيم»، و صداى بر زمين انداختن هيزم، و چيدن آنها با خار مغيلان كنار ديوار و در خانه و آتش زدن آنها، و دود و شعله‏هايى كه از زير در و بالاى ديوار خانه ديده مى‏شد، هر خانم باردارى را نگران مى‏كرد و به وحشت مى‏انداخت.
اكنون بانويى پشت در آمده كه از يك سو رحلت پدر مهربانى چون پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بار عظيمى از غم بر قلب او نشانده، و از سوى ديگر جفاى مردم در حق شوهر مظلومش دل او را سخت آزرده است.
او احساس مى‏كند مهاجمين قصد ورود به خانه را دارند و در وضعيت فوق‏العاده خطرناكى قرار گرفته است. لذا با تمام وجود در را گرفته تا باز نشود.
آتش به چوب در گرفته و شعله‏ها به صورت او اصابت مى‏كند. در صاف نيست! چوبهاى ناهموار دارد، ميخ دارد، داغ شده است! بانويى كه محسن عليه‏السلام همراه اوست چگونه بايد مواظب فرزندش باشد؟!
در را با لگد مى‏شكنند و صداى وحشتناكى ايجاد مى‏شود، و در به روى بانو مى‏افتد. درياى عصمت و حيا با مهاجمين بى‏حيا روبه‏رو مى‏شود. بر دستش تازيانه مى‏زنند تا در را رها كند.
در با ميخش و با ناهمواريش سينه را مى‏شكافد و خون جارى مى‏كند. استخوان پهلو از درون مى‏شكند و خون جارى مى‏شود! لابد اينها براى كشتن فرزندى كه كنار اين پهلو و سينه به تلاطم افتاده كم است؟!
حمله‏كنندگان سقيفه يك نفر نيستند. دستور خود را هم از پيش گرفته‏اند. آن سيلى كه گوشواره را مى‏شكند، تازيانه‏اى كه بازو را سياه مى‏كند، و بر سر و كتف بانو مى‏خورد و بى‏محابا از هر سو فرود مى‏آيد و خون جارى مى‏كند، پايى- كه شكسته باد- بر بانوى باردار ضربه مى‏زند. آيا با همه‏ى اينها هنوز محسن عليه‏السلام زنده است؟ بايد بپرسيم هنوز مادر زنده است؟!!
با اين همه وحشت و ضربت و جراحت... مادر چه گفت؟ چه كرد؟ فضه چه كمكى توانست نمايد؟ اميرالمؤمنين عليه‏السلام چه كرد؟ بچه‏ها چه حالى داشتند؟ محسن عليه‏السلام كجا رفت؟ تاريخ، اين داستان جگرسوز را با تمام تلخى‏هايش حفظ كرده تا معلوم شود فاطمه و محسنش عليهماالسلام باهم و از يك سبب به شهادت رسيدند!! چه ضرباتى و چه حملاتى كه مرد را از پا درمى‏آورد، چه رسد به بانويى كه كنار قلبش يادگار زيبايى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را در آغوش گرفته است.
احترام فرزندان حضرت فاطمه زهرا
خداوند احترام و محبت اهل‏بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را واجب ساخته و مردم را به مراعات آن مكلف نموده است. و شكى نيست كه فرزندان فاطمه، فرزندان پيامبر و اهل‏بيت او محسوب مى‏گردند.
لذا پيامبر گرامى اسلام در مورد احترام اين عزيزان مى‏فرمايند:
انا شافع يوم القيامة لاربعة اصناف: رجل نصر ذريتى و رجل بذل ماله لذريتى عند الضيق، و رجل احب ذريتى باللسان والقلب، و رجل سعى فى حوائج ذريتى.
من در پيشگاه خدا به چهار دسته شفاعت خواهم كرد:
1- به كسانى كه فرزندانم را به هر نحوى كمك كنند.
2- به اشخاصى كه در مقام نياز به كمك مالى آنان بشتابند.
3- افرادى كه با دل و زبان فرزندانم را دوست بدارند.
4- مردانى كه در رفع حاجت آنان تلاش نمايند. و در يك حديث ديگر كه شبيه اين روايت است، در بند اول آن مى‏فرمايند: «كسانى كه به فرزندان من بعد از من احترام كنند.» (المكرم لذريتى من بعدى...)
اين حديثها مى‏رساند كه احترام فرزندان فاطمه عليهاالسلام باعث خشنودى و رضايت خاطر رسول خدا گرديده و در نتيجه شفاعت آن حضرت را به دنبال خواهد داشت و بالعكس ظلم و ستم و هرگونه بى‏احترامى به آنان، موجب خشم خدا و پيامبر و سرانجام گرفتارى به قهر خدا خواهد گرديد.
چنانچه در حديثى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پس از شمردن كيفر ستمگران زهرا آنگاه، در مورد ستم به فرزندان و شيعيان آن حضرت مى‏فرمايند:
... ويل لمن يظلم ذريتها و شيعتها.
واى از كيفر شديد كسانى كه به فرزندان و شيعيان فاطمه عليهاالسلام ستم كنند.»
و بالاخره در يك فرازى از سخنان آن حضرت در اين باره آمده است:
ان فاطمة احصنت فرجها فحرمها اللَّه و ذريتها على النار.
فاطمه عليهاالسلام خود را از گناه و آلودگى مصون داشت و متقابلا خداوند نيز او و فرزندانش را بر آتش جهنم حرام ساخت.
اين حديث ضمن اينكه اشعار دارد كه قوانين الهى و كيفر و پاداش اخروى بر مبناى عمل استوار است و فاطمه‏ى زهرا از طريق مصونيت و عصمت به كمالات عاليه رسيده است، در عين حال احترام خداوندى بر فرزندان فاطمه عليهاالسلام را نيز در بر دارد.
احترام انتساب به حضرت زهرا
اگر چه اكثر فرزندان حضرت فاطمه عليهاالسلام طبق قانون وراثت، انسانهاى شريف و بزرگوار و خدمتگزارند و در ميدان علم و عمل به كمالات عالى نائل مى‏گردند و تاريخ پرافتخار شيعه نشان مى‏دهد كه اين عزيزان پرچم زعامت و رهبرى و مرجعيت را در اعصارى در اختيار داشته و دارند، ولى در برابر آنان ساداتى كه در اثر تأثر از محيط و دوستان و همنشينان نامناسب ره به بيراه رفته و نام و قداست فرزندى فاطمه عليهاالسلام را در اذهان عمومى مخدوش ساخته‏اند كم نيستند.
در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه: آيا آن دسته سادات و فرزندان فاطمه كه مسير انحراف و فساد و بدمستى را بر مسير اجداد طاهرينشان بگمارند، در اين صورت آنان نيز كيفر و آتش جهنم نخواهند ديد؟!
اگر جواب مثبت باشد و چنين تفكر غلط بر جامعه حاكم گردد كه اينگونه افراد منحرف با سادات پاك‏سرشت و پرهيزگار در پيشگاه خدا تفاوتى ندارند، عدل الهى و صراحت صدها آيه‏ى قرآنى و احاديث اهل‏بيت عليهم‏السلام را ناديده گرفته‏ايم، زيرا قرآن و سنّت و سيره، همگى حاكى از تقدّم پرهيزگاران و پاداش اهل عمل و كيفر و عذاب منحرفان است و سيد و غير سيد و عرب و عجم و... تفاوتى ندارند.
قرآن مجيد هركسى را با عملش مى‏سنجد، (لنا اعمالنا و لكم اعمالكم) و هر شخصى را در گرو اعمالشان مى‏شناسد. (كل امرء بما كسب رهين. كل نفس بما كسبت رهينة). و به زن و مرد و صاحب هر نژادى پاداش يكسان عطا مى‏كند. (من عمل صالحا من ذكر او انثى...) و متخلفان را عادلانه به كيفر مى‏رساند و هيچ تبعيض و روابط موهوم در ميان نخواهد بود. (من يعمل سوءاً يجزبه و لايجد له من دون الله وليّا و لانصيرا) و فقط اصل اساسى در پيشگاه خدا بر مبناى تقوا استوار است. (ان اكرمكم عنداللَّه اتقيكم) و هيچ‏گونه قوم و خويشى با پيامبران بدون عمل صالح كارساز نخواهد بود و در اين رابطه، پسر پيامبر الواالعزم از صف بندگان الهى رانده مى‏شود و ارتباط او با پدرش منفصل مى‏گردد (يا نوح انه ليس من اهلك، انّه عمل غير صالح) و عموى پيامبر خدا مورد نفرين و لعنت پروردگار عالم قرار مى‏گيرد. (تبت يدا ابى‏لهب و تبّ...) آرى هرچه انسان به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام و شخصيتهاى الهى نزديكتر باشد، به همان نسبت تكليف و مسئوليتش سنگين‏تر خواهد بود و بر همين اساس پروردگار عالم بر زنان پيامبر هشدار داده و مى‏فرمايد: اگر شما خلافى را مرتكب شويد، دو كيفر خواهيد ديد، يكى در سزاى اعمال، ديگرى به جهت اينكه دامن رسول خدا را لكه‏دار كرده‏ايد. (يا نساء النبى من يأت منكنّ بفاحشة مبيّنة يضاعف لها العذاب ضعفين...)
يادآورى اين نكته ضرورى است، كه آيات قرآن مجيد در هر مورد نازل شود و شأن نزول آن هرچه باشد، در تكليف و دستورات آن، همگان يكسانند. بنابراين از اين آيات نتيجه مى‏گيريم كه سادات و فرزندان صالح حضرت فاطمه بسيار گرامى بوده، ولى آن دسته افرادى كه از نسبت و نسب خود سوءاستفاده كنند، مثل ساير مردم در پيشگاه خدا كيفر خواهند ديد. هشدار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به بنى‏هاشم در كوه صفا
از امام صادق و امام باقر عليهماالسلام در دو حديث جداگانه آمده است:
لما فتح رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله مكه قام على الصفا فقال: يا بنى‏هاشم! يا بنى عبدالمطلب! انى رسول‏اللَّه اليكم، و انى شفيق عليكم و ان لى عملى و لى رجل منكم عمله، لاتقولوا: ان محمداً منا و سندخل مدخله، فلا واللَّه ما اوليائى منكم و لامن غيركم الا الممتقون. الا فلا اعرفكم تأتونى يوم القيامة تحملون الدنيا على رقابكم و يأتى الناس، يحملون الآخرة، الا و انى قد اعذرت اليكم فيما بينى و بينكم، و ان لى عملى و لكم عملكم.
رسول خدا پس از تسلط بر شهر مكه خويشاوندان خويش را از بنى‏هاشم و بنى‏عبدالمطلب در كوه صفا جمع كرد و خطاب به آنان فرمود: من پيامبر خدا هستم در ميان شما و به شما دلسوزم و از روى دلسوزى مى‏گويم كه عمل من براى خودم و عمل شما براى خودتان خواهد بود. چنين تصور (غلط) نكنيد كه بگوييد: محمد از ما است و ما هم با او خواهيم بود. سوگند به خدا من از شما جز پرهيزگاران را نمى‏گزينم، و چنانچه در فرداى قيامت شماها با گناه و ديگران با عمل صالح بيايند، اصلاً شماها را نخواهم شناخت. بدانيد كه من با اين سخنان اتمام حجت نموده و گفتنيها را گفتم. من در گرو اعمالم و شما نيز در گرو اعمالتان خواهيد بود.
چنانچه توجه مى‏فرماييد اين حديث، تمام خيالهاى خام برخى تصورات غلط را مردود مى‏شناسد و سادات و بنى‏هاشم و بنى‏عبدالمطلب را در صورتى كه عمل صالح نداشته باشند، نفى مى‏كند و ارتباط و پيوند قرابتى را منفصل مى‏داند.
در اين رابطه حضرت امام سجاد عليه‏السلام مى‏فرمايند: راى نيكوكاران بنى‏هاشم دو پاداش و گناهكارانشان نيز دو كيفر و عذاب خواهند نمود. (لمحسننا كفلان من الاجر و لمسيئنا ضعفان من العذاب)
و در دو حديث جداگانه از امام صادق و امام رضا عليهاالسلام سؤال نمودند: اينكه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده‏اند: «آتش بر فرزندان فاطمه عليهاالسلام حرام است» چگونه است؟حضرات در جواب فرمودند: مراد از اين حديث فرزندان بلاواسطه فاطمه‏اند و آنان حسن و حسن و زينب و ام‏كلثوم عليهم‏السلام مى‏باشند. (نعم عنى بذلك الحسن والحسين و زينب و ام‏كلثوم. المعتقون من النّار هم ولد بطنها...) غير از فرزندان بلاواسطه فاطمه، كه آن هم فرزندان بى‏نظير و پرهيزگارترين افرادند، بقيه سادات با ديگران تفاوتى ندارند و هركس به سزاى اعمالش خواهد رسيد.
تفكّرات موهوم زيدالنّار
در زمان ولايتعهدى حضرت امام رضا عليه‏السلام، برادرش زيد در مدينه بر ضدّ خليفه‏ى عباسى (مأمون) قيام كرده و عده‏اى را كشته و خانه‏هايى را به آتش كشيده و جمعى را به اسارت گرفت و به زيدالنّار موسوم شد. مأمون سپاهى را به آن شهر اعزام نموده و سرانجام زيد را شكست داده و دستگير نمودند.
محاكمه زيد به امام رضا واگذار شد، حضرت او را شديداً توبيخ كرده و فرمود: اى زيد! حديث معروف پيامبر خدا كه «فرزندان فاطمه عليهاالسلام در آتش نمى‏سوزند» تو را فريب ندهد، اين حديث مخصوص حسن و حسين عليهم‏السلام و فرزندان بلاواسطه فاطمه عليهاالسلام است اگر بنا باشد كه موسى بن جعفر عليه‏السلام با عمل صالح به بهشت رود و تو با گناه، نتيجه‏اش اين است كه فضيلت تو از پدر معصومت بيشتر باشد. اين را بدان كه تو آن وقت از ما اهل‏بيت هستى كه مطيع خدا باشى و چنانچه چنين نباشى از ما نيستى.
چنانچه در اين حديث آمده است، زيد به نسبت خود افتخار مى‏كرد (يقول نحن نحن و يفتخر عليهم) و چنين تصور مى‏نمود كه او با داشتن خلاف باز هم اهل بهشت است، و امام رضا اين توهم غلط را محكوم نموده و صريحاً فرمود: با اين ويژگى اهل بهشت نيستى، حتّى پيوند ارتباطى زيد را به اطاعت خدا و عمل صالح مشروط كرد. بنابراين آن گروه افرادى كه خود را به فاطمه عليهاالسلام نسبت مى‏دهند و در عمل، خلاف آن حركت مى‏كنند، بدون ترديد مثل ساير مردم كيفر و عذاب متناسب خواهند ديد.

امام حسن و ياد مادر
حضرت امام حسن (ع) دومين امام و پيشواى معصوم شيعيان و نخستين فرزند او علاقه و محبت شورانگيز و عشق وافرى نسبت به مادر عزيزش فاطمه‏ى زهرا (س) داشت. اين علاقه و محبت و ابعاد و نشانه‏هاى آن را، در موارد متعددى از زندگى آن حضرت مى‏توان نشان داد، كه مهمترين آنها اسناد و مكاتباتى است كه در ميان وى با معاويه يا استانداران و عمال و كارگزاران حكومتى او رد و بدل شده است.
در اين اسناد و نامه‏ها، از زبان و قلم امام حسن (ع) بارها به وجود مادرى مانند زهراى اطهر استناد و افتخار شده، و امام معصوم وجود مبارك چنان مادر مقدسى را، دليل حقانيت راه و مرام خويش شمرده است و درستى و استوارى آن را اثبات نموده است.
مرحوم سيد محسن جبل عاملى، در موسوعه‏ى «اعيان‏الشيعه» به برخى از اين نامه‏ها اشاره كرده است. امام در يكى از اين نامه‏ها به صورت فشرده و مختصر به «زياد بن أبيه» فرماندار غاصب معاويه غاصب مى‏نويسد:
«از حسن، فرزند فاطمه، به زياد فرزند سميّه! بدان كه رسول خدا (ص) فرمودند: فرزند متعلق به فراش و رختخواب پاك زناشويى است و نصيب زناكار (به جاى فرزند) سنگ است! والسلام»(1)
اين نامه از يك حقيقت تاريخى پرده برمى‏دارد و براى پژوهندگان حقيقت، به ويژه مورخين حقيقت‏جو، سندى محكم و مسلم است و آن اين كه مسأله‏ى روابط نامشروع سميّه، زن عبيداللَّه را افشاء مى‏سازد كه با ابوسفيان، آن منافق دغل‏باز و حيله‏باز، روابط زشت و نادرستى داشته است.
نامه‏ى مزبور، پس از اهانتها و جسارتها و گستاخى‏هاى بى‏شرمانه، و هرزه‏درايى‏ها و ياوه‏گويى‏هاى مكررى كه از سوى «زياد» نسبت به ساحت مقدس و شامخ امام حسن (ع) روا داشته شده بود، نگاشته شده و حقيقت ذات و نهاد آن هرزه‏گوى هتاك را فاش ساخته و به تاريخ سپرده است.
علاوه بر اين اسناد و مكاتبات، امام حسن (ع) بارها در مقام محاجه با معاويه، به اصالت نسبت و پاكى گوهر، و طهارت و قداست مادر بزرگوار خويش استناد كرده است. و اين امر حاكى از عمق نفوذ عظمت مادر، و تأثير عميق مقام شامخ آن وجود گرامى، در قلب و روح فرزند دلبندش امام حسن مجتبى (ع) است. دامنه‏ى اين نفوذ و تأثير تا بدانجا گسترده بود كه امام بزرگوار، نه تنها در تمام طول زندگى پاك و پرثمرش، همواره به يادآور مادر و از بزرگى‏ها و قداست و عصمت او ياد مى‏كرد و حقايق ارزنده‏اى را در اين باب در اختيار عاشقان اهل‏بيت (ع) قرار مى‏داد، بلكه حتى به هنگام شهادت و در آخرين لحظات زندگى نيز ياد و نام مادر و بازگويى خاطرات و محبتهاى او بر لبهايش جارى بود.
امام حسين و ياد مادر
حضرت سيدالشهداء، سرور آزادگان و قافله‏سالار كاروان جاويد شهداى حق و حقيقت، دومين فرزند او نيز، همچون برادر بزرگوارش قلبى مالامال از عشق و مهر مادر داشت. علاقه وافر و محبت بيكران آن حضرت، نسبت به ساحت قدس مادر بزرگوارش، يكى از شورانگيزترين فصلهاى كتاب عشق مادر و فرزندى است.
خود آن حضرت، بارها و بارها، اين عشق و علاقه‏ى بيكران و اين پيوند قلبى و اخلاص شايان را، در طى سخنان گهربار و پيامها و اتمام حجتهاى شورانگيز و تاريخى و تاريخ‏ساز خويش بيان داشته و در اين مورد، فصلى درخشان در تاريخ اسلام براى شيفتگان حقايق و معارف اسلامى، به جاى نهاده است.
يكى از بهترين نمونه‏ها و نشانه‏هاى اين علاقه‏ى عميق امام حسين (ع) نسبت به مادر گرامى‏اش، تجديد خاطره و تجليل نام و ياد آن مادر يگانه در جريان انتخاب نام براى فرزندان دخترى‏اش جلوه‏گر مى‏شود. زيرا مى‏بينيم كه آن حضرت، چند تن از دختران خويش را، به ياد مادر عزيزش، «فاطمه» نامگذارى كرده است كه با صفتهايى چون كبرى، وسطى و صغرى تشخيص داده مى‏شدند. اين امر، خود حاكى از علاقه‏ى مفرط و شدت محبت امام حسين (ع) نسبت به مادر عزيزش بوده است.
شدت عشق و علاقه‏ى سبطين پيامبر، امام حسن و امام حسين (ع) نسبت به مادر مقدسشان، به راستى كه از حد توصيف بيرون است. وجود آن مادر بزرگوار، براى آنان همه چيز بود، و در پرتو مهر و شاديها عميق‏تر و گسترده‏تر، و غم‏ها و اندوه‏ها كم‏رنگتر و قابل تحمل‏تر مى‏شدند. چنان كه غم سنگين رحلت جد بزرگوارشان، رسول حق و رحمت را، هرچند كه بسيار عميق و دلشكن و طاقت‏فرسا بود، در سايه‏ى وجود چنان مادر بى‏همتايى، كمتر احساس مى‏كردند و تاب و توان تحمل چنان غمى را در كنار مادر خود به دست مى‏آوردند. زيرا آن دو فرزند دلبند، در هر حادثه و پيشامدى، بيشتر به دامن مهر مادر پناه برده، و بيشتر با او انس و الفت گرفته و دل‏خوش كرده بودند و پيوندى معنوى و قلبى‏شان هر روز محكمتر و ناگسستنى‏تر شده بود... تا وقتى كه آن حادثه‏ى لرزاننده و دلسوز پيش آمد...
آرى، شدت انس و علاقه و اخلاص آنان نسبت به مادر، در آن روز تلخ و سياه، در آن روز بغض و اشك، در روز غم‏آلود از دست دادن مادر عزيز، به اوج خود رسيد: هنگامى كه حالت احتضار مادر را احساس كردند، با وجود آن همه صبر و بردبارى و آن همه متانت و شكيبايى، باز نتوانستند آرام بگيرند و در آرامش بمانند. باز نتوانستند از بى‏تابى خوددارى كنند و خود را روى پيكر عطرآگين و در حال احتضار مادر نيفكنند و با سخنان گرم و پرشور، با گفتار مهرآميز و با صداى بغض‏آلود، مورد خطاب قرارش ندهند و شور و بى‏تابى و اندوه و درددل و سوز درون خود را بيان نكنند...
در آن لحظات تلخ و غم‏آلود، تنها كوشش و فعاليت «اسماء» دختر عميس بود كه توانست آنان را از مادر جدا كند و به سراغ پدر گرامى‏شان على (ع) گسيل دارد، كه تفصيل آن در كتابهاى معتبر مقتل به صورتى مؤثر و پرسوز آمده است.
و از آن پس بود كه همواره نام و ياد فاطمه‏ى زهرا (ع) بر زبان حسنين جارى و در دلهايشان پايدار بود...
يكى از پرشورترين يادآوريهاى امام حسين (ع) از مادر عزيزش در لحظه‏ى بسيار حساس و سرنوشت‏ساز ايام حركت به سوى كربلا است. در آن هنگام كه لحظات مى‏رفتند تا عظيم‏ترين حادثه‏ى تاريخ خونبار اسلام را در تداوم توقف‏ناپذير خويش ثبت كنند، امام حسين (ع) با شكيبايى و متانتى كه از چنان بزرگمرد جاودانه‏اى سزاوار و شايسته است، با تعبيرى بسيار زيبا و باشكوه از مادر عزيز ياد مى‏كند و با زيباترين و شايسته‏ترين كلمات، طهارت و عصمت و عظمت مادر خويش را بيان مى‏دارد. آن جا كه مى‏فرمايد:
«الا إن الدعى بن الدعى قد ركزنى بين اثنين، بين الذلة والسلة، هيهات منى الذلة يأبى اللَّه ذلك لنا و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت».
(عبيداللَّه بن زياد، مرا بين دو امر، مخيّر ساخته است (كه يكى از آن دو را انتخاب كنم) يا تن به شمشير دهم و كشته شوم، يا ذلّت و زبونى را اختيار كنم و با او بيعت نمايم. ولى هرگز دامن ما به ذلت آلوده نخواهد شد. زيرا دامنهاى پاكى كه مرا تربيت كرده، همواره از پذيرش ذلت إبا و اجتناب دارد. من در دامن صديقه اطهر بار آمده‏ام، و از پستان فضيلت و شرف شير نوشيده‏ام. خانه‏ى كوچك ما، كانون فضيلت و شخصيت بوده و هرگز زبونى و خوارى به آن راه پيدا نكرده است. من در دامنهايى تربيت شده‏ام كه عمرى با آزادگى و عزت و سربلندى زندگى كرده‏اند. آنان هرگز رضايت نمى‏دهند كه من زير بار ذلّت و پستى، و قبول بيعت از فردى فرومايه همچون يزيد بروم...)
آرى، حتى در آن بحبوحه‏ى مرگ و زندگى، در لحظاتى كه امام مى‏دانست تا لحظات تاريخى شهادت سرخ خويش و ياران و عزيزان خانواده‏اش فاصله‏ى چندانى ندارد، باز به ياد مادر عزيز بود و افتخار مى‏كرد كه در چنان دامن پاكى تربيت يافته است...
اين تذكارها و يادآوريها از تمام مواقف كربلا و عاشورا در رجزها و حماسه‏ها، در شهادتها و بر سر شهداء بارها و بارها تكرار و يادآورى شده است.
امام سجاد و ياد مادر
امام زين‏العابدين و فخرالساجدين، كه مادر بزرگوارش را از نزديك نديده اما پرتو وجود او را در تمام ابعاد زندگى خاندان جليلش به عيان دريافته و احساس كرده بود و مى‏دانست كه خود نيز از فروغ تربيت و شخصيت و قداست مادر عزيز بهره‏ها برده و نورها گرفته است، علاقه‏ى شديد و پرشورى در مورد شناخت هرچه بهتر و دقيق‏تر و وسيع‏تر مادرش زهرا (ع) داشت. همواره در جستجوى آن بود كه دقايق و جزئيات بيشترى از زندگى مادر محبوبش را بداند تا آن را به عنوان بهترين نمونه و الگو براى بانوان و دوشيزگان مسلمان معرفى كند و روش زندگى و تربيت آن بانوى بى‏مانند را سرلوحه‏ى مكتب تربيتى زن در جامعه‏ى اسلامى قرار دهد، و همگان را به آموزش و انجام آن روشهاى والا تشويق و ترغيب نمايد.
از اين رو همواره در پى كشف اين دقايق، به سراغ كتاب مى‏رفت كه مادرش زهراى اطهر را از نزديك ديده، و با اخبار و گزارشهاى زندگى پرثمرش انس گرفته و بر جزئيات آن واقف بودند.
امام سجاد (ع) روزى پاى صحبت اسماء دختر عميس، كه مدتى خدمتگزار خاندان رسالت بود و سعادت ديدار و همنشينى زهراى اطهر نصيبش شده بود، نشست. در آن روز، آن بانوى مؤمنه با شور و اشتياقى وافر، داستانى را اين چنين توصيف كرد:
«روزى خدمت مادربزرگ شما زهرا (ع) نشسته بودم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از در، درآمد و وارد منزل شد. زهرا (ع) مادر گرامى شما، گردن‏بندى از طلا بر سينه داشت كه على (ع) آن را به تازگى از راه درآمد شخصى خويش براى همسرش خريدارى كرده و به آن سرور بانوان عالم هديه كرده بود.
پيامبر اسلام، با توجه به شرايط زندگى آن روز، كه قدرت مسلمين رو به افزايش و زندگى‏شان رو به وسعت و راحت بود و دوران سختى‏ها و مرارتها به پايان مى‏رسيد، از مشاهده‏ى آن گردن‏بند بر سينه‏ى دختر گرامى خويش خوشحال شدند. ولى با اين حال، باز هم دختر خود را مورد خطاب قرار داده و فرمودند:
دخترم، مبادا گفتارها و شعارهاى مردم كه با لحنى تجليل‏آميز مى‏گويند «فاطمه دختر رسول‏اللَّه است»، تو را مغرور سازد و تحت تأثير اين غرور واقع شوى و پوشش ستمگران و طاغوتها و جباران را بر تن كنى!...
رسول خدا (ص) همين يك جمله را فرمودند و لحظاتى بعد، خانه را ترك گفتند و بيرون رفتند. به محض خروج ايشان فاطمه‏ى زهرا (ع) فوراً گردن‏بند را پاره كرد و آن را از گردن فروكشيد و از خود دور ساخت و ديگر هرگز آنرا به كار نبرد. بلكه خيلى زود آن گردن‏بند را فروخت و با پول آن غلامى را از صاحبش خريد و در راه خدا آزادش كرد. اين خبر به گوش رسول خدا رسيد و باعث خرسندى فراوان حضرتش گرديد. چنانكه دخترش را بسيار دعا كرد و از اين عمل خير، ابراز رضايت فراوان فرمود و حتى با الفاظى همچون: چنين دخترى را قربان بروم «فداها ابوها»، از دختر عزيز خويش ذكر خير فرمود.»
امام باقر و ياد مادر
از عشق و علاقه‏ى پنجمين پيشواى معصوم شيعيان، امام باقر عليه‏السلام نسبت به مادر عزيز و بزرگوارش، داستانها و روايات بسيارى نقل شده كه در آنها تجليل آن حضرت از مادر محبوب و تجديد خاطره و بيان فضايل و مكارم والاى فاطمه‏ى زهرا (ع) همواره تكرار و تأييد شده است.
در بيان شدت اين علاقه، ذكر يك نمونه را به عنوان مشتى از خروار و ذره‏اى از بسيار، كافى مى‏دانم:
در حديث آمده است كه امام باقر (ع) هرگاه كه گرفتار تب شديد مى‏گرديد و در بستر بيمارى مى‏افتاد، آب خنك طلب مى‏كرد. وقتى آب به دستش مى‏رسيد و جرعه‏اى چند از آن ميل مى‏كرد، لحظه‏اى از نوشيدن بازمى‏ماند و سپس با صداى بلند، به حدى كه در بيرون خانه نيز شنيده شود، از ته دل مادرش زهرا (ع) را صدا مى‏كرد و مى‏فرمود: مادرم، فاطمه، اى دختر رسول‏اللَّه!
و بدين‏گونه در آن لحظات سوز تب، نوعى تشفّى دل و مرهم غم و تسكين خاطر مى‏جست، و جان و روح خود را با نام زيباى محبوب و معشوق و مادر عزيز خود، عطرآگين و سكون‏آميز مى‏ساخت.
امام صادق و ياد مادر
علاوه بر رسول خدا و اميرالمؤمنين و حسنين عليهم‏السلام كه زندگى روزمره و مستقيم با حضرت فاطمه عليهاالسلام داشته‏اند و از او پيش از وفات و بعد از آن بسيار ياد مى‏كردند، ساير ائمه نيز در فرصتهاى مختلف به تناسب، از او ياد مى‏نمودند.
ابوبصير مى‏گويد: روزى صحبت فاطمه عليهاالسلام در ميان بود، حضرت امام صادق عليه‏السلام پس از ذكر تاريخ وفات آن بانو، فرمودند: مادرم فاطمه عليهاالسلام در اثر ضربت قنفذ (غلام خليفه دوم) از دنيا رفت، كه به امر اربابش به فاطمه عليهاالسلام زد و آن حضرت بچه‏اش را سقط كرده و شديداً مريض شد و سپس وفات نمود. (و كان سبب وفاتها ان قنفذاً مولى عمر لكزها بنعل السّيف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذلك مرضا شديدا...)
و همچنين سكونى (از علماى بزرگ اهل سنت) در عصر آن حضرت مى‏گويد: من وارد محضر امام صادق شدم، قيافه‏ام گرفته و محزون بود. حضرت از علت آن پرسيد. جواب دادم: خداوند دخترى برايم داد. حضرت فرمودند: يا سكونى! سنگينى آن بر زمين و روزيش با خداست، او عمر خودش را مى‏كند و از روزى خويش مى‏خورد (تو چرا ناراحتى؟) سپس فرمود: اسم او را چه گذاشتى؟ گفتم: فاطمه! امام چون نام فاطمه عليهاالسلام را شنيد سه بار فرمود: آه، آه، آه، گويا با شنيدن اين نام تمام مصائب و مظلوميتهاى مادر را تداعى كرد و لذا دست خويش را بر پيشانيش گذاشته و خطاب به من فرمود: چون نام او را فاطمه گذاشته‏اى، مبادا بر وى ناسزا بگويى و يا او را لعن كنى و يا بزنى
امام موسى كاظم و ياد مادر
 امام موسى بن جعفر (ع) هفتمين اختر تابناك آسمان ولايت و امامت، و قهرمان مبارزه و مقاومت و متحمل عمرى زندان و شكنجه و آزار در راه آئين و مذهب حق و حقيقت، نسبت به مادرش زهرا (ع) علاقه‏اى پرشور و عاشقانه و ارادتى شديد و خالصانه داشت.
امام معصوم همواره از مادر محبوبش و فداكاريها و مبارزات و ايثارگريها و مظلوميتش او ياد مى‏كرد و به ويژه مسأله‏ى فدك- كه در مورد آن يكى از سياه‏ترين صفحات تاريخ صدر اسلام توسط غاصبين حقوق اهل‏بيت به وجود آمد- هميشه مورد نظر و طرف توجه امام بود، كه با يادآورى و تشريح و تحليل ابعاد آن، حقايق مسلمى را درباره‏ى حقانيت خاندان رسالت فاش و بيان مى‏فرمود.
داستانى كه ذيلاً نقل مى‏شود، گوشه‏اى از علاقه‏ى شديد و ارتباط قلبى و معنوى امام را با مادر محبوبش نشان مى‏دهد؛ و همچنين آشكار مى‏سازد كه حقوق پايمال شده‏ى زهراى اطهر (ع) همواره موردنظر و توجه فرزندان گرامى‏اش قرار داشته، و آن بزرگواران پيوسته درصدد بازپس گرفتن و استيفاى حقوق مادر محبوب خويش بوده‏اند.
ابتدا بايد بگوييم كه: مهدى عباسى خليفه‏ى جائر و ظالم عهد امامت موسى بن جعفر (ع)، در اوايل حكومت غاصبانه‏ى خويش، برخورد شديدى با امام معصوم (ع) نداشت. تنها يك بار در مدينه ملاقاتى با امام داشت كه طى آن، از محضر امام در مورد تحريم خمر و مسكرات كه معمولاً در دربار خلفاى عباسى مصرف مى‏شد- سؤالى مطرح ساخت. در آن ديدار، خليفه‏ى نابكار، چنان پاسخ عميق و دقيق و عالمانه و قانع‏كننده‏اى از امام دريافت داشت كه با وجود قلب سياه و انديشه‏ى تباه خود، باز هم نتوانست اعجاب و شگفتى خود را مخفى نگه دارد و علم وافر و عميق و دانش عظيم و وافر امام را مورد تأييد و تصديق قرار ندهد.
بار دوم، ملاقات مهدى عباسى و امام معصوم (ع)، هنگامى صورت گرفت كه ظاهراً مهدى درصدد رد مظالم پدرش منصور برآمده بود. يعنى ظاهراً مى‏خواست اموالى را كه توسط منصور، از امام صادق (ع) ضبط و تصرف شده بود، به فرزند بزرگوارش امام موسى بن جعفر (ع) برگرداند. لذا در آن ملاقات از امام پرسيد: حدود فدكى كه از مادرتان فاطمه غصب شده چقدر و چگونه است و حد و مرز آن چيست؟ حدود آن را برايم مشخص كنيد تا به شما بازش گردانم.
امام در پاسخ مهدى، حد و مرزى را براى فدك تعيين كرد كه درست با وسعت امپراطورى مسلمين در عهد خلافت مهدى مطابقت مى‏كرد به اين ترتيب كه امام فرمود:
پس تو مى‏خواهى حد و مرز فدك را بدانى؟ گوش كن تا برايت بگويم...
يك سمت آن، كوه احد؛
سمت ديگرش، عريش مصر؛
مرز سوّم آن، درياى احمر؛
و مرز چهارمش، دومةالجندل...
مهدى در پى بيانات امام، با تغير و پريشانى گفت: آيا همه‏ى اينها كه گفتى حدود فدك است؟
امام فرمود: آرى، همه‏ى اين سرزمينها از مناطقى است كه با لشكركشى و جنگ بازستانده نشده است.
مهدى از آن روز كينه و دشمنى امام را بر دل گرفت و درصدد نابودى آن حضرت برآمد، زيرا خطر را بالاى سر خود احساس كرد. او آن روز متوجه شد كه هدف امام، فقط بيان حدود فدك خالى و بازپس گرفتن آن نيست؛ بلكه مراد و منظور اصلى بازستاندن حكومت و خلافت است كه به زور و عنف از خاندان رسالت گرفته شده و چيزى جز غصب حقوق اهل‏بيت (ع) نبوده است. او فهميد كه هنوز فرزندان على (ع) و زهرا، حق خود را فراموش نكرده‏اند و با تمام قوا درصدد استيفاى آن هستند، لذا تنها فدك را نمى‏خواهند، بلكه مى‏خواهند حكومت ظلم و جور و فساد را از بيخ و بن براندازند.
آنگاه مهدى در پاسخ امام گفت: اينها كه گفتى خيلى زياد است».
و البته چنان كه معلوم است، هرگز حقوق اهل‏بيت عصمت و طهارت را بازپس نداد، سهل است؛ كه از آن پس با تمام قوا درصدد ايذا و آزار و نابودى امام (ع) برآمد و اين هدف شوم را تا سرحد شهادت امام بزرگوار نيز دنبال كرد.
امام رضا و ياد مادر
امام رضا ثامن‏الائمه (ع) نيز همچون ديگر فرزندان زهراى اطهر (ع) و سلاله‏ى پاك پيامبر، علاقه شورانگيز و احترام خاص و اخلاص‏آميزى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (ع) داشت. همواره و در هر فرصتى، از آن بانوى بانوان بهشتى، تجليل و تكريم به عمل مى‏آورد و با اعتزاز و افتخار نام عزيزش را بر زبان جارى مى‏ساخت. شدت اين شور و علاقه به حدى بود كه مخالفان و بدخواهان نيز به وسعت آن پى برده بودند و سعى داشتند كه از اين راه، با امام وارد مذاكره و گفتگو شوند به اين ترتيب براى نيل به مقاصد خود، رضايت و خشنودى امام را جلب كنند و دل امام را با خود نرم سازند.
روزى امام رضا (ع) با فرزند دلبندش جوادالائمه نشسته بود و مأمون عباسى نيز در محضر آن دو بزرگوار حضور داشت. آن روز امام (ع) حديثى را در مدح مادرش فاطمه‏ى زهرا (ع) بازگو فرمود.
مأمون نيز با شنيدن حديث، به سخن آمد و گفت: پدرم رشيد از پدرش مهدى، او هم از منصور، او هم از پدرش، و او هم از جدش «ابن‏عباس» روايت كرده است كه روزى ابن‏عباس خطاب به معاويه گفت: آيا مى‏دانى كه چرا فاطمه (ع)، فاطمه نامگذارى شده است؟ معاويه گفت: نمى‏دانم
ابن‏عباس گفت: بدان جهت به او فاطمه گفتند كه او و پيروانش از آتش دوزخ دور و محفوظ نگه داشته شده‏اند. او گفت: اين سخن را من از رسول خدا (ص) شنيدم».
توضيح اين سخن نيز در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه فرمود: آنان كسانى هستند كه بتوانند با ايمان و توحيد و اخلاص به ملاقات پروردگار خود بشتابند و شيعه بودن و پيروى از فاطمه (ع) را عملاً به اثبات رسانند، نه آن كه فقط به زبان و در ظاهر خود را پيروان فاطمه بنامند.
امام جوادالائمه و ياد مادر
امام جواد (ع)، فرزند برومند پدرى بزرگوار چون امام رضا (ع) است و در مكتب تربيتى او پرورش يافته، و طبيعى است كه عشق و علاقه به مادر عزيز را نيز از چنان پدرى آموخته و به ارث برده باشد. آرى شور شفيقانه و مهر خالصانه‏ى امام جواد (ع) نسبت به مادرش نيز همواره شعله‏هايى سركش داشته و ورد زبانها بوده است.
در بيان اين شور عشق و گرماى مهر و عاطفت، گرچه سخن بسيار گفته شده است، اما براى نمونه كافى است به حديث كوتاهى كه صاحب سفينةالبحار نقل كرده است توجه و بسنده كنيم. در آن حديث آمده است: «امام جواد هر روز، موقع زوال روشنايى آفتاب، به مسجد نبى اكرم (ص) در مدينه مى‏آمد و صلوات و درود بر پيامبر اسلام مى‏فرستاد و مشام جان خويش را از ياد جد بزرگوارش معطر مى‏ساخت.
سپس به سراغ خانه و محل زندگى مادرش فاطمه‏ى زهرا (ع) كه در همان نزديكى و جوار قبر پيامبر است مى‏رفت. با سرى پرشور و قلبى پر تپش، و در نهايت ادب و احترام، ابتدا كفشها را از پا درمى‏آورد و آنگاه با جان و دلى سرشار از شور و اشتياق و عشق، وارد آن خانه‏ى كوچك و پرنور مى‏شد و در آنجا نماز و دعا مى‏خواند و دقايقى طولانى، در حالت شور و جذبه‏ى روحانى به سر مى‏برد».
براى درك شدت اين مهر و علاقه بايد دانست كه هرگز ديده نشد، حتى براى يكبار هم، كه امام به مسجد نبوى برود ولى سراغ مادرش را نگيرد، و يا بدون راز و نياز با روح قدسى آن بزرگوار به خانه‏ى خود برگردد.
و باز براى پيگرى و بيان گوشه‏ى ديگرى از اين علاقه و ارادت امام نسبت به مادر عزيزش، كافى است كه داستان ازدواج آن حضرت را در نظر گرفت، به جوانب آن نظر افكند.
در بررسى چگونگى ازدواج امام جواد (ع)، بيش از پيش متوجه مى‏شويم كه وى چه احترام و فضيلتى براى مادرش قاتل بوده و چگونه برترى و والايى مادر عزيز را، از هر جهت در نظر داشته است. مى‏دانيم كه امام جواد (ع)، داماد خليفه‏ى وقت مأمون عباسى شده بود. لذا در وصلت او با «أمّ‏فضل» دختر خليفه، كه از خاندانى مرفّه و پرتجمل بود، انتظار مى‏رفت كه هزاران درهم و دينار از طرف پدر عروس در آن محفل عروسى خرج شود، و طبق آنگونه مراسم، مهريه و كابين نيز به تناسب ثروت و امكانات پدر عروس، بسيار چشمگير باشد و قوس تصاعدى طى كند و با ارقام درشت رقم زده شود.
ولى امام جواد (ع) به خاطر علاقه و احترام و فضيلت فراوانى كه براى مادرش قائل بود، حاضر نشد مهريه‏ى همسرش بيش از پانصد درهم- كه همان مهريه‏ى مادرش زهرا (ع) بود- تعيين گردد.
چون او هرگز حاضر نبود مهريه‏ى همسرش از مهريه‏ى مادر ارجمندش زهرا (ع) فزونى گيرد و يك نوع برترى و فزونى تلقى گردد.
امام هادى و ياد مادر
امام هادى (ع) دهمين اختر تابان آسمان ولايت و امامت و پيشواى راستين جهان اسلام نيز علاقه و ارادت خاصى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (ع) داشت.
امام معصوم، اين علاقه و ارادت را، بارها و بارها ضمن گفتگوها و مباحثاتى كه با ملحدين و زنادقه و ديگر گروههاى مخالف مكتب اهل‏بيت (ع) داشته است، با زيباترين بيان و رساترين كلام اظهار كرده و همواره به وجود گرامى‏اش و خاندان اهل‏بيت (ع) افتخار نموده است.
در ميان دعاها و تعليمات عاليه‏ى آن بزرگوار، جامع‏تر و گوياتر از «زيارت جامعه» را، كه از تعليمات زيبا و عميق آن حضرت است پيدا نكرديم. امام معصوم، ارادت و علاقه‏ى خاص خويش را نسبت به مادرش زهرا (ع) و اهل‏بيت مطهر، و خاندان پاك رسالت و مهبط نزول وحى، در همان زيارت جامعه بارها ابراز داشته و طى همين دعاى باشكوه فرموده است:
«سلام و درود بر شما باد، اى خاندان نبوت و رسالت.
سلام و درود بر شما باد، اى مراكز رفت و آمد و فرشتگان آسمانى و اى محل نزول وحى الهى.
سلام و درود بر شما باد، اى پيشوايان ملل و عناصر نيكوكار و سياستمداران پاك و تدبيرورزان امور مردم.
سلام و درود بر شما باد، اى كليدهاى ايمان و امناى رحمان و عصاره‏ى پيامبران
سلام و درود بر شما باد، اى مراكز معرفت و شناخت خدا، و معادن حكمت الهى و رازداران اسرار بزرگ
سلام و درود بر شما باد، اى حاملان كتاب خدا، و اوصياى پيامبر، و ذريه‏ى نسل رسول خدا، و رحمت و بركات الهى بر شما باد».
امام حسن عسكرى و ياد مادر
امام حسن عسكرى (ع) يازدهمين پيشواى راستين جهان اسلام همواره قلبى سرشار از ياد و مهر مادر داشت و در هر فرصتى عشق و علاقه‏ى خود را نسبت به آن بزرگوار بيان مى‏فرمود. ابن شهرآشوب، صاحب «مناقب» در كتاب خود از «ابى‏هاشم» و او از امام حسن عسكرى (ع) نقل مى‏كند «كه روزى خطاب به حاضران فرمودند: آيا مى‏دانيد كه مادرم فاطمه (ع) چرا «زهراء» (يعنى درخشنده‏رو) ناميده شدند؟
حاضران عرض كردند: چه بهتر كه خودتان بفرماييد.
امام در توضيح آن نام زيبا فرمودند: چون صورت مادرم در روز همانند خورشيد، و هنگام غروب همچون ماه و در دل شبها چونان ستارگان آسمان بر جدم على (ع) پرتوافكن و تابان بود، از اين جهت او را زهرا و درخشنده‏رو ناميدند»
امام زمان و ياد مادر
حضرت ولى عصر- عجل‏اللَّه تعالى فرجه الشريف- در طول عمرش بيش از ساير ائمه مظلوميت مادر را ياد مى‏كند و روزى كه ظهور مى‏كند، به مدينه مى‏آيد و ناله‏ها و استغاثه‏هاى فاطمه عليهاالسلام را متذكر مى‏گردد و مى‏گويد: اى مادر! امروز از قاتلانت انتقام مى‏گيرم و آنان را به سزاى اعمالشان مى‏رسانم. آنگاه به سراغ قبر قاتلان او آيد و با اذن خدا آن دو را زنده مى‏كند و سؤال كند: به چه جرمى مادرم را مصدوم و مجروح كرديد؟ بچه‏اش را كشتيد؟ خانه‏اش را مورد تهاجم قرار داديد؟ سپس با شمشيرى كه در دست داد آنان را به قتل مى‏رساند و جسدشان را به آتش مى‏كشد و خاكسترشان را بر باد مى‏دهد....
آرى دل نازنين امام زمان عليه‏السلام هرگز از ياد غمها و غصه‏هاى مادر بزرگوارش فاطمه عليهاالسلام آرام نمى‏گيرد و مصائب او را فراموش نمى‏كند، زيرا فاطمه عليهاالسلام حجت و اسوه‏ى ائمه خوانده شده است، و در عمر كوتاهش شديدترين و دردناكترين مصيبتها را پشت سر گذاشته است.
يك حديث شريف از توقيع مبارك آقا امام زمان عليه‏السلام در مورد مادرش فاطمه عليهاالسلام مى‏فرمايد:
و فى ابنة رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله لى اسوة حسنة.
در حالات و رفتار فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، براى من سرمشق خوبى وجود دارد.
اين حديث، فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام را اسوه و الگو براى امام زمان عليه‏السلام نقل مى‏كند و مى‏رساند كه فاطمه عليهاالسلام نقش رهبرى دارد و ائمه‏ى اطهار عليهم‏السلام از او سرمشق مى‏گيرند.
حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام نيز با تعبير كلى‏تر مى‏فرمايند:
نحن حجة اللَّه على الخلق، و فاطمة حجة علينا.
ما براى تمام مخلوقات حجت هستيم و فاطمه عليهاالسلام مادرمان حجت ما مى‏باشد.
اين حديث نيز ضمن ياد امام حسن عسكرى از مادرش، آن حضرت را پيشواى ائمه ذكر مى‏كند و بالاخره حضرت امام باقر عليه‏السلام در يك حديث فوق‏العاده و عرفانى مى‏فرمايند: اطاعت فاطمه عليهاالسلام براى تمام مخلوقات عالم از جن و انس و پرندگان و حيوانات، حتى براى انبيا و ملائكه واجب گرديده است.
(لقد كانت عليهاالسلام مفروضة الطاعة على جميع من خلق اللّه من الجنّ والانس والطّير والوحش والانبياء والملائكة) (4)
اين اطاعت اگر چه تكوينى است نه تشريعى، ولى عظمت فاطمه عليهاالسلام را به ساير مخلوقات جهان حتّى انبياى پيشين در بر دارد.
ادب حضرت زهرا نسبت به پدر
يكى از آداب و رسوم زمان پيشين اين بود كه يكديگر را به اسم صدا مى‏كردند، و اين نوع خطاب نسبت به بعضى‏ها خلاف ادب بود، مخصوصاً حضرت رسول اكرم صلوات‏اللَّه و سلامه عليه كه از مقام والا و احترام خاصى برخوردار بود نمى‏بايد مثل ساير افراد مخاطب قرار گيرد.
لذا خداوند متعال در اين رابطه آيه‏اى نازل فرمود كه مسلمين موظف و مكلف شدند آن حضرت را رسول‏اللَّه خطاب كنند.
در اين ميان حضرت فاطمه هم مى‏خواست به اين برنامه عمل كند، رسول اكرم (ص) از او خواست كه به پدر پدر بگويد، حديثى كه مى‏خوانيد در همين رابطه است:
عن الصادق عليه‏السلام قالت فاطمة عليهاالسلام: لما نزلت: «لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا»
(ر) هبت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم آن اقول له: يا ابة فكنت اقول: يا رسول‏اللَّه فاعرض عنى مرة او اثنتين او ثلاثا، ثم اقبل على فقال: يا فاطمة انهالم تنزل فيك و لا فى اهلك و لا فى نسلك، انت منى و انا منك.
انما نزلت فى اهل الجفاء والغلظة من قريش اصحاب البذخ والكبر، قولى: يا ابة، فانها احيى للقلب و ارضى للرب.
از امام صادق عليه‏السلام روايت شده كه حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها فرمود: وقتى كه آيه‏ى (لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا) يعنى پيغمبر را مثل يكديگر صدا نزنيد نازل شد، منهم ترسيدم از اينكه به آن حضرت (اى پدر) بگويم. لذا آن حضرت را يا رسول‏اللَّه مى‏گفتم.
حضرت فرمود: اى فاطمه اين آيه درباره‏ى تو و خانواده‏ات و نسلت نازل نشده، تو از منى و من از تو هستم، بلكه درباره‏ى جفاكاران و درشت‏خويان از قريش و گردنكشان و اهل كبر و غرور نازل شد، شما: اى پدر بگو كه قلبم را زنده مى‏كند و خدا را خشنود مى‏نمايد.
حضرت زهرا شبيه‏ترين كس به پيامبر در نشستن و برخاستن
فاطمة (ع) تشبه رسول‏اللَّه (ص) فى قيامها و قعودها
عن عائشة ام‏المؤمنين، قالت: ما رايت احدا اشبه سمتا و خديا برسول‏اللَّه فى قيامها و قعودها من فاطمة بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم
قالت: و كانت اذا دخلت على النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم قام اليها فقبلها و اجلسها فى مجلسه، و كان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم اذا دخل عليها قامت من مجلسها فقبلته و اجلسته فى مجلسها.
فلما مرض النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم، دخلت فاطمة فاكبت عليه فقبلته، ثم رفعت راسها فبكت ثم اكبت عليه، ثم رفعت راسها فضحكت فقلت: ان كنت لاظن ان هذه من اعقل نسائنا فاذا هى من النساء، فلما توفى النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم، قلت لها: ارايت حين اكببت عليه فرفعت راسك فضحكت، ما حملك ذلك؟!
قالت: انى اذا لبذرة اخبرنى انى اسرع اهله لحوقا به فذلك حين ضحكت.
فاطمه (س) در قيام و قعودش شبيه پيامبر (ص) است... از عايشه نقل شده است كه گفت: كسى را شبيه‏تر از فاطمه (س) به رسول خدا (ص) از نظر رفتار و روش فردى در قيام و قعود نديدم.
هنگامى كه فاطمه (س) بر پيامبر (ص) وارد مى‏شد، پيامبر (ص) پيش پاى او قيام مى‏كرد و او را مى‏بوسيد و در جاى خود مى‏نشاند و متقابلا هنگامى كه پيامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مى‏شد، فاطمه (س) پيش پاى پدر قيام كرده او را مى‏بوسيد و در جاى خود مى‏نشاند.
چون پيامبر (ص) مريض شد، فاطمه (س) وارد شد و خودش را به روى پدر افكند و او را بوسيد، بعد سرش را بلند كرد، و گريه كرد، دوباره خودش را به روى پدر افكند، بعد سرش را بلند كرد، و خنديد.
گفتم: گمان مى‏كردم كه او (فاطمه (س» داناترين زنان ما است، در حالى كه او هم زنى از زنهاست.
چون پيامبر (ص) وفات يافت به او گفتم:
هنگامى كه خودت را به روى رسول خدا (ص) افكندى، سپس سرت را بلند كردى و خنديدى چه شد؟ چرا خنديدى؟!
فاطمه (ع) فرمود:
من در آن هنگام مانند كسى بودم كه هستى‏اش را از دست داده است. پيامبر (ص) به من خبر داد نزديكترين كس كه به او ملحق شود من هستم، در اين هنگام خنديدم.
ايثار نسبت به پدر و ساير اعضاى خانواده
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام نه تنها براى افراد مستمند و بى‏چاره در خانه كمك و ايثار داشت، بلكه در داخل خانواده‏ى خود نيز ايثارگر بود و به هر يك از خانواده‏ى خود نيز ايثارگر بود و به هريك از خانواده‏ى خويش اعم از شوهر و فرزندان ايثار مى‏كرد.
فاطمه عليهاالسلام خود نمى‏خورد و على عليه‏السلام را سير مى‏كرد، و خود گرسنه مى‏ماند و درد و رنج مى‏كشيد، ولى شوهرش را متوجه نمى‏ساخت، و حتى جاهاى مجروح و متورم بدنش را كه از هجوم و ضرب مهاجمين خونخوار و منافق به خانه‏اش صورت گرفته بود، از شوهرش پوشيده داشت و على آنها را هنگام غسل دادن پيكر پاك زهرا متوجه شد.
فاطمه عليهاالسلام به فرزندان نيز ايثار داشت و شبانه روز براى آنان زحمت كشيد و دستاس نمود و با مهر و محبت بى‏نظير آنان را پرورش داد و راه و رسم پرورش فرزند را به پيروانش نشان داد. او در حالى كه مشغول كارهاى سخت و از جمله آرد كردن جو مى‏شد، از بچه‏هاى خود نيز غفلت نمى‏كرد و با آن حال به آنان مى‏رسيد و نوازش مى‏فرمود...
آرى اخلاق اصيل و واقعى، هر انسانى را در رفتار خانوادگيش بايد جستجو كرد، نه اخلاق بيرون مرزى و خارج از خانواده، كه معمولاً در چنين مواقع، حقيقت‏يابى و حقيقت‏شناسى مشكل است، و اى بسا سر از تزوير حقه‏بازى درمى‏آورد.
زهرا تجسم ايثار به خانواده و توده‏هاى جامعه بود و در اين ميان از ايثارگرى او به پدرش نبايد غفلت كرد. وى روزى از پدر بزرگوارش در منزل خود پذيرايى نمود و با پاره نانى آن حضرت را سير كرد، در حالى كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله سه روز بود كه طعامى ميل نكرده بود و فاطمه عليهاالسلام دلش به حال پدر مى‏سوخت و از شدت عاطفه گريه مى‏كرد.
از حضرت على عليه‏السلام نقل شده است:
ما مشغول كندن خندق بوديم- كه بدين وسيله از تهاجم دشمن جلوگيرى نماييم- ناگاه فاطمه عليهاالسلام به حضور پدر رسيد و پس از عرض ادب، پاره نانى را به آن حضرت تقديم داشته و گفت: پدر! اين نانها را براى حسنين پخته بودم، اينك اينها را براى تو آوردم. پيامبر خدا آن نان را گرفت و گفت: فاطمه جان! اين نخستين طعامى است، كه در طول سه روز، پدرت ميل مى‏كند.
در روزگار ديگر رسول خدا به شدت گرسنه بود و نمى‏توانست تحمل كند، بدين منظور سر به بيوتات همسرانش زد، ولى چاره‏اى نشد، سپس به خانه فاطمه آمد، با كمال تأسف آنجا نيز طعامى نبود، پيامبر الهى با تمام گرسنگى از خانه دختر برگشت، در اين ميان دو عدد نان و مقدارى گوشت از يكى از همسايه‏ها به دست زهرا رسيد، آن بانوى ايثارگر آنها را در ظرفى گذاشت و يكى از فرزندانش را به دنبال پدر فرستاد و چنين گفت: سوگند به خدا، رسول خدا را بر خود و فرزندانم مقدم مى‏دارم. (3)
رسول خدا دوباره وارد خانه دختر شد و از رسيدن تحفه و طعام آگاه گشت، در اين بين فاطمه عليهاالسلام غذا را به حضور پدرش آورد، ولى دست غيبى را كه از لطف خدا سرچشمه گرفته بود، بالاى سرش ديد، زيرا ظرف غذا پر از طعام بود، همگى كنار هم نشسته، خوردند و سير شدند و سپس زنان و همسران رسول خدا و همسايه‏هاى فاطمه عليهاالسلام نيز از آن بهره‏مند گشتند.
از مجموع اين قضايا نتيجه مى‏گيريم كه فاطمه عليهاالسلام به پدر و ساير اعضاى خانواده‏اش نيز فوق‏العاده ايثارگرى كرده و پيوسته براى سلامتى آنان تلاش نموده است.
حتى در تاريخ و كتب تفسير و حديث شيعه و سنى آمده است كه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام مريض شدند، فاطمه همراه با شوهرش نذر كردند كه آن دو بزرگوار خوب شوند، آنان سه روز روزه بگيرند...
پس از شفاى فرزندان فاطمه، آن حضرت شخصاً براى شمعون يهودى كار كرد و از اجرت آن مقدارى جو گرفت و سه روز روزه گرفت. هنگام افطار غذايش را- همچون ساير اعضاى خانواده‏اش- به تربيت به مسكين، يتيم و اسير كافر داد، و سوره‏ى دهر در حق آنان نازل شد.
و بدين طريق به جهان و جهانيان ثابت كرد كه وى تا چه حدى به بچه‏هايش ايثارگر است؟ و در حق ساير مردم نيز تا آنجا ايثار كرد كه سه روز گرسنگى را تحمل كرد، ولى اسير كافر را سير نمود.

هجرت حضرت زهرا و همراهى پدر در سخت‏ترين شرائط
هر روز فشار و آزار مشركان بر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) و مسلمانان شدت مى‏يافت. از سوى ديگر عده‏اى از مردم شهر مدينه مسلمان شدند و در انتظار پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) بودند. مشركان نيز تصميم گرفتند در شبى معين دسته‏جمعى به خانه رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) يورش برند و آن حضرت را به شهادت برسانند. على (عليه‏السلام) آن شب را در بستر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) خوابيد و رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) به غارى در كوه ثور رفت و پس از سه روز از آنجا به مدينه هجرت نمود.
على (عليه‏السلام) به دستور پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) امانتهاى مردم را به صاحبانش رد كرد و پس از سه روز فاطمه زهرا (عليهاالسلام) را به اتفاق مادر خود فاطمه دختر اسد و فاطمه دختر زبير، نيمه شب سوار شترها كرد  و راه مدينه را در پيش گرفت. اين هجرت خطراتى در پيش داشت زيرا دشمنان در پى آنان تاختند و در بين راه در منزل «ضجنان» به مهاجران رسيدند. على (ع) بانوان را در پناهگاهى پياده نمود آنگاه با شمشير آخته بر دشمن حمله كرد و آنان گريختند.
«در اين هجرت زهرا (ع) به اتفاق دو بانوى مهاجر و سرپرستى على (ع) مسير طولانى مكه به مدينه را در زير آفتاب سوزان طى نمود و در روز پنجشنبه 15 ربيع‏الاول مطابق با هفتم مهر ماه به قُبا در نزديك مدينه رسيد و به خانه «سعد بن خيثمه»  وارد شد خانه سعد مجاور ركن غربى و در جلو مسجد قُبا قرار داشت
همدردى با پدر
گاه دشمنان سنگدل، خاك، يا خاكستر بر سر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى‏پاشيدند، هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم خانه مى‏آمد، فاطمه عليهاالسلام خاك و خاكستر را از سر و صورت پدر پاك مى‏كرد. در حالى كه اشك در چشمانش حلقه زده بود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى‏فرمود:
دخترم غمگين مباش و اشك مريز كه خداوند حافظ و نگهبان پدر توست.
در يكى از روزها، ابوجهل مشتى از اراذل مكه را تحريك كرد كه به هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در مسجدالحرام به سجده رفته بود، شكمبه‏ى گوسفندى را بياورند و بر سر حضرت بيفكنند، هنگامى كه اين كار انجام شد، ابوجهل و اطرافيان صدا به خنده بلند كردند و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را به باد مسخره گرفتند.
بعضى از ياران، منظره را ديدند اما دشمن بيرحم چنان آماده بود كه توانائى بر دفاع نداشتند، ولى هنگاميكه اين خبر به گوش دختر كوچكش فاطمه عليهاالسلام رسيد به سرعت به مسجدالحرام آمد و آن را برداشت و با شجاعت مخصوص خودش، ابوجهل و يارانش را نفرين كرد.
حضرت فاطمه در جنگ احد و يارى نمودن پدر
رمضان سال سوم هجرت مى‏رسد، ولادت فرزندش حسن عليه‏السلام خاطره‏ى شيرين پيروزيهاى جنگ بدر را كه در رمضان سال پيش رخ داد شيرين‏تر مى‏سازد.
چندى نگذشت كه جنگ احد آغاز شد.
حمزه عموى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم سردار دلير مسلمانان و هفتاد و چهار تن نومسلمان ديگر به شهادت مى‏رسند.
ضايعه چندان دلخراش است كه خدايبزرگ ضمن آياتى آنان را تسليت مى‏دهد.
«ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الايام نداولها بين الناس...».
«اگر جراحتى به شما رسيد به آنان هم مانند آن رسيد. روزگار چنين است آن را از دست اين بدست آن مى‏دهيم...».
به زهراء خبر مى‏دهند پدرش در جنگ آسيب ديده است. سنگى به چهره‏ى او رسيده و چهره‏اش را خونين ساخته است.
با دسته‏اى از زنان برمى‏خيزد. آب و خوردنى بر پشت خود برمى‏دارند و به رزمگاه مى‏روند.
زنان، مجروحان را آب مى‏دهند و زخم‏هاى آنها را مى‏بندند و فاطمه جراحت پدر را شست و شو مى‏دهد.
خون بند نمى‏آيد. پاره بوريايى را مى‏سوزاند و خاكستر آن را بر زخم مى‏نهد تا جريان خون قطع شود.
پيغمبر در مصيبت حمزه گريان شد و زهراء هم گريست.
فاطمه عليهاالسلام هر دو يا سه روز خود را به احد مى‏رساند و بر مزار شهيدان مى‏گريست و آنان را دعا مى‏كرد.
- به هنگام جنگ احد هنگامى كه فاطمه و صفيه به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم رسيدند به آن حضرت نظر افكندند، حضرت به على عليه‏السلام فرمود عمه‏ام را از من دور نگه داريد ولى فاطمه را مانع نشويد. وقتى فاطمه عليهاالسلام به حضرت نزديك شد و چهره‏ى حضرت را زخمى و دهان حضرت را آغشته به خون ديد، فرياد زد و شروع كرد به پاك كردن خونها و مى‏گفت: خشم خداوند بر كسى كه چهره‏ى رسول خدا را خونين كرده شدت يابد.
- فاطمه عليهاالسلام فريادى زد و دستش را بر بالاى سرش گذاشت و با حالت فرياد و ناله با ديگر زنان هاشمى و قريشى از خانه بيرون آمد.
- على عليه‏السلام با سپر خود آب مى‏آورد و فاطمه عليهاالسلام خونها را از چهره‏ى حضرت مى‏شست حصيرى را گرفته و سوزانده و خاكستر آن را بر روى زخمها مى‏پاشيد.
در حاشيه‏ى بحارالانوار آمده است: على عليه‏السلام با سپر خود آب مى‏آورد، وقتى فاطمه عليهاالسلام ديد خونها را كه مى‏شويد بند نمى‏آيد، تكه حصيرى را گرفته و آتش زد و خاكستر آن را روى زخم پاشيد تا خون بند آمد..
دلسوزى براى پدر به هنگام وصيت با مردم
در روزهاى واپسين زندگانى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به منبر رفت و فرمود:
هركس از من طلبى دارد درخواست نمايد. بلال در كوچه‏هاى مدينه فرياد زد كه: «مردم اينك اين محمد بن عبدالله است كه مى‏خواهد قبل از روز قيامت قصاص شود هركس حقى از او طلب دارد بخواهد» مردى بلند شد و گفت: اى رسول خدا شما در جنگ بدر كه صف سربازان را تنظيم مى‏كرديد با شلاق خودتان بر شكم لخت من زديد. فرمود بيا قصاص كن، مرد گفت: همان شلاق را بياوريد.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به بلال اشاره فرمود: از خانه فاطمه عليهاالسلام همان شلاق روزهاى جنگ را بياوريد، وقتى بلال درب منزل فاطمه عليهاالسلام را كوبيد و ماجرا را بيان كرد حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود:
اى بلال پدرم با شلاق روزهاى جنگ چه مى‏خواهد بكند؟ الان كه روز جنگ نيست؟ بلال آنچه را كه در مسجد گذشت خبر داد. فاطمه زهراء عليهاالسلام ناله‏اى زد و گفت:
واى از اى غم، براى غم و اندوه تو اى پدر بزرگوارم. غير از تو چه كسى سرپرست فقرا و تهيدستان و در راه ماندگان است؟ اى دوست خدا و دوست همه‏ى دلها! اى بلال به فرزندانم حسن و حسين عليهماالسلام بگو نزد آن مرد بروند تا آن مرد، از آنان قصاص كند و نگذارند پيامبر را قصاص كند.
به ياد پدر بعد از رحلت رسول اكرم
وقتى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم از دنيا رفت، بلال مؤذن ديگر اذان نمى‏گفت.
روزى فاطمه عليهاالسلام پيغام فرستاد: آرزو دارم يك مرتبه ديگر بانگ مؤذن پدرم را بشنوم بلال بر طبق دستور فاطمه شروع به اذان كرد.
الله‏اكبر، الله‏اكبر- فاطمه عليهاالسلام به ياد روزگار پدر افتاد، نتوانست از گريه خوددارى كند. هنگامى كه بلال گفت: «اشهد ان محمدا رسول‏الله» فاطمه عليهاالسلام از شنيدن نام پدر صيحه زد و بيهوش شد. به بلال خبر دادند ديگر اذان نگو كه فاطمه بيهوش شده است. بلال اذانش را قطع كرد. وقتى فاطمه عليهاالسلام به هوش آمد به بلال فرمود: اذان را تمام كن، عرض كرد: اجازه بده بقيه را نگويم زيرا براى شما مى‏ترسم.
از حضرت على عليه‏السلام نقل شده است كه فرمود: حضرت رسول را در پيراهن مباركش غسل دادم و فاطمه گفت:
آن پيراهن را به من نشان بده! همين كه بوى پيراهن به مشام او رسيد از هوش رفت: من كه اين حالت را از او مشاهده كردم پيراهن را از او پنهان نمودم.
ناله‏هاى حضرت زهرا در فراق پدر
يا رسول‏الله، پدر جان، دريغ و آه از فراق تو، اى پدر چه بسيار بزرگ است تاريكى و ظلمتى كه در مجالس پس از تو مشاهده مى‏گردد، و من دور مانده از جناب تو دريغ و افسوس مى‏خورم كه هرچه زودتر نزد تو آيم.
پدر جان! در عزاى تو، اباالحسن اميرالمؤمنين سوگوار است.
پدر دو فرزندت حسن و حسين، برادر و امام برگزيده و دوست بى‏مانند تو، هم او كه تو او را از كودكى بزرگ و تربيت كردى و سپس برادرت خواندى و از بزرگترين دوستان تو و محبوبترين اصحاب تو در پيشگاه تو بود، او كه در پذيرش اسلام از همه پيشى گرفته و هجرت كرد.
اى پدر بزرگوار و اى بهترين انسانها.
اكنون بيا و بنگر كه امام برگزيده‏ى تو را اسيرگونه به طرف بيعت تحميلى مى‏كشند و مى‏برند.
پدر جان، غم سوگوارى تو ما را فراگرفته و درهم كوبيده است و گريه‏هاى مداوم، قصد جان ما را دارد و بد روزگارى دامنگيرمان شده است.
آنگاه فرياد سختى برآورد و فرمود:
فرياد با محمدا، فرياد اى دوست.
فرياد اى پدر، فرياد اى اباالقاسم، فرياد اى احمد،
فرياد از كمى ياران و ياوران،
فرياد از ناله بسيار،
فرياد از مشكلات فراوان.
فرياد از مصيبت و اندوه زياد،
فرياد از مصيبت جانكاه.
پس از آن سخنان دردآلود و غمبار صيحه‏اى زد و بيهوش بر زمين افتاد.
 اى أنس آيا دلتان آمد كه خاك بر روى رسول خدا بريزيد؟ 
اى پدر! دنيا به ديدار تو با رونق و بها بود، و امروز در سوگوارى تو انوار او بريده و گلهاى او پژمرده است، و خشك و تر آن حكايت از شبهاى تاريك مى‏كند،
اى پدر! همواره بر تو دريغ و افسوس مى‏خورم تا روز ملاقات.
اى پدر، از آن لحظه كه جدايى پيش آمد، خواب از چشمم گريخت.
اى پدر! كيست از اين پس كه بيوه‏گان و مسكينان را رعايت نمايد و امت را تا قيامت هدايت فرمايد.
اى پدر! ما در حضرت تو عظيم و عزيز بوديم، و بعد از تو ذليل و زبون آمديم.
كدام سرشك است كه در فراق تو روان نمى‏شود،
و كدام حزن و اندوه است كه بعد از تو پيوسته نمى‏گردد،
و كدام چشم است كه پس از تو سرمه‏ى خواب مى‏كشند؟
تو بودى بهار دين يزدان، و نور پيغمبران،
چه افتاد كوهسارها را كه فرونمى‏ريزد،
و چه پيش آمد درياها را كه فرونمى‏رود،
چگونه است كه زلزله‏ها زمين را فرونمى‏گيرد،
اى پدر! در بلا و رنجى عظيم و مصيبتى شگرف افتادم، و در زير بار گران و هولناك ماندم،
اى پدر! فرشتگان بر تو بگريستند، و افلاك در ايستادند، و منبر تو بعد از تو وحشت‏انگيز و بدون استفاده گشت و محراب بى‏مناجات تو معطل ماند، و قبر تو بپوشيده داشتن تو خوشحال گشت و بهشت به زيارت تو و دعاى تو مشتاق آمد.
حضرت زهراء عليهاالسلام پس از دفن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بى‏تابانه از منزل بيرون آمد و در حالى كه از گريه و درد حال رفتن نداشت. خود را به قبر پدر رساند و آنگاه كه جايگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود، فريادى برآورد و بيهوش نقش زمين شد.
زنان مدينه كه وضع را چنان ديدند، به سوى او دويدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشيدند تا به هوش آمد. سپس در حالى كه بر قبر پدر خيره شده بود فرمود:
پدر جان قوتم رفته و خويشنداريم را از دست داده‏ام و دشمنم سرزنش كننده‏ام شده و حزن و اندوه درونى مرا مى‏كشد.
پدر جان! يكه و تنها باقى مانده و در كار خويش حيران و سرگردانم صدايم خفته، و پشتم شكسته، و زندگيم در هم ريخته، و روزگارم تيره، شده است.
پدر جان! پس از تو براى وحشتم انيسى نمى‏يابم، و مانعى براى گريه‏ام و ياورى براى ضعفم پيدا نمى‏كنم آرى پدر! بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط جبرئيل و مكان ميكائيل از بين رفت پدر جان پس از تو روابط انسانى دگرگون شد و درها به روى من بسته گرديد.
پدر عزيزم من بعد از تو از دنيا نفرت دارم و تا زمانى كه نفسم برآيد با تو گريه خواهم نمود. پدر جان شوق من نسبت به تو پايانى ندارد و حزن من بعد از تو انجامى. فرياد اى پدر! فرياد اى پروردگار جهانيان.
حضرت زهراء عليهاالسلام با ياد روزگاران شيرين محبتهاى رسول خدا خطاب به كودكان خود مى‏فرمود: كجاست پدر مهربان شما دو فرزندم كه شما را عزيز و گرامى مى‏داشت؟ و همواره شما را بر روى دوش خود مى‏گرفت؟ و نمى‏گذاشت بر روى زمين راه رويد. ديگر هرگز او را نمى‏بينم كه اين درب منزل را باز كند، و شما را بر دوش خود گيرد، همان رفتارى كه همواره انجام مى‏داد.
ديدار با پدر در قيامت
جابر بن عبداللَّه انصارى از قول على بن ابيطالب عليه‏السلام نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود:
- اى پدر در روز توقفگاه بزرگ (روز قيامت) شما را كجا ملاقات كنم؟
- فرمود: اى فاطمه، كنار در بهشت، در حالى كه پرچم «الحمدالله» با من است و نزد پروردگارم امت خود را شفاعت مى‏كنم.
- عرض كرد: پدرم اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟
- فرمود: مرا بر حوض (كوثر) ملاقات كن، در حالى كه به امتم آب مى‏دهم.
- پدرم، اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟
- مرا بر صراط ملاقات كن، در حالى كه ايستاده‏ام و مى‏گويم پروردگار امت مرا سالم بدار - اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟
- مرا نزد ميزان ملاقات كن، در حالى كه مى‏گويم: پروردگارا، امت مرا سلامت بدار.
- اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟
- مرا بر كنار جهنم ملاقات كن، در حالى كه امتم را از شعله و زبانه‏هاى آتش منع مى‏كنم پس فاطمه عليهاالسلام خوشحال شد.
رفتار متقابل دو همسر فداكار
شرم و حيا در كنار همسر
حيا دو گونه است: يكى پسنديده و ديگرى ناپسند. حياى ناپسند آن حالتى است كه انسان را از رشد و كماليابى و رسيدن به حقوق بازمى‏دارد و يا باعث تضييع حقوق ديگرى مى‏گردد. چنين صفتى در روايات اسلامى به شدت تقبيح گرديده است...
و همچنين در آداب همسردارى آمده است كه حيا دو گونه‏ى متصور است: يكى مطلوب و ديگرى مذموم و نامطلوب. حياى مذموم آن حالتى است كه يكى از زوجين را در استيفاى حقوق طرف مقابل بازدارد و قيد و بندى شود در مسائل زوجيت و ساير امور مربوطه... و لذا حضرت امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايند:
زن خوب، زنى است كه در خلوت با شوهرش حيا را نيز از تنش خارج كند، و سپس در شرايط عادى، حيا را نيز مانند لباس به اندامش بپوشاند.
حضرت فاطمه عليهاالسلام در طول مدت شوهردارى خود با اميرالمؤمنين، در هيچ فرصتى حريم آن حضرت را ناديده نگرفت و در مورد شخصيت آن بزرگوار كوتاهى نكرد. تا جايى كه اميرالمؤمنين در اين باره مى‏فرمايند:
فواللَّه ما اغضبتها... و لا اغضبتنى و لاعصت لى امراً و لقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم والاحزان.
سوگند به خدا زندگى با صفاى من و فاطمه عليهاالسلام طورى بود كه نه من او را به خشم آوردم و نه او مرا به خشم آورد و نافرمانى كرد، حتى غصه‏هاى ديگرم با حضور او و تماشاى جمالش برطرف مى‏گرديد.
اين حديث شريف كه از دل آتشين على عليه‏السلام در فراق فاطمه عليهاالسلام برخاسته است، نشان مى‏دهد كه دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله تا چه ميزانى در اطاعت شوهر بود و كوچكترين اسائه ادب از او ديده نشد.
در اظهار ديگرى از اميرالمؤمنين مى‏خوانيم كه آن حضرت زن و بچه‏هايش را در وضع بسيار اسفناك (گرسنگى) ديد، به فاطمه عليهاالسلام گفت: چرا از وضع خود و درد گرسنگى بچه‏هايم مرا آگاه نساخته‏اى؟ فاطمه عليهاالسلام در جواب فرمودند:
يا ابالحسن! انى لاستحيى من الهى ان اكلفك ما لاتقدر عليه!
يا اباالحسن! من از خدايم شرم و حيا مى‏كنم تو را به كارى بگمارم كه قدرت تهيه آن را ندارى.
اگر چه تأمين رفاه زندگى زن و بچه براى شوهر در حدّ معمول واجب است، ولى روح ايثارگرى خاندان رسالت و ولايت در تمام ابعاد زندگى، باعث شده بود كه خانواده‏ى اميرالمؤمنين پيوسته در فقر و پريشانى بسر برند و لذا فاطمه از وضع مالى شوهرش آگاه بود، و مى‏دانست كه وى قدرت تهيّه مايحتاج خانه را ندارد. از اين جهت شرم و حياى فاطمه عليهاالسلام كه از ايمان و اعتقاد او به خدا سرچشمه مى‏گرفت مى‏گويد: «من از خدايم شرم مى‏كنم...»
اين درسى است به تمام بانوان محترم كه گرفتار زرق و برق و تشريفات كمرشكن روزگار فاجعه‏آميز ما نگردند و درآمد و امكانات شوهرانشان را مراعات كنند...
وفادارى و حمايت هميشگى از همسر
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام در خانه‏ى يكى از افراد عادى اجتماع زندگى نمى‏كرد بلكه در خانه‏ى دومين شخص اسلام يعنى سپهسالار شجاع و نيرومند اسلام و وزير مشاور مخصوص نبى گرامى زندگى مى‏كرد. موقعيت حساس اسلام و شوهرش را بخوبى درك مى‏كرد و مى‏دانست كه اگر شمشير على (عليه‏السلام) نباشد، اسلام چندان پيشرفتى ندارد.
فاطمه (عليهاالسلام) در يكى از مواقع بسيار حساس و بحرانى اسلامى در خانه‏ى على زندگى مى‏كرد. سپاه اسلام هميشه در حال آماده باش بود. در هر سال چندين جنگ واقع مى‏شد و على بن ابى‏طالب عليه‏السلام در تمام يا اكثر آن جنگها شركت داشت.
زهراى عزيز از مسئوليت سنگين و حساس خودش خبر داشت و از حدود تأثير و نفوذ زن در روحيه‏ى شوهر كاملاً مطلع بود. مى‏دانست كه زن داراى چنان نفوذ و قدرتى است كه به هر طرف خواست شوهرش را مى‏برد. مى‏دانست كه ترقى و عقب‏ماندگى و سعادت و بدبختى مرد تا حد زيادى، به روحيات و چگونگى رفتار زن بستگى دارد.خبر داشت كه خانه بمنزله‏ى سنگر و آسايشگاه مرد است و وقتى از ميدان مبارزات زندگى و برخورد با حوادث و مشكلات دنياى خارج خسته شد به آنجا پناه مى‏برد تا تجديد نيرو كند و خودش را براى كار و انجام وظيفه آماده نمايد و رياست اين آسايشگاه مهم به عهده‏ى زن واگذار شده است.
تواضع و فروتنى حضرت زهرا در مقابل همسر
تواضع حضرت زهرا عليهاالسلام در خانه‏ى على عليه‏السلام و احترام او به على در حدى بود كه وقتى ماجراى فشار بين در و ديوار و بسترى شدن حضرت زهرا در رابطه با مخالفت او با خلفا رخ داد، عمر و ابوبكر چندين بار از حضرت على عليه‏السلام تقاضا كردند تا واسطه شود، كه آنها به حضور حضرت زهرا عليهاالسلام بيايند و احوالپرسى كنند و رضايت او را به دست آورند، سرانجام على عليه‏السلام ضامن شد كه آنها را نزد فاطمه عليهاالسلام ببرد.
حضرت على نزد فاطمه آمد و تقاضاى آنها را مطرح كرد، ولى فاطمه عليهاالسلام به شدت اين تقاضا را رد كرد، حضرت على عليه‏السلام فرمود: من از طرف آنها ضامن شده‏ام كه از تو اجازه بگيرم.
در اين هنگام حضرت زهرا عليهاالسلام در برابر على عليه‏السلام در چنان شرايطى آنچنان تواضع كرد كه گفت: «اگر از ظرف آنها چيزى را ضامن شده‏اى، خانه خانه‏ى توست و من در هيچ چيز با رأى تو مخالفت نمى‏كنم».
سازش با مشكلات و سختى‏ها در طول زندگى
رسول خدا فرموده‏اند از بركات اخلاقى و فكرى زن خوب اين است كه هزينه و مخارجش كم باشد. و در اداره‏ى خانه و صرفه‏جويى در مصرف، ياور و همكار شوهر به حساب مى‏آيد.
تمام اين ويژگيها در وجود مبارك حضرت زهرا جمع بود و آن حضرت با مديريت لازم و با صبر و بردبارى، همه‏ى تلخيها را به كام على عليه‏السلام شيرين مى‏كرد و در برابر مشكلات مالى عقب‏نشينى نمى‏نمود.
حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايند:
تزوجت فاطمة عليهاالسلام و ما كان لى فراش، و صدقتى اليوم لو قسمت على بنى‏هاشم لو سعتهم.
من در حالى با حضرت زهرا ازدواج كردم، كه زيراندازى در خانه نداشتم، در حالى كه در همان تاريخ احسان و بخشش من به نيازمندان بقدرى زياد بود كه اگر به بنى‏هاشم تقسيم مى‏شد همه‏ى آنان را غنى و بى‏نياز مى‏كرد.
اين حديث نشان مى‏دهد كه فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با چه مشكلاتى در خانه على عليه‏السلام دست و پنجه نرم كرده و خم به ابرو نياورده است.
و در يك روايت ديگر از طريق امام صادق عليه‏السلام از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل شده كه: روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به خانه دخترش فاطمه عليهاالسلام وارد شد، ولى زهرا را در حالتى ديد كه در نتيجه چشمان مباركش پر از اشك گرديد، زيرا لباس آن حضرت بسيار نامناسب بود. زهرا با آن وضع از يك طرف مشغول آرد كردن جو و تهيه‏ى نان و از طرف ديگر به بچه‏اش شير مى‏داد، پيامبر الهى فرمودند:
اى دختر عزيزم! اينگونه تلخيها را در دنيا براى رسيدن به پاداش و شيرينيهاى اخروى پذيرا باش و صبر و بردبارى را از دست نده. آن بانوى گرامى اسلام گفتند:
يا رسول‏اللَّه الحمداللَّه على نعمائه، والشكر على آلائه، فانزل اللَّه و لسوف يعطيك ربك فترضى.
اى رسول خدا! سپاس خدايى را كه نعمتهايش را ارزانى داشته و باز شكر در برابر عطاياى بى‏پايان الهى. در اين حال اين آيه نازل شد كه اى پيامبر! ما آن قدر پاداش خواهيم داد كه راضى شوى.
اين حديث و قضيه تاريخى نشان مى‏دهد كه فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا در برابر مشكلات و نارساييهاى مالى هيچ‏گونه تغيرى نداشت و سپاس الهى را بجا مى‏آورد.
حضرت زهرا در كنار ساير تحملات خود در برابر سختيها، روزهاى زيادى را به گرسنگى گذرانيد، ولى دردش را به كسى نگفت و حتى به رخ على عليه‏السلام نياورد و تا دم مرگ و شهادت چيزى از شوهر درخواست نكرد.
دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در خانه مولى على عليه‏السلام با سختيها انس گرفت و درد گرسنگى چشيد و بچه‏هايش را نيز با اين روش عادت داد، تا رنگ رخسارشان از ناتوانى و گرسنگى زرد شد....
حضرت امام باقر عليه‏السلام از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل مى‏كنند كه روزى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله وارد خانه‏ى دخترش شد و پس از سلام و احوال‏پرسى فرمود:
مالى ارى وجهك اصفر؟ قالت: يا رسول‏اللَّه! الجوع...
چرا رنگ رخسارت اين قدر پريده است؟ فاطمه عليهاالسلام گفت: اى پيامبر خدا! از گرسنگى به اين حالت افتاده‏ام...
اين حديث نشان مى‏دهد كه وضع فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام از گرسنگى به جايى رسيده بود، كه رنگ رخسارش تغيير يافته بود، و پدر بزرگوارش با ديدن او نگران گرديده و از عوامل پريشانى درونى و تغير چهره سؤال نموده است.
و از سوى ديگر مى‏دانيم كه آن بانوى عزيز اسلام تا به يك حالت اضطرارى نمى‏رسيد، گرسنگى خود را حتى به پدرش رسول گرامى اسلام نيز نمى‏گفت.
در يك داستان ديگر آمده است: پيامبر الهى روزى به خانه على بن ابيطالب عليه‏السلام آمد، تا با فرزندانش ديدار كند، در اين هنگام با امام حسن و امام حسين عليه‏السلام آمد، تا با فرزندانش ديدار كند، در اين هنگام با امام حسن و امام حسين ملاقات نمود، آنان زبان به شكوه باز كردند و گفتند: اى بابا! اى رسول خدا! به مادرمان بسپار كه به ما غذا دهد و ما را گرسنه نگه ندارد. رسول خدا كه خود در اين حال از درد گرسنگى سنگ به شكمش بسته بود، به فاطمه عليهاالسلام گفت:
«اطعمى ابنى» قالت: «ما فى بيتى شى‏ء الا بركة رسول‏اللَّه....»
به بچه‏هاى من طعام ده. زهرا گفت: بابا! در خانه‏ام چيزى جز بركت تو نيست....
چون پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله سخن زهرا عليهاالسلام را شنيد، با آب دهانش بچه‏ها را به بازى گرفت و مشغول كرد و از اين طريق آنان را به خواب شبانه وادار ساخت....
از اين حديث نيز استفاده مى‏كنيم كه فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام در طول خانه‏داريش چه روزگار سختى را گذرانيده و گرسنگى را براى خود و فرزندانش پذيرا گشته است.
جهاد زن نسبت به شوهر
موسى بن جعفر عليه‏السلام مى‏فرمايد: جهاد زن اين است كه خوب شوهردارى كند. زهرا عليهاالسلام مى‏دانست كه سپهسالار نيرومند و شجاع اسلام در صورتى در ميدان نبرد پيروز مى‏گردد كه از جهت اوضاع داخلى خانه، فكرش آزاد و از تشويقات و مهربانيهاى همسرش دلگرم باشد. از اين رهگذر مى‏توان گفت: هنگامى كه سپهسالار فداكار اسلام يعنى على بن ابى‏طالب (عليه‏السلام) با تنى خسته و كوفته، از ميدان نبرد به خانه بازمى‏گشت از مهربانى‏ها و دلگرمى‏ها و نوازش‏هاى همسر عزيزش كاملاً برخوردار مى‏شد. زخم‏هاى تنش را پانسمان مى‏كرد. لباس‏هاى خون‏آلود جنگ را مى‏شست و خبرهاى جنگ را از او مى‏شنيد. فاطمه عليهاالسلام زنى نبود كه در گوشه منزل به ادامه زندگى داخلى مشغول باشد و از حوادث و اوضاع مربوط به اسلام بى‏تفاوت بگذرد. بلكه از گوشه‏هائى از تاريخ استفاده مى‏شود كه در جريان امور مربوط به اسلام بوده و بالاخص به حوادث جبهه و جنگ كاملاً عنايت داشته است. نه تنها پدر و شوهرش را تشويق مى‏نموده بلكه در مواقع لزوم در صحنه حضور داشته و كارهائى را انجام مى‏داده است.
در تاريخ نوشته‏اند: بعد از جنگ احد، وقتى فاطمه صورت خون‏آلود پدر را ديد او را در بغل گرفت، گريه مى‏كرد و خونها را از چهره پدر پاك مى‏كرد. اميرالمؤمنين عليه‏السلام آب آورد و فاطمه صورت پدر را مى‏شست، ولى خون قطع نمى‏شد، سرانجام فاطمه قطعه حصيرى را سوزاند و خاكسترش را روى زخم ريخت تا خون قطع شد.
و نوشته‏اند وقتى رسول خدا از جنگ احد برگشت شمشيرش را به فاطمه داد و فرمود: خون‏هايش را بشوى. على بن ابى‏طالب عليه‏السلام نيز شمشيرش را به فاطمه داد و فرمود: خون‏هايش را بشوى.
فاطمه عليهاالسلام، هميشه شوهرش را تحسين و تشويق مى‏كرد و فداكارى‏ها و شجاعت‏هايش را مى‏ستود و بدينوسيله دلش را گرم و براى جنگ آينده آماده‏اش مى‏نمود. بوسيله‏ى نوازشهاى بى‏شائبه، تن خسته و جراحات بدنش را تسكين مى‏داد.
على عليه‏السلام مى‏فرمايد: وقتى به خانه مى‏آمدم و به زهرا (عليهاالسلام) نگاه مى‏كردم تمام غم و غصه‏هايم برطرف مى‏شد.
فاطمه عليهاالسلام هرگز بدون اجازه على (عليه‏السلام) از خانه خارج نشد. هيچگاه او را غضبناك نكرد. زيرإ؛ ّّ مى‏دانست كه اسلام مى‏گويد: هر زنى كه شوهرش را غضبناك كند خدا نماز و روزه‏اش را قبول نمى‏كند تا اين كه شوهرش راضى شود.
فاطمه در خانه‏ى على هرگز دروغ نگفت و خيانت نكرد و هيچگاه از دستوراتش سرپيچى ننمود. على عليه‏السلام مى‏فرمايد: به خدا سوگند هرگز كارى نكردم كه فاطمه (عليهاالسلام) غضبناك شود. فاطمه هم هيچگاه مرا خشمناك ننمود.
پاكدامنى و عفاف حضرت زهرا
روزى پيامبر (ص) و فاطمه (ع) نشسته بودند كه مردى نابينا اجازه ورود خواست قبل از ورود آن مرد، فاطمه (ع) برخاست و خود را پوشانيد. پيامبر (ص) به فاطمه فرمود: چرا خود را پوشانيدى آن مرد نابيناست؟ فاطمه (ع) پاسخ داد: بله پدر ولى من كه او را مى‏بينم و هر چند او نابيناست اما بوى مرا استشمام مى‏كند. رسول خدا (ص) فرمود: شهادت مى‏دهم كه تو پاره تن من هستى.
روزى رسول خدا (ص) در جمع ياران نشسته بود، از آنان پرسيد: ارزنده‏ترين و گراميترين زينت براى زنان چيست؟ به گفته انس بن مالك كسى از صحابه نتوانست پاسخ گويد. على (ع) (با وجودى كه پاسخ آن را مى‏دانست دوست داشت پاسخ آن را از زبان فاطمه (ع) بشنود) به خانه رفت و اين سؤال را با همسرش در ميان نهاد و فاطمه زهرا (ع) فرمود: بهترين زينت براى زن آن است كه مردان آنان را نبينند و آنان نيز مردان را نبينند».
على (ع) بسوى پيامبر (ص) بازگشت و پاسخ فاطمه (ع) را براى حضرت بيان كرد.
رسول خدا (ص) فرمود: «فاطمه (ع) درست گفته چه او پاره تن من است»
آراستگى و معطر بودن براى همسر
براى زن در رسيدگى به وضع ظاهريش به خاطر همسرش سزاوار نيست كه به خود و سر و وضعش نرسد ولو اينكه گردنبندى را در گردن خويش بياويزد و نيز پسنديده نيست كه دستش را بدون رنگ رها كند ولو اينكه مختصر حنائى بگذارد گرچه سالخورده باشد.
در زندگى حضرت فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏عليه نقل مى‏كنند كه ام‏سلمه همسر پيامبر (ص) از حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه پرسيدند آيا عطر و بوى خوش ذخيره كرده‏ايد فرمودند: آرى، رفتند و مقدارى عطر آوردند و مقدارى در كف دست من ريختند بوى خوشى داشت كه هرگز نشنيده بودم.
پيامبر اكرم (ص) به عمار ياسر مأموريت داد براى شب عروسى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه عطرهاى خوشبو تهيه نمائيد عمار ياسر مى‏گويد: عطر خوبى تهيه كرده به منزل حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏عليه بردم و گفتم پدر شما رسول خدا (ص) مرا امر كرد تا اين عطر را فراهم نمايم.
ايثار در شوهردارى
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام در تمام زمينه‏هاى عملى براى بانوان و پيروانش الگوى زندگى است و از جمله شوهردارى و جلب رضايت او مى‏توان از سيره‏ى آن حضرت درسها گرفت و صفا و صميميت كانون خانواده را دو چندان كرد.
روزى اميرالمؤمنين على عليه‏السلام از فاطمه عليهاالسلام طعام خواست، آن حضرت جواب داد: ما كانت الا ما اطعمتك منذ يومين، آثرت به على نفسى و على الحسن والحسين، فقال: الا اعلمتنى فاتيتكم بشى‏ء؟ فقالت: يا ابالحسن انى لاستحيى من الهى ان اكلفك ما لا تقدر عليه!
در نزد من چيزى نيست، جز آنكه دو روز پيش آن را به تو خوراندم و من آن را براى خود و حسن و حسين نگه داشته بودم. على عليه‏السلام فرمودند: چرا در طول دو روز مرا مطلع نكرده‏اى، تا برايتان چيزى تهيه مى‏كردم؟ فاطمه عليهاالسلام گفت: من از خدايم شرم كردم تو را به كارى بگمارم كه قدرت تهيه و خريد آن را ندارى.
و در عبارتى ديگر اينكه: پدرم به من سفارش كرده كه از على عليه‏السلام چيزى درخواست نكن، هرچه او آورد استفاده كن، وگرنه تحمل بنما.
از اين حديث درسهاى زيادى مى‏گيريم، از جمله اينكه فاطمه عليهاالسلام خود و فرزندانش گرسنگى كشيده و غذا را به على عليه‏السلام خورانده است، و اين حركت تعجب‏آميز، ايثار و عشق و علاقه‏ى شديد زهرا به آن حضرت را مى‏رساند، هرچند ممكن است نسبت به بچه‏هاى كوچك نيز غذا و طعامى غير از آن داده باشد.
حفظ آبروى خانواده
يكى از ويژگيهاى حضرت فاطمه عليهاالسلام اين بود كه آن بزرگوار در حفظ حريم خانواده، بويژه شوهرش فوق‏العاده حساس بود و تمام مشكلات و نارسائيها را تحمل نمود، ولى خم به ابرو نياورد و آبروى على عليه‏السلام را حفظ كرد.
با اينكه شخصيت فاطمه عليهاالسلام در جهان اسلام جايگاه خاصى داشته و دارد، ولى او رد انتقال از خانه پدر به خانه‏ى شوهر، به يك خانه‏ى محقر و دورافتاده‏ى استيجارى كه صاحب آن حارثه بن نعمان بود، پناه برد و دور از هرگونه امكانات زندگى، با خاكهاى نرم، اتاق عروسى را صاف كرد و هرگز محروميت رفاهى را به رخ على نكشيد و به ديگران نگفت.
اميرالمؤمنين عليه‏السلام براى رفع گرسنگى خانواده‏اش، به سراغ خانه‏ى يك مرد يهودى به نام شمعون رفت و مشكل خود را با او در ميان گذاشت و از او مقدارى جو خواست، لذا چنين فرمود:
هل لك ان تعطينى جزة من الصفوف تغزلها لك ابنة محمد بثلاثة اصوع من شعير؟ قال: نعم، فاعطاه فجا بالصفوف والشعير و اخبر فاطمة (ص) فقبلت و اطاعت ثم عمدت....
آيا تو مقدارى از پشم را در برابر نه كيلو جو در اختيار من قرار مى‏دهى كه دختر پيامبر خدا- فاطمه‏ى زهرا- آن را برايت بريسد؟ شمعون گفت: بلى. آنگاه على عليه‏السلام پشم و جو را گرفت و به خانه آورد و جريان را به آن بانوى بزرگوار گفت، آن حضرت نيز كار استيجارى را پذيرفت، و شروع بكار كرد....
قابل توجه است كه فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام با آن همه شأن و جلالش، با چه مشكلاتى دست و پنجه نرم كرده و علاوه بر كارهاى سخت منزل، براى شخص يهودى نيز كار كرده و هرگز به رخ على عليه‏السلام نياورده و آبروى خانواده‏اش را حفظ نموده است.
تقسيم كار در خانه
خانواده‏اى در زندگى موفق مى‏گردد، كه به طور مشترك و براى رسيدن به اهداف مقدس در كانون خانواده تلاش كنند و هيچكدام از زن و شوهر از كار، گريزان نباشد، ولى بايد شؤون وظايف مشخص باشد و هريك به تناسب توان و تخصص و حوصله خويش، انجام كارى را به عهده بگيرد....
حضرت على و فاطمه، براى تقسيم كار به حضور پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيده و درخواست نمودند: آن حضرت تكليف هريك را در امور خانه مشخص فرمايند.چنانچه حضرت امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايند؛ رسول خدا نيز چنين تقسيم كار كردند:
فقضى على فاطمة بخدمة مادون الباب و قضى على على بما خلفه....
به اميرالمؤمنين دستور دادند كارهاى خارج خانه را انجام دهند و به دخترش فاطمه عليهاالسلام نيز فرمودند كه او كارهاى داخل خانه را اداره نمايند و آن بانوى دو عالم از اين تقسيم كار شديداً خوشحال شد.
و امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند:
كان اميرالمؤمنين يحتطب و يستقى و يكنس و كانت فاطمة تطحن و تعجن و تخبز.
جدم اميرالمؤمنين در انجام كارهاى خانه هيزم جمع مى‏كرد و آب مى‏كشيد و مى‏آورد و خانه را جارو مى‏فرمود و مادرم زهرا عليهاالسلام نيز جوها را آرد مى‏كرد و سپس خمير مى‏نمود و آنگاه نان مى‏پخت.
از اين دو حديث استفاده مى‏شود كه حضرت اميرالمؤمنين و فاطمه‏ى زهرا عليهماالسلام با انضباط خاص، وظايف خانه را انجام مى‏دادند و كار آنان مشخص بود و در عين حال مولاى متقيان علاوه بر كارهاى خارج از خانه، در امور داخلى خانه نيز به همسرش كمك مى‏كرد. (و كلمه‏ى «يكنس: جارو مى‏كرد» به اين موضوع دلالت دارد.
در حديث داريم كه روزى رسول خدا وارد خانه‏ى دخترش زهرا شد و مشاهده كرد كه دختر و دامادش هر دو مشغول كارند و به كمك يكديگر در كنار آسياب دستى نشسته و به آرد كردن مى‏پردازند، پس از سلام و احوال‏پرسى فرمودند: اَيُّكُما اَعيى؟
كداميك خسته‏تريد تا من به جاى او بنشينم و كار را به پايان برسانم؟! على عليه‏السلام عرض كرد: يا رسول‏اللَّه! دخترت فاطمه....
اين حديث نيز مى‏رساند كه اميرالمؤمنين به كارهاى مربوط به داخل خانه به فاطمه عليهاالسلام كمك مى‏كرد....
حضرت زهرا عليهاالسلام علاوه بر اينكه امور مربوط به خانواده را در داخل و خارج خانه با شوهرش تقسيم كرده بود، با خادمه‏ى اهل‏بيت (جناب فضه) نيز كارهاى خويش را به طور منظم و باتناوب انجام مى‏دادند. اگر فضه يك روز كار مى‏كرد، روز ديگر استراحت مى‏نمود و حضرت خود به كارها مى‏پرداخت.
اينك توجه شما را به يك واقعيت تاريخى در اين زمينه جلب مى‏كنم:
حضرت سلمان مى‏گويد: وارد خانه على عليه‏السلام شدم، ناگاه مشاهده كردم دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مشغول دستاس و آرد كردن است، او در اين كار آن چنان به زحمت افتاده بود، كه دستهايش ورم كرده و خون‏آلود شده بود. در حاليكه حضرت امام حسين- كه كودكى صغير بود- از گرسنگى بى‏تابى مى‏كرد.
سلمان مى‏گويد: دلم به حال او سوخت و لذا اظهار داشتم: اى دختر رسول خدا! چرا از فضه كمك نمى‏گيرى؟ حضرت جواب داد: پدرم او را به من سفارش كرده است، من بايد با او به عدالت رفتار كنم ما كارها را ما بين خود تقسيم كرده‏ايم يك روز او كار مى‏كند و روز ديگر من و امروز نوبت استراحت او مى‏باشد.
سلمان مى‏گويد: گفتم: من آزاد شده‏ى پدر تو هستم، اجازه ده من به جاى تو اين كار را انجام دهم. تا اينكه به آرد كردن مشغول شدم و وقت نماز رسيد، آماده‏ى رفتن به مسجد شدم، بعد از اقامه نماز آنچه را ديده بودم به مولايم على عليه‏السلام گفتم. آن حضرت چون سخنان مرا شنيد شروع به گريه كرد و سپس به سراغ فاطمه رفت و با تبسم برگشت و گفت: ديدم فاطمه عليهاالسلام خوابيده و حسين نيز در كنار مادرش در خواب مى‏باشد و آسياب دستى بدون مباشرت كسى كار مى‏كرد، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله تبسم‏كنان فرمودند:
يا على! براى خداوند در روى زمين ملائكه‏اى است كه به محمد و آل محمد خدمت مى‏كنند.
اين قضيه مى‏رساند كه نظم و تقسيم كار در تمام شؤون زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام حاكم بود.
عشق و علاقه شديد حضرت زهرا به اميرالمؤمنين
فاطمه عليهاالسلام با الهام از دستورات الهى و پدر بزرگوارش، نسبت به اميرالمؤمنين فوق‏العاده علاقه‏مند بود و هرگز برخلاف رضاى او گام برنمى‏داشت و برخورد و زندگيش با مولا طورى بود، كه غمها و غصه‏هاى وارده در بيرون از خانه، با ديدار فاطمه عليهاالسلام برطرف مى‏شد، و حضرت على عليه‏السلام خود در اين باره مى‏فرمايند:
فواللَّه ما اغضبتها، و لا اكرهتها على امر حتى قبضها اللَّه عز و جل، و لا اغضبتنى، و لاعصت لى امرا، و لقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم والاحزان.
سوگند به خدا، من هرگز زهرا را به خشم نياوردم و او را به كارى مجبور نساختم تا اينكه مرا در فراقش گرفتار ساخت و متقابلاً او نيز مرا خشمگين نساخت، و هيچ وقت نافرمانى نكرد و هرگاه من با او ديدار مى‏كردم، غمها و غصه‏هايم از دلم برطرف مى‏شد.
اين حديث از عشق و علاقه‏ى شديد متقابل دو همسر معصوم حكايت مى‏كند، كه در طول زندگى آنان نه تنها كوچكترين اختلافى پيش نيامده است، بلكه مشكلات خارجى و اجتماعى با ديدار محبت‏آميز مرتفع مى‏گرديد.
به همين جهت بود، كه چون اميرالمؤمنين عليه‏السلام را به زور و اجبار براى بيعت با غاصبين خلافت به مسجد آوردند، آن بانوى دو عالم به دنبال على عليه‏السلام در كنار قبر رسول خدا قرار گرفت و فرمود: «هرگاه پسرعمويم على عليه‏السلام را رها نسازيد، سوگند به خدا موهايم را پريشان نموده و پيرهن پدرم را بر سر گرفته و شما را نفرين مى‏كنم....»
اين روايت كه از طريق امام صادق عليه‏السلام از حضرت سلمان نقل شده، آمده است: «در اين هنگام آثار بلاى آسمانى پديدار گشت و سلمان از فاطمه عليهاالسلام شفاعت كرد كه آن حضرت نفرين ننمايد، همزمان على عليه‏السلام را نيز آزاد كردند...
عن ابى‏عبداللَّه عليه‏السلام: لما استخرج اميرالمؤمنين من منزله خرجت فاطمه حتّى انتهت الى القبر فقالت: خلّوا عن ابن عمّى فوالذى بعث محمدا بالحق لئن لم تخلّوا عنه لانشرنّ شعرى و لاضعنّ قميص رسول‏اللَّه (ص) على رأسى و لاصرخن الى اللَّه... قال سلمان: فرأيت واللَّه اساس حيطان المسجد تقلّعت من اسفلها... »
و در يك روايت ديگر آمده است كه حضرت زهرا اگر چه در بستر بيمارى بود و غمها و غصه‏هاى فراوانى كه در اثر فشار و جنايت مهاجمين خونخوار به خانه آن حضرت پيش آمده بود، وى را فراگرفته بود، ولى پيوسته به ياد على عليه‏السلام و آينده آن بزرگوار در تشويش و اضطراب بسر مى‏برد، و حتى در هنگام مرگ سكرات مرگ را فراموش كرده و در مورد مصائب آتى اميرالمؤمنين گريه مى‏كرد. چنانچه حضرت امام صادق نقل مى‏كنند:
لما حضرت الوفات بكت، فقال لها اميرالمؤمنين: يا سيدتى! ما يبكيك؟ قالت: ابكى لما تلقى بعدى! فقال: لاتبكى فواللَّه ان ذلك لصغير عندى....
چون وقت شهادت فاطمه عليهاالسلام فرارسيد شروع به گريه كرد، حضرت على عليه‏السلام با يك تعبير عالى و تعجب‏آميز پرسيد: اى سرور من چرا گريه مى‏كنى؟!جواب داد: براى آن مشكلاتى كه بعد از من با آنها مواجه خواهى شد. حضرت فرمودند: تو گريه نكن همه‏ى اينها براى من آسان است.
تعبير: «يا سيّدتى» در اين حديث، نشان عظمت فاطمه‏ى زهرا از ديدگاه اميرالمؤمنين است و همچنين گريه فاطمه عليهاالسلام براى على عليه‏السلام آن هم در حال مرگ و سكرات آن، كه معمولاً هركسى به فكر خود مى‏باشد، شدت علاقه فاطمه به اميرالمؤمنين را در بر دارد. و بالاخره چون خبر شهادت زهرا را به على عليه‏السلام دادند، آن حضرت در حال حركت به زمين افتاد و هرچه خواست بلند شود ممكن نشد.
و در نقلى ديگر حالت غشوه به او دست داد.
همه‏ى اين احاديث و قضاياى تاريخى نشان مى‏دهد، كه در ميان على و فاطمه عليهاالسلام محبت، عشق و علاقه‏ى فوق‏العاده‏اى حاكم بود، كه در فراق فاطمه، على به حالت غشوه مى‏افتد و صبر و توانش به ناتوانى و كم‏صبرى تبديل مى‏گردد، و فاطمه عليهاالسلام نيز هرگز على و يارى على را فراموش نمى‏كند. و در هنگام سكرات مرگ كه لحظات بسيار دشوار به حساب مى‏آيد، به ياد گرفتارى و مصائب آن حضرت اشك مى‏ريزد.
كار طاقت‏فرساى اميرالمؤمنين جهت امرار معاش
روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به منزل فاطمه عليهاالسلام تشريف برد. ديد حسن و حسين عليهماالسلام منزل نيستند. احوالشان را پرسيد. فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: امروز در خانه‏ى ما چيزى براى خوردن وجود نداشت. على عليه‏السلام وقتى خواست بيرون برود فرمود: حسن و حسين عليهم‏السلام را با خودم بيرون مى‏برم مبادا گريه كنند و از تو مطالبه‏ى غذا نمايند. آنان را برداشت و نزد فلان شخص يهودى رفت. رسول خدا در جستجوى على بيرون رفت.
او را در نخلستان يهودى يافت كه مشغول آب‏كشى بود. حين و حسين را مشغول بازى ديد و مقدارى خرما نيز در نزدشان بود.
به على عليه‏السلام فرمود: قبل از اينكه هوا گرم شود حسن و حسين را به خانه برنمى‏گردانى؟ عرض كرد: يا رسول‏الله وقتى از خانه خارج شدم غذايى در خانه نداشتيم. صبركنيد تا قدرى خرما براى فاطمه تهيه كنم. من با اين يهودى قرار گذاشته‏ام در مقابل هر دلو آب يك دانه خرما بگيرم. وقتى قدرى خرما تهيه شد آنها را در دامن ريخت و حسن و حسين را برداشت و به منزل بازگشت.
رضايت فوق‏العاده اميرالمؤمنين از حضرت زهرا
از بحثهاى پيشين استفاده شد كه على عليه‏السلام از فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام فوق‏العاده راضى و خشنود بود، زيرا آن حضرت يك انسان معصوم و بى‏لغزش بود و هرگز كارى برخلاف رضاى اميرالمؤمنين انجام نمى‏داد، ولى در عين حال فاطمه عليهاالسلام در هنگام فراق، در ضمن وصاياى خود به آن حضرت خواستند قلب مبارك على را بار ديگر در مورد خود راضى‏تر نمايند و لذا عرض كرد:
اى پسرعموى پيامبر! من هرگز به تو دروغ نگفتم، خيانت نكردم و به مخالفت تو برنخاستم. على عليه‏السلام چون اين سخنان را شنيد فرمود:
معاذاللَّه انت اعلم باللَّه و ابر و اتقى و اكرم و اشد خوفاً من اللَّه قد عز على مفارقتك و تفقدك الا انه امر لابد منه...
پناه به خدا، نسبت به امور و احكام الهى داناترى. نيكوكارى، تقوا، تقرب و خشيتت از خدا بيشتر است. اين را بدان كه جدايى و مفارقت تو فوق‏العاده براى من سنگين است، ولى اين كار چاره‏پذير نيست.
اين فرازها نشان مى‏دهد كه آن بانوى گرانقدر، آنقدر به مولاى متقيان عظمت قائل است، كه در مقام كسب رضايت خاطر مولا است، هرچند كار خلاف و قصور جزيى نيز از او صادر نشده بود.
به اين مناسبت بود كه اميرالمؤمنين چون پيكر پاك فاطمه عليهاالسلام را بر خاك سپرد، دست دعا به سوى آسمان برداشت و در حق زهرا چنين دعا كرد:
اللهم انى راض عن ابنه نبيك، اللهم انها قد اوحشت فانسها، اللهم انها قد هجرت فصلها، اللهم انها قد ظلمت فاحكم لها و انت خير الحاكمين.
خدايا! من از دختر پيامبرت راضى هستم. بارالها! فاطمه عليهاالسلام نگران و مضطرب بود، تو او را آرامش بخش، خداوندا! زهرا از دوستان و فرزندان مفارقت كرد، تو او را وصل كن. پروردگارا! به فاطمه عليهاالسلام ظلم كردند تو خود حاكم باش.
همه‏ى اين فرازها نشان مى‏دهد كه فاطمه‏ى زهرا با داشتن مقام عصمت نسبت به حقوق شوهر چقدر ارزش قائل بوده و چه‏سان نگران بوده است كه نسبت به مقام ارجدار شوهرش على بن ابيطالب عليه‏السلام مسؤول باشد و لذا على عليه‏السلام رضايت خويش را در مورد فاطمه عليهاالسلام اعلان مى‏نمايد....
به همين جهت حضرت امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايند: «براى زن هيچ شفاعتى به اندازه‏ى رضايت شوهر مفيد و ثمربخش نيست.... »
استفاده از تجربه مشورت در زندگى
در زندگى آن حضرت از كودكى تا هنگام وفات و شهادت كسانى مسئوليت سرپرستى و مشاوره با آن حضرت را داشته‏اند.
بعد از رحلت مادر بزرگوارشان خديجه كبرى، سرپرستى و سپس مشاورت آن حضرت بر عهده‏ى فاطمه بنت اسد گذاشته مى‏شود تا سال چهارم هجرت يعنى سالى كه امام حسن مجتبى (ع) به دنيا آمدند در اين سال بعد از رحلت فاطمه بنت اسد امر مشاوره و همفكرى حضرت زهرا (س) به ام‏السلمه محول مى‏شود و ام‏السلمه تا زمان شهادت حضرت زهرا (س) در كنار ايشان بوده است.
نكته مورد توجه در اين ماجرا اين است كه پيامبر اكرم (ص) حتى بعد از ازدواج حضرت زهرا (س)، مشاوره را براى ايشان لازم مى‏دانند. وقتى مسئله شنيدنى‏تر مى‏شود كه ما زهرا را داراى مقام عصمت بدانيم.
نكته ديگر اينكه آنهائى كه تأسى به حضرت زهرا (س) را براى خود فرض و حتم مى‏دانند بايد متوجه باشند كه انسان هميشه محتاج مشاوره است. و اين نكته براى نوعروسان جاى دقت بسيار دارد.
شعر
اى پاكتر از روى ملك دامانت -برتر ز تمام حوريان عنوانت
تو فاطمه دختر رسول‏اللهى - جانهاى همه عالميان قربانت
رنج‏هاى حضرت زهرا در زندگى
على (ع) به يكى از يارانش فرمود: فاطمه (ع) در خانه من چندان با مشك آب مى‏آورد كه آثار مشك بر بدنش ديده مى‏شد. چندان دستاس مى‏كرد كه دستهايش تاول زد و آنقدر در تميز كردن خانه و پختن نان و غذا زحمت مى‏كشيد كه لباسهايش ژوليده مى‏شد.
بايد توجه داشت كه در آن زمان آب آشاميدنى مدينه از چند چاه كه در مدينه بود تأمين مى‏شد و همانگونه كه ذكر شد در تقسيم كارها، آوردن آب و كارهاى بيرون منزل به عهده على (ع) گذارده شد؛ اما شركت مداوم او در ميدانهاى جهاد و مأموريتهاى پياپى جنگى موجب مى‏شد كه در غياب على (ع) اينگونه كارها نيز عملاً بر دوش فاطمه (ع) افتد.
روزى فاطمه (عليهاالسلام) احوالش را براى پدر بازگو نمود و تقاضاى خدمتكارى كرد تا در خانه به او كمك كند. رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) گريست و فرمود: فاطمه جان! بخدا سوگند چهار صد فقير از اصحاب صفه در مسجد سكونت دارند و در گرسنگى بسر مى‏برند بيم آن دارم كه اگر خدمتكار داشته باشى اجر و ثواب خدمت در خانه را از دست بدهى. بيم آن دارم كه على (ع) روز قيامت در پيشگاه خداوند از تو طلب حق كند. سپس تسبيحاتى را به او ياد داد كه به تسبيحات حضرت زهرا (ع) معروف شد. وقتى فاطمه (ع) بازگشت اميرالمؤمنين (ع) فرمود: براى طلب دنيا نزد رسول خدا (ص) رفتى آخرت نصيبمان شد.
تفريح و گفتگوهاى دلنشين حضرت زهرا و اميرالمؤمنين
روى ان الامام على بن ابى‏طالب عليه‏السلام كان ذات يوم هو و زوجته فاطمة عليهاالسلام يأكلان تمراً فى الصحراء، إذ تداعبا بينهما بالكلام، فقال على عليه‏السلام: يا فاطمة إن النبى صلى اللَّه عليه و آله يحبني أكثر منك. فقالت: واعجبا منك! يحبك اكثر منى و أنا ثمره فؤاده و عضو من اعضائه و غصن من اغصانه و ليس له ولد غيرى؟! فقال له على عليه‏السلام يا فاطمة إن لم تصدقيني فأمضي بنا الى ابيك محمدٍ صلى اللَّه عليه و آله.
قال: فمضينا إلى حضرته صلى اللَّه عليه و آله فتقدمت و قالت: يا رسول‏اللَّه أينا أحب إليك انا ام على؟ قال النبى صلى اللَّه عليه و آله: أنت أحب إلى و على اعز على منك. فعندها قال سيدنا و مولانا الإمام على بن ابى‏طالبٍ عليه‏السلام الم اقل لك: أنا ولد فاطمة ذات التقى؟ قالت فاطمة عليهاالسلام: و أنا ابنة خديجة الكبرى. قال: و انا ابن الصفا. قالت: انا ابنة سدرة المنتهى، قال: و أنا فخرالورى قالت: و انا ابنة من دنى فتدلى و كان من ربه قاب قوسين او ادنى...(1)
(روايت شده كه روزى حضرت على عليه‏السلام و همسرش حضرت زهرا عليهاالسلام به صحرا رفته به هنگام خوردن خرما با گفتن كلماتى مزاح كردند. على عليه‏السلام فرمود: اى فاطمه! رسول خدا مرا بيشتر دوست مى‏دارد. حضرت زهرا عليهاالسلام گفت: از سخن تو عجب است! آيا مى‏شود پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله تو را بيش از من دوست داشته باشد در حالى كه من ميوه‏ى دل او و عضوى از پيكرش و شاخه‏اى از شاخسارش مى‏باشم و غير از من فرزندى ندارد؟!
على عليه‏السلام فرمود: اى فاطمه! اگر سخن مرا قبول ندارى بيا تا نزد پدرت حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله برويم! سپس آن دو با هم نزد پيامبر رفتند. حضرت فاطمه عليهاالسلام پيشدستى كرده گفت: اى رسول خدا! كدام يك از ما دو نفر نزد تو محبوبتريم؟ من يا على؟!
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: تو به من محبوبترى و على از تو براى من عزيزتر است. به دنبال فرمايش حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله على عليه‏السلام گفت: آيا من به تو نگفتم كه فرزند فاطمه‏ى باتقوايم؟ زهرا عليهاالسلام فرمود: من نيز دختر خديجه‏ى كبرايم. على گفت: من فرزند صفايم. فاطمه گفت: من دختر سدرةالمنتهى مى‏باشم. على گفت: من فخر كائناتم. فاطمه گفت: من دختر كسى هستم كه به خدا نزديك و نزد او آن چنان گرامى شد كه گويى به فاصله دو تيركمان يا نزديكتر به پدرش قرار گرفت...)
از روايت فوق‏الذكر و نقل اين ماجراى تاريخى حداقل مى‏توانيم اين نتايج را بگيريم که حضرت زهرا عليهاالسلام و على عليه‏السلام تفريح داشته‏اند.

صفحه را برای دوستانتان ارسال کنید
نام دوست:
پست الکترونیکی دوست:
نام شما:
پست الکترونیکی شما:
پس از تایید در صفحه ای که باز میشود ، اندکی صبر کنید تا کلمه send it نمایان شودوبرروی آن کلیک کنید  

سخن روز