سير خلقت نورانى حضرت زهرا(س)
در حديثى از امام صادق- عليهالسلام- آمده است كه: «جز خدا هيچ نبود، پس
خداوند پنج نور را از جلال و عظمت خود آفريد و براى هر يك از آن انوار،
اسمى از اسماى الهى بود. خدا «حميد» است و اين اسم در محمد- صلى اللَّه
عليه و آله- ظهور يافت. خدا «اعلى» است كه در اميرالمؤمنين على-
عليهالسلام- ظهور يافت. و براى خدا «اسماى حسنى» وجود دارد كه نام حسن و
حسين- عليهماالسلام- از آن اسماء مشتق است. و از اسم «فاطر» او، نام زهراى
اطهر، فاطمه اشتقاق پيدا كرد پس وقتى كه آن انوار را آفريد، اينها را در
ميثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند. و خدا فرشتگان را از نور
آفريد پس وقتى كه فرشتگان به اين انوار نظر كردند، امر و شأن اينها را بزرگ
شمردند و تسبيح را (از آنها) فراگرفتند و اين مطابق با گفتهى فرشتگان است
كه در قرآن آمده است: به حقيقت ما (در انتظار اوامر الهى در تدبير عالم)
صف كشيدهايم. و به راستى ما تسبيح كنندهايم، و آن هنگام كه آدم-
عليهالسلام- را آفريد آدم به سوى اين انوار از طرف راست عرش با دقت نظر
نموده عرض كرد: اى صاحب اختيار من! آنان كيستند؟ خداى متعال در پاسخ فرمود:
اى آدم! آنها برگزيدگان من و خواص من هستند، اينها را از نور عظمت و
بزرگىام آفريدهام و از اسمهاى خودم اسمى را براى اينها برگرفتم، پس عرض
كرد: اى پروردگارم! به حقى كه تو بر اينها دارى اسمهاى اينها را به من
بياموز، پس خداى متعال فرمود: اى آدم! اين اسمها نزد تو امانت باشد (كه)
سرّ و رازى از راز من است. غير تو نبايد بر آن آگاه شود جز به اذن من، عرض
كرد: پروردگارم قبول كردم. خداوند پس از گرفتن اين پيمان، اسمهاى آنها را
به آدم- عليهالسلام- تعليم داد. و به فرشتگان عرضه كرد، هيچ كدام به آنها
عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداى متعال كه فرمود: مرا از نامهاى اينها خبر
دهيد اگر راست مىگوييد، عرض كردند: منزهى تو! براى ما علمى نيست جز آنچه
به ما آموختهاى. همانا تو عالم و داراى حكمتى. (آنگاه خداوند) فرمود: اى
آدم! فرشتگان را به اسمهاى آن انوار خبر ده، پس وقتى كه اينها را به اسماء
خبر داد، فرشتگان دانستند كه اين مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و
آدم به سبب آگاهى از آن، فضيلت و برترى يافته است. سپس امر به سجدهى آدم-
عليهالسلام- شدند؛ زيرا كه سجدهى ملائكه، فضيلتى براى آدم و عبادت براى
خداى متعال بود. چون كه سجده ملائكه، سزاوار آدم بود»
حضرت زهرا سلاماللَّهعليه و اهلبيت علت آفرينش هستى
رسول خدا فرمود: هنگامى كه خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفريد و از
روح خود در او بدميد، آدم به جانب راست عرش نظر افكند، آنجا پنج شبح غرقه
در نور به حال سجده و ركوع مشاهده كرد، عرض كرد: خدايا قبل از آفريدن من،
كسى را از خاك خلق كردهاى؟ خطاب آمد: نه، نيافريدهام. عرض كرد: پس اين
پنج شبح كه آنها را در هيئت و صورت همانند خود مىبينم چه كسانى هستند؟
خداى تعالى فرمود: اين پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا
نمىآفريدم، نامهاى آنان را از اسامى خود مشتق كردهام (و من خود آنان را
نامگذارى كردهام)، اگر اين پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مىآفريدم و
نه عرش و كرسى را، نه آسمان و زمين را خلق مىكردم و نه فرشتگان و انس و جن
را.
منم محمود و اين محمد است، منم عالى و اين على است، منم فاطر و اين فاطمه
است، منم احسان و اين حسن است، و منم محسن و اين حسين است. به عزتم سوگند،
هر بشرى اگر به مقدار ذرهى بسيار كوچكى كينه و دشمنى هر يك از آنان را در
دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مىافكنم... يا آدم، اين پنج تن،
برگزيدگان من هستند و نجات و هلاك هركس وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به
آنان دارد. يا آدم، هر وقت از من حاجتى مىخواهى، به آنان توسل كن.
ابوهريره مىگويد، پيامبر اكرم در ادامهى سخن فرمود: ما پنج تن كشتى
نجاتيم، هركس با ما باشد، نجات يابد، و هركس كه از ما روگردان شود هلاك
گردد. پس هركس حاجتى از خدا مىخواهد پس به وسيلهى ما اهلبيت از حضرت حق
تبارك و تعالى مسئلت نمايد».
حقيقت آنست كه پنج تن مقدّس رمز خلقتند:
يا أحمَدُ! لَو لاكَ لَما خَلَقتُ الأفلاكَ، وَ لَو لا عَلِىُّ لَما خَلَقتُكَ، وَ لَو لا فاطِمَةُ لَماخَلقُتُكما. (1)
اى احمد! اگر تو نبودى آسمان و زمين نمىآفريدم و اگر على نبود تو را
نمىآفريدم و اگر فاطمه نبود شما را نمىآفريدم (يعنى شمايان رمز خلقتيد).
و فاطمه حوريّهاى بود كه چند صباحى لباس آدميان در بر نمود:
روشنى عالم از نور حضرت زهرا (س)
ابنمسعود نقل مىكند كه، ديدم على بن ابىطالب عليهالسلام را كه مشغول
نماز است و در ركوع و سجودش مىگويد: «اللهم بحق محمد صلى اللَّه عليه و
آله و سلم عبدك، اغفر للخاطئين من شيعتى»
پروردگارا، به حق بندهى مقربت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم خطاكاران از شيعيان مرا ببخش.
از نزد او خارج شدم و به محضر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم
شرفياب شدم. ايشان را در حال نماز يافتم. ديدم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه
و آله و سلم در نماز خود مىگويد:
«اللهم بحق على عليهالسلام عبدك اغفر للخاطئين من امتى»
خداوندا، خطاكاران از امت مرا، بحق على عليهالسلام بندهى مقربت ببخش.
از آنچه ديده بودم، در من وحشت و ترديد بزرگى ايجاد شد. وقتى نماز رسول
خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به پايان رسيد، خطاب به من فرمودند:
اى پسر مسعود، آيا كافر شدى بعد از آنكه ايمان آورده بودى؟
عرض كردم، ابداً چنين نيست يا رسولاللَّه، بلكه ديدم على عليهالسلام را
كه خداوند را به حق شما طلب مىكرد و شما را ديدم كه خدا را به حق على
عليهالسلام مىخوانديد. پس ترديد كردم كه كداميك از شما نزد خداى عزوجل
برتريد.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: اى پسر مسعود، بنشين.
پس من در مقابل، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نشستم.
آن حضرت فرمودند: «ان اللَّه خلقنى و علياً من نور قدرته قبل ان يخلق
الخلق بالفى عام اذ لا تسبيح و لاتقديس.» خداوند من و على عليهالسلام را
از نور عظمت و بزرگى خود خلق كرد: هزار سال قبل از آنكه ساير خلائق را
بيافريند. زمانى كه هيچ تسبيح و تقديسى وجود نداشت.
«ففتق نورى، فخلق منه السموات و الارضين و انا و اللَّه اجل من السماوات و
الارضين.» پس نور مرا شكافت و از نور من آسمانها و زمين را آفريد به خداى
تبارك و تعالى قسم كه من از آسمانها و زمين برترم.
«وفتق نور على بن ابىطالب عليهالسلام فخلق منه العرش و الكرسى و على بن
ابىطالب عليهالسلام و اللَّه افضل من العرش و الكرسى» و چون نور على
عليهالسلام را منتشر ساخت عرش و كرسى از نور او خلق گرديد؛ به پروردگار
قسم كه على عليهالسلام از عرش و كرسى افضل است.
«و فتق نور الحسن عليهالسلام فخلق منه اللوح و القلم و الحسن عليهالسلام
و اللَّه افضل من اللوح و القلم». سپس نور حسن عليهالسلام را باز كرد و
لوح و قلم از نور حسن عليهالسلام به وجود آمد و به خدا قسم كه حسن
عليهالسلام از لوح و قلم نيز برتر است.
«وفتق نور الحسين عليهالسلام فخلق منه الجنان و الحور العين و الحسين
عليهالسلام و اللَّه افضل من الحور العين.» و چون هستى را از نور حسين
عليهالسلام معطر كرد، بهشت و حوريان زيباروى از نور او پديدار گشتند؛
واللَّه حسين از حورالعين برتر است.
«ثم اظلمت المشارق و المغارب فشكت الملائكه الى اللَّه تعالى ان يكشف عنهم
تلك الظلمه فتكلم اللَّه جل جلاله كلمه فخلق منها روحا ثم تكلم بكلمه فخلق
من تلك الكلمه نورا فاضاف النور الى تلك الروح و اقامها مقام العرش فزهرت
المشارق و المغارب فهى فاطمه الزهراء عليهاالسلام و لذلك سميت الزهراء لان
نورها زهرت به السماوات.» سپس همهى هستى از شرق تا به غرب تاريك ماند.
ملائكه بر پروردگار از آن همه تاريكى و ظلمت شكايت كردند و خواستند كه
پروردگار تاريكى را از ايشان برطرف كند. پروردگار در اجابت خواستهى آنان
كلمهاى فرمود، از آن كلمه روحى خلق گرديد، سپس كلمهاى ديگر فرمود و از آن
كلمه نورى خلق شد پس آن نور را به آن روح اضافه كرد و آن را در بلندترين
مكان عرش قرار داد. همهى عالم از شرق تا به غرب نورانى شد. آن روح آميخته
به نور خلق شده از لطف پروردگار كسى نيست، جز فاطمه زهرا عليهاالسلام و به
همين دليل او را زهرا عليهاالسلام ناميدند زيرا نورش آسمانها را روشن ساخت.
در ادامهى اين روايت زيبا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم
مىفرمايند:
«يابن مسعود اذا كان يوم القيامه يقول اللَّه جل جلاله لى و لعلى ادخلا
الجنه من شئتما و ادخلا النار من شئتما و ذلك قوله تعالى (القيا فى جهنم كل
كفار عنيد) فالكافر من جحد نبوتى و العنيد من جحد بولايه على بن ابىطالب
عليهالسلام و عترته و الجنه لشيعته و لمحبيه.» اى پسر مسعود، چون روز
قيامت فرارسد، پروردگار به من و على عليهالسلام مىفرمايد: هركس را كه
مىخواهيد به بهشت داخل كنيد و به جهنم بفرستيد هركس را كه مىخواهيد. و
اين قول پروردگار در قرآن مجيد است كه (القيا فى جهنم كل كفار عنيد)
هر كافر متكبر لجوج را به جهنم افكنيد پس كافر كسى است كه از نبوت من
سرپيچى كند و عنيد كسى است كه از ولايت على بن ابىطالب عليهالسلام و
عترتش و محبت كردن به شيعيان و دوستانش سر باززند.
و در روايت ديگرى است كه:
خداوند نور پنج تن را از نور عظمتش آفريد، و آسمان و زمين را از نور
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و عرش و كرسى را از نور على عليهالسلام
و لوح و قلم را از نور حسن عليهالسلام و حورالعين را از نور حسين
عليهالسلام آفريد. مشرق و مغرب عالم در ظلمت و تاريكى بود. فرشتگان از اين
ظلمت به خدا شكايت كردند و خدا را به اين انوار قسم دادند كه ظلمت را
بردارد.
اين بود كه خداوند روح و نور فاطمه عليهاالسلام را آفريد، و مشرق و مغرب آفرينش روشن شد.
خلقت حضرت زهرا (س)و شيعيان از سرشت يكسان
امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: «إن اللَّه خلق محمداً من طينة من
جوهرة تحت العرش، و إنه كان لطينته نضح فجبل طينة أميرالمؤمنين عليهالسلام
من نضح طينة رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و كان لطينة
أميرالمؤمنين عليهالسلام نضح فجبل طينتنا من فضل طينة أميرالمؤمنين
عليهالسلام، و كانت لطينتنا نضح فجبل طينة شيعتنا من نضح طينتنا، فقلوبهم
تحن إلينا، و قلوبنا تعطف عليهم تعطف الوالد على الولد و نحن خير لهم و هم
خير لنا، و رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم لنا خير و نحن له
خير». (بصائر الدرجات ص 14، بحارالانوار 25/ 8).
يعنى: «خداوند محمد را از طينت و سرشتى كه از گوهرى در زير عرش بود خلق
فرمود، و طينت محمد را تراوشى بود كه خداوند طينت اميرالمؤمنين را از همان
تراوش طينت رسول خدا خلق نمود. و طينت اميرالمؤمنين را از نيز تراوشى بود
كه خداوند طينت ما را از باقيماندهى طينت اميرالمؤمنين خلق كرد، و براى
طينت ما نيز تراوشى بوده كه خداوند شيعيان ما را از همان تراوش طينت ما خلق
فرموده است. دلهاى شيعيان ما مشتاق ما هستند و دلهاى ما نيز- بمانند
مهربانى و شفقت پدر به فرزند- به آنان توجه دارد. ما براى شيعيانمان
بهترينها هستيم و شيعيان ما براى ما بهترينها هستند، رسول خدا نيز براى
ما بهترين است و ما هم براى او بهترينها هستيم».
تصوير حضرت زهرا (س)در بهشت
«آدم و حوا در كنار هم نشسته بودند كه جبرئيل به نزدشان آمد و آنان را
همراه خود به داخل قصرى از طلا برد، در آنجا تختى از ياقوت قرمز بود و
بالاى آن تخت قبهاى بود نورافشان، و در ميان آن قبه چهرهاى غرقه در نور،
كه تاجى بر سر نهاده و دو گوشوار از لؤلؤ در گوشش، و گردنبندى از نور بر
گردنش آويخته بود. هر دو از نورانيت حيرتانگيز آن تمثال در شگفت شدند به
حدى كه حضرت آدم زيبائى همسرش حوا را فراموش نمود (زيرا شاهد يك زيبائى
بىسابقه و حسن بىنظيرى بود)، لذا روى به جبرئيل كرد و پرسيد اين صورت
كيست؟ جبرئيل گفت: اين فاطمه است، و آن تاجش احمدنما، گردنبندش حيدرنما و
دو گوشوارش نشانگر حسن و حسين اوست. آنگاه حضرت آدم سر خويش را به سوى قبه
نور بلند كرد، و در آنجا اين پنج اسم را با خط نور نوشته ديد: من محمودم و
اين محمد است، من اعلى هستم و اين على است، من فاطرم و اين فاطمه است، من
محسنم و اين حسن است، و احسان از من است و اين حسين است.
نامهاى گرهگشا و توبهى حضرت آدم (ع)
وقتى اسامى پنج تن مقدس را جبرئيل براى حضرت آدم قرائت كرد، جبرئيل گفت:
يا آدم، اين نامها را بخاطر بسپار كه بعدها يقيناً به آنها نيازمند مىشوى،
و آن اسماء مشكلگشاى تو خواهند بود. بعد از آنكه حضرت آدم مرتكب آن ترك
اولى شد و در نتيجه بر زمين فرود آمد، بعد از 300 سال اشك ريختن (به ياد آن
نامهاى مقدس افتاد) و با آن اسماء مبارك دعائى ترتيب داد و به پيشگاه خداى
متعال چنين معروض داشت:
پروردگارا به حق محمد، على، فاطمه، حسن و حسين، يا محمود، يا اعلى، و يا
محسن، يا فاطر از خطاى من درگذر و توبه مرا قبول فرما. در آن هنگام از جانب
خداى تعالى خطاب آمد كه يا آدم اگر (در آن حال دعا) درخواست مىكردى كه
گناهان همهى فرزندانت را بيامرزم هر آينه همهى آنان را مىبخشيدم».
عرض ولايت حضرت زهرا (س) بر موجودات
در ضمن حديث معراج آمده است كه خداوند فرمود: اى محمد، من، تو و على و
فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين را از نور خودم آفريدم و
ولايت شما را بر اهل آسمانها و زمين عرضه كردم، هركس آن را پذيرفت در نزد
من از مؤمنين به حساب آمد و هركس آن را منكر شد، در نزد من از گمراهان (از
ستمگران. خ- ل) محسوب شد، اى محمد! اگر بندهاى از بندگان من آن قدر مرا
بپرستد و عبادت كند كه از كار افتد و از لاغرى و ناتوانى بسان مشك خشكيده و
فرسودهاى شود و بعد به هنگام ورود بر من منكر ولايت شما باشد او را
نخواهم آمرزيد تا اينكه اقرار به ولايت شما نمايد.
اى محمد، آيا دوست دارى آنان را ببينى؟ گفتم: آرى، پروردگارا! فرمود: نگاه
كن، من به طرف راست عرش نگريستم، و اسم خود را ديدم و اسم على و فاطمه و
حسن و حسين و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن را و اسم
مهدى را در وسط آن به گونهاى ديدم كه گويا ستارهاى درخشان است فرمود: اى
محمد! اينان حجتهاى من بر آفريدگانم مىباشند و اين آن كسى است كه از
فرزندان تو، به شمشير قيام مىكند و از دشمنانم انتقام مىگيرد.
خلقت جسمانى حضرت زهرا (س)
فرمان الهى، بر خلقتى مبارك
روزى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در «ابطح» نشسته بود، جبرئيل
نازل شد و عرض كرد: خداوند بزرگ، بر تو سلام فرستاده و مىفرمايد: چهل
شبانه روز از خديجه كنارهگيرى كن و به عبادت و تهجد مشغول باش. پيغمبر
اكرم بر طبق دستور خداوند حكيم، چهل روز به خانهى خديجه نرفت. و در آن
مدت، شبها به نماز و عبادت مىپرداخت و روزها روزهدار بود.
توسط عمار براى خديجه پيغام فرستاد كه اى بانوى عزيز، كنارهگيرى من از تو
بدان جهت نيست كه كدورتى داشته باشم، تو همچنان عزيز و گرامى هستى. بلكه
در اين كار از دستور پروردگار جهان اطاعت مى كنم، و خدا به مصالح آگاهتر
است. اى خديجه، تو بانوى بزرگوار هستى كه خداوند، در هر روز چندين مرتبه به
وجود تو بر فرشتگان خويش مباهات مىكند. شبها درب خانه را ببند و در بستر
استراحت كن و منتظر دستور پروردگار عالم باش. من در اين مدت در خانهى
فاطمه دختر اسد خواهم ماند.
خديجه بر طبق دستور رسول خدا رفتار كرد و در آن مدت از مفارقت همسر محبوب خويش و اندوه تنهايى مىگريست.
چون چهل روز بدين منوال سپرى شد، فرشتهى خدا فرود آمد. غذائى از بهشت آورد و عرض كرد:
امشب از اين غذاهاى بهشتى تناول كن.
رسول خدا با آن غذاهاى روحانى و بهشتى افطار كرد. هنگاميكه برخاست تا آمادهى نماز و عبادت شود، جبرئيل نازل شد و عرض كرد:
اى رسول گرامى خدا، امشب از نماز مستحبى بگذر و به سوى خانهى خديجه حركت
كن زيرا خدا اراده نموده كه از صلب تو فرزند پاكيزهاى بيافريند.
پيغمبر اكرم با شتاب رهسپار خانهى خديجه شد.
خديجه مىگويد: در آن شب طبق معمول، درب خانه را بسته و در بستر استراحت
كرده بودم. ناگهان صداى كوبيدن در بلند شد. گفتم: كيست؟ كه جز محمد (صلّى
اللَّه عليه و آله و سلّم) كسى سزاوار نيست درب اين خانه را بكوبد. آهنگ
دلنشين پيغمبر بگوشم رسيد كه فرمود: باز كن، محمد هستم. شتابان در را باز
كردم. با روى گشاده وارد خانه شد. طولى نكشيد كه نور فاطمه عليهاالسلام از
صلب پدر به رحم مادر وارد شد.
مطلب ديگر آنكه: اعتكاف چهل روزه حضرت در خانه فاطمه بنت اسد، و شب
زندهدارى و روزههاى مكرر و كنارهگيرى از مردم و از همسر بزرگوارش خديجه،
شباهتى به دوران آغازين نزول وحى و روزهاى نخستين قبل از بعثت داشت آرى:
در آن ايام آماده پذيرش تحفه الهى بود كه بزودى منشا پيدايش امامت و ولايت
مىشد بلكه او ريشه اصلى درخت نبوت بود، همانگونه كه از حضرت باقر
عليهالسلام وارد شده است.
مطلب ديگر آنكه حضرت سنت و روش هميشگى خود را در هنگام افطار ترك كرده و
آن غذا را به خود اختصاص داده و ديگران را از ورود به آن خانه منع كرد.
نكته ديگر آنكه: سنت خود را در تطهير و وضو گرفتن به هنگام ورود به خانه و
آماده شدن براى نماز قبل از خوابيدن ترك كرد كه اين رها كردن سنت جاريه
دلالت بر اهميت آن موضوع دارد.
صحبت حضرت زهرا (س) با مادر قبل از تولد
حضرت امام صادق عليهالسلام فرمودند: چون حضرت خديجه سلاماللَّهعليه با
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ازدواج كرد، زنان قريش مكه، از حضرت خديجه
سلاماللَّهعليه دورى گرفتند و ديگر به منزل او رفت و آمد نمىكردند و
مانع رفتن زنان ديگر هم مىشدند، حضرت خديجه سلاماللَّهعليه در وحشت و
تنهايى بسر مىبردند و دلخوشى ايشان فقط به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله
بود، تا به حضرت فاطمه سلاماللَّهعليه حامله شدند، حضرت فاطمه
سلاماللَّهعليه با مادر در وحشت و تنهائى حديث مىكرد، و در شكم تكلم
مىنمود و مادر را امر به صبر و بردبارى و تحمل در تنهائى مىنمود به طورى
كه يك روز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله وارد خانه شدند، ديدند حضرت
خديجه سلاماللَّهعليه با كسى سخن مىگويد فرمودند: خديجه جان: با چه كسى
تكلم مىكنى عرض كرد: با اين فرزند كه در شكم من است و انيس تنهايى و مونس
دورهى وحشت و شبهاى تاريك من است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمودند:
اى خديجه اكنون جبرئيل به من خبر داد كه اين فرزند دختر است و نسل طاهرهى
ميمونهى سادات از رحم اوست. و او مادر ذريه من خواهد بود و ائمه
دوازدهگانه مسلمين كه خلفاء و جانشينان حق در زمين هستند از نسل او خواهند
بود و اين ائمه پس از انقضاى وحى حجت خدا بر خلق مىباشند.
حضرت زهرا (س) «خير كثير»
حضرت فاطمه زهرا سلاماللَّهعليه براى پدر و ديگر مردمان گلى بود كه
رايحه خوشش حياتآفرين دلها بود، و خداوند او را خير كثير ناميد. پس جاى
شگفتى نيست كه او بار غم ابتر بودن را از چهرهى پدرش، حضرت محمد صلى
اللَّه عليه و آله بزدايد، چرا كه فرزندان پسر پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله چندى نمىپاييد كه رخت برمىبستند و اين خود بهانهاى به دست دشمنان
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله داده بود تا نغمهساز اين سخن شوند كه بعد از
محمد صلى اللَّه عليه و آله نامى از او نمىماند.
«بسم الله الرحمن الرحيم، انا اعطيناك الكوثر، فصل لربك وانحر، ان شانئك هوالابتر»
به نام خداوند بخشنده و مهربان، ما كوثر به تو ارزانى داشتيم. پس پروردگار
خود را به نماز گرامى دار و قربانى كن. همانا كه بدخواه تو ابتر است.
تاريخ و مكان تولد حضرت زهرا (س)
در تاريخ تولد فاطمه عليهاالسلام در بين علماى اسلام اختلاف است. لكين در
بين علماى اماميه مشهور است كه آن حضرت در روز جمعه بيستم ماه جمادى الثانى
سال پنجم بعثت تولد يافته است.
مكان تولد حضرت زهرا (عليهاالسلام) در شهر مكه و در خانه خديجه اتفاق
افتاد. اين خانه در محلهاى است كه در گذشته به آن «زقاق العطارين» يعنى
كوچه عطارها مىگفتند. رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) تا هنگام هجرت، در
آن خانه ساكن بود. خانه مباركى كه بارها در آن فرشته وحى بر پيامبر (صلى
اللَّه عليه و آله) نازل گرديد. اين خانه بعدها به صورت مسجد درآمد.
و از آنجا كه محل نزول وحى و بخشى از قرآن، زيستگاه پيامبر (صلى اللَّه
عليه و آله) و مكان تولد حضرت زهرا (عليهاالسلام) بود، در نظر عموم مسلمين
ارزش معنوى و قداستى خاص داشت. و از اين رو بارها در طول تاريخ همزمان با
تعمير و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بناى آن اقدام كردند.
كيفيت و چگونگى تولد حضرت زهرا (س)
دوران باردارى حضرت خديجه سلاماللَّهعليه سپرى گشت، زمان وضع حمل
فرارسيد، حضرت خديجه سلاماللَّهعليه براى زنان قريش پيام فرستاد تا
بيايند و او را در امر وضع حمل كمك كرد و كارهاى مربوط به اين برهه كه
مخصوص زنان است برعهده گيرند. اما زنان قريش پاسخ دادند كه ما نخواهيم آمد،
چرا كه سخن ما را نشنيده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه عليه و آله يتيم
ابوطالب، پيمان زناشوئى بستى. خديجه از اين پاسخ رنجيده خاطر گشت، اما در
يكى از همين روزها در حالى كه او همچنان در بستر آرميده بود، چهار زن
گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود كه بر او وارد شدند. خديجه كه از ديدن آنان
در هراس شده بود به تكاپو افتاد اما يكى از زنان او را آرام نمود و گفت:
اى خديجه! اندوهگين و هراسناك مباش، ما از جانب خدا به سويت آمدهايم و
خواهران تو هستيم، من ساره همسر ابراهيم خليلم و اين آسيه همسر فرعون است و
آن يكى مريم دختر عمران و چهارمين ما صفورا دختر شعيب است. در اين هنگام
چهار زن در چهار سوى خديجه سلاماللَّهعليه قرار گرفتند و حضرت خديجه
سلاماللَّهعليه حمل خود را بر زمين نهاد و نورى از او ساطع گرديد كه شرق و
غرب عالم پرتوافكن شد. نورى كه به خانههاى مكه راه يافت و همه را در حيرت
فروبرد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابريقى مملو از آب كوثر از
آسمان فرود آمدند. آن بانويى كه در پيش روى خديجه قرار داشت مولود را با آن
آب شستشو داده و جامه كه از شير سفيدتر و از عنبر خوشبوتر بود بيرون آورد.
با يكى تن مولود را پوشاند، و ديگرى را مقنعهى او قرار داد آنگاه دست خود
را بر لبان كودك نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و
چنين فرمود: اشهد ان لا اله اللَّه و اشهد ان محمد رسولاللَّه سيدالانبياء
و ان بعلى سيدالاوصياء و ولدى سادة الاسباط.
آنگاه يكايك بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رويى گشاده
مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوريان بشارت تولد او را به
آسمانها بردند. در آسمان از يمن قدوم او نورى پديدار آمد و ساطع گرديد كه
تا آن زمان سماواتيان چنين نورى را رؤيت ننموده بودند. بانوان خديجه را
شادباش گفته از ميمنت و مباركى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خديجه با سرورى
زايدالوصف كودك را در آغوش كشيد و با دنيايى اميد و آرزو پستان در دهان او
گذارد.
تولد حضرت زهرا(س) و بشارت جبرئيل به رسول خدا (ص)
هنگامى كه فاطمه زهرا عليهاالسلام به دنيا آمد. فرشته وحى بر وجود مبارك
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نازل گشت و از جانب پروردگار مهربان
بر وى پيام آورد كه «اللَّه يقرؤك السلام و يقرى مولودك السلام.»
خداوند تبارك و تعالى بر تو و فرزند نورسيدهات درود مىفرستد.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم با شنيدن خبر تولد فاطمه
عليهاالسلام در مقابل پروردگار سر به سجدهى شكر گذارد؛ و خداى عزوجل را بر
عطاى اين نعمت مبارك و ميمون سپاس گفت. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و
سلم بسيار شادمان و خرسند بود. زيرا كه پيش از اين خداوند در سورهى كوثر
بشارت آمدن او را به وى داده بود. و نيز از فرشتهى وحى شنيده بود كه:
«أنها نسلة الطاهرة الميمونة و ان اللَّه تبارك و تعالى سيجعل نسلك منها و
سيجعل من نسلها ائمة و يجعلهم خلفاءه فى ارضه بعد انقضاء وحيه.»
إنّ ركعة المغرب أضيفت لأجل ميلاد فاطمة عليهاالسلام
317/ 1- العطّار، عن أبيه، عن أبيمحمّد العلوي الدينوري بإسناده- رفع
الحديث- إلى الصادق عليهالسلام قال: قلت له: لم صارت المغرب ثلاث ركعات و
أربعاً بعدها ليس فيها تقصير في حضر و لا سفر؟
فقال: إنّ اللَّه عزّ و جلّ أنزل على نبيّه صلى الله عليه و آله و سلم
لكلّ صلاة ركعتين في الحضر، فأضاف إليها رسولاللَّه صلى الله عليه و آله و
سلم لكلّ صلاة ركعتين في الحضر، و قصّر فيها في السفر إلّا المغرب.
فلمّا صلّى المغرب بلغه مولد فاطمة عليهاالسلام، فأضاف إليها ركعة شكراً
للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أن ولد الحسن عليهالسلام أضاف إليها ركعتين شكراً
للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أنّ ولد الحسين عليهالسلام أضاف إليها ركعتين
شكراً للَّه عزّ و جلّ، فقال: (لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنْثَيَيْنِ)
(1) فتركها على حالها في الحضر والسفر. (2) أقول: رواه في «عوالمالعلوم»
عن «عللالشرائع».
شكرانهى تولد حضرت زهرا (س)
از امام صادق عليهالسلام سؤال شد كه: «لم صارت المغرب ثلاث ركعات و اربعا بعدها ليس فيها تقصير فى حضر و لا سفر؟»
چرا نماز مغرب سه ركعت است و نافلهاش چهار ركعت كه در سفر و حضر تقصير در آن نيست؟
آن حضرت فرمود: «ان اللَّه عز و جل انزل على نبيه صلى اللَّه عليه و آله و
سلم لكل صلاة ركعتين فى الحضر فاضاف اليها رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و
آله و سلم لكل صلاه ركعتين فى الحضر و قصر فيها فى السفر الا المغرب و
الغداه فلما صلى المغرب بلغه مولد فاطمه عليهمالسلام فاضاف اليها ركعه
شكراللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسن عليهالسلام اضاف اليها ركعتين شكر
اللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسين عليهالسلام اضاف اليها ركعتين شكر
اللَّه عز و جل فقال للذكر مثل حظ الانثيين فتركها على حالها فى الحضر
والسفر.»
خداوند تبارك و تعالى همهى نمازها را بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و
سلم به صورت دو ركعتى نازل كرد. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم (به
امر پروردگار) به همهى نمازها به جز نماز مغرب و نماز صبح دو ركعت اضافه
نمودند؛ كه در حضر به صورت تمام و در سفر به طور قصر خوانده شوند.
هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم مشغول برپائى نماز مغرب
بود. فاطمه عليهاالسلام به دنيا آمد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم
به شكرانهى اين نعمت (و به امر پروردگار) يك ركعت به نماز مغرب اضافه
فرمودند. پس چون حسن عليهالسلام به دنيا آمد، دو ركعت ديگر (به عنوان
نافله) به آن سه ركعت اضافه نمودند و زمانى كه حسين عليهالسلام به دنيا
آمد، به نافلهى مغرب دو ركعت ديگر اضافه فرموده و آن را شكرانه تولد آن
حضرت قرار دادند.
نسب حضرت زهرا
ابوطالب پدر همسر حضرت زهرا (س)
ابوطالب نامش عمران بود و يكى از ده پسر عبدالمطلب است.
او با عبداللَّه پدر محمد و زبير از يك مادر به نام فاطمه بنت عمرو بن
مخزومى تولدش 54 سال قبل از اسلام بود و وفاتش پس از 64 سال و 8 ماه و 14
روز در آخر سال دهم بعثت سه روز قبل از خديجه رخ داده برخى سن او را تا 87
سال هم نوشتهاند. ابوطالب برحسب وصيت پدرش عبدالمطلب و نبوغى كه در
برادرزادهاش ديد خاصه كه پدر جوانش را از دست داده و داغ مرگ مادر بر دل
جا گذاشته بود نسبت به محمد (ص) بسيار ابراز علاقه نشان داد تا آنجا كه
توانست از حمايت و فداكارى در راه هدف مقدس محمد صلى اللَّه عليه و آله و
سلم كوتاهى نكرد.
آمنه بنت وهب مادربزرگ حضرت زهرا سلاماللَّهعليها
وهب بن عبدمناف از قريش بوده و از زيباترين و عفيفترين و محبوبترين و با
عاطفهترين زنان خاندان قريش بوده كه پس از مراجعت از ميعادگاه و قربانى ده
شتر براى خواستگارى آمنه فرستاد و او را براى عبداللَّه تزويج كرد آمنه هم
مانند بسيارى از زنان عرب دلباخته جمال زيباى عبداللَّه بود آمنه يگانه
دختر و شمع فروزان خاندان وهب بود و به اين ازدواج با نهايت علاقه تن درداد
و كمال رضايت را داشت اما از آنجائى كه دست قدرت اين بانوى جوان با فضيلت
را براى مادرى يك شخصيت بزرگى پرورش داده با پدرى چون عبداللَّه كه بهترين
جوانان با فضيلت عصر خود بوده اقتران نيرين حاصل كرد. ولى متأسفانه زود
افول كرده و آمنه هم پس از مدت كوتاهى كه اين فرزند را تربيت كرد بدرود
زندگى گفت و ناكام از جهان برفت آمنه در لطافت و ملاحت و عفت و فضيلت و
تقوى ستاره درخشان قبيله عبدمناف و عبدالمطلب بوده اما سنگ فراق شيشه عمر
آنها را شكست و وصل آنها را مبدل به فراق و مرگ ساخت و حسرت و آرزوهاى
بسيار به خاك بردند اما همه آنچه را مىخواستند در فرزند نيرومندشان بروز
كرد و آنها را زنده نام و جاويد گردانيد.
آمنه از رواة بحساب رفته و از او روايت مىكنند كه گفت چون فرزندم متولد
شد ديدم دو دست بر خاك نهاده و سر به سجده گذاشت و سپس دستها به آسمان بلند
كرد و دعائى خواند.
آمنه در سال 576 از مكه به مدينه رفت و امايمن كنيز خود را همراه داشت كه
در ابوابين مكه و مدينه مريض شد و از جهان درگذشت و براى اولين بار بار
سنگينى از فراق و مرگ مادر بر دوش محمد (ص) گذاشت. محمد شش ساله بود كه
كاملا فراق مادر دل او را جريحهدار نموده مضافاً به آنكه گاهى سراغ پدر هم
مىگرفت امايمن پس از آمنه پرستار و به منزله مادر آن حضرت بود.
حضرت محمد پدر حضرت زهرا سلاماللَّهعليها
يكى از مهمترين افتخارات فاطمهى زهرا عليهاالسلام اين است كه رسول خدا
پدر آن حضرت است و عالم خلقت و موجودات هستى، مرهون خلقت پيامبر صلى اللَّه
عليه و آله و اشرف مخلوقات است چنانچه در حديث قدسى پروردگار عالم
مىفرمايند:
لو لاك لما خلقت الافلاك.
اى پيامبر! اگر تو نبودى، من زمين و آسمان و اين هستى را نمىآفريدم. آرى
او فضل و بركت و رحمت براى كل جهان هستى است و خداوند متعال باز در اين
باره مىفرمايند:
و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين.
ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم.
رسول خدا آن چنان ارزش و اهميت الهى دارد، كه اوصاف وى را با اسماء مخصوص خود توصيف مىنمايد و مىفرمايد:
لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ماعنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم.
به يقين، رسول از خود شما به سويتان آمد كه رنجها و مشكلات شما بر او
دشوار است، او اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان
است.
آنچه در اين آيه با عظمت تعجبآميز است، اين است كه پروردگار عالم دو اسم
(رئوف و رحيم) از اسماء مبارك خويش را كه از اسماء توقيفيه است، در آن حضرت
به كار برده و اين نشانهى صفات الهى آن بزرگوار است.
از اين دو آيهى مورد بحث استفاده مىشود، كه آن سرور كائنات و اشرف
موجوات، اقيانوس رافت و رحمت براى تمام عالميان بود. او خودش را براى ارشاد
و هدايت تمام تودههاى مردم وقف كرده بود و دوست و دشمن، مسلمان و كافر،
كوچك و بزرگ و همه و همه از فيض عطوفت وى بهرهمند مىشدند، زيرا رسالت
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله جهانى و جاودانى بوده و شعاع پرنور وجودى
او براى كل عالم پرتوافكن بوده است. چنانچه قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره
نموده و مىفرمايد:
و ما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا.
ما تو را نفرستاديم جز براى همهى مردم، تا آنان را به پاداشهاى الهى بشارت داده و از عذاب او بترسانى.
خوانندگان عزيز توجه دارند كه اين آيه از جمله آياتى است كه رسالت آن حضرت
را براى كافهى مردم اعلان مىنمايد و در دو آيهى پيشين (107/ انبياء و
128/ توبه) نيز، رأفت و رحمت آن بزرگوار را براى تودههاى مردمى بيان
مىكند....
سيرى ديگر در اخلاق پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
اگر به اخلاق و ويژگيهاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بخواهيم اشاره
كنيم،- چنانچه در حديث نيز آمده است- بايد بگوييم: اخلاق او، «قرآن»
بود
زيرا، او تجسم قرآن به حساب مىآمد و در زندگيش به تمام دستورات قرآن عمل
مىكرد. (اين ادعا، از نظر كلاماللَّه مجيد مورد تأييد است).
و در آيهى چهارم سورهى قلم نيز خداوند متعال اخلاق آن حضرت را فوقالعاده (عالى) تعريف مىكند و مىگويد:
اى رسول گرامى اسلام! تو اخلاق عظيم و برجستهاى دارى.
و در يك آيهى ديگر نيز به آثار پربركت آن پرداخته و مىفرمايد:
به وسيلهى رحمت الهى در برابر مردم، مهربان و نرم شدى و چنانچه خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مىشدند....
همانطورى كه قرآن مجيد مىگويد، آن بزرگوار اهل درد و اهل دل بود و مشكلات
مردم را لمس مىكرد. خود گرسنه مىخوابيد، ولى گرسنگان را سير مىكرد، تا
جايى كه حضرت امام صادق عليهالسلام مىفرمايند:
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله اصلاً نان گندم نخورد و از نان جو نيز هرگز سير نشد.
همسر آن حضرت (عايشه) مىگويد: رسول گرامى اسلامى در عمرش از نان جو حتى دو روز متوالى سير نشد تا اينكه از دنيا رفت.
آرى او تمام ثروت خديجه را كه به وى بخشيده بود، در راه اعتلاى اسلام، به
نيازمندان مسلمان داد و حتى در برابر درخواست فقيرى كه چيزى نداشت، تنها
پيرهنش را از تنش درآورد و به او داد و خود از رفتن به مسجد بازماند.
و در بخش برخورد با مردم و مهربانى با آنان تا آنجا پيش رفت كه رد جنگ
احد، چون مورد تهاجم كفار قريش قرار گرفت و زخمهاى بىشمارى بر بدن نازنينش
وارد گشت، اصحاب آن حضرت درخواست كردند كه وى دشمنان را نفرين كند. ولى او
گفت: «من براى نفرين و لعنت مردم نيامدهام، بلكه هدف از بعثتم دعوت مردم و
هدايت و شفقت آنان است. سپس گفت: خداوندا! قوم مرا هدايت كن كه آنان
نادانند.
و در برابر بديها و خيانتهاى شيادان قريش، وقتى مكه را تسخير كرد، همه را
مورد عفو و رحمت خود قرار داد، اگر چه در ميان آنان هبار بن اسود و وحشى
(غلام ابوسفيان) و عكرمه بن ابىجهل و... بود، كه دختر حامله آن حضرت را
ترسانده و تحت تعقيب و شكنجه قرار داده و جنينش را كشته بودند و حمزه
سيدالشهداء را شهيد كرده بودند و بيست سال تمام تا آن وقت، در رأس مهاجرين و
خيانتپيشگان با اسلام و مسلمين به مبارزه برخاسته بودند.
خلاصه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، در تمام سجاياى اخلاقى و كمالات
انسانى به آخرين درجه آنها نائل آمد، «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»(15)
را به تجسم عملى رسانيد و افتخارات دخترش حضرت زهرا را دو چندان كرد.
نام گذارى حضرت زهرا سلاماللَّهعليها
«تسميتها من عند ربّ العزة، شأن أبيها و بعلها و بنيها». (1)
نامگذارى زهرا عليهالسلام است از طرف خداوند متعال مىباشد، همانند
اسمگذارى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و على و حسن و حسين
عليهمالسلام؛ و همين مطلب دلالت دارد بر اينكه اين پنج نفر- در برابر
پروردگار - از خود هيچگونه اختيارى ندارند، و تمام امورشان حتى انتخاب
نامشان، مربوط به خداى متعال بوده، و به كسى در مورد آنان اجازهى دخالت
داده نشده است.
حضرت محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم هرگز مجاز نيست كه از
جانب خود فاطمه و حسن و حسين عليهمالسلام را نامگذارى كند. همچنين در
اسمگذارى على بن ابىطالب كه مولود كعبه و خانهزاد خداست، پيامبر گرامى
صلى اللَّه عليه و آله و سلم و ابوطالب را اختيارى نيست.
پیرامون اسامى حضرت زهرا سلاماللَّهعليه
قال الصادق عليهالسلام:
«لفاطمة تسعة أسماء عند اللَّه عزّ و جل: فاطمة والصديقة والمباركة
والطاهرة والزكية والراضية والمرضية والمحدثة والزهراء ثم قال:...؛
حضرت فاطمهى زهراء عليهاالسلام در پيشگاه خداوند نه اسم مخصوص دارد:
فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه و زهراء.» (1)
حضرت فاطمهى زهرا عليهاالسلام يك نام رسمى داشت كه همان فاطمه مىباشد.
اين نام را پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم هنگام تولد به امر
خداوند براى دخترش برگزيد؛ لكن به تصريح امام صادق عليهالسلام، فاطمهى
زهرا عليهاالسلام نه اسم مخصوص، در پيشگاه خداوند متعال دارد، لذا يكى از
كنيههاى آن حضرت «اُمّالأسماء» است؛ يعنى بانويى كه اسامى فراوان دارد. و
اين مطلب، دلالت بر عظمت روحى صديقه كبرى عليهاالسلام مىكند، زيرا حضرت
فاطمه عليهاالسلام زن نمونه بودند. زن نمونه؛ يعنى انسانى كامل كه براى
بشريت الگو و سرمشق مىباشد، لذا همهى صفات عالى انسانى در صديقهى طاهره
عليهاالسلام جمع بود و ايشان در برابر هر صفت نيك، داراى لقبى خاص هستند.
اين نه نام كه از شهرت والايى برخوردار است در فصل اول مورد بررسى و تبيين
قرار مىگيرد.
فاطمه
فَطَمَ- فِطاماً فَطْماً الولدَ: فصله عن الرضاع.
در لغت وقتى طفل از شير گرفته مىشود، مىگويند: فَطَمَ الولدَ.
«فاطمه وصفى است از مصدر فطم. و فطم در لغت عرب به معنى بريدن، قطع كردن و
جدا شدن آمدن است. اين صيغه كه بر وزن فاعل معنى مفعولى مىدهد، به معنى
بريده و جدا شده است. فاطمه از چه چيز جدا شده است؟» (1)
در روايات بسيارى به وجه تسميهى آن حضرت به «فاطمه» اشاره شده است. فاطمه از جهل و پليدى جدا شده است:
عن الباقر عليهالسلام قال:... ثم قال:
«إنّي فطمتك بالعلم، و فطمتك عن الطّمت. ثم قال أبوجعفر عليهالسلام:
واللَّه لقد فطمها اللَّه تبارك و تعالى بالعلم و عن الطّمث بالميثاق.
امام باقر عليهالسلام فرمودند: خداوند فاطمهى زهراء را از جهل و پليدى
جدا نموده است، لذا «فاطمه» نام گرفته است. ايشان سپس ادامه دادند: به خدا
قسم، خداوند در عالم پيمان و عهد (يعنى عالم ذر) فاطمه عليهاالسلام را از
جهل و پليدى جدا كرده است.» (2)
فاطمه از شرّ به دور است.
قال الصادق عليهالسلام:
«أتدرون أىّ شىء تفسير «فاطمة»؟ قلت: أخبرني يا سيدي! قال:
فطمت من الشّر. ثم قال: لولا أن أميرالمؤمنين عليهالسلام تزوجها لما كان لها كفو إلى يوم القيامة على وجه الأرض آدم فمن دونه،
امام صادق عليهالسلام فرمودند: مىدانيد تفسير فاطمه چيست؟ و فاطمه چه
معنايى دارد؟ عرضه داشتم: مرا آگاه بنما چه معنايى دارد. فرمودند: «فاطمه»
از شر و بدى جدا گرديده است. سپس فرمودند: اگر اميرالمؤمنين عليهالسلام با
حضرت زهرا عليهاالسلام ازدواج نمىكرد، هيچكس همتاى زهرا عليهاالسلام
نبود، از زمان حضرت آدم تا روز قيامت كفو و همتايى براى زهرا عليهاالسلام
يافت نمىشد.» (3)
فاطمه و دوستانش از آتش بازگرفته شدهاند.
ولى شيرينترين تفسير از علت نامگذارى فاطمهى زهرا عليهاالسلام رواياتى
است كه مىگويد «فاطمهى زهراء عليهاالسلام» «فاطمه» ناميده شد، زيرا
شيعيان آن حضرت، از آتش جهنم بازگرفته شدهاند.
عن الرضا عن آبائه عليهمالسلام قال رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله:
«يا فاطمة! أتدرين لم سميتِ «فاطمة»؟ قال على عليهالسلام: لِمَ سمّيتْ؟ قال: لانها فطمتْ هى و شيعتها من النار؛
امام رضا عليهالسلام از اجدادش نقل مىفرمايد: پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله فرمود: اى فاطمه! آيا مىدانى كه چرا «فاطمه» نام گرفتى؟ اميرالمؤمنين
عليهالسلام عرضه مىدارند: شما بفرماييد چرا فاطمه، «فاطمه» ناميده شده
است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: زيرا «فاطمه عليهاالسلام» و
شيعيان فاطمه از آتش جهنم بازگرفته شدهاند و به آتش نخواهند رفت.» (4)
پيمان خدا، بر آزادى دوستداران فاطمهى زهرا عليهاالسلام.
عن محمّد بن مسلم قال: سمعت أباجعفر عليهالسلام يقول:
«لفاطمة عليهاالسلام وقفة على باب جهنم فإذا كان يوم القيامة، كتب بين
عيني كل رجل مؤمن أو كافر. فيؤمر بمحبّ قد كثرت ذنوبه إلى النار. فتقرء بين
عينيه محبّا. فتقول: إلهي و سيدي سميتني فاطمة و فطمت بي من تولاني و تولى
ذريتي من النار و وعدك الحق و أنت لاتخلف الميعاد. فيقول اللَّه عز و جل:
صدقت يا فاطمة انى سميتك «فاطمة» و فطمت بك من أحبك و تولاك و أحب ذريتك و
تولاهم من النار و وعدى الحق و أنا لا اُخلف الميعاد و إنّما امرت بعبدي
هذا إلى النار لتشفعي فيه فاشفعك ليتبين لملائكتي و أنبيائي و رسلي و أهل
الموقف موقفك مني و مكانتك عندي فمن قرأت بين عينيه مؤمناً فجذبت بيده و
أدخلته الجنة.
امام باقر عليهالسلام فرمودند: در روز قيامت حضرت فاطمه عليهاالسلام بر
در جهنم توقفى دارند. روى پيشانى هركس نوشته شده است كه مؤمن است يا كافر.
در اين هنگام به يكى از دوستان خطاكار حضرت فاطمه عليهاالسلام، فرمان
مىدهند به طرف جهنم برو. فاطمهى زهراء عليهاالسلام روى پيشانى او را
مىخواند: (بر روى پيشانى او نوشته شده است) «دوستدار زهراء».
«فاطمهى زهراء عليهاالسلام به درگاه خداوند عرضه مىدارد: خدايا!
پروردگارا! نام مرا «فاطمه» نهادى و فرمودى: «به خاطر تو، دوستدارانت و
دوستداران فرزندانت را از آتش جهنم رهايى مىبخشم.» وعدهى تو هميشه حق
بوده و هيچگاه خلاف وعدهى خود عمل نكردهاى.
«خداوند متعال مىفرمايد: فاطمه جان! چنين است كه مىگويى. من تو را فاطمه
نام نهادم و هركس كه تو را دوست بدارد، يا فرزندان تو را دوست بدارد، او
را از آتش جهنم رهايى مىبخشم، وعدهى من راست است و من خلاف وعدهى خود
عمل نمىكنم. من اين بندهام را به طرف جهنم فرستادم تا تو او را شفاعت كنى
و فرشتگان و پيامبران من و هركس در محشر است مقام تو را پيش من ببينند.
هركس را كه مؤمن (و عاشق) يافتى دستش را بگير و داخل بهشت نما.» (5) خلايق
از معرفت فاطمه عاجزند.
قال الصادق عليهالسلام:
«إنا أنزلناه فى ليلة القدر، الليلة، فاطمة والقدر، اللَّه. فمن عرف فاطمة
حق معرفتها، فقد أدرك ليلة القدر و إنّما سميت «فاطمة» لأنّ الخلق فطموا
عن معرفتها،
امام صادق عليهالسلام درباره آيهى كريمه «إنّا أنزلناه فى ليلة القدر»
فرمود:مراد از «ليلة» فاطمه است. مراد از «قدر» خداوند است، پس هركس مادرم
فاطمهى زهرا عليهاالسلام را آنگونه كه بايد، بشناسد، شب قدر را درك كرده
است. مادرم «فاطمه» ناميده شد، زيرا خلايق از معرفت او عاجزند.» (6)
فاطمه مشتق از فاطر است.
قال النبى صلى اللَّه عليه و آله لفاطمة عليهاالسلام.
«شق اللَّه لك يا فاطمة! إسماً من أسمائه، فهو «الفاطر» و أنت «فاطمة.»
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله به حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمودند: اى فاطمهى من!
خداوند براى تو اسمى از اسامى خود برگرفته است. (7) خداوند «فاطر» است و نام تو را «فاطمه» گذاشته است.» (8)
نام فاطمه برگرفته از نام خداوند
«هذه «فاطمة» و أنا فاطر السماوات والأرضين فاطم، أعدائي عن رحمتي يوم فصل
قضائي و فاطم أوليائي عمّا يعتريهم و يشينهم فشققت لها إسماء من إسمي، من
فاطر زمين و آسمان هستم (يعنى خالق آسمان و زمين هستم.) و در روز قيامت
دشمنان خود را از رحمتم محروم مىگردانم و اولياى خود را، از هر چه آنها را
مىآزارد و ناپسند دارند، جدا نمودهام، پس نام «فاطمه» را از نام خود
مشتق نمودم.
صديقه
صَدَقَ، صَدْقاً، صِدْقاً، مَصْدُوقَةً، تصديقا و تصداقاً: ضّد كذب،
صادقه: مُخلصه،
صديقَة: الخلّ الحبيب،
الصديق: الكثير الصدق، مرد بسيار راست و درست. الكامل في لصدق، الذي يصدق
قوله بالعمل، آنكه گفتار و كردارش مطابقت بر درستى كند. البارّ الدائم
التصديق،
به زنى صديقه گويند كه بسيار راستگو باشد. زنى كه هم در عمل، هم در گفتار و هم در اعتقادات و ايمان صادق باشد.
صديقه همسر اميرالمؤمنين.
عن رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قال لعلي عليهالسلام:
«اتيت ثلاثاً لم اوتهن أحد و لا انا: اوتيت صهرا مثلي و لم اوت مثلي.
اوتيت زوجة «صديقة» مثل إبنتي و لم اوت مثلها زوجة. و اوتيت الحسن والحسين
من صلبك و لم اوت من صلبي مثلهما. ولكنكم منّي و أنا منكم،
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله به اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمودند:
سه چيز به تو عنايت شده كه به هيچكس، حتى خود من هم، چنين عنايتى نشده است.
پدر خانمى مثل من دارى، اما من ندارم. زنى «صديقه» چون دخترم (فاطمهى
زهرا عليهاالسلام) دارى، اما من چنين همسرى ندارم. پسرانى چون حسن و حسين
دارى كه من پسرانى مثل آنها ندارم، البته همه شما از من هستيد، من هم از
شما هستم. (1)
قالت عائشة:
«ما رأيت أحداً قطّ «أصدق» من فاطمة غير أبيها،
عائشه گويد: كسى را راستگوتر از فاطمه، غير از پدرش نديدم.» (2)
صديقه را فقط صدّيق غسل مىدهد.
عن مفضل بن عمر قال:
قلت لأبيعبداللَّه عليهالسلام: «من غسل فاطمة عليهاالسلام؟ قال: ذاك
أميرالمؤمنين عليهالسلام. فكأنّما إستفظعت ذلك من قوله. فقال لي: كأنّك
ضقت مما أخبرتك. فقلت: قد كان ذلك. جعلت فداك. فقال: لاتضيقن فإنّها
«صديقة» لم يكن يغسلها إلّا صديق. أما علمت أن مريم لم يغسلها إلّا عيسى،
مفضل از امام صادق عليهالسلام سؤال مىكند: چه كسى حضرت فاطمه
عليهاالسلام را غسل داد؟ امام صادق عليهالسلام فرمودند: اميرالمؤمنين
عليهالسلام فاطمهى زهرا عليهاالسلام را غسل دادند. اين مطلب قدرى براى من
سنگين به نظر رسيد. امام عليهالسلام فرمودند: مثل اينكه از اين خبر در
تعجبى؟! گفتم: فدايت گردم بله همين طور است. فرمود: اين مطلب برايت هيچ
سنگين نباشد، زيرا زهرا عليهاالسلام «صديقه» است و صديقه را فقط صديق غسل
مىدهد. مگر نمىدانى حضرت مريم عليهاالسلام را كه صديقه بود كسى بجز حضرت
عيسى عليهالسلام غسل نداد؟.» (3)
صديقه زنى كه شناخته نشد.
عن أبيعبداللَّه عليهالسلام قال:
«إنّ اللَّه تبارك و تعالى أمهر فاطمة عليهاالسلام ربع الدنيا فربعها لها و
أمهرها الجنة والنار تدخل أعداءها النار و تدخل أولياءها الجنة و هي
«الصديقة» الكبرى و على معرفتها دارت القرون الاُولى،
امام صادق عليهالسلام فرمودند: خداوند يك چهارم دنيا را مهر فاطمه
عليهاالسلام قرار داده است. بهشت و جهنم را نيز مهريهى او قرار داده است،
دشمنانش را در جهنم و دوستانش را در بهشت وارد مىكند. فاطمه عليهاالسلام،
«صديقه كبرى» است كه در شناختن او همهى جهانيان در حيرت هستند.» (4)
فاطمهى زهرا عليهاالسلام زن راستگو و شهيده.
عن أبيالحسن عليهالسلام قال:
«إنّ فاطمة عليهاالسلام «صديقة» شهيدة،
امام رضا عليهالسلام فرمودند: فاطمهى زهرا عليهاالسلام زنى «بسيار راستگو» بودند و شهيده از اين دنيا رفتند.»
مباركه
«بَرَكَتْ: فايدهى ثابت. قاموس، «بركت» را زيادت، سعادت و «بروك» را ثبوت
معنا كرده و گويد: «باِركْ على محمّد و آل محمّد»، يعنى شرف و كرامت آنها
را هميشگى كن. مجمعالبيان، ذيل آيهى 97 از سورهى بقره گفته: اصل بركت به
معناى ثبوت است گويند: «برك بروكاً»، يعنى ثابت شد، پس بركت به معناى ثبوت
فايده است در اثر نمو و رشد. مجمع آب را، «بِرْكِة» گويند كه آب در آن
ثابت است. در مفردات گويد: بركت، يعنى ثبوت خير خدايى در يك چيز، و مجمع آب
را، بركه گويند. مبارك چيزى است كه در آن فايدهى ثابت باشد.» (1)
بِرْكِة: در لغت آبگير را گويند، جايى كه آب به مرور زمان در آن جمع
مىشود. بركة: الزياده، افزايش و زيادت معنا مىدهد. بركت، رشد و نمو و
زيادتى در يك شىء را گويند. و راغب گويد بركة به جايى اطلاق مىگردد كه
خيرى الهى بدون حساب و شمارش نصيب شده باشد. (2)
حضرت زهراء عليهاالسلام منبع انواع بركات است، و مهمترين بركت در وجود
فاطمهى زهرا عليهاالسلام اين است كه ذريهى پيامبر از نسل زهراء
عليهاالسلام هستند، در حالى كه با مراجعه به تاريخ روشن مىشود كه دشمنان
آن حضرت با به وجود آوردن وقايع مختلف، فرزندان فاطمهى زهراء عليهاالسلام
را از بين مىبردهاند. در واقعهى كربلا فقط يك فرزند براى امام حسين
عليهالسلام باقى ماند، آن هم امام زينالعابدين عليهالسلام. و بنابر
قولى، هفت فرزند امام حسن مجتبى عليهالسلام و دو فرزند حضرت زينب
عليهاالسلام را نيز به قتل رساندند. و اما امكلثوم عليهاالسلام، اصلا از
او فرزندى متولد نشد. و در اين مسير چه وقايع دردناكى كه براى ذريه فاطمهى
زهرا عليهاالسلام به وجود آوردند و فرزندان زهراء عليهاالسلام را از دم
تيغ گذراندند. با همهى آنچه كه گفته شد، لكن از بركت نسل فاطمهى زهراء
عليهاالسلام، سادات سر تا سر جهان را نورافشانى مىكنند. قريب به محال است
جايى را بيابيم كه يكى از اولاد فاطمهى زهرا عليهاالسلام در آنجا نباشد.
«مباركه»، دلالت بر بركت در ذريه آن حضرت مىكند، همچنان كه كوثر بر كثرت
اولاد حضرت زهراء عليهاالسلام دلالت دارد. توصيف فاطمهى زهرا عليهاالسلام
در انجيل.
عن عبداللَّه بن سليمان قال:
«قرأت في الإنجيل في وصف النّبي صلى اللَّه عليه و آله نكّاح النساء،
ذوالنسل القليل، إنّما نسله من «مباركة»، لها بيت في الجنة، لاصخب فيه و لا
نصب، يكفلها في آخر الزمان كما كفل زكريا اُمّك، لها فرخان مستشهدان،
عبداللَّه بن سليمان مىگويد: اوصاف پيامبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله را
در انجيل خواندم كه ايشان زياد نكاح مىكنند و نسل كمى خواهند داشت و نسل
او از «دخترى مبارك» به وجود خواهد آمد كه براى او خانهاى در بهشت آماده
گشته است....»
طاهره
طَهَرَ، طَهُرَ، طُهْراً، طَهُوراً، و طَهارَة: ضد نجس،
الطُهْر: نقيض الحيض، پاك گرديد.
طَهَرَتِ الْمَرْأة يعنى حيض زن منقطع شد.
طاهرة يعنى زن پاكيزه از نجاست و نقص.
معناى ظاهرى اسم طاهره اين است كه حضرت زهرا عليهاالسلام به خواست خداوند
متعال، از خونريزى ماهانهى زنان و خونريزى زايمان به دور و پاكيزه
بودهاند. معناى باطنى نام طاهره اين است كه فاطمهى زهرا عليهاالسلام از
هرگونه آلودگى ظاهرى و باطنى به دور بوده و روحى پاكيزه و دور از گناه
داشتهاند.
فاطمهى زهرا عليهاالسلام از هر آلودگى به دور است.
عن أبيجعفر عليهالسلام عن آبائه عليهمالسلام قال:
«إنّما سمّيت فاطمة عليهاالسلام بنت محمّد «الطاهرة» لطهارتها من كل دنس و طهارتها من كل رفث و ما رأت قط يوماً حمرة و لا نفاساً،
امام باقر عليهالسلام از پدران خود عليهمالسلام نقل فرمودند: فاطمهى
زهرا عليهاالسلام چون از هرگونه پليدى و گناه پاك بودند، «طاهره» ناميده
شدند. هرگز فاطمهى زهرا عليهاالسلام خون حيض و يا خون نفاس نديدند.»
آيهى تطهير كه در وصف پاكى اهلبيت عصمت و طهارت عليهمالسلام نازل شده
است، براى همه آشنا مىباشد. «إنّمإ؛ّّ يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس أهل
البيت و يطهّركم تطهيراً»، همانا خدا چنين مىخواهد كه رجس و هر آلودگى را
از شما خانوادهى نبوت ببرد و شما را از هر عيب، پاك و منزه گرداند.» (1)
پنج تن آلعبا.
عن أبيسعيد الخدري:
«عن النبي صلى اللَّه عليه و آله في قوله تعالى: «إنّما يريد اللَّه ليذهب
عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيراً» قال: جمع رسولاللَّه صلى اللَّه
عليه و آله علياً و فاطمة والحسن والحسين عليهمالسلام، ثم أدار عليهم
الكساء فقال: هولاء أهلبيتى، اللهم أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً، و
اُمّسلمة على الباب. فقالت: يا رسولاللَّه! ألست منهم؟ فقال: إنّك لعلى
خير (أو إلى خير)،
خطيب بغدادى در كتاب تاريخ خود مىگويد: أبيسعيد خدرى درباره آيه «إنّما
يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً» گفت: پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله، على و حسن و حسين و فاطمه عليهمالسلام را جمع كرد.
سپس بر روى آنها يك عبا قرار داد و فرمود: خدايا! اينان، اهلبيت من هستند،
رجس و پليدى را از آنها بردار و آنان را پاكيزه گردان.
امسلمه در اين هنگام نزديك در ايستاده بود عرضه داشت: يا رسولاللَّه صلى
اللَّه عليه و آله آيا من هم در بين آنها هستم؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله فرمود: تو در بين ايشان نيستى، اما از نيكان مىباشى.» (2)
حديث كساء، از روايات مشهور است. اين روايت در ميان شيعيان از شهرت خاصى
برخوردار است. مفاتيحالجنان را كه ورق بزنيم به حديث كساء مىرسيم، يعنى
حديث كساء در دل ادعيهى ما جاى گرفته است و كمتر حاجتمندى است كه در مواقع
اضطرار به حديث كساء پناه نبرد.
فاطمهى زهرا عليهاالسلام هميشه پاكيزه بودند.
عن أبيعبداللَّه عليهالسلام قال:
«حرّم اللَّه عز و جل على علي، النساء ما دامت فاطمة عليهاالسلام حية. قلت: و كيف؟ قال: لأنّها «طاهرة» لاتحيض،
امام صادق عليهالسلام فرمودند: تا فاطمهى زهراء عليهاالسلام زنده بودند،
ازدواج مجدد بر اميرالمؤمنين عليهالسلام حرام بود. راوى گويد: سؤال كردم:
چرا اينگونه بود؟ امام عليهالسلام فرمودند: زيرا حضرت زهراء عليهاالسلام
هيچگاه حيض نمىشد و هميشه «طاهره» بود.» (3)
فاطمه عليهاالسلام هرگز خون نفاس نديد.
عن عائشة قالت:
«إذا أقبلت فاطمة، كانت مشيتها مشية رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله، و
كانت لاتحيض قط، لأنّها خلقت من تفاحة الجنة، و لقد وضعت الحسن بعد العصر،
و طهرت من نفاسها، فإغتسلت و صلّت المغرب...،
عايشه مىگويد: زهرا عليهاالسلام هيچگاه خون حيض نمىديد، زيرا از سيب
بهشتى خلقت يافته بود. همانگونه كه فرشتگان بهشتى خون حيض و نفاس ندارند،
فاطمهى زهرا عليهاالسلام نيز هميشه در پاكى به سر مىبرد. فاطمه
عليهاالسلام امام حسن را بعد از نماز عصر به دنيا آورد و سپس غسل نمود و
نماز مغرب همان روز را بجاى آورد.»
زكيه
زَكا، زَكاءً و زُكُوّاً، يعنى رشد كرد. الزَكِىّ زَكيّة: هرچه پاكيزه و
در حال رشد باشد. زكى الزرع: نما، يقال: «أرض زكية»، يعنى زمينى پاك و
ثمردهنده. زكية: ما كان نامياً طيب، زكية: ما كان صالحاً: الزائد الخير
والفضل، الطاهر من الذنب. زكيه در لغت پاكيزه بودن و رشد و نمو را معنى
مىدهد. پاكيزه بودن از هرگونه رجس، گناه و يا صفات رذيله، كه به تفصيل، در
شرح نام «طاهره» آمد. درباره معناى دوم نيز، در نام مبارك «مباركه» سخن
گفته شد. مباهات اميرالمؤمنين بر همسرى با فاطمهى زهرا عليهاالسلام «...
أنا زوج البتول، سيّدة نساء العالمين، فاطمة التقية «الزكية» البرة
المهدية، حبيبة حبيباللَّه و خير بناته و سلالته و ريحانة رسولاللَّه...،
... من شوهر بتول، سرور زنان عالم هستم. فاطمهاى كه اهل تقوا، پاكدامنى و
نيكوكاريست، او كه از طرف خداوند هدايت شده است، دوست، دوست خداست، بهترين
دختر و فرزند پيامبر خداست، ريحانهى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله
است...» (1) «... السلام عليك أيّتها الفاضلة «الزكية»...، درود بر تو اى
زن با فضيلت! و اى زنى كه از هر آلودگى خود را پاك نمودهاى.»
راضيه
رَضِىَ، رُضاً، رِضاً، رُضي، رِضي، رُضْوانا، رضوانا و مرضاة عنه و عليه: ضد سخط، پسنديد و خشنود گشت.
رض، رضي، راض، راضى: المحب.
فاطمهى زهراء عليهاالسلام داراى صفت رضا بود، يعنى هر سختى و مصيبت و
رنجى را كه خداوند براى او مقدر كرده بود، تحمل مىكرد و به آن راضى بود.
ما سراسر زندگى پر بركت فاطمهى زهرا عليهاالسلام را مملو از غم مىبينيم،
اما هيچگاه سخنى از اعتراض و نارضايتى به ميان نمىآورد. در تمام اين
وقايع دردناك، فاطمه عليهاالسلام به مقدرات خداوند تن درمىدهد و كوچكترين
اعتراضى ندارد، البته ايشان به بهانهى تقدير، دست از مبارزه با غاصبان
ولايت و فدك نكشيدند و به وظيفهى خود عمل نمودند.
فاطمهى زهرا عليهاالسلام بر سختيهاى دنيا خرسند بود.
عن جابر بن عبداللَّه قال:
«دخل رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله على فاطمة و هي تطحن بالرحى و
عليها كساء من حملة الإبل، فلما نظر إليها قال: يا فاطمة! تعجلي فتجرعي
مرارة الدنيا لنعيم الآخرة غداً. فأنزل اللَّه «و لسوف يعطيك ربك فترضى.»
جابر بن عبداللَّه گويد: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وارد منزل فاطمهى
زهرا عليهاالسلام شدند در حالى كه عبايى از پشم شتر بر دوش حضرت فاطمه بود و
با دست آسيا مىكردند. پيامبر نگاهى به فاطمهى زهرا عليهاالسلام نمود و
فرمود: عجله كن و تلخيهاى دنيا را تحمل كن تا فردا (در بهشت) به نعمتهاى
آخرتى نائل گردى، چرا كه خداوند بر من نازل كرده است كه آنقدر پروردگارت به
تو مىبخشد كه تو راضى شوى، و لسوف يعطيك ربّك فترضى.»
مرضيه
فاطمهى زهرا عليهاالسلام نه تنها به مقدرات خداوند راضى بود، بلكه
در مقام رضا به حدى رسيده بود كه خداوند نيز از او راضى بود.
فاطمه عليهاالسلام، راضيه بود، يعنى در برابر هر سختى ايستادگى مىكرد و
اعتراضى نداشت. «مرضيه» بود، يعنى در اين مقام به درجهاى رسيده بود كه
خداوند نيز اعمال او را تأييد مىكرد و از تمامى اعمال او راضى بود. پس
فاطمهى زهرا عليهاالسلام مصداق كامل آيهى «يا أيّتها النفس المطمئنة
إرجعي إلى ربّك راضية مرضية» مىباشد.
رضايت فاطمهى زهرا عليهاالسلام به شهادت امام حسين عليهالسلام.
عن عبدالرحمن بن المثنى الهاشمي قال:
«قلت لأبيعبداللَّه عليهالسلام: جعلت فداك من أين جاء لولد الحسين،
الفضل على ولد الحسن و هما يجريان في شرع واحد؟ فقال: لا أراكم تأخذون به،
إنّ جبرئيل عليهالسلام نزل على محمد صلى اللَّه عليه و آله و ما ولد
الحسين عليهالسلام بعد فقال له: يولد لك غلام تقتله اُمّتك من بعدك فقال:
يا جبرئيل! لا حاجة لي فيه. فخاطبه ثلاثاً ثم دعا عليا عليهالسلام فقال
له: إنّ جبرئيل يخبرني عن اللَّه عز و جل أنّه يولد لك غلام تقتله اُمّتك
من بعدك فقال: لا حاجة لى فيه يا رسولاللَّه! فخاطب عليا عليهالسلام
ثلاثا ثم قال: إنه يكون فيه و في ولده الامامة والوارثه والخزانة فأرسل الى
فاطمة عليهاالسلام: ان اللَّه يبشرك بغلام تقتله امتى من بعدي فقالت
فاطمة: ليس لي فيه حاجة يا أبه! فخاطبها ثلاثا ثم أرسل إليها لابد أن يكون
فيه الإمامة والوارثة والخزانة. فقالت له: رضيت عن الله عز و جل فعلقت و
حملت بالحسين عليهالسلام فحملت ستة أشهر ثم وضعته و لم يعش مولود قط لسته
أشهر غير الحسين بن على و عيسى بن مريم عليهاالسلام فكفلته امسلمه و كان
رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله يأتيه في كل يوم فيضع لسانه في فم
الحسين فيمصه حتى يروى فأنبت اللَّه عز و جل لحمه من لحم رسولاللَّه صلى
اللَّه عليه و آله و لم يرضع من فاطمة عليهاالسلام و لا من غيرها لبنا
قطّ...، (1)
عبدالرحمن بن المثنى گويد: به امام صادق عليهالسلام عرض كردم: فدايتان
شوم چرا فرزندان امام حسين بر فرزندان امام حسن برترى دارند (فرزندان امام
حسين امام قرار گرفتند اما فرزندان امام حسن چنين نشدند) در حالى كه هر دو
از يك پدر و مادر هستند.
جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت: خداوند فرزندى به شما خواهد داد كه امتت پس از شما او را خواهند كشت.
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به جبرئيل فرمودند: به چنين
فرزندى نياز ندارم و سه مرتبه اين كلام را تكرار فرمودند و سپس
اميرالمؤمنين را در جريان اين سخن قرار داد كه جبرئيل از طرف خداوند به او
خبر داده است كه پسرى براى تو به دنيا مىآيد، امتم بعد از من او را
مىكشند حضرت امير عرضه داشت: اى رسولاللَّه! چنين فرزندى را نمىخواهيم.
سه مرتبه اين كلام را به حضرت امير فرمود و سپس افزود: امامت و وراثت بايد
از طريق فرزندان همين پسر شهيد منتقل گردد پس به دنبال فاطمه فرستاده و به
او پيام داد: خداوند بشارت پسرى را مىدهد كه امتم پس از من او را مىكشند
فاطمه عرضه داشت: پدر جان! به چنين فرزندى احتياجى ندارم سه مرتبه اين سخن
تكرار شد، پس از آن پيامبر به فاطمه خبر داد كه امامت و وراثت بايد از
طريق همين فرزند منتقل گردد. فاطمهى زهرا عليهاالسلام به پدر گفت: راضى به
رضاى خداوند هستم (اگر او چنين مىخواهد من حرفى ندارم) پس فاطمهى زهرا
به امام حسين باردار گرديد و بعد از شش ماه به دنيا آمد (هيچ نوزادى شش
ماهه زنده نمانده مگر امام حسين و حضرت عيسى) سرپرستى امام حسين را به
امسلمه سپردند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هر روز مىآمد و زبان
مباركشان را در دهان امام حسين قرار مىداد و او زبان رسولاللَّه را
مىمكيد و تمام وجود امام حسين، اينگونه رشد كرد اصلاً از مادر خود يا زن
ديگرى شير نخورد.
محدثه
حَدَّثَ عن فلان: روى و أورد الحديث،
الحديث: الخبر
نام محدثه داراى دو تلفظ است كه هر كدام به طور جداگانه مورد بحث قرار مىگيرد.
معناى «محدَّثه» به فتح دال.
«محدثه» به فتح دال، يعنى زنى كه براى او حديث گفته مىشد.
پس از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ايام بر فاطمهى زهرا
عليهاالسلام به سختى مىگذشت، لذا جبرئيل به امر خداوند بر آن حضرت نازل
مىشد و براى آن حضرت از وقايع آينده سخن مىگفت. صحيفهى فاطميه، حاصل
نزول جبرئيل بر فاطمهى زهرا عليهاالسلام در اين مدت است.
فرشتگان با فاطمهى زهرا عليهاالسلام سخن مىگفتند.
بإسناده عن أبيعبداللَّه عليهالسلام قال:
«إنما سميت فاطمة «محدثة» لأن الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها كما
تنادي مريم بنت عمران. فتقول «يا فاطمة! ان اللَّه إصطفاك و طهرك و اصطفاك
على نساء العالمين يا فاطمة! اقنتي لربّك و اسجدي و اركعي مع الراكعين»
فتحدثهم و يحدثونها، فقالت لهم ذات ليلة: أليست المفضلة على نساء العالمين
مريم بنت عمران؟ فقالوا: إنّ مريم كانت سيدة نساء عالمها و أنّ اللَّه عز و
جل جعلك سيدة نساء عالمك و عالمها و سيدة نساء الأوّلين والآخرين،
امام صادق عليهالسلام فرمودند: فاطمه عليهاالسلام را «محدثه» گويند، چون
ملائكه از آسمان به پايين مىآمدند و همانگونه كه ملائكه با حضرت مريم
عليهاالسلام سخن مىگفتند، با حضرت زهرا عليهاالسلام نيز سخن مىگفتند.
ملائكه به حضرت زهرا عليهاالسلام گويند: «يا فاطمة! إن اللَّه إصطفاك و
طهرك و إصطفاك على نساء العالمين يا فاطمة! اقنتى لربك و اسجدي و اركعي مع
الراكعين» حضرت فاطمه عليهاالسلام با ملائكه سخن مىگفت و فرشتگان نيز با
آن حضرت سخن مىگفتند.
شبى حضرت فاطمه عليهاالسلام از فرشتگان سؤال نمود: آيا برترين زن عالم،
حضرت مريم عليهاالسلام دختر عمران نيست؟ فرشتگان عرضه داشتند: حضرت مريم
عليهاالسلام سرور زنان زمان خود بود، اما خداوند شما را برترين زن جهان
قرار داده است، هم در زمان خودت و هم در زمان حضرت مريم عليهاالسلام و سرور
همهى زنان از اول عالم تا آخر جهان.»
فاطمهى زهرا عليهاالسلام محدثه بود، لكن پيامبر نبود.
قال محمد بن أبيبكر:
«لما قرأ «و ما أرسلنا من قبلك من رسول و لا نبيّ و لامحدث» قلت: و هل
يحدث الملائكة إلّا الأنبياء. قال: إنّ مريم لم تكن نبية و كانت محدثة و
اُمّموسى بن عمران كانت محدثة و لم تكن نبية و سارة إمرأة إبراهيم قد
عاينت الملائكة فبشروها بإسحاق و من وراء إسحاق يعقوب و لم تكن نبية و
فاطمة عليهاالسلام بنت رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله كانت «محدثة» و
لم تكن نبية،
محمد پسر ابوبكر گويد: وقتى آيه «و ما أرسلنا من قبلك من رسول و لا نبيّ و
لا محدث» نازل شد من گفتم: آيا فرشتگان با غير از پيامبران نيز سخن
مىگويند؟
«امام عليهالسلام فرمودند: حضرت مريم عليهاالسلام پيامبر نبود ولى
«محدثه» بود، يعنى فرشتگان با او سخن مىگفتند. مادر موسى نيز محدثه بود،
ولى پيامبر نبود. ساره همسر حضرت ابراهيم عليهالسلام، محدثه بود، امّا
پيامبر نبود. فرشتگان با او ملاقات نمودند و بشارت اسحاق و يعقوب را به او
دادند. و فاطمهى زهرا عليهاالسلام ملائكه را مىديد و از آنها حديث
مىشنيد، اما پيامبر نبود.»
اخبار غيبى، در مصحف فاطمهى زهرا عليهاالسلام.
عن حماد بن عثمان قال:
«سمعت أباعبداللَّه عليهالسلام يقول: تظهر الزنادقه سنة ثمانية و عشرين و
مائة و ذلك لأنّي نظرت في «مصحف فاطمة» عليهاالسلام. قال: فقلت: و ما مصحف
فاطمة عليهاالسلام؟ فقال: إنّ اللَّه تبارك و تعالى لما قبض نبيه صلى
اللَّه عليه و آله دخل على فاطمة عليهاالسلام من وفاته من الحزن ما لايعلمه
إلّا اللَّه عز و جل فأرسل إليها ملكاً يسلّى عنها غمها و يحدثها. فشكت
ذلك إلى أميرالمؤمنين عليهالسلام. فقال لها: إذ أحست بذلك و سمعت الصوت
قولي لي. فأعلمتْه. فجعل يكتب كل ما سمع حتى اُثبت من ذلك مصحفاً. قال: ثم
قال: أمّا أنّه ليس من الحلال والحرام ولكن فيه علم ما يكون،
حماد بن عمان مىگويد: از امام صادق عليهالسلام شنيدم كه فرمود: در سال
128 ه.ق، زنادقه ظهور خواهند كرد، زيرا من مصحف فاطمه عليهاالسلام را نگاه
كردم و اين مطلب را آنجا ديدم. گفتم: مصحف فاطمه عليهاالسلام چيست؟
فرمودند: وقتى كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله رحلت كرد، غم و غصهى
بىحدى كه فقط خدا (مقدار آن را) مىداند، بر فاطمهى زهرا عليهاالسلام
وارد شد. خداوند ملكى را فرستاد تا حضرت زهرا عليهاالسلام را تسلى خاطر دهد
و با او سخن بگويد. فاطمه عليهاالسلام از اين جريان به اميرالمؤمنين
عليهالسلام گلايه كردند. على عليهالسلام فرمودند: هرگاه ملك را ديدى و
صداى او را شنيدى مرا خبر كن. زهرا عليهاالسلام، على عليهالسلام را از
آمدن ملك خبر كرد اميرالمؤمنين عليهالسلام آنچه را كه مىشنيد، مىنوشت،
تا اينكه كتابى از آن مطالب نوشته شد. سپس امام صادق عليهالسلام فرمودند:
اما در «مصحف فاطمه عليهاالسلام» حلال و حرام خدا نيست، بلكه وقايعى كه
اتفاق خواهد افتاد (تا روز قيامت) همه درون آن است.»
در مصحف فاطمهى زهرا عليهاالسلام چيست؟
إنّ الصادق عليهالسلام يقول:
«علمنا غابر و مزبور و نكت فى القلوب و نقر في الأسماع و أن عندنا الجفر
الأحمر والجفر الأبيض و «مصحف فاطمة» عليهالسلام و عندنا الجامعة فيها
جميع ما تحتاج الناس إليه فسئل عن تفسير هذا الكلام. فقال: أما الغابر،
فالعلم بمإ؛ّّ يكون و أما المزبور فالعلم بما كان و امّا النكت في القلوب
فهو الإلهام و أمّا النقر في الأسماع فحديث الملائكة نسمع كلامهم و لا نرى
أشخاصهم و أمّا الجفر الأحمر فوعاء فيه سلاح رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و
آله و لن يخرج حتى يقوم قائمنا أهل البيت و أمّا الجفر الأبيض فوعاء فيه
توراة موسى و إنجيل عيسى و زبور داود و كتب اللَّه الاولى و أمّا مصحف
فاطمة عليهاالسلام ففيه ما يكون من حادث و أسماء من يملك إلى أن تقوم
الساعة و امّا الجامعة، فهو كتاب طوله سبعون ذراعاً، املاء رسولاللَّه صلى
اللَّه عليه و آله من فلق فيه و خطّ علي بن أبيطالب عليهالسلام بيده فيه
واللَّه جميع ما تحتاج إليه الناس إلى يوم القيامة حتى أنّ فيه أرش الخدش
والجلدة و نصف الجلدة،
امام صادق عليهالسلام مىفرمود: ما غابر و مزبور را مىدانيم، ما مسائل
قلبى و نيَّات را مىدانيم. ما «نقرى» كه در گوشها مىرود را مىدانيم.
«جفر قرمز» و «جفر سفيد» را مىشناسيم. در نزد ما «مصحف فاطمه
عليهاالسلام» است. در پيش ما «جامعهاى» است كه همهى چيزهايى كه انسان به
آن نياز دارد در آن هست. سؤال شد: اين كلام يعنى چه؟
«امام عليهالسلام فرمودند: «غابر»، يعنى دانستن آنچه واقع مىشود.
«مزبور»، يعنى دانستن آنچه قبلاً رخ داده است. اما «نكتههاى قلبى»، اوهام
ذهنى ديگران است كه ما مىدانيم. «نقرِ» در گوشها، سخن ملائكه مىباشد كه
ما آنها را مىشنويم، ولى خودشان را نمىبينيم. «جفر قرمز» ظرفى است كه
اسلحهى پيامبر در آن است و آن سلاح تا زمان امام مهدى، قائم اهلبيت
عليهالسلام خارج نخواهد شد. اما «جفر سفيد» آن ظرفى است كه تورات موسى و
انجيل عيسى و زبور داوود و كتاب اولى خداوند در آن است. اما «مصحف فاطمه
عليهاالسلام»، پس آنچه از حوادث رخ خواهد داد و اسامى پادشاهان تا روز
قيامت در آن آمده است. اما «جامعه» كتابى است كه طول آن هفتاد ذرع است
(شايد كنايه از كثرت معارف آن كتاب باشد) پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
مطالب آن را فرموده است و حضرت على عليهالسلام آن را نوشته است و به خدا
قسم! در آن تمام آنچه انسان تا روز قيامت نياز دارد، نوشته شده است، حتى در
كتاب جامعه مقدار خسارت بسيار كم نيز وجود دارد، يك شلاق و نصف شلاق نيز
در آن بيان شده است.»
معناى «محدثه» بكسر دال.
«محدثه» به كسر دال، يعنى زنى كه براى ديگران نقل حديث مىكند. ما از حضرت
فاطمهى زهرا عليهاالسلام روايات زيادى را در دست داريم. فاطمهى زهرا
عليهاالسلام به سؤالات زنان مدينه پاسخ مىفرمود و آنان را حديث مىكرد.
فاطمهى زهرا عليهاالسلام احاديث زيادى را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
و يا حضرت على عليهالسلام براى ما نقل فرمودهاند، لذا او را «محدِّثه»
گويند.
زهراء
زهر، زهورا السراج أو القمر أو الوجه: تلألأ، أضاء،
زهراء، مونث أزهر است، يعنى، النير، الصافى اللون، المشرق الوجه والقمر.
«زهرا كه در تداول بيشتر به جاى نام او به كار مىرود، در لغت، درخشنده،
روشن و مرادفهايى از اينگونه، معنى مىدهد. و اين لقب از هر جهت برازندهى
اين بانوست. او چهرهى درخشان زن مسلمان، فروغ تابان معرفت و نمونهى روشن
پرهيزكارى و خداپرستى است. اين درخشندگى به ساعتى مخصوص و روزى معين اختصاص
ندارد. از آن روز كه وظيفهى خود را تعهد كرد، تا امروز و براى هميشه چون
گوهرى بر تارك تربيت اسلامى مىدرخشد.»
زهراء در لغت، يعنى درخشنده. در روايات آمده است هنگامى كه فاطمه به نماز و
عبادت مىايستاد، اهل آسمان از نور او بهره مىگرفتند، چنانكه زمينيها از
نور خورشيد بهرهمند مىشوند.
فاطمهى زهرا عليهاالسلام از نور عظمت خداوند به وجود آمده است.
عن جابر عن أبيعبداللَّه عليهالسلام قال:
«قلت: لم سميت فاطمة الزهراء عليهاالسلام «زهراء»؟ فقال: لأنّ اللَّه عز و
جل خلقها من نور عظمته فلمّا أشرقت أضاءت السماوات والأرض بنورها و غشيت
أبصار الملائكة للَّه ساجدين و قالوا إلهنا و سيدنا! ما هذا النور؟، فأوحى
اللَّه إليهم هذا نور من نوري و أسكنته في سمائي، خلقته من عظمتي، اُخرجه
من صلب نبىّ من أنبيائي، افضله على جميع الأنبياء و اخرج من ذلك النور أئمة
يقومون بأمري، يهدون الى حقى و اجعلهم خلفائي في أرضي بعد إنقضاء وحيي،
جابر از امام حسين عليهالسلام سؤال كرد: چرا فاطمه عليهاالسلام را
«زهراء» ناميدهاند؟ ايشان فرمودند: خداوند فاطمه را از نور عظمت خود
آفريد. وقتى فاطمه عليهاالسلام درخشيد، زمين و آسمان را نورانى كرد.
چشمهاى ملائكه غرق نور شد و خداوند را سجده كردند و از روى تعجب گفتند:
خداوندا! اين چه نورى است؟ وحى شد كه اين يكى از نورهاى من است، در آسمان
جايش دادم و او را از طريق پيامبر متولد گردانيدم و او را بر همهى
پيامبران برترى دادم و از آن نور، ائمهى هدى به وجود آمدند، تا دستورات
مرا اجرا نمايند و مردم را هدايت كنند، آنها بعد از قطع شدن وحى، جانشينان
من در زمين هستند.»
روشنگرى لازم:
درخشندگى باطنى خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بر كسى پوشيده نيست.
اين چهارده نور پاك، چراغ هدايت بشريت هستند. جهان تاريك مادى، فقط با نور
ارشاد و هدايتهاى اين انوار مقدس به طرف ملكوت گام برمىدارد. شيعه، ائمه
اطهار عليهمالسلام را با وصف «مصباحالهدى و سفينةالنجاة» مىشناسد.
فاطمهى زهرا عليهاالسلام علاوه بر درخشندگى باطنى، نوعى درخشندگى چهره و
ظاهر نيز داشتند. اين تفضّلى است كه خداوند متعال به اين بانوى با تقوا
عنايت نموده است.
تذكر اين نكته لازم است كه هيچ نيازى به ضعيف شمردن اين روايات نيست، زيرا
اولاً، درباره درخشندگى ظاهرى فاطمهى زهرا عليهاالسلام تواتر معنوى وجود
دارد. ثانياً، اين خصوصيت جسمانى حضرت فاطمهى زهرا عليهاالسلام، بر الگو
بودن ايشان لطمهاى وارد نمىكند، زيرا ايشان الگوى رفتارى همه جهانيان است
نه الگوى جسم و تن مردم. ثالثاً، بعضى از اين روايات كه نشاندهنده
نورانيت شديد ايشان است، به صورت مقطعى بوده و شايد يكبار بيشتر اتفاق
نيفتاده و آن هم براى شناساندن مقام معنوى فاطمهى زهرا عليهاالسلام به
جهانيان. در نتيجه هيچ ضرورتى براى حمل اين روايات به معانى مجازى نيست.
محراب فاطمهى زهرا عليهاالسلام هنگام عبادت غرق نور است.
عن إبنعمارة عن ابيه قال:
«سئلت أباعبداللَّه عليهالسلام عن فاطمة عليهاالسلام لم سميت «زهراء»؟
فقال: لأنها كانت إذا قامت في محرابها زهر نورها لأهل السماء كما يزهر نور
الكواكب لأهل الأرض،
از امام صادق عليهالسلام سؤال شد: چرا فاطمه عليهاالسلام را «زهراء»
ناميدهاند؟ فرمودند: زيرا هرگاه در محراب عبادت مىايستاد نورش براى اهل
آسمان مىدرخشيد، همچنانكه ستارگان براى ما زمينيها درخشش دارند.»
فاطمهى زهرا عليهاالسلام درخشنده چون ماه.
عن الرضا عليهالسلام قال في حديث طويل:
«كانت فاطمة عليهاالسلام إذا طلع هلال شهر رمضان يغلب نورها الهلال و يخفى فإذا غابت عنه ظهر،
امام رضا عليهالسلام فرمودند: هلال ماه كه ظاهر مىشد نور فاطمه
عليهاالسلام بر آن غلبه مىكرد و كسى نمىتوانست نور هلال ماه را ببيند، تا
اينكه حضرت فاطمه عليهاالسلام از آنجا مىرفتند، آنگاه هلال ماه ديده
مىشد.»
زهرا، يعنى درخشنده.
عن عائشة:
«كنا نخيط و نغزل و ننظم الإبرة بالليل فى ضوء وجه فاطمة عليهاالسلام... و لذلك سميت «الزهراء.»
عائشه مىگويد: شب هنگام، ما در نور صورت فاطمهى زهرا عليهاالسلام خياطى،
پشمريسى و بافندگى مىكرديم و چون صورتى بسيار درخشنده داشت «زهراء»
ناميده شد.»
فاطمهى زهرا عليهاالسلام براى اميرالمؤمنين مىدرخشد.
ابوهاشم العسكري سالت صاحب العسكر عليهالسلام:
«لم سميت فاطمة، «الزهراء» عليهاالسلام؟ فقال: كان وجهها يزهر
لأميرالمؤمنين عليهالسلام من أول النهار كالشمس الضاحية و عند الزوال
كالقمر المنير و عند غروب الشمس كالكوكب الدري،
ابوهاشم گويد: از امام حسن عسكرى عليهالسلام سؤال كردم: چرا فاطمه
عليهاالسلام، «زهراء» ناميده شد؟ فرمودند: صورت فاطمه عليهاالسلام براى
اميرالمؤمنين عليهالسلام در اول روز مانند خورشيد مىدرخشيد و هنگام ظهور
مانند ماه تابان بود. و هنگام غروب خورشيد مانند ستارهاى پر نور بود، چون
چنين بود او را زهراء گويند.»
تعجب اهل مدينه از محراب غرق نور فاطمهى زهرا عليهاالسلام.
عن ابان بن تغلب قال:
«قلت لأبيعبداللَّه عليهالسلام: يابن رسولاللَّه! لِمَ سمّيت «الزهراء»
عليهاالسلام، زهراء؟ فقال لانّها تزهر لاميرالمؤمنين عليهالسلام فى
النهار ثلاث مرات بالنور كان يزهر نور وجهها صلاة الغداة والناس فى فراشهم
فيدخل بياض ذلك النور إلى حجراتهم بالمدينة فتبيض حيطانهم فيعجبون من ذلك
فيأتون النبي صلى اللَّه عليه و آله فيسألونه عمّا رأوا فيرسلهم إلى منزل
فاطمة عليهاالسلام فيأتون منزلها فيرونها قاعدة فى محرابها تصلى والنور
يسطع من محرابها من وجهها، فيعلمون ان الذى رأوه كان من نور فاطمة، فاذا
انتصف النهار و ترتبت للصلاة، زهر نور وجهها عليهاالسلام بالصفرة فتدخل
الصفرة، فى حجرات الناس، فتصفر ثيابهم و إلوانهم، فيأتون النبي صلى اللَّه
عليه و آله و سلم فيسألونه عمّا رأوا، فيرسلهم إلى منزل فاطمة صلى اللَّه
عليه و آله فيرونها قائمة في محرابها و قد زهر نور وجهها-
صلواتاللَّهعليها- و على أبيها و بعلها و بنيها بالصفرة فيعلمون أنّ الذي
رأوا، كان من نور وجهها، فإذا كان آخر النهار و غربت الشمس احمرّ وجه
فاطمة، فاشرق وجهها بالحمرة فرحاً و شكراً للَّه عز و جل، فكان تدخل حمرة
وجهها حجرات القوم و تحمر حيطانهم فيعجبون من ذلك و يأتون النبى صلى اللَّه
عليه و آله و يسألونه عن ذلك، فيرسلهم الى منزل فاطمة عليهاالسلام،
فيرونها جالسة تسبح اللَّه و تمجده و نور وجهها يزهر بالحمرة فيعلمون ان
الذي رأوا كان من نور وجه فاطمة عليهاالسلام فلم يزل ذلك النور فى جهها حتى
ولد الحسين عليهالسلام فهو يتقلب فى وجوهنا إلى يوم القيامة فى الأئمة
منا أهل البيت إمام بعد إمام،
ابان بن تغلب مىگويد: از امام صادق عليهالسلام سؤال كردم: اى فرزند
پيامبر!چرا فاطمه عليهاالسلام را، «زهراء» گويند؟ فرمودند: فاطمه
عليهاالسلام براى اميرالمؤمنين عليهالسلام در طول روز سه بار مىدرخشيد.
نور او در هنگام نماز صبح، زمانى كه مردم در خواب بودند، حياط خانهى آنها
نورافشانى كرد. همه متعجب شدند، خدمت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيدند و
سؤال كردند اين چه بود كه ما ديديم؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنها را
به منزل فاطمهى زهرا عليهاالسلام فرستاد. وقتى كه به منزل فاطمهى زهرا
عليهاالسلام آمدند، ديدند آن حضرت روى سجادهى خود نشسته و در حال نماز است
و نور از صورت فاطمهى زهرا عليهاالسلام از ميان محراب مىدرخشد. همه
دريافتند آنچه ديدهاند نور فاطمه عليهاالسلام بوده است. هنگام ظهر، وقتى
براى نماز آماده شدند، نورى زرد رنگ از ايشان ساطع گشت كه تمام خانههاى
مدينه را فراگرفت. رنگ صورت و لباس همهى مردم زرد شد. پيش پيامبر آمدند و
از آنچه ديده بودند سؤال كردند. باز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنها را
به منزل فاطمه عليهاالسلام فرستاد. اين بار حضرت فاطمه عليهاالسلام را در
محراب ديدند در حالى كه از صورت ايشان براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و
على عليهالسلام نورى زرد رنگ مىدرخشيد. فهميدند آنچه ديدهاند از نور
فاطمه عليهاالسلام بوده است. و هنگامى كه خورشيد غروب نمود، صورت زهراء
عليهاالسلام قرمز گشت و نورى قرمز از ايشان مىدرخشيد اين نور داخل منازل
مردم مدينه گشت، خانههاى مردم قرمز شد و در تعجب فرورفتند. مردم دوباره
پيش پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمدند و از اين مطلب سؤال كردند، پيامبر
صلى اللَّه عليه و آله آنها را به منزل فاطمهى زهراء عليهاالسلام فرستاد،
آنها به منزل فاطمه عليهاالسلام آمدند و ايشان را در روى سجاده ديدند، در
حالى كه خداوند را تسبيح مىگفت و از سيماى ملكوتى ايشان نورى قرمز
مىدرخشيد، دريافتند آنچه ديده بودند از نور سيماى فاطمه عليهاالسلام بوده
است. اين نور در سيماى فاطمهى عليهاالسلام بود، تا زمانى كه امام حسين
عليهالسلام متولد گشت، از آن به بعد اين نور در سيماى هر يك از اهلبيت
بود و تا قيامت از چهرهى همه امامان درخشش خواهد داشت.»
دوران شيرخوارگى حضرت زهرا (س)
هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام را تميز و پاكيزه نمودند و قنداقهاش را در
دامن خديجه گذاشتند، آن مادر مهربان مسرور شد و پستانش را در دهان كوچك
نوزاد عزيزش نهاد و از شيرهى جان سيرش كرد تا به خوبى رشد و نمو نمايد.
خديجه از آن زنان خودخواه و نادانى نبود كه بدون هيچ عذر و بهانهاى،
نوزاد را از شير مادر كه خدا برايش مهيا ساخته محروم سازد. خديجه خود
مىدانست يا از پيغمبر شنيده بود كه براى تغذيه و بهداشت اطفال هيچ غذائى
بهتر از شير مادر نيست (2)
زيرا شير مادر با وضع دستگاه گوارش نوزاد و مزاج مخصوص او كاملاً هماهنگى و
تناسب دارد، كودك مدت نه ماه در رحم مادر، شريك غذا و هوا و خون او بوده و
مستقيما از مادرش ارتزاق مىكرده است. و از اين جهت، تركيبات مخصوص شير
مادر، با ساختمان ويژه طفل كاملاً تناسب دارد. علاوه بر اين، در شير مادر
تقلب راه ندارد و ميكربهاى بيمارىزا در آن نيست.
خديجه چون مىدانست كه آغوش پر مهر و محبت مادر و شير خوردن كودك از
پستانش، چه نقش بزرگى را در زندگى آيندهى نوزاد انجام مىدهد و براى سعادت
او چه تأثيرات قابل توجهى دارد، ترجيح داد كه فاطمه عزيز را در آغوش گرم
خويش پرورش دهد و به وسيلهى شير پاك خودش كه از منبع شرافت و نجابت و دانش
و فضيلت و بردبارى و فداكارى و شجاعت سرچشمه مىگرفت غذا دهد.
راستى مگر غير از شير پستان خديجه، شير ديگرى مىتوانست چنين عنصر پاك و
كانون معرفت و شجاعتى را رشد و نمو دهد و ميوهى پربركت باغ نبوت را به ثمر
رساند؟.
دوران شيرخوارگى و ايام كودكى زهرا عليهاالسلام در محيط بسيار خطرناك و
اوضاع بحرانى و انقلابى صدر اسلام گذشت كه بدون شك در روح حساس آن كودك
تأثيرات شايانى داشته است. زيرا نزد دانشمندان اين مطلب به اثبات رسيده كه
محيط نشو و نماى كودك و افكار و احساسات پدر و مادر در روحيات و اثبات
شخصيت او كاملاً مؤثر مىباشند. (از اين جهت، ناچاريم اوضاع و حوادث صدر
اسلام را به طور خلاصه يادآور شويم تا خوانندگان بتوانند وضع فوقالعاده و
بحرانى دوران نشو و نماى دختر گرامى پيغمبر را پيش خودشان مجسم سازند.
رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث
شد. در آغاز دعوت، با مشكلات بزرگ و حوادث سخت و خطرناكى مواجه بود. يك
تنه مىخواست با جهان كفر و بتپرستى مبارزه كند. تا چند سال مخفيانه تبليغ
مىكرد و از ترس دشمنان جرأت نداشت دعوتش را علنى كند. بعداً از جانب خدا
دستور رسيد كه مردم را آشكارا به دين اسلام دعوت كن و از مشركين باك مدار.
پيغمبر اكرم به دستور خدا دعوتش را علنى كرد. آشكارا و در مجامع عمومى
مردم را به سوى آيين مقدس اسلام دعوت مىنمود و روز بروز بر تعداد مسلمانان
افزوده مىشد.
وقتى دعوت پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) علنى شد اذيت و آزار
دشمنان نيز شدت يافت. رسول خدا را اذيت مىكردند. مسلمانان را تحت شكنجه و
عذاب قرار مىدادند. بعضى را مقابل آفتاب سوزان حجاز روى ريگهاى داغ
مىخوابانيدند و سنگهاى سنگين روى سينهشان قرار مىدادند و بعضى را
مىكشتند.
مسلمانان به قدرى سختى و عذاب كشيدند كه بستوه آمده جانشان به لب رسيد. به
طوريكه ناچار شدند از خانه و زندگى دست بردارند و به كشور ديگرى هجرت
نمايند. گروهى از مسلمانان از رسول خدا اجازه گرفتند و رهسپار حبشه شدند.
وقتى كفار بوسيلهى اذيت و آزار نتوانستند از پيشرفت و توسعه اسلام مانع
گردند و ديدند مسلمانان اذيت و آزار را تحمل مىكنند ولى دست از عقيدهشان
برنمىدارند، انجمنى برپا ساخته همگى تصميم گرفتند كه محمد (صلّى اللَّه
عليه و آله و سلّم) را به قتل رسانند.
ابوطالب از تصميم خطرناك آنان آگاه شد و براى حفظ جان رسول خدا آن حضرت را
با گروهى از بنىهاشم به درهاى كه «شعب ابوطالب» ناميده مىشد منتقل
ساخت.
ابوطالب و ساير بنىهاشم در حفظ و حراست رسول خدا كوشش مىنمودند. حمزه
عموى پيغمبر شبها با شمشير برهنه اطرافش پاس مىداد. دشمنان وقتى از كشتن
رسول خدا نااميد شدند زندانيان شعب ابوطالب را در فشار اقتصادى قرار دادند و
خريد و فروش با آنان را ممنوع ساختند.
مسلمان در حدود سه سال در آن زندان سوزان با فشار و ناراحتى و گرسنگى بسر
بردند و با مختصر غذائى كه بطور قاچاق برايشان فرستاده مىشد زندگى نمودند.
بسا اقوات فرياد اطفالشان از گرسنگى بلند بود. فاطمه زهرا (عليهاالسلام)
در چنين روزگار بحرانى و در چنين محيط خطرناك و وحشتآورى به دنيا آمد و
رشد و نمود كرد. خديجهى كبرى در چنين اوضاع و شرائطى نوزاد عزيرش را شير
مىداد. مدتى از ايام شيرخوارگى و زهرا در شعب ابوطالب سپرى شد. در همانجا
از شير خوردن بازگرفته شد. در همان ريگستان سوزان راه رفتن آموخت. در همان
محيط قحطى غذاخور شد. هنگامى كه سخن گفتن ياد مىگرفت فرياد و نالهى اطفال
گرسنه «شعب» را مىشنيد. در وسط شب كه از خواب بيدار مىشد خويشانش را
مىديد كه با شمشيرهاى برهنه اطراف پدرش پاس مىدادند.
در حدود سه سال طول كشيد كه فاطمه عليهاالسلام بغير از زندان سوزان شعب چيزى نديد و از دنياى خارج خبرى نداشت.
فاطمه در سن پنج سالگى بود كه پيغمبر و بنىهاشم از تنگناى شعب نجات يافته
به خانه و زندگى خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگى جديد و نعمت آزادى و
توسعهى در خوراك و پوشاك و منزل براى زهرا تازگى داشت و شادمان و مسرور
بود.
رشد و بالندگى حضرت زهرا (س)
دوران كودكى فاطمه زهرا (ع) همزمان با يكى از پرشكوهترين دورههاى تاريخ
اديان، تاريخ انبياء و كل تاريخ بشريت است. چرا كه وقتى آن نور چشم پيامبر و
سرور بانوان عالم چشم به جهان گشود، زمانى بود كه دوران رسالت پدر
بزرگوارش تازه آغاز گشته بود و مىرفت تا جهان را فروپوشاند و زمان و مكان
را درنوردد و تا صبح قيامت پرتوافشانى كند و درست به همين دليل همزمان بودن
دوران كودكى فاطمه (ع) با چنان برههى عظيمى از تاريخ است كه مىبينيم
سنين كودكى آن ميوهى دل پيامبر، با دردها و رنجها و مرارتهاى بسيار نيز
توأم است. زيرا وى در خانوادهاى به دنيا آمده بود كه آقاى خانه از سوى
خداوند متعال به آقايى و سرورى تمام جهان بشريت برگزيده و مبعوث شده بود و
همين امر موجب گشته بود كه آقاى آن خانه و سرور عالميان مورد حقد و حسد و
خشم و كينهى گروهى از نابكارترين و سياهدلترين مشركين و كفار زمان قرار
گيرد. آرى وقتى رسول خدا مورد خشم و كينهى دشمنان قرار داشت، وقتى كه
دشمنان، تمامى پيروان و ياران و دوستان او را نيز از آزار و ايذاء در امان
نمىگذاشتند، پيداست كه خانوادهى آن بزرگوار نيز از آن همه رنج و عذاب
مصونيت نداشت و در اين ميان شايد بتوان گفت كه طفل خردسال پيامبر، به دليل
همان طفوليت و حساسيت روحى، سنگينى، بار عذاب و ايذاء مشركين و كفار را بيش
از ديگران بر شانههاى لطيف و شكنندهى خود احساس مىكرد.
با اين همه، آشكار است كه فاطمه (ع) از همان آغاز طفوليت همزمان با رشد و
شكوفايى آئين عالمگير اسلام، ناظر آن همه تلاشها و كوششهاى پرثمر پدر
گرامى و فداكارش و شاهد همراهىها و ايثارگريهاى مادر رنجديده و وفادارش
بوده است. آن طفل خردسال، با چشم خود مىديد و با احساس لطيف كودكانهاش
درمىيافت كه پدر و مادر بزرگوارش چگونه با آن همه مشكلات عظيم روبرو
مىگردند و با چه اتكاء و اتكال بىمانندى به عنايات الهى در برابر مصايب
ايستادگى مىكنند، و با چه روحيهى پرتوان و قلب سرشار از اميد و شوق و
نشاطى حل معضلات و گرفتاريهاى مسلمانان زجر ديده، با جديت و تلاش گام
برمىدارند در هر گام به شاهد موفقيت نزديكتر مىشوند.
در آن دوران، هم پيامبر گرامى و خانوادهى ارجمندش و هم تمامى مسلمين و
يارانش، از هر طرف مورد تهاجم دشمنان مشرك قرار داشتند. مشركين به انواع
گوناگون، مسلمانان را آزار مىدادند، شكنجه مىكردند، زير ضربههاى تازيانه
مىگرفتند زخم مىزدند، از خانه و كاشانه خود مىراندند، در محاصرهى
اقتصادى قرار مىدادند و در مجموع جان و مال مسلمانان از سوى دشمنان در
امان نبود. و فاطمه (ع) نيز در اوج آن تلخىها و مشكلات، با وجود خردسالى،
تمام آن حوادث رنجآميز و مرارتهاى طاقتسوز را مىديد و لمس مىكرد. آواى
دردناك و نالههاى سينهسوز مسلمين مستضعف را كه روى صخرههاى سوزان
عربستان به اين سوى و آن سوى كشيده مىشدند، با گوش جان مىشنيد. ولى دريغا
كه نمىتوانست پدر بزرگوار خود و ياران اسلام را يارى دهد و از آنهمه رنج و
تلخى رهايى بخشد. از اين رو، رام و خاموش، تماشاگر تمام آن صحنههاى
دردناك بود و از درد و بىتابى به خود مىپيچيد. او آن همه ناراحتىها و
شدت فشارها را بر دوش جان پدر احساس مىكرد، و روح حساس و ظريفش متأثر و
متألم مىشد، حال آن كه مجال و توان فرياد كشيدن هم نداشت. همهى دردها را
به درون سينه مىريخت و بغضهاى گلوگيرش را فرومىخورد و دم برنمىآورد. فقط
گاهى شبها كه از صداى ناله و ضجه كودكان گرسنه و آواى دردآلود بيچارگان و
مستضعفان بيدار مىماند، چشم به ستارههاى آسمان شفاف عربستان مىدوخت و در
عالم كودكى اشك مىريخت.
او در آن سنين طفوليت و شكنندگى، رنج همهى مسلمين و محرومين را مىديد، و
بالاتر از همه رنج پدر بزرگوارش را كه به تنهايى بيش از همه در رنج بود و
غير از دردهاى خود، بار غم ديگران را نيز بر دل مىگرفت و بر دوش مىكشيد.
پدر عاليقدرش را مىديد كه چگونه يكى از نابكاران حيوان صفت قريش، مشتهاى
خود را پر از خاك و خاكروبه و زباله و آلودگى كرده و بر سر و صورت نورانى
او مىپاشيد و چهرهى زيبا و قامت رعنايش را آلوده مىساخت و آنگاه آن دختر
خردسال و نازكدل و مهربان، پدر را در آغوش مىكشيد و در حالى كه اشك در
چشم و بغض در گلو داشت، با دستهاى كوچك و ظريفش آن آلودگىها را شستشو
مىداد و سر و صورت پدر را پاك مىكرد. آرى اين صحنهها را مىديد و از شدت
تأثر اشك در چشمانش حلقه مىزد و به ياد مادر تازه درگذشتهاش مىافتاد و
دلش آتش مىگرفت، اما با اينهمه سعى داشت پدر، اين حالت را نبيند و رنج و
دردش افزونتر نشود.
ولى پدر، كه همه چيز برايش روشن و آشكار بود، رنج دختر كوچك را مىديد و
با آن لحن آسمانى و صداى زيبا و پر طنين كه فرشتگان آسمان براى شنيدنش صف
مىبستند، دختر خردسال و مهربان را دلدارى مىداد و مىگفت: دخترم! گريه
نكن و غمگين مباش خداوند يار و ياور تو است و سرانجام فتح و پيروزى عطا
خواهد كرد.
بلى، دوران كودكى فاطمه(ع) بدين گونه مىگذشت. آن صدمهها و لطمههاى
روحى، دختر خردسال را به تحمل رنج و درد عادت مىداد و توان و مقاومتش را
مىافزود و چون فولاد آبديدهاش مىكرد. و از سوى او مىپرورانيد، باعث
مىشد كه نيروى صبر و استقامت و پايدارىاش هر چه بيشتر تحكيم يابد. و از
آن جا كه دوران كودكى او همزمان با بحران مشكلات تبليغى پدر بزرگوارش
رسولالله (ص) بود، اما در جريان اين بزرگتر شدن، چه رنجهاى عظيمى را
مىديد و تحمل مىكرد، فقط خدا مىداند و بس...
در آن زمان پيامبر اسلام، از طرف قريش، هر روز با مشكلات جديدى روبرو
مىشد. هر روز با مسايل حاد اقتصادى و فكرى تهديد مىگشت و مشركين بر سر
راه او، و در ارتباط با دعوت عظيم تاريخساز و جهان شمول وى، موانع و
مخاطرات تازهاى ايجاد مىكردند. فاطمه (ع) هنوز كودكى بيش نبود كه گاهى
مىديد دشمنان قسم خوردهى اسلام در تعقيب جدى پدرش هستند و قصد جان عزيزش
را دارند. گاهى مىديد كه در ابراز كينه و دشمنى، دنائت و پستى را به جايى
مىرساندند كه وقتى پيامبر مشغول تلاوت قرآن و سجده بر درگاه الهى بود،
شكمباره و أمعا و احشاى گوسفندى را بر اندام و لباس تميز او مىافكندند، و
آنگاه او اشك مىريخت و با دستان كوچكش آنها را از لباس پدر پاك مىكرد.
سپس در حالى كه قلب پر عطوفتش مالامال از درد و اندوه بود، خود را خسته و
كوفته به خانه مىرسانيد و در گوشهاى خلوت، اشك بر دامن مىافشانيد تا كسى
او را گريان نبيند. روز ديگرى مشاهده مىكرد كه خانوادهاش و ياران پدرش،
از خانه و كاشانهى خود رانده مىشوند و با اتكاى به خداوند و به خاطر هدف
متعالى خود همه رنجها را به جان مىخرند و دم نمىزنند. آرى او مىديد كه
مسلمين رنجديده، سه سال و اندى در آن درهى محدود و در آن تنگناى اقتصادى و
اجتماعى اقامت مىكنند بىآنكه كمترين سستى و فتورى در اصول اعتقاد و
ايمان پايدارشان ايجاد شود...
و سختتر و تلختر از همه آن كه هنوز بيش از چندين بهار از عمر مباركش
سپرى نشده بود كه ضربهى بزرگ روحى بر او وارد آمد و مادر مهربان و تنها
مونس شبهاى تاريك و دردآلودش را از دست داد... در اينجا بود كه غمى سياه و
اندوهى جانكاه سايهى هولناك خود را بر وجود مبارك فاطمه (ع) افكند و او
را با سختىها و مرارتها و ناراحتىهاى روحى، همدم و همراه ساخت...
انس و الفت با پدر
پيغمبر (ص) همواره شدت علاقه و دوستى خويش را نسبت به فاطمه بين مسلمانان
ظاهر مىكرد روزى عايشه از آن حضرت پرسيد: چه كسى را بيش از همه دوست دارى؟
فرمود: از زنان، فاطمه و از مردان على را.
و نيز در عظمت مقام فاطمه عليهاالسلام همين بس كه چون فاطمه (س) بر پيامبر
(ص) وارد مىشد آن حضرت به احترامش برمىخاست و رويش را مىبوسيد و به او
خوشآمد مىگفت و سپس دستش را مىگرفت و بر جاى خودش مىنشاند.
و همواره عادت آن حضرت بر اين بود كه به هنگام سفر با آخرين نفرى كه
خداحافظى مىكرد. فاطمه بود و به وقت بازگشت پيش از همه به ديدار او
مىشتافت.
برخورد فاطمه (س) با پدر برخوردى مؤدبانه و بسيار متواضعانه بود بگونهاى
كه فاطمه بيش از همه در تكريم و تعظيم مقام رسالت سعى نموده و پيشه كمال
ادب و وقار در رفتار او مشهود بود. گرچه رابطه اين دختر و پدر بسيار عاطفى و
سراسر محبت و صميميت بود، اما اين مانع احترام نسبت به پيامبر (ص) نمىشد.
فاطمه (س) فرمود:
وقتى آيهى 63 سورهى نور نازل شد ،ديگر شرم كردم به پيامبر بابا بگويم و
او را پيامبر خدا صدا كردم. حضرت از من روى برگرداند. چند بار به همين
ترتيب صدا كردم. و او جواب نداد. سپس فرمود: فاطمه جان اين آيه دربارهى تو
و خاندانت نازل نشده است. در رابطه با جفاكاران خودخواه فرود آمده است.
«أنت منّى و انا منك. قولى يا ابه، فانّها أحيى للقلب و أرضى للرّب» «تو از
منى و من از تو هستم. تو بگو بابا زيرا اين سخن، دل را زنده و خدا را
خشنود مىسازد»
در اكرام نسبت به پيامبر (ص) همين بس كه او مشغول نماز (مستحبى) بود، چون
صداى پيامبر (ص) را شنيد نماز را رها كرد و بسوى آن حضرت آمد و به او سلام
كرد. پيامبر (ص) پس از جواب دست بر سر او كشيد و فرمود: دخترم حالت چطور
است؟ خدا تو را مورد رحمت و غفران قرار دهد.
انس و الفت با مادر
فاطمه عليهاالسلام پنج سال و دو ماه از عمر مبارك خود را در كنار مادر
سپرى كرد. پنج سال كه مملو بود از دنياى عاطفه و محبت بين اين مادر و فرزند
عليهاالسلام.
انس فاطمه عليهاالسلام و خديجه عليهاالسلام از زمانى آغاز شد كه خديجه
عليهاالسلام نور فاطمه عليهاالسلام را در رحم خويش احساس كرد. آن زمان كه
از شدت تنهائى (بدليل دورى كردن زنان قريش و بنىهاشم از او دلهره براى
وجود مبارك رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم مىرفت تا در درون خديجه
عليهاالسلام صبر، گريبان چاك كند؛ صداى نازنين و آرامشبخش فاطمه
عليهاالسلام مادر را آرام مىكرد. ارتباط و محبتى كه بين هيچ مادر و دخترى
برقرار نبوده و نخواهد بود.
پهنهى اين ارتباط عاطفى فقط به دوران باردارى خديجه عليهاالسلام محدود
نشد؛ بلكه تا آخرين لحظات حيات ايشان ادامه داشت. خديجه عليهاالسلام آنچه
را كه يك مادر در طول زندگى مىبايست به دختر خويش بياموزد، در اين پنج سال
به فاطمه عليهاالسلام آموزش داد. و شايد گاهى نيز اين خديجه عليهاالسلام
بود كه از درياى بىكران فاطمه عليهاالسلام بهره مىبرد.
براى فهم بهتر آنچه كه ما آنرا كودكى در زمان حيات مادر مىناميم؛ نظر به
رويدادهاى تاريخى و شرايط حاكم بر آن مقطع زمانى لازم و ضرورى است؛ از پنج
سال همراهى فاطمه عليهاالسلام با مادر، دو سال اول همراه با تنش و اضطراب
مدام در شعب ابىطالب گذشت. و چهار سال بعد همراه بود با، آزردهخاطريهاى
خديجه عليهاالسلام بخاطر عملكرد كفار و فشارهاى روانى حاكم بر خانهى رسول
خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه همه و همه در روح لطيف و پراحساس دختر
كوچك خانهى وحى و ارتباط او با مادر اثرگذار بود. در عين حال كهولت سن
خديجه عليهاالسلام نيز بر ارتباط بين اين مادر و دختر بىتأثير نبوده است.
اما همين دوران كوتاه آنچنان عشقى از وجود مبارك مادر در دل فاطمه
عليهاالسلام ايجاد كرده بود كه، سالها بعد از آن هرگاه نام خديجه
عليهاالسلام در حضور فاطمه عليهاالسلام مىآمد، اشك از چشمان نازنين فاطمه
عليهاالسلام جارى مىشد. بىتابيهاى فاطمه عليهاالسلام بعد از فوت خديجه
عليهاالسلام نيز خود بيانگر اين وابستگى عاطفى فاطمه عليهاالسلام به مادر
مىباشد.
رحلت عمو و مادر بزرگوارشان در سال عامالحزن
قضاى الهى چنان بود كه مرگ اين زن فداكار- خديجه نخسيتن بانوى مسلمان- با
مرگ ابوطالب در يكسال اتفاق افتاد آنهم در فاصلهاى كوتاه فاطمه (ع) چنانكه
از قرآن كريم درس گرفته است بايد اين آزمايش را هم ببيند مرگ خويشاوندان
براى او آزمايش ديگرى است. بايد برابر اين دشوارى بردبارى نشان دهد و منتظر
بشارت پروردگار باشد
آن آزمايشها آزمايش جسمانى بود و اين امتحان، آزمايش قدرت نفسانى است.
مادرش تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابوطالب او را برابر دشمنان بيرونى
حمايت مىكرد. با بودن ابوطالب مشركان مكه نمىتوانستند قصد جان پدرش را
بكنند. زيرا خويشاوندان او- تيرهى بنىهاشم- تيرهاى بزرگ بودند اگر مكنت و
مال آنان در حد بنىزهره، بنىمخزوم و يا بنىحرب نبود، هيچ قبيلهاى در
شرافت و بزرگوارى با آنان برابرى نمىكرد. مهتران مكه و ثروتمندان شهر
مىدانستند اگر به قصد جان محمد (ص) برخيزند، بنىهاشم خاموش نمىنشينند، و
بسا كه تيرههاى ديگر نيز به حمايت آنان برخيزند. ناچار درون پر تلاطم خود
را با آزار آرام مىكردند. دشنام، ريشخند، سنگپرانى، دهنكجى، تهمت:
حربههائى كه ناتوانان از آن استفاده مىكنند. تقدير چنين بود كه فاطمه (ع)
شاهد همهى اين منظرهها باشد، و پس از تحمل اين رنجها آن دو صحنهى
دلخراش را نيز ببيند.
اكنون فاطمه ديگر دختر خانواده نيست. او جانشين عبداللَّه، عبدالمطلب،
ابوطالب و خديجه است. (اُمّأبيها) چه كنيهى مناسبى! مام پدر. او بايد
وظيفهى مادرش را عهدهدار شود. بايد براى پدرش هم دختر و هم مادر باشد.
وقایع درگذشت مادر
وصيت حضرت خديجه (س) به حضرت زهرا (س) در آخرين لحظات عمر
حضرت زهرا عليهاالسلام بهمراه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در كنار خديجه
عليهاالسلام بود و او وصيت مىكرد كه ناگهان اشك در ديدگانش حلقه زد و بغض
گلويش را گرفت، و گويا مىخواست سخنى بگويد و نمىتوانست. فاطمه
عليهاالسلام را نزديكتر خواند بطورى كه فقط اين دختر پنج ساله سخنش را
بشنود.
فاطمه عليهاالسلام سرش را به صورت مادر نزديك كرد، و خديجه عليهاالسلام
آرام به گوش دخترش گفت: زهرا جان خجالت كشيدم به پدرت بگويم. بعداً تو به
پدر بگو: من كفن ندارم و به قدر خريدن كفن هم دينارى ندارم. به همسر عزيزم
بگو مرا در عباى خود كفن كند!!
مادرم براى اينكه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ناراحت نشود ناله نزد، ولى
اشك جانسوز زهرا عليهاالسلام بيش از كلام مادرش جان پدر را آتش زد.
سلام پیامبرخدا، پدر جلو آمد و در مقابل مادر نشست و فرمود: اى خديجه،
جبرئيل از سوى خدا وحى آورده كه سلام مرا به خديجه برسان و بگو: كفن خديجه
از طرف ما (از كفنهاى بهشتى) است.
سوز هجران مادر
خديجه عليهاالسلام از دنيا رفت و اين در حالى بود كه فاطمه عليهاالسلام پنج سال و دو ماه و بيست روز بيشتر نداشت.
در اين زمان تحمل درد يتيمى براى فاطمه عليهاالسلام بسيار سخت بود.
چون حضرت خديجه عليهاالسلام از دنيا رفت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله
و سلم به همراهى اصحاب او را با احترام بسيار تشييع كردند و براى خاكسپارى
به قبرستان حجون آوردند. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به احترم
خديجه عليهاالسلام و به منظور شكستن رسمى از رسوم جاهليت خود به درون قبر
رفت و خديجه عليهاالسلام را كه يادگار سالها رنج و مجاهدت بود به خاك سپرد.
امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: فاطمه عليهاالسلام از نبود مادر دلتنگى
مىنمود. و از همگان سراغ مادر مىگرفت. نااميد به سراغ پدر رفت، دامان
پدر را گرفته و به دور پدر مىگشت، كه «يا ابتاه أين اُمى»؟ اى پدر جان
مادرم كجاست؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم خواست تا پاسخ دختر كوچك
خود را بدهد، اما چگونه به فاطمهاش خبر دهد كه از اين به بعد مادر را
نخواهد ديد؟! و از آغوش گرم و پرعطوفت مادرى چون خديجه عليهاالسلام محروم
خواهد بود؟ در همين لحظات فرشتهى وحى كه در همه لحظات سخت ياريگر خاندان
رسالت بود؛ نازل شد و از طرف پروردگار جل و علا براى فاطمه عليهاالسلام
پيام آورد كه: «ان ربك يأمرك ان تقرأ على فاطمة السلام» اى رسول خدا صلى
اللَّه عليه و آله و سلم پروردگار فرمان مىدهد كه بر فاطمه عليهاالسلام
سلام برسانى و به او بگوئى كه:
«ان أمُّك فى بيت من قصب كعابه من ذهب و عمده من ياقوت احمر بين آسيه امرأة فرعون و مريم بنت عمران...»
مادرت در كاخى از مرواريد كه اطاقهايش از طلا و ستونهايش از ياقوت سرخ است
جاى دارد. او در كنار آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران دو زن از زنان
برگزيدهى عالم ميهمان نِعَم پروردگار است.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم پيغام پروردگار را به فاطمه
عليهاالسلام ابلاغ كرد، فاطمه عليهاالسلام كه درياى معرفت و دانش و بينش
بود. با شنيدن پيغام پروردگار آرام گرفت. و فرمود:
«ان اللَّه هو السلام و منه السلام و اليه السلام.»
پروردگار من خود سر منشاء و آغاز سلام است، سلام مخصوص اوست و به او
بازمىگردد. سپس سر را به دامان پدر گذارد و رضايت خود را بر رضاى پروردگار
اعلام كرد.
حضرت زهرا سلاماللَّهعليها بعد از فوت مادر
فاطمه عليهاالسلام بعد از فوت مادر سه سال در خانهى پدر زندگى كرد. در
اين زمان خواهران فاطمه عليهاالسلام و فاطمهى بنت اسد (رضىاللَّهعنها) و
بعضى از زنان بنىهاشم در خدمتش ملازم بودند.
اما بيشتر از ديگران اين فاطمه بنت اسد (رضىاللَّهعنها) بود كه، همراهى
فاطمه عليهاالسلام و تا حدودى كفالت آن حضرت را بر عهده داشت. رسول خدا صلى
اللَّه عليه و آله و سلم به خواهران فاطمه عليهاالسلام و زنان بنىهاشم
سفارش فرموده بود تا در همراهى با فاطمه عليهاالسلام كوتاهى نكرده،
آرامشبخش او باشند. و تا حد امكان او را در غم از دست دادن مادر بزرگوارش
تسليتگو بوده و نگذارند عدم وجود مادر را احساس كند.
اما فاطمه عليهاالسلام با كسى جز رسول خدا انس نمىگرفت و بيشتر اوقات خود را به عبادت مشغول بود.
مشكلات حضرت زهرا (س) در خانه پدرى بعد از فوت مادر
از مشكلات و گرفتاريهايى كه چهرهى زيبا و روشن زندگى را بر دخت سرفراز
پيامبر تيره مىساخت، اين بود كه آن گرانمايهى عصرها و نسلها به برخى از
زن پدرهايى گرفتار آمده بود كه دچار ضعف شخصيت و عقدهى حقارت بودند. به
همين جهت نسبت به موهبتها و برترىها و شكوه و عظمت فاطمه عليهاالسلام حسد
مىورزيدند، بويژه كه با چشم خود نظاره مىكردند كه چگونه پيشواى بزرگ
توحيد و عدالت، دخت بىهمتاى خويش را زير باران عواطف و احساسات و الطاف
بىهمانند خود مىگيرد و بىنظيرترين مهرها و محبتها را نثار او مىكند.
درست اينجا بود كه شعلههاى حسد آنان زبانه مىكشيد و آن بحران درونى و
روانى خويش را بگونهاى بروز و ظهور مىدادند.
علامهى «مجلسى» از امام صادق عليهالسلام در اين مورد آورده است كه: روزى
پيامبر وارد خانه شد و ديد كه «عايشه» پرخاشگرانه به دخت گرانمايهاش
فرياد مىكشد كه، «اى دختر خديجه! به خدا قسم تو مىپندارى كه مادرت بر ما
برترى داشته است!» او چه برترى بر ما داشته است؟ او هم همانند ما زن بود و
همسر پيامبر!!
پيامبر گرامى سخن «عايشه» را شنيد. هنگامى كه چشم فاطمه عليهاالسلام به
چهرهى نورافشان پدر افتاد، باران اشك از ديدگان فروباريد اما لب نگشود.
پيامبر پيشتر رفت و فرمود: دختر گرانمايهى محمد! چرا گريه مىكنى؟
او در پاسخ پدر گفت: «عايشه» از مادرم سخن به ميان آورد و او را تحقير كرد...
پيامبر گرامى خشمگين شد و فرمود: هان اى «حميرا» بس كن، بس، و از روش خويش
دست بردار كه خداوند در بانوى پرمهر و محبتى كه فرزند آورد، خير و بركت
قرار داده است و خديجه كه درود و مهر خدا بر او باد، براى من چنين بانويى
بود.
خدا از او به من فرزندانى چون «طاهره»، «قاسم»، «رقيه»، «امكلثوم» و
«زينب» را ارزانى داشت و تو كسى هستى كه خدا تو را نازا خواسته و فرزندى
براى من نزادهاى.
آرى متأسفانه «عايشه» موضعگيريهاى ناپسند و نادرستى در برابر بانوى بانوان
«فاطمه» عليهاالسلام از خود به نمايش نهاد و اين رويارويىها نشانگر حسادت
و كينهتوزى ژرف و ريشهدار اوست. به گونهاى كه از ديگران همسران پيامبر
هرگز نه چنين رويارويىها و موضعگيريهايى در برابر دخت سرفراز پيامبر، ديده
شد و نه چنين سخنانى شنيده شد.
از آن جمله:
1- به هنگامهى مطالعهى ماجراى غمبار «فدك» خواهى خواند كه: همين بانو در
برابر پدرش «ابىبكر» به ناروا گواهى داد كه پيامبران از خود چيزى به ارث
نمىگذارند تا بدينوسيله دخت گرانمايهى پيامبر را از ارث پدرش محروم سازد.
2- و نيز از لغزشهاى نابخشودنى او اين است كه هنگامى كه خبر جانسوز شهادت فاطمه به او رسيد، تبسم كرد.
3- و در بخشهاى آينده كتاب خواهد آمد كه دخت ارجمند پيامبر به «اسماء»
سفارش كرد كه به «عايشه» اجازه ندهد تا در واپسين ساعات زندگىاش در اين
سرا در كنار بستر حضور يابد و نيز اجازه ندهد تا در كنار پيكر مطهرش حاضر
گردد. و اين نشانگر ناخشنودى و خشم آن حضرت از رفتار و كردار ناهنجار
نامبرده است.
و مىدانيم كه پيامبر فرمود: «ان اللَّه يغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها.»
«خداوند با خشم فاطمه خشمگين مىگردد و با خشنودى او خشنود.»
يادآورى مىگردد كه در روايتى كه گذشت تصريح شده است كه همهى دختران
بانوى بزرگ حجاز «خديجه»، از پيامبر گرامى بودند و نه از شوهر ديگر، و تنها
اين روايت نيست كه اين نكته را بيان مىكند بلكه دلائل بسيار ديگرى نيز
هست كه همهى آنان دختران حقيقى پيامبر گرامى بودند.
خواستگاران حضرت زهرا سلاماللَّهعليها
حضرت فاطمه عليهاالسلام چون به سن ازدواج رسيد، اكثر بزرگان و شخصيتهاى
برجسته عرب مسلمان، به مقام خواستگارى برآمدند، ولى رسول خدا با عكسالعمل
منفى همه را مأيوس كرد و در برابر اصرار آنان خشمگين شد....
حتى در تاريخ و حديث آمده است: از جمله خواستگاران، دو مرد ثروتمند و
توانگر عبدالرحمن عوف و عثمان بن عفان بودند. آنان ثروت خود را به رخ
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كشيده. مثل ساير دنياپرستان دم از مهريه زياد
و رفاه زندگى سر دادند و مىگفتند: ما حاضريم در برابر ازدواج با فاطمه
عليهاالسلام يك صد شتر گرانقيمت و ده هزار دينار طلا مهريه دهيم.
«فغضب النبى صلى اللَّه عليه و آله من مقالتهما... و قال لعبد الرحمن: انك تهول على بمالك؟!
رسول خدا از سخن آنان به خشم آمده و به عبدالرحمن فرمودند: آيا مىخواهى از طريق مال دنيا مرا فريب دهى؟!
در احاديث ديگرى از طريق شيعه و سنى آمده است كه خليفهى اول و دوم نيز به
ترتيب به خواستگارى فاطمه عليهاالسلام آمدند و خيلى سماجت كردند، ولى
جوابى گرفتند كه ديگران مأيوسانه گرفته بودند.
اينك توجه خوانندگان عزيز را به چند حديث در اين زمينه جلب مىكنم:
1- ان ابابكر و عمر خطبا فاطمة عليهاالسلام، فرد هما رسولاللَّه (ص) و قال: لم اومر بذلك، فخطبها على عليهالسلام فزوجه اياها.
حكم بن ظهير از سدى نقل مىكند كه: ابوبكر و عمر هر دو به خواستگارى حضرت
فاطمه عليهاالسلام آمده، ولى رسول خدا هر دو را رد كرد و فرمود: من به اين
كار مأمور نيستم. سپس على عليهالسلام از او خواستگارى نمود، حضرت فاطمه
عليهاالسلام را به تزويج او درآورد.
2- عن على عليهالسلام: خطب ابوبكر و عمر فاطمة الى رسولاللَّه (ص) فابى رسولاللَّه عليهما، فقال عمر: انت لها يا على!....
على عليهالسلام نقل مىكند: ابوبكر و عمر به سراغ فاطمه آمدند، ولى
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خواستگارى آنان را نپذيرفت، آنگاه عمر
گفت: يا على تو به سراغ او برو....
3- عن عبداللَّه بن بريدة، عن ابيه،: ان ابابكر و عمر خطبا فاطمة الى
النبى (ص) فقال: انها صغيرة، فخطبها على عليهالسلام فزوجها منه.
عبدالله بريد از پدرش نقل مىكند: ابوبكر و عمر از فاطمه عليهاالسلام دختر
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خواستگارى كردند، ولى پيامبر صلى اللَّه
عليه و آله فرمود: او صغير است و چون على عليهالسلام خواستگارى كرد به او
تزويج فرمود.
4- عن انس بن مالك: جاء ابوبكر الى النبى فقعد بين يديه فقال:... تزوجنى
فاطمه! فسكت عنه، او قال: اعرض عنه، فرجع ابوبكر الى عمر فقال: هلكت و
اهلكت. قال: و ماذاك؟ قال: خطبت فاطمه الى النبى فاعرض عنى قال: مكانك حتى
آتى النبى فاطلب مثل الذى طلبت، فاتى عمر النبى فقعد بين يديه فقال: يا
رسولاللَّه،! تزوجنى فاطمه! فاعرض عنه....
انس بن مالك، كه يكى از دشمنان اميرالمؤمنين عليهالسلام و از طرفداران
سرسخت خلفاى ثلاثه به شمار مىآيد، مىگويد: ابوبكر به حضور پيامبر خدا صلى
اللَّه عليه و آله رسيده و از خدمات و سوابق خويش بسيار تعريف كرد. آنگاه
گفت مىخواهم دخترت فاطمه عليهاالسلام را به من تزويج كنى. پيامبر اسلام
چون اين سخن بشنيد، با وى سخنى نگفته و از او چهره برگردانيد و ابوبكر با
شرمندگى به پيش عمر آمد و چنين اظهار داشت.
من ديگر هلاك شدم. عمر گفت: مگر چه شده؟ ابوبكر جواب داد: من به خواستگارى فاطمه عليهاالسلام رفته بودم، ولى....
عمر گفت: اجازه بده من نيز خواستگارى كنم، اين بگفت و به سراغ خانهى
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و مو به مو سخنان ابوبكر را تكرار كرد،
ولى جواب همان بود كه رفيق ديرينش شنيده بود. لذا عمر با شرمندگى بيشتر به
نزد ابوبكر برگشت و چنين سخن آغاز كرد:
او منتظر فرمان الهى است، هان رفيق! هرچه زودتر بلند شو تا به سراغ على
عليهالسلام رويم و از او درخواست كنيم كه مانند ما به خواستگارى فاطمه
برخيزد....
اين احاديث كه همگى آنها از طريق اهل سنت نقل گرديد، مىرساند كه شيوخ عرب
و بزرگان قريش و از جمله خلفاى ثلاثه با تمام سماجت از فاطمهى زهرا
خواستگارى كرده و از خود مدح و ستايش نمودهاند.... ولى پيامبر خدا صلى
اللَّه عليه و آله همهى آنان را رد كرده و طبق فرمان الهى با درخواست
اميرالمؤمنين موافقت نموده است.
پيشنهاد خواستگارى حضرت زهرا به اميرالمؤمنين
روزى ابوبكر، عمر، و سعد بن معاذ به اتفاق گروهى ديگر در مسجد گرد آمده
بودند و از هر درى سخن مىگفتند. سخن از دختر پيامبر (صلى اللَّه عليه و
آله) شد.
ابوبكر گفت: خواستگارانى كه رفتهاند پيشنهادشان رد شده، پيامبر (صلى
اللَّه عليه و آله) فرموده كه تعيين همسر فاطمه (عليهاالسلام) با خداست.
تنها على (ع) در مورد خواستگارى تاكنون اقدامى نكرده است. شايد به خاطر
تهيدستى از انجام اين كار سر باز مىزند. با اين همه برايم روشن است كه خدا
و پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) زهرا (ع) را براى او نگه داشتهاند.
آنگاه ابوبكر رو به دوستانش كرد و گفت: مايليد نزد وى رويم و ماجرا را
برايش بازگو گوييم و ببينيم آيا او مايل به ازدواج است؟
سعد بن معاذ از اين پيشنهاد استقبال كرد، سپس به اتفاق عمر و ابوبكر از
مسجد خارج شدند و به جستجوى على (عليهالسلام) پرداختند. او در خانه نبود،
اطلاع پيدا كردند كه او در تلاش براى معاش در نخلستان يكى از انصار به
وسيله شترش به آبكشى و آبيارى نخلها مشغول است.
به سويش شتافتند. على (عليهالسلام) فرمود: از كجا و به چه منظورى آمدهايد؟
ابوبكر به بيان ماجرا پرداخت و در پايان گفت من صلاح مىدانم هرچه زودتر در خواستگارى فاطمه (ع) تعجيل كنى.
على (ع) نيز يادآور شد كه اين وصلت آرزوى من است.
خواستگارى اميرالمؤمنين از حضرت زهرا
على عليهالسلام مىدانست كه پيغمبر دخترش را به عنوان ازدواج نمىفروشد،
متاع ناپايدار دنيا در پيش رسول خدا (ص) آن ارزش و اعتبار را ندارد كه
جانشين فضل و كرامت شود.
رسول خدا (ص) نماينده خدا است و از طرفى در پيشگاه خداوند تعالى سرمايه
امتياز و فضيلت فقط تقوى و دانش است و فرستاده خدا هرگز غير از آنچه را كه
خدا دوست دارد نمىخواهد و به آن اعتبار نمىدهد.
على پيغمبر خدا را بيش از هركس مىشناسد كه روح او آسمانى و ملكوتى است
هرگز گرفتار قيد و بند ماديات زودگذر نشده و نمىشود اما لازم است در اين
عقيده از ديگران نيز گواهى و اعتراف بگيرد لازم است آنها كه در امر ازدواج
رقيب او هستند و به غرور مال و دارايى خود از فاطمه (س) خواستگارى كردهاند
اقرار كنند كه درهم و دينار، ملاك فضيلت نيست. ملاك، تقوى است كه آنها
فاقد آن مىباشند اين اعتراف، بر آنها حجتى بزرگ بوده باشد. حجتى بزرگ براى
روزهايى كه در پيش خواهد بود.
آنها كه به آن حضرت گفته بودند كه شما در مورد خواستگارى دختر پيامبر (ص)
قدم به جلو بگذاريد، در دنباله سخنان خود گفتند اى على! تو از ما بهتر
مىدانى كه رسول خدا (ص) در بند مال و متاع دنيا نيست آنچه در نظرش گرانبها
است در تو وجود دارد او جز به تقوى و دانش به چيزى اهميت نمىدهد على
عليهالسلام كه در مزرعهاى مشغول آبيارى درختان بود از كار دست كشيد و شتر
خود را به خانه آورد و سر و صورت خود را شستشو داد و به خدمت رسول خدا (ص)
شرفياب شد و درب خانه آن حضرت را كوبيد، رسول خدا (ص) به امسلمه فرمود
ببين كيست درب خانه را مىكوبد؟ امسلمه پرسيد كيست؟
بانگى دلنشين شنيده شد كه باز كنيد منم.
اين صدا از هر چيز خوشتر براى پيامبر (ص) بود فرمود: باز كن اى امسلمه زودتر اين، آن كس است كه خدا و رسولش دوستدار او هستند.
امسلمه عرض كرد: كيست او يا رسولاللَّه كه اين چنينش بلند مىستايى؟
فرمود: اى امسلمه آرام باش او مردى است كه در حواديث سخت و بزرگ هرگز
ناتوان و زبون نمىشود و اظهار ضعف و سستى نمىكند او برادر و پسر عموى من،
محبوبترين خلق خدا در نزد من است امسلمه با شتاب رفت و در را گشود على
عليهالسلام وارد شد و سلام كرد و به اذن رسول خدا (ص) نشست اما سر بزير
انداخت.
رسول خدا (ص) فرمود: پسر عموى عزيز، گويا به حاجتى آمده است و از حياء
اظهار نمىكند ولى دوست دارم كه آشكارا هر چه هست بگويد قصه چيست؟
على عليهالسلام كه گويى منتظر صحبتى بود عرض كرد: آرى يا رسولاللَّه مرا
حاجتى است كه از على عليهالسلام شرم دارم ولى كرامت رسول خدا (ص) و محبت
خاصى كه به من دارد اجازه مىدهد كه آشكارا بگويم.
اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد، تو همان بزرگوارى هستى كه مرا در
كودكى از پدر و مادرم گرفتى، و مرا از غذاى خود پروراندى، به آداب خود
مؤدبم فرمودى؟ تو براى من از پدر و مادر مهربانتر و خوبتر بودى، امروز
اندوخته دنيا و آخرت من نيز تو هستى، دوست دارم همانطور كه خداوند بازوى
مرا به وجود تو نيرومند كرد، از بركت تو مرا به همسرى نيكو نيز برساند، من
به اين اميد به سوى حضرتت شتافتهام زيرا دخترى را كه من خواستار او هستم
در خانه صاحب اختيار من زندگى مىكند.
رسول خدا (ص) از خوشحالى چهرهاش شكفته و متبسم گشت، آرى على جان چنين است كه مىگويى ولى براى اين كار چه تهيه كردهاى؟
يا رسولاللَّه بر آنچه مالك آن هستم شما داناتر هستيد و شما خوب مىدانيد
كه جز يك زره و شمشير و شتر آبكش چيزى از متاع دنيا برنگرفتهام.
رسول خدا (ص) فرمود: بسيار خوب من امشب با فاطمه (س) در اين مورد صحبت
مىكنم اميد است فردا تو را آنچنان كه دوست دارى ملاقات نمايم.
همواره به حكم قرآن پاكان نصيب پاكان هستند
الطيبات للطيبين والطيبين للطيبات.
زنان پاك طينت مخصوص مردان پاكنهاد و مردان پاك براى زنان پاكسرشت ذخيره شدهاند.
در برخى از كتب اينگونه آوردهاند.
برخى از صحابه از اميرالمؤمنين على عليهالسلام خواستند كه چرا به
خواستگارى حضرت زهرا عليهاسلام نمىرويد؟ ايشان در جواب فرمودند كه من چيزى
ندارم گفتند پيغمبر (ص) از شما چيزى نمىخواهد و پس از آن على عليهالسلام
به خانه پيغمبر (ص) رفت و از شرم و حيا نتوانست چيزى بگويد و منظور خود را
به عرض برساند بدون نتيجه برگشت روز دوم به محضر رسول خدا (ص) شرفياب شد.
باز هم عرق شرم بر پيشانى مباركش نشست و بدون نتيجه برگشت ولى روز سوم كه
به حضور سرور كاينات رسيد پيغمبر (ص) خودش فرمود: يا على آيا حاجتى دارى؟
عرض كرد آرى. رسول خدا بلافاصله فرمود بگو گمانم به خواستگارى زهرا
آمدهاى! عرض كرد آرى، يا رسولاللَّه در اين موقع جبرئيل نازل شد و گفت يا
محمد خداوند سبحان امر فرموده است كه فاطمه را به ازدواج على مرتضى
درآورى.
كفويت و همشأنى حضرت زهرا با اميرالمؤمنين
حضرت صادق عليهالسلام در اين زمينه بيان روشن و واضحى فرمودهاند:
«لو لا ان اللَّه عز و جل خلق اميرالمؤمنين، لم يكن لفاطمة كفو على وجه الارض، آدم فمن دونه».
«اگر خداى عز و جل اميرالمؤمنين را نمىآفريد،- از اولين و آخرين- فاطمه را بر روى زمين نظير و همتائى وجود نداشت».
على و فاطمه هر دو صاحب ولايت، هر دو داراى مقام عصمت و طهارت و هر دو از اركان توحيد و ايمانند.
امام ششم با عبارت ديگرى مىفرمايد:
«لو لا ان اميرالمؤمنين تزوجها، لما كان لها كفو الى يوم القيامه على وجه الارض، آدم فمن دونه».
تشخيص «ركن بودن» و يا «كفو و همتا بودن» بشرى با بشر ديگر، مطلبى است كه
فهم انسان از درك آن عاجز و ناتوان است، و تنها خداى تعالى (واللَّه يعلم
ما خلق) كه از ضمائر مخلوقات خويش آگاه است مىداند و مىتواند معين كند چه
كسى كفو نظير و همانند كيست، و همتاى هر موجودى در عالم كدامست.
لذا اختيار فاطمه عليهاالسلام براى همسرى على عليهالسلام، يك انتخاب الهى
است، خداى تعالى خود براى زهرا عليهاالسلام زوجى را كه كفو و همتاى اوست
برمىگزيند و در اين عقد آسمانى خود خطبه مىخواند، و شهود اين ازدواج
مقدس، پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم جبرئيل و فرشتگان هستند؛ و
بايد اينچنين باشد، زيرا جز خداى خالق يكتا چه كسى مىداند كفو و همانند
زهرا عليهاالسلام كيست، زهرايى كه همتا ندارد و هيچ بشرى جز على شبيه و
نظير او نيست، و در نتيجهى همين جهل و نادانى و ناتوانى بشر در شناخت مقام
شامخ زهرا عليهاالسلام است كه مىبينيم ابوبكر و عمر نيز خواستار ازدواج
با فاطمه عليهاالسلام مىشوند و پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم
در جواب آنان چنين مىفرمايد: فاطمه از آن خداست و من در اين مورد هيچگونه
اختيارى ندارم (اللَّه يعلم ما خلق)، و تنها خدا كه خالق زهراست مىداند
كفو و همسر و زوج شايستهى او كيست، و من و دخترم اگر چه صاحب مقام
ولايتيم، ولى خداى متعال بر من و او ولايت دارد و انتخاب و تعيين همسر
فاطمه عليهاالسلام امرى است خدايى.
آزادى در انتخاب همسر و مشورت رسول اكرم (ص) با دخترشان
انتخاب همسر يكى از حساسترين مراحل زندگى هر جوانى اعم از دختر و پسر است.
ازدواج مرحلهى انتخاب سرنوشت يكى عمر زندگى مشترك و اساس مهم سازندگى
تاريخ چندين نسل بالقوه، و نقطهى پايهگذارى آيندهاى براى فرزندان و
نوادگان و سازندگان جامعهى فرداست. ملاحظه مىشود كه بدينگونه، مسألهى
ازدواج از صورت يك امر شخصى، و خصوصى خارج مىشود و جنبهى اجتماعى و عمومى
و تاريخى به خود مىگيرد كه چه بسا در سرنوشت و تاريخ و آيندهى ملت يا
ملتهايى نقش مهم و تعيينكننده داشته باشد.
از اين رو انتخاب همسر شايسته كارى است دشوار و به خصوص براى دختران چندان
به سهولت و سادگى امكانپذير نيست. بلكه اين امر مهم، بايد روى اصول و
قوانين حسابشده، و اساس ثابت و لايتغيرى كه در طول قرون و اعصار حكومت
داشته است استوار باشد و در مسير آن حركت كند تا خداى نكرده انحرافى صورت
نگيرد. لذا مطمئنترين اصول در اين مود، همانا رعايت قوانين الهى و تعاليم
جاودانى آسمانى است كه به افراد بشر مىآموزد كه پدر و مادر، در شرايط عادى
و عمومى، همواره بيش از فرزندان در اين باره تجربه و آگاهى دارند و با
دلسوزى و دقت بيشترى، بدون تأثير احساسات آنى و زودگذر مىتوانند تصميمات
شايسته و سازنده بگيرند. بر اين اساس، مشاوره با پدر و مادر و جلب نظر و
رضايت آنان، از شرايط اصلى ازدواج دختران قرار مىگيرد و برخى آن را از
جملهى فرايض و واجبات و اركان به شمار آورده و تخطى از آن را كارى ناروا و
در حد اسقاط واجب دانستهاند. با اين همه بايد توجه داشت كه اين اجازه و
رضايت هم بايستى جنبهى صحيحى و عقلانى و منطقى داشته باشد و اگر از روى
نادانى و دشمنى يا لجاج، مسأله مخالفت پدر و مادر مطرح شود و يا پدر و مادر
از اين قدرت خود سوءاستفاده كرده و آن را بدون جهت و دليل عقلانى به كار
گيرند و تنها خودخواهى و تمايلات غير منطقى خود را در نظر داشته باشند،
چنين حقى از آنا سلب مىگردد. آنچنان كه رضايت و آزادى دختر نيز در انتخاب
همسر شايسته و دلخواه، كاملاً مورد نظر و توجه شارع مقدس اسلام قرار گرفته و
در اين مورد براى دختران مسلمان حقوقى منظور شده است كه نظير آن را با آن
همه وسعت و عمق و توجه در هيچ جاى ديگر نمىتوان سراغ گرفت.
پيامبر اكرم كه خود پايه گذار و مجرى برنامههاى الهى و پيادهكنندهى
قوانين آسمانى در روى زمين است، دخترش فاطمه (ع) را در انتخاب شوهر آزار
گذاشت و بدون اين كه كمترين تحميل و فشارى در اين باره روا دارد، براى
آزادى عقيدهى او و رعايت حقوق اسلامىاش كمال احترام را قائل شد تا اين
امر، سرمشقى براى جامعه و تاريخ اسلام باشد. نكتهى مهم در اينجا آن بود كه
پيامبر (ص) به خوبى مىدانست كه در امر ازدواج فاطمه، نه فقط سرنوشت
آيندهى او، بلكه خير و مصلحت جوامع بشرى و نسلهاى آتى اسلام مطرح است.
با اين كه پيامبر اسلام چند دختر شوهر داده بود، ولى هرگز ديده نشده بود
كه اراده و اختيار را از آنان سلب كرده باشد. هنگامى كه على بن ابيطالب (ع)
سرباز شجاع و دلاور اسلام براى خواستگارى زهراى مرضيه نزد پيامبر اسلام
(ص) رفت، پيامبر اسلام فرمودند: تاكنون چند نفر ديگر به خواستگارى آمدهاند
و من شخصاً اين مسأله را با دخترم در ميان گذاشتهام. اما او به علامت
نارضائى چهرهى خود را برگردانده است. اكنون نيز خواستگارى تو را به اطلاع
او مىرسانم».
جواب مثبت حضرت زهرا در ازدواج با اميرالمؤمنين
از خواستگارى امير مؤمنان پيامبر فرمود: على جان! واقعيت اين است كه پيش
از تو بسيارى ديگر به خواستگارى «فاطمه» آمدهاند و من تقاضاى آنان را با
او در ميان نهادهام اما در چهرهى تابناكش به روشنى آثار نارضايتى و عدم
موافقت را خواندهام، اينك شما باش تا برگردم.
پيامبر برخاست و نزد دخت يگانه و بىهمتاى خويش آمد و تقاضاى امير مؤمنان و
دعوت او براى زندگى مشترك با «فاطمه» را، با او در ميان گذاشت و به انتظار
پاسخ نشست همانگونه كه امير مؤمنان هم در اطاق ديگرى به انتظار نتيجهى
تقاضاى خويش نشسته بود.
در چنين شرايطى، گاه پدر خيرخواه و دلسوز ناگزير مىگردد كه ويژگيهاى
اخلاقى و انسانى خواستگار، سن و سال و شرايط جسمى، شغل و ديگر خصوصيات او
را براى دخترش- در صورتى كه آشنا نباشد- روشن سازد تا دخترش از روى بينش و
آگاهى و دانايى تصميم به ازدواج بگيرد اما در مورد خواستگارى على
عليهالسلام از «فاطمه» نياز به اين مراحل نبود، چرا كه على چهرهاى شناخته
شدهتر از آن داشت كه نياز به معرفى داشته باشد و خود دخت فرزانهى پيامبر
او را به شايستگى مىشناخت و از سابقهى درخشان و ويژگيهاى اخلاقى و
كمالات انسانى و درايت و جوانمردى او آگاه بود. به همين جهت هم، پيامبر
گرامى به همين بسنده كرد كه بگويد: «فاطمه» جان! «على» همين كسى است كه
خويشاوندى و برترى و پيشتازىاش در اسلام برايت روشن است و من از پروردگار
خويش همواره خواستهام كه شايستهترين و محبوبترين انسانها را به همسرى تو
برگزيند و اينك اين «على» است كه خواهان توست، نظرت در مورد پيشنهاد او
چيست؟
فاطمه سخنان پيامبر را تا آخرين واژه به دقت شنيد و بجاى پاسخ صريح، سكوت
پرمعنا را برگزيد بىآنكه علائم و نشانههاى نارضايتى و عدم موافقت از خود
نشان دهد.
پيامبر به دقت بر سيماى دخترش نگريست و نه تنها آثار نارضايتى نديد كه از
سيماى پرشكوه او شوق و رغبت پيوند با على عليهالسلام را خواند. اينجا بود
كه برخاست و فرمود: اللَّهاكبر... سكوتها اقرارها.
سكوت پرمعناى او نشانگر موافقت اوست، آرى، او با اين پيوند موافق است.
پيوند مقدس حضرت زهرا و اميرالمؤمنين در آسمانها
رسول خدا (ص) صبحگاهان براى اينكه على را به رضاى فاطمه بشارت دهد كسى را به دنبال او فرستاد و على (ع) نيز حضور يافت.
پيامبر (ص) به على (ع) فرمود: پسر عموى عزيز فرشته خدا به نزدم آمد و مرا
به تزويج آسمانى شما دو نفر آگاه كرد فابشر يا على ان اللَّه عز و جل اكرمك
كرامه لم يكرم بمثلها احدا و ان اللَّه تعالى اذا اكرم وليه و احبه اكرمه
بما لاعين رات و لا اذن سمعت.(1)
بشارت باد بر تو يا على خداوند بزرگ تو را كرامتى فرمود كه به هيچكس
همانند آن ننموده است و خداى بزرگ چون بخواهد دوستش را مورد تكريم قرار دهد
به چيزى او را گرامى خواهد داشت كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده
باشد.
على عليهالسلام به منظور تشكر از اين موهبت الهى گفت: رب اوزعنى ان اشكر
نعمتك التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحا ترضيه و اصلح لى فى
ذريتى.
پروردگارا مرا يارى كن تا شكر نعمتى را كه به من عطا فرمودى به جاى آورم...
تاريخ و سن حضرت زهرا در زمان ازدواج
اين ازدواج مبارك در روز اول ماه ذىحجة الحرام سال دوم هجرت در مدينهى
طيبه واقع شد. هنگام ازدواج مادرم زهرا عليهاالسلام نه يا ده ساله بود.
اينك بحث ما در سن مبارك زهراى اطهر عليهاالسلام در سال ازدواج است. لذا
اقوال مؤيد سن حضرت در سال ازدواج بر نه سالگى و حداكثر ده سالگى را از
منابع شيعه و عامه با نشانى دقيق ذكر مىكنيم:
1. روضهى كافى: ص 340، سعيد بن مسيب مىگويد: به على بن الحسين
عليهالسلام عرض كردم: در چه زمان رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله فاطمه
عليهاالسلام را به على عليهالسلام تزويج كرد؟ فرمود: يك سال بعد از هجرت
در مدينه، و آن روز فاطمه عليهاالسلام نه ساله بود.
2. حديقة الشيعة، محقق اردبيلى: ص 174، مىگويد: اصح اقوال آنست كه فاطمه
عليهاالسلام هنگام ازدواج ده ساله بوده، چون هشت سال با پدر بزرگوارش در
مكه بود، و در سال دوم هجرت تزويج واقع شد.
3. بحارالانوار: ج 19 ص 116 از روضه كافى.
4. بحارالانوار: ج 43 ص 6 از مناقب نقل كرده كه جابر مىگويد: وقتى پيامبر
صلى اللَّه عليه و آله به مدينه آمد دو سال بعد در اول ذىحجة الحرام
فاطمه عليهاالسلام را به على عليهالسلام تزويج كرد، و روز ششم ذىحجة نيز
روايت شده، در روز سهشنبه ششم ذىحجة بعد از جنگ بدر عروسى فاطمه
عليهاالسلام بود.
5. مناقب ابن شهرآشوب كه بحار از آن نقل كرده همانگونه كه گذشت.
6. حليةالابرار، بحرانى: ج 1 ص 96 حديث كافى را نقل كرده و در وقت ازدواج حضرت را نه ساله ذكر كرده است.
7. نزل الابرار، بدخشانى 1126 ه: در ص 132 مىگويد: پيامبر اكرم صلى
اللَّه عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را در سال دوم هجرت در ماه رجب يا
رمضان به على عليهالسلام تزويج كرد و در آن روز فاطمه عليهاالسلام نه سال
داشت.
8. الدمعة الساكبة، بهبهانى 1285 ه: ج 1 ص 235 از كافى نقل كرده: فاطمه
عليهاالسلام هشت سال با پدرش در مكه بود. بعد به مدينه هجرت كرد، و يك سال
پس از ورود به مدينه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را به على
عليهالسلام تزويج كرد، و هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا
رفت او هيجده سال داشت، و بعد از پدرش هفتاد و دو روز زنده بود.
9. الدمعة الساكبة در همان صفحه از كشفالغمه نقل كرده كه فاطمه
عليهاالسلام هشت سال با پدرش در مكه بود و بعد به مدينه مهاجرت كرد، و ده
سال با پدرش در مدينه بود و عمرش در وفات پدر هيجده سال بود، و بعد از وفات
پدر هفتاد و پنج روز با اميرالمؤمنين عليهالسلام زندگى كرد.
10. رياحينالشريعة: ص 77 مىگويد: بنابراين ولادت فاطمه عليهاالسلام در
روز جمعه بيستم جمادى الاخرة ششهزار و دويست و هشت سال بعد از هبوط آدم صفى
بود، و نزول رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در مدينه روز شنبه دوازدهم
شهر ربيعالاول سال ششهزار و دويست و شانزده هبوط بوده، و از روز ورود
فاطمه عليهاالسلام به مدينه تا اول شهر رجب سال دوم هجرت- كه ماه تزويج
فاطمه عليهاالسلام با على عليهالسلام بود- يك سال و ده روز قمرى بود چون
سالهاى شمسى را به سال قمرى نقل كنيم، عمر فاطمه در وقت زفاف نه سال و سه
ماه قمرى خواهد بود.
11. رياحينالشريعة: ص 77 قول حق اين است كه ماه ربيعالاول حضرت رسول صلى
اللَّه عليه و آله به مدينه هجرت فرمودند، و ابتداى سال هجرت نبوى قرار
دادند، و بعد از يك سال كه ربيعالثانى ديگر سال هجرت مىشود رسول خدا صلى
اللَّه عليه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوهى بدر رفته و فاطمهى زهرا
عليهاالسلام در اين ربيعالثانى از سن مباركش نه سال گذشته به حد بلوغ
رسيده بود.
12. رياحينالشريعة: ص 79 مىگويد: چون از سن مبارك بتول عذرا عليهاالسلام
نه سال گذاشت و در حجره امسلمه به كمال رشد (جسمى) رسيد، از اطراف و
اكناف از اهل مدينه و عظماى قبائل رؤساى عشائر به ين قصد و خيال باطل به
هيجان آمدند و حركت كردند.... الخ.
13. منتخب التواريخ: ص 92 مىگويد: گفته شد ولادت حضرت در جمادى الاخره
پنج سال بعد از بعثت، و ظاهراً در آخر سال چهارم بوده، كه از روز بعثت تا
روز ولادت مخدره چهار سال و دو ماه و بيست و سه روز گذشته است، پس سن مخدره
در وقت هجرت هفت سال و هشت ماه و ده روز بوده. پس در حين زفاف مخدره بر
مختار ما نه سال و هفت ماه و يك روز مىشود.
14. منتخب التواريخ: ص 92 از كافى و دروس نقل مىكند: ولادت حضرت در سال
پنجم بعثت، و ولادت حضرت مجتبى عليهالسلام در نيمهى رمضان سال دوم بوده
است. بنابراين وقت زفاف، حضرت هشت سال و هفت ماه داشتهاند.
صاحب منتخب التواريخ بعد از نقل اين قول مىگويد: «و اين بعيد است» و شايد
استبعاد به خاطر اين است كه در هشت سال و هفت ماه هنوز به سن بلوغ نرسيده،
ولى بنا به قول اول استبعاد ندارد زيرا به سن بلوغ رسيده؛ اگر چه در قول
دوم مىتوان رفع استبعاد كرد زيرا قبل از بلوغ عقد ازدواج جارى مىشود و
عروسى متعارف نمىشود، و آن نيز با فاصله بين عقد و عروسى و زفاف حل
مىشود.
15. ناسخالتواريخ جلد حضرت فاطمه عليهاالسلام: ج 1 ص 35 همان قول اول
رياحينالشريعة: ص 77 است كه ظاهراً به خاطر تقدم ناسخ، رياحين از ناسخ نقل
كرده است.
16. فاطمه الزهراء عليهاالسلام (ملا داود كعبى): ص 30 مىگويد: تولد فاطمه
عليهاالسلام در مكه، در ساعات آخر شب جمعه، پنج سال بعد از بعثت بوده و
هشت سال با پدرش در مكه بود، و بعد به مدينه هجرت كرد و در آنجا دو سال با
پدرش بود و بعد از پدرش اندك مدتى با على عليهالسلام بود، و ازدواج او با
على عليهالسلام دو سال پس از ورود به مدينه بود.
17. فاطمه الزهراء عليهاالسلام (ملا داود كعبى): ص 35 مىگويد: ازدواج
زهرا عليهاالسلام در ماه رمضان، و زفافش در ذىحجه سال دوم هجرت است.
18- خصائص فاطميه، كجورى: ص 352، مىگويد: چون سن مبارك حضرت از نه سال
گذشت، و در حجرهى امسلمه به كمال رشد رسيد بدين قصد... و اين قول به
قرينهى اينكه عيناً در الفاظ و معانى با ناسخ يكسان است، از او نقل شده
است.
در همان صفحه مىگويد: آنچه حقير حق مىداند اين است كه در ماه ربيعالاول
حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله هجرت به مدينه كرد، و ابتداى سال هجرت
نبوى قرار داد و بعد از يك سال كه ربيعالثانى ديگر سال دوم مىشود، رسول
خدا صلى اللَّه عليه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوهى بدر رفتند، و
فاطمه زهرا عليهاالسلام در اين ربيعالثانى دوم از سن مباركش نه سال گذشته و
به حد بلوغ رسيده بود.
19. خصائص فاطميه در همين صفحه يك سال بعد از هجرت و دخول به سال دوم را از كلينى نقل مىكند و مىگويد: حق همين است.
20- حبيب السير، خواند مير: جلد اول جزء سوم، مىگويد: در سال دوم از هجرت ميان شاه مردان و سيدهى بانوان عقد مناكحت منعقد گشت.
بعد از ص 15 مىگويد: و در آن زمان زهرا عليهاالسلام به روايت اهلبيت عليهمالسلام نه ساله بود.
21. مستدرك السفينة: ج 8 ص 244 مىگويد: ازدواج فاطمه عليهاالسلام در سال اول هجرت بوده، و آن روز حضرت نه سال داشته است.
22. تذكرة الهداة، ميرزا محمد نظام العلماء نائينى: ص 20 در حالات حضرت زهرا عليهاالسلام با نظم مىگويد:
قد زوجت من والد الكرام -فى اوّل ذى حجّةالحرام
او سادس منها على ما رويا-زوجها بالمرتضى خير الورى
والمجلسى بالروايتان-نص و ما صرّح بالرجحان
من بعد عام قد مضى فى الطيبة -من هجرة كانت زواج فاطمة
و هى ابنة التسع من السنينا -حال الزواج هكذا روينا
زفافها الى امير العرب -قد كان فى محرم فى الاقرب
قد كان فى احدى و عشرين كما -روى الصدوق ليلة فليعلما
در اين نظم تصريح كرده كه فاطمه عليهاالسلام هنگام ازدواج نه سال داشته است.
23. سيرة المصطفى صلى اللَّه عليه و آله، هاشم معروف حسنى: ص 326 از جلد
دوم اعيان الشيعة نقل مىكند: عمر زهرا عليهاالسلام بين نه و ده و يازده
سال بوده است.
24. اعيانالشيعة: جزء دوم، طبق سيرة المصطفى صلى اللَّه عليه و آله همانطور كه نقل شد.
25. كشفالغمة: جزء دوم همانگونه كه از الدمعة الساكبة گذشت.
26. ناسخالتواريخ، جلد حضرت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله: ج 1 ص 95
مىگويد: تزويج فاطمه عليهاالسلام با على عليهالسلام در سال دوم هجرت بود.
و سال ميلاد فاطمه عليهاالسلام در بيستم جمادى الاخره سال ششهزار و دويست و
هشت هبوط بود، و از آن زمان تا ماه رجب سال دوم هجرت نه سال و ده روز قمرى
باشد و زفات آنحضرت نيز در اين ماه بود. و او از بعضى مخالفان نقل كرده:
كه اگر فاطمه عليهاالسلام هنگام زفاف نه ساله بوده، لازم مىشود كه امام
حسن عليهالسلام را در ده سالگى آورده باشد و اين از عادت زنان بعيد است؛
جز اينكه بگوئيم: از پيغمبر زادگان- خاصه از آنحضرت- عجب نباشد.
تعيين و ميزان مهريهى ازدواج حضرت زهرا و اميرالمؤمنين
پيامبر گرامى رو به امير مؤمنان كرد و فرمود: آيا چيزى از امكانات مالى و اقتصادى براى ازدواج در اختيار دارد؟
آن حضرت پاسخ داد: پدر و مادرم فدايت باد! به خداى سوگند شرايط اقتصادى من
بر شما پوشيده نيست. همهى ثروت من در حال حاضر يك شمشير ستم سوز است و يك
زره براى جهاد و يك شتر آبكش براى كسب و كار.
آرى! اين دارايى على عليهالسلام است و اين تمامى امكانات مالى و اقتصادى
اوست كه مىخواهد با دخت يگانهى پيامبر پيمان زندگى ببندد.
پيامبر گرامى در برابر صداقت و جوانمردى وصفناپذير امير مؤمنان در اوج
كرامت و بزرگوارى فرمود: على جان! اما در مورد شمشيرت نظرم اين است كه شما
به او نيازمندى تا بوسيلهى آن در راه خدا و دفاع از حقوق و امنيت انسانها
به جهاد برخيزى و دشمنان تجاوز كار خدا را سر جايشان بنشانى. در مورد شترت
نيز نظرم اين است كه آن هم وسيلهى كار و درآمد توست. بوسيلهى آن، هم
نخلستانت را آب مىدهى و براى خانوادهات هزينهى زندگى فراهم مىآورى و هم
زاد و توشهى سفرت را جابجا مىنمايى. پس از تعيين زرهى حضرت على
عليهالسلام به عنوان مهريه حضرت زهرا (س) حضرت رسول اكرم فرمودند: اما من
دخت فرزانهام را به ازدواج تو در خواهم آورد و در برابر اين پيمان براى
زندگى مشترك و به نشان صفا و صداقت، اينك زرهات را بفروش و پول آن را
بياور تا ترتيب اين كار را بدهم.
امير مؤمنان به دستور پيامبر به بازار شتافت و زره مورد اشاره را به حدود
پانصد درهم فروخت و پول آن را به پيشواى بزرگ توحيد و آزادگى تقديم داشت. و
مقرر گرديد كه اين پول، «مهر» برترين و والاترين بانوى جهان هستى، سالار
زنان گيتى و دخت فرزانهى سالار پيامآوران خدا، محسوب مىگردد.
پيامبر گرامى بدينسان و با اين مقدمات، دخت نمونهى خويش را به ازدواج
امير مؤمنان درآورد و با همين سادگى و سهولت و بزرگمنشى اين پيوند پرشكوه
انجام پذيرفت تا زنجيرهاى گران اوهام و خرافات و تقليدهاى احمقانهاى كه بر
دست و پاى مردم پيچيده شده بود، همه را در هم نوردد و مردم كه در مقام و
منزلت علمى و عقيدتى و معنوى هرگز با اين خاندان شكوهبار قابل مقايسه
نيستند، از شيوهى انسانى و آزادمنشانهى آنان پيروى كنند. پيامبر دخت
گرانمايهاش را كه سالار زنان گيتى بود با مهريهاى اندك به عقد شهسوار
اسلام درآورد تا دختران آزاده و روشنفكر و انديشمند مسلمان، خويشتن را از
اين قيد و بندها و آداب و رسوم غلط و مهريههاى سنگين و تشريفات كمرشكن رها
سازند و از ازدواج سهل و آسان و بر اساس صفا و عشق پاك و وفا سر بازنزنند.
سند آسمانى يا مهريه حقيقى حضرت زهرا
در بعضى از روايات ديگر آمده كه خدا به رسول خويش فرمود:
انى جعلت نحلتها من على (ع) خمس الدنيا و ثلث الجنة و جعلت لها فى الارض
اربعة انهار. الفرات، و نيل مصر، و نهروان، و نهر بلخ، فزوجها، انت يا محمد
بخمس ماة درهم، تكون سنة لامتك.
من خمس دنيا و ثلث بهشت را مهر فاطمه قرار دادم كه به ازدواج على درآيد و
در زمين چهار نهر را مخصوص او گردانيدم. نهر فرات، و نيل و نهروان و نهر
بلخ را. (نهروان نام شهرى است نزديك بغداد در اينجا مقصود از نهروان نهر
آبى است كه نزديك آن شهر قرار داشت).
و تو اى محمد مهر زهرا را پانصد درهم قرار ده تا سنتى باشد از براى امت تو.
شايان ذكر است كه در آن زمان پانصد درهم نقره معادل دو مثقال و نه نخود زر خالص بود.
«احمد بن يوسف دمشقى» در كتاب خويش «اخبارالدول و اثارالاول» در اين مورد آورده است كه:
دخت ارجمند پيامبر هنگامى كه شنيد پدر گرانمايهاش پس از رضايت او، وى را
به ازدواج على عليهالسلام درآورده و صداق او را بسيار اندك قرار داد، به
آن حضرت گفت:
«اى پيامبر خدا! دختران مردم عادى نيز همينگونه ازدواج مىكنند و مهريهى
آنان از همين درهمها و دينارهاى دنيوى است، پس فرق ما و آنان چيست؟ من از
شما تقاضا مىكنم كه اين مهريه دنيوى و مادى را به شوى گرانقدرم على
عليهالسلام بازگردانى و خود از خدا بخواهى كه مهريهى مرا شفاعت گناهكاران
امت قرار دهد.»
درست پس از اين خواستهى فاطمه عليهاالسلام بود كه فرشتهى وحى فرود آمد و
كاغذى از حرير با خود آورد كه در آن اينگونه نوشته شده بود:
«خداوند مهريهى فاطمه را شفاعت گناهكاران امت پدرش قرار داد.»
و به همين دليل هم بانوى بانوان آن سند آسمانى را نگاه داشت تا به هنگامهى مرگ در درون كفن او قرار دهند و فرمود:
«هنگامى كه در روز رستاخيز برانگيخته شدم، اين سند آسمانى را بدست مىگيرم
و طبق آن از گناهكاران امت پدرم پيامبر، به اذن خدا و خواست او، شفاعت
مىنمايم.» اين روايت همانگونه كه از نظرتان گذشت نمايشگر عظمت و شكوه
بانوى بانوان و همت والاى اوست، چرا كه او از پدرش مىخواهد كه اين موقعيت
رفيع و اين مقام پرفراز را براى او بخواهد و دعاى پيامبر نيز مورد پذيرش
قرار مىگيرد و در برابر خواستهى پيامبر آن سند آسمانى فرود مىآيد كه به
خواست خدا در روز رستاخيز حقيقت آن براى همه روشن مىشود.
در اين مورد «صفورى» در كتاب خويش «نزهةالمجالس» از «نسفى» آورده است كه:
فاطمه عليهاالسلام از پيامبر گرامى تقاضا كرد كه خداوند مهريهى او را
شفاعت امت پيامبر در روز رستاخيز قرار دهد و پذيرفته شد و در آن روز است كه
مهريهى خويش را خواهد خواست.
به هر حال روايات بسيارى از امامان نور بيانگر آن است كه خداى جهانآفرين
در روز رستاخيز جزء مهريهى فاطمه عليهاالسلام شفاعت او را در حق گناهكاران
امت پيامبر، قرار داده است.
خطبه خداوند متعال در عقد حضرت زهرا
اين خطبه بر لوح محفوظ نقش بست و جبرئيل بر رسول خدا (ص) قرائت كرد:
الحمدردائى و العظمه كبريائى و الخلق كلهم عبيدى و امائى يا ملائكتى و سكان
جنتى باركوا على على بن ابيطالب حبيب محمد و على فاطمه بنت محمد فانى قد
باركت عليهما و قد زوجت احب النساء الى من احب الرجال الى من النبين
المرسلين.
ستايش رداى من و عظمت و بزرگى مخصوص من و تمام خلق بده من و كنيز مند اى
فرشتگانم و اى ساكنان بهشت من، بر دوستدار محمد يعنى على بن ابيطالب تبريك
بگوييد و بر فاطمه دختر محمد مباركباد بگوييد زيرا من بر آن دو بركت دادم و
محبوبترين زنان را به محبوبترين مردان از انبياء و رسولان تزويج نمودم.
در همان سند آمده كه يكى از فرشتگان بنام راحيل عرض كرد بارالها بركت آنها
در چيست؟ خطاب شد: محبت آنها را بر جميع خلايق واجب گردانيدم و آنها را
حجت خود بر خلق قرار دادم و به عزت و جلال خودم كه ذريه آنها را خزانهدار
خود در زمين ساخته و تمام معادن عالم را به دست آنها سپردم و پس از انبياء
به وجود آنها بر خلق احتجاج مىكنم.
در كشفالغمه از انس بن مالك روايت مىكند كه گفت: من در حضور حضرت
خاتمالانبيا (ص) بودم كه آثار وحى در جبينش ظاهر گشت و پس از لحظهاى
فرمود: اى انس مىدانى كه جبرئيل به من چه پيغام آورده؟ گفتم: نه يا
رسولاللَّه فرمود: جبرئيل به من از جانب خدا پيغام آورد كه خدا فرمان داده
تا فاطمه را به على تزويج كنم آنگاه به من فرمود: برو ابوبكر و عمر و
عثمان و طلحه و زبير و انصار را خبر كن تا حاضر شوند من اطاعت كردم چون
مجلس به مهاجر و انصار آراسته شد على عليهالسلام را خواست و فرمود يا على
پروردگار مرا امر فرموده كه فاطمه را براى تو عقد كنم به چهار مثقال نقره
آيا راضى هستى؟ عرض كرد: يا رسولاللَّه راضى هستم همه حضار مباركباد گفتند
سپس رسول خدا (ص) به منبر رفت خطبه عقد را ايراد فرمود
خطبه پيامبر (ص) در عقد حضرت زهرا
الحمدلله المحمود بنعمته المعبود بقدرته، المطاع لسلطانه، المرعوب من
عذابه المرغوب اليه فيما عنده النافذ امره فى سمائه و ارضه، الذى خلق الخلق
بقدرته و ميزهم بحكمته و احكمهم بعزته، و اعزهم بدينه و اكرمهم بنبيه محمد
ثم ان الله عز و جل قد جعل المصاهره نسبا لاحقا و امرا مفترضا نسخ بها
الاثام و اوشح بها الارحام و الزمها الانام فقال عز و جل و هو الذى خلق من
الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و كان ربك قديرا فامر الله يجرى قضائه و
قضائه يجرى الى قدره و قدره يجرى الى اجله فلكل قضاء قدر، و لكل اجل كتاب
يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده امالكتاب.
ثم ان الله تعالى امرنى ان ازوج فاطمه من على و قد زوجته على اربعماه
مثقال فضه، ارضيت يا على؟ فقال على: رضيت عن الله و عن رسوله، فقال (ص) جمع
الله شملكما و اسعد جدكما و بارك عليكما و اخرج منكما كثيراً طيباً.
سپاس خداوندى را سزاوار است كه بندگان را به نعمت عبوديت مقرب داشت و به
قدرت اطاعت مكرم فرمود و به سلطنت و صولت مطيع و منقاد ساخت و به عذاب و
نعمت بيمناك فرمود خدايى كه امرش در آسمانها و زمين نافذ است، خداوندى كه
موجودات را به قدرت خود آفريد، و به حكمت خود از هم متمايز و مشخص فرمود و
به عزت ايمان رشته شخصيت آنها را مستحكم و به دين و فضيلت گرامى داشت و به
نبوت محمد (ص) بر آنها منت نهاد.
آن خدايى كه مصاهرت و دامادى را سبب خويشاوندى قرار داد و بدين وسيله
افراد و اقوام را به هم ملحق فرموده و الفت داد و امر فرمود اين فريضه را
همه اطاعت كنند و از سنتهاى خداوندى خويش قرار داد و با اين دستور، آثار
بتپرستى را محو و معدوم كرد و ارحام مادران را به ازدواج و دامادى زينت
داد و مردم را به اين دستور و اجراى آن ملزم كرد.
آنگاه فرمود: خداوند عزوجل آن خالقى است كه بشر را از آب خلق فرمود و ميانشان سبب و نسب قرار داد و پروردگارت توانا است.
پس فرمان خداست كه قضايش را اجرا مىكند، و قضاى او است كه بر قدرش جارى
مىگردد و قدرش به سوى اجلى روانه مىشود و براى هر اجلى كتابى است با اين
همه اختيار كل به طور مطلق در دست او است آنچه را بخواهد محو يا اثبات
مىكند و نزد او است امالكتاب (لوح محفوظ) سپس فرمود: پروردگار عالم مرا
امر كرد كه تزويج كنم فاطمه را به على، و هماكنون به قصد انشاء و به امر
حق، فاطمه را به عقد ازدواج على درآوردم به مهر چهارصد مثقال نقره.
آنگاه رو كرد به على عليهالسلام و فرمود: يا على آيا راضى هستى؟ على
عليهالسلام از جاى خود برخاست گفت: از خدا راضى و از رسول او خشنودم. پس
از آن رسول خدا (ص) در حق آنها دعا كرد و گفت: خداوند مشكلات شما را برطرف
نمايد. و شما را خوشبخت كرده و سعادتمند گرداند، و بر شما مبارك باد اين
ازدواج با ميمنت، و فرزندان پاك و پاكيزه از شما به عمل آيد. آنگاه از منبر
بزير آمد و فرمود: انما انا بشر مثلكم اتزوج فيكم و ازوجكم الا فاطمه فان
تزويجها من السماء خطبة.
من يك نفر همانند شما هستم به شما زن مىدهم و از شما زن مىگيرم جز فاطمه كه تزويج او در آسمان انجام گرفته است.
خطبه اميرالمومنين در عقد حضرت زهرا
الحمدالله شكراً لانعمه و اياديه، و لا اله الا الله شهادة تبلغه و ترضيه و
صلى الله على محمد صلوة تزلفه تحطيه، والنكاح مما امر الله عز و جل به و
رضيه و مجلسنا هذا مما قضاه الله و اذن فيه و قد زوجنى رسولالله ابنته
فاطمة و جعل صداقها درعى هذا، و قد رضيت بذلك فاسئلوه و اشهدوا. (1)
سپاس و شكر خداوندى را سزا است كه الطاف و نعمتهايش شامل حال همه بندگان
است پروردگارى نيست جز او و شهادت مىدهم بر وحدانيت ذات پاكش، شهادتى رسا و
با اعتقادى كامل و درود و سلام حق بر محمد (ص)، درودى همواره و فراگير و
باقى، اما بعد، مجلس ما در مورد يكى از سنتهاى مقدس الهى تأسيس گرديده.
موضوع اين مجلس، نكاح است كه پروردگار بدان امر فرموده و رضا داده است.
و رسول خدا به فرمان خداوند متعال دخترش فاطمه را بر من تزويج فرموده و
مهر او را اين زره آهنين من قرار داده است من نيز بدان رضا دادم، شما
حاضران، اين موضوع را از او بپرسيد و شهادت دهيد كه دخترش فاطمه به همسرى
من درآمده است.
در اين موقع حاضران مجلس از رسول خدا (ص) مراتب را پرسيدند رسول خدا (ص)
فرمود كه آرى چنين است آنگاه همگى دست به دعا برداشته و براى عروس و داماد
از خداوند متعال بركت و خير طلب نموده و به آنها تبريك گفتند.
و در پايان مجلس، رسول خدا به زنان خود امر فرمود تا به خوشحالى اين جشن
شادمانى كنند و بساط سرور بگسترند. ولى برخلاف انتظار، رسول خدا (ص) چون به
نزد دخترش فاطمه رسيد او را گريان يافت فرمود: ما يبكيك فوالله لو كان فى
اهل بيتى خير منه زوجتك، و ما انا زوجتك ولكن الله زوجك و اصدق عنك الخمس
مادامت السموات والارض.(2)
دخترم چه چيزى باعث گريهات شده است؟ به خدا قسم اگر كسى در ميان اهلبيت
من بهتر از على بود تو را به او تزويج مىكردم، لكن تزويج تو به على تزويج
الهى است و به فرمان خدا اين ازدواج صورت گرفته و مهر تو را يك پنجم دنيا
قرار داده است.
خطبه جبرئيل در جمع ملائكه در عقد حضرت زهرا
وحى فرستاد خدا بسوى جبرئيل امين كه بر منبر كرامت بالا رو پس جبرئيل بر
آن بالا رفت و راست ايستاد و توقف كرد و خطبه خواند و گفت ستايش مخصوص
خدائى است كه روحها را آفريد و شكافت عمود صبح را و صورتبندى نمود پنج
صورتى را از نور (يعنى خمسه طيبه را) و زندهكننده است مردهها را و
گردآورنده است پراكندهها را و بيرون آورنده است روئيدنيها را و نازلكننده
است بركتها را ( تا اينكه گفت) آفريننده است مردمان را و ايجادكننده است
ابرها را اشتباه نمىشود بر او صداها و پنهان نمىشود بر او لهجهها او را
خواب و فراموشى نمىگيرد (تا اينكه گفت) و گواهى مىدهيم كه نيست خدائى مگر
خداى يكتائى كه براى او شريك و انبازى نيست و گواهى مىدهيم كه محمد بنده
او و فرستاده او است و گواهى مىدهيم كه على بن ابيطالب جانشين پيغمبر او
است
و گواهى بدهيد و شاهد باشيد اى گروه فرشتگان نزديك شدگان و فرشتگان
ركوعكنندگان و فرشتگان تسبيحكنندگان و همه اهل آسمانها و زمينها كه من
تزويج كردم سيده زنهاى جهانيان را دختر محمد امين فاطمه زهراء را با على بن
ابيطالب آقاى اوصياء بر اينكه براى او باشد به امر پروردگار جهانيان پنج
يك همه دنيا زمين آن و آسمان آن و بيابان آن و درياى آن و كوههاى آن و
هموارهاى آن
و وحى فرستاد خدا بسوى ايشان كه من تزويج كردم ولى خود و وصى پيغمبر خود
على بن ابيطالب را با سيده زنهاى جهانيان فاطمه زهراء سلاماللَّهعليها
هديه خداوند پس از ازدواج اميرالمؤمنين با حضرت زهرا
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در جنگ تبوك فرمود: خداى تعالى مرا
امر كرد كه فاطمه را با على تزويج كنم و چون تزويج كردم جبرئيل بمن گفت كه
خداى تعالى بهشتى بنا كرد از لؤلؤ كه بين هر ستونى تا ستون ديگر از ياقوت
است كه با طلا محكم بسته شده و سقفهاى آن را از زبرجد سبز قرار داده و
طاقهاى آن را از لؤلؤ برقدهنده با ياقوت قرار داده و غرفههائى در آن قرار
داد كه يك خشت آن از طلا و يك خشت آن از نقره و يك خشت آن از در و يك خشت
آن از ياقوت و يك خشت آن از زبرجد است و در آن چشمههائى جوشندهاى قرار
داده كه نهرهائى اطراف آنها را فروگرفته و بالاى آن نهرها قبههائى از در
قرار داده كه شعبه شعبه مىشود به زنجيرهاى طلا و دور آن قبهها را انواع
درختها احاطه كرده و در هر قصرى قبهاى بنا نموده و در هر قبه تختى قرار
داده از يكدانه در سفيد و آن را بسندس و استبرق پوشانيده و فرش زمين آن به
زعفران پيراسته كه در ميان آن مشك و عنبر آميخته و در هر قبهاى حوريهايست
و براى هر قبهاى صد در قرار داده كه هر درى دو چشمه جارى و دو درخت است و
هر قبهاى مفروش و در اطراف آن آيةالكرسى نوشته شده
گفتم اى جبرئيل اين بهشت را خدا براى چه كسى آفريده گفت خدا آن را براى
فاطمه و على آفريده و اين غير از بهشتهاى ايشان است تحفهايست كه خدا به
ايشان تحفه داده چشمت روشن باد اى رسول خدا و رحمت هميشگى خدا بر تو باد
اعلان عمومى ازدواج اميرالمؤمنين و حضرت زهرا
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: عقد بايد در مسجد و در حضور
مردم خوانده شود و مهاجر و انصار را به مسجد فراخوانده و به منبر تشريف برد
و قضيه ازدواج را به عرش كشاند و از فضايل على عليهالسلام و ازدواج الهى
او سخن به ميان آورد. تمامى اينها از لطايف و ظرايف عرشيه برخوردار بود كه
رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم به آنها عنايت داشت. البته ظاهر
قضيه اين بود كه مردم مدينه و مهاجرين علاقمند بودند اولين مراسم عقد و
عروسى از ناحيه رسالت آن هم دخت دردانه رسولاللّه صلى اللَّه عليه و آله و
سلم را ببينند و شركت كنند، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم هم به اين
توقع و تمايل اجتماعى پاسخ مثبت دادند و دعوت كردند و پذيرايى هم نمودند،
اما در پس اين ماجرا چيزهاى ديگرى بود كه آنها را ظاهراً و در وضعيت فعلى،
تودهى مردم متوجه نمىشدند.
اولاً رسولاللّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم با برگزارى مراسم باشكوه
عروسى دخت خود،- دختر را كه در جاهليت و فرهنگ منحط جزيرةالعرب بىارزش
بود- عزت و آبرو بخشيد و او را در زندگى در رديف افراد عزيز خانواده قرار
داد. ثانياً به همه آنهايى كه دربارهى حضرت فاطمه و حضرت على عليهالسلام
سطحى فكر مىكردند و آنان را در رديف افراد عادى و معمولى تلقى مىكردند
تفهيم كرد كه چنانكه قبلا متذكر شدم امر ازدواج فاطمه عليهاالسلام به خدا
مربوط مىباشد و مىبايستى اين مطلب را به همه مردم اعلان كند تا موضع اين
دو زوج ويژه مخصوصاً براى آينده نيز در ميان مردم معلوم باشد. ثالثاً شخصيت
و عزت و حرمت على عليهالسلام را در نزد خداوند به مردم اعلام نمايد تا
مردم بدانند كه او با ديگران فرق دارد. بنابراين داستان مراسم عقد ازدواج
على و فاطمه عليهمالسلام در مسجد، آن هم در ميان انبوه جمعيت مهاجر و
انصار حاوى دو نكته بود. يك طرف قضيه مردمى و اجتماعى بود، طرف ديگر. قضيه
سياسى و آموزنده.
جهيزيه و لوازم خانه حضرت زهرا
پيامبر گرامى رو به امير مؤمنان كرد و فرمود: آيا چيزى از امكانات مالى و اقتصادى براى ازدواج در اختيار دارد؟
آن حضرت پاسخ داد: پدر و مادرم فدايت باد! به خداى سوگند شرايط اقتصادى من
بر شما پوشيده نيست. همهى ثروت من در حال حاضر يك شمشير ستم سوز است و يك
زره براى جهاد و يك شتر آبكش براى كسب و كار.
آرى! اين دارايى على عليهالسلام است و اين تمامى امكانات مالى و اقتصادى
اوست كه مىخواهد با دخت يگانهى پيامبر پيمان زندگى ببندد.
پيامبر گرامى در برابر صداقت و جوانمردى وصفناپذير امير مؤمنان در اوج
كرامت و بزرگوارى فرمود: على جان! اما در مورد شمشيرت نظرم اين است كه شما
به او نيازمندى تا بوسيلهى آن در راه خدا و دفاع از حقوق و امنيت انسانها
به جهاد برخيزى و دشمنان تجاوز كار خدا را سر جايشان بنشانى. در مورد شترت
نيز نظرم اين است كه آن هم وسيلهى كار و درآمد توست. بوسيلهى آن، هم
نخلستانت را آب مىدهى و براى خانوادهات هزينهى زندگى فراهم مىآورى و هم
زاد و توشهى سفرت را جابجا مىنمايى. پس از تعيين زرهى حضرت على
عليهالسلام به عنوان مهريه حضرت زهرا (س) حضرت رسول اكرم فرمودند: اما من
دخت فرزانهام را به ازدواج تو در خواهم آورد و در برابر اين پيمان براى
زندگى مشترك و به نشان صفا و صداقت، اينك زرهات را بفروش و پول آن را
بياور تا ترتيب اين كار را بدهم.
امير مؤمنان به دستور پيامبر به بازار شتافت و زره مورد اشاره را به حدود
پانصد درهم فروخت و پول آن را به پيشواى بزرگ توحيد و آزادگى تقديم داشت.
بعد از آنكه اميرالمؤمنين عليهالسلام سپر جنگ خود را به پانصد درهم
فروختند و مهريه حضرت زهرا قرار دادند مبلغ آنرا به رسول اكرم دادند:
امام صادق عليهالسلام در ضمن روايتى مىفرمايد: رسول خدا درهمها را در
دامنش ريخت و مشتى از آن را كه شصت و سه يا شصت و شش درهم مىشد به امايمن
داد تا لوازم خانه خريدارى كند، مشتى ديگر را به اسماء بنت عميس داد تا
عطر و گلاب بخرد، و مشتى را به امسلمه داد تا غذا تهيه كند و عمار و
ابوبكر و بلال را براى خريد چيزهائى فرستاد كه براى خود حضرت زهرا لازم
بود، كه از جمله وسائلى كه براى براى حضرت خريدارى شد اقلام ذيل بود:
1- يك پيراهن به هفت درهم.
2- يك روسرى به چهار درهم.
3- قطيفه سياه خيبرى.
4- تختخواب با روتختى
5- دو دست رختخواب از پارچه مصرى كه محتواى يكى از آن دو ليف خرما و ديگرى پشم گوسفند بود.
6- چهار پشتى از پشم طائف با محتوائى از گياهى به نام اذخر.
7- پردهاى از پشم
8- حصيرى هجرى
9- آسياى دستى
10- دلوى چرمى
11- ظرفى مسى براى درست كردن حناء
12- كاسهاى براى شير
13- ظرفى براى آب
14- آفتابهاى قيراندود
15- سبوئى سبز رنگ
16- دو كوزه سفالى
17- فرشى از پوست
18- عبائى قطوانى
19- مشك آب.
اثاث و لوازم خانه اميرالمؤمنين در شب عروسى
على عليهالسلام مىفرمايد: دختر رسول خدا به من هديه شد و در آن شب كه به خانه من آمد، بسترمان جز يك پوست گوسفند چيزى نبود.
2- در جاى ديگر از آن حضرت نقل شده كه فرمود: من با فاطمه در حالى ازدواج
كردم كه جز يك پوست گوسفند چيزى نداشتم كه شب بر روى آن مىخوابيديم و روز
علوفه شترمان را بر روى آن مىريختيم و خدمتگزارى در خانه نداشتيم.
3- در روايتى ديگر آمده: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به خانه ما
آمد در حالى كه ما بر روى خود قطيفهاى انداخته بوديم كه اگر از طول آن به
روى خود مىكشيديم پهلوهايمان خالى و اگر از عرض مىانداختيم سر و
پاهايمان بىروپوش مىماند.
4- از ابويزيد مدينى روايت شده كه هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام به خانه
حضرت على عليهالسلام رفت در خانه آن حضرت چيزى جز ريگ پهن شده، كوزهاى
سفالين، بالش و تكيهگاهى و ظرفى براى آب، چيزى ديگر نيافت.
5- از انس نقل شده كه گويد: فاطمه عليهاالسلام نزد رسول خدا صلى اللَّه
عليه و آله و سلم آمده و گفت: اى رسول خدا، من و پسر عمويم جز يك پوست
گوسفند چيز ديگرى نداريم كه هم روى آن مىخوابيم و هم شترمان را بر روى آن
علوفه مىدهيم، حضرت فرمود: دخترم صبر كن، همانا موسى بن عمران ده سال با
همسرش زندگى كرد و جز يك عباى قطوانى- يعنى عبائى سفيد كه نخهاى بسيارى در
حاشيهاش آويزان بود- نداشتند.
مقدمات عروسى
ماجراى عقد و نامزدى فاطمه مدتى- شايد چند ماه- گذشت و على (ع) شرم داشت
دربارهى عروسى فاطمه سخنى به ميان آورد، تا سرانجام زنانى كه در خانهى
رسول خدا (ص) بودند يا به مناسبتهايى رفت و آمد مىكردند به فكر افتادند در
اينباره سخنى بگويند و با كسب اجازه از على (ع) به نزد رسول خدا (ص) آمده
و بحث عروسى فاطمه را به ميان كشيدند.
از آن جمله نام امايمن و امسلمه در روايات ذكر شده كه اين مطلب را
نزد رسول خدا (ص) عنوان كردند و سخن را از اينجا آغاز كرده كه گفتند:
اى رسول خدا به راستى اگر خديجه زنده بود با انجام مراسم عروسى فاطمه ديدگانش روشن مىشد!
با شنيدن نام خديجه سرشك از ديدگان پيغمبر جارى شد و به ياد آن بانوى
فداكار و مهربان افتاده فرمود: خديجه! و كجا همانند خديجه زنى يافت مىشود؟
در آن هنگام كه مردم مرا تكذيب كردند او مرا تصديق نمود، و در راه پيشرفت و
ترويج دين خدا مرا يارى كرد و دارايى خود را در اختيار من قرار داد، و
بانويى كه خداى عزوجل مرا مأمور كرد تا او را مژده دهم كه خانهاى از زمرد
در بهشت بدو عطا خواهد كرد...
امسلمه كه اين سخنان را شنيد و دگرگونى حال پيغمبر را ديد عرضه داشت: پدر
و مادر ما به قربانت! شما هر اندازه دربارهى خديجه بفرماييد درست و صحيح
است، جز آنكه از دنيا رفت و به سوى پروردگار خويش بازگشت و خداى تعالى ما
را با او در بهترين جايگاه بهشت جاى دهد.
اما موضوعى كه ما به خاطر آن خدمت شما آمدهايم آن است كه برادر و پسر
عموى شما على بن ابيطالب مايل است تا شما دربارهاش محبتى نموده اجازه دهيد
همسرش فاطمه را به خانهى خود ببرد و بدين ترتيب سر و سامانى به زندگى او
بدهيد!
پيغمبر پرسيد: چرا خود على در اين باره به من مراجعه نكرده؟
عرض شد: حيا و شرم مانع او از اين كار گرديده است.
امايمن از طرف رسول خدا (ص) مأمور شد، تا على (ع) را خبر كرده به نزد آن
حضرت ببرد، و چون بيامد پيش روى پيغمبر نشست و از شرم سر خود را به زير
افكند، رسول خدا (ص) بدو فرمود:
آيا مايل هستى همسرت را به خانه ببرى؟
على (ع) همچنان كه سرش به زير بود پاسخ داد:
آرى پدر و مادرم به فدايت!
پيغمبر (ص) نيز با خوشحالى موافقت خود را براى انجام اين كار اعلام كرده و به دنبال آن فرمود:
همين امشب يا فردا شب ترتيب اين كار را خواهم داد.
على (ع) برخاست و رسول خدا (ص) نيز به زنانى كه در آنجا بودند (و شايد
انتظار موافقت پيغمبر اسلام را مىكشيدند تا هر كدام به نحوى در اين جشن
فرخنده كارى كرده و خدمتى انجام دهد) دستور داد مقدمات عروسى را فراهم
نموده و فاطمه را زينت كنند و خوشبويش سازند و اتاقى را براى زفاف و عروسى
او فرش كنند.
وليمه عروسى
يكى از سنتهاى اسلامى «وليمه» دادن در مراسم عروسى است، يعنى مستحب است در
اين مراسم غذايى تهيه شود و جمعى را اطعام كنند كه البته در كيفيت و مقدار
تابع شئون و مقدورات افراد است كه به هر نحوى ممكن است اين سنت اسلامى را
انجام دهند، و رسول خدا (ص) نيز كه خود اين سنت را تشريع فرموده بود در
مراسم عروسى فاطمه دختر عزيزش اين كار را انجام داد، و در اينكه آيا خود
پيغمبر ترتيب اين «وليمه» را داد يا به على (ع) دستور تهيهى آن را داد و
يا هر دو در تهيهى آن شركت داشتند، اختلاف است.
مطابق نقل امالى شيخ صدوق (ره) رسول خدا (ص) به على فرمود: تهيه گوشت و نان با ما، و خرما و روغن با تو باشد
و بر طبق نقل مرحوم راوندى در خرايج، پيغمبر اسلام مقدارى غذا و حلوا درست كرد و به على فرمود: مردم را دعوت كن
و در روايتى كه مرحوم اربلى در كشفالغمه روايت كرده چنين است كه على (ع)
گويد: رسول خدا از همان پول زره خودم كه قبلاً فروخته بودم مقدارى را به
امسلمه سپرده بود و هنگام عروسى ده درهم از آن پول را از امسلمه گرفت و
به من داد و فرمود: با اين پول مقدارى روغن و قدرى خرما و كشك خريدارى كن و
من چنان كردم و خود آن حضرت آستين را بالا زد و سفرهاى چرمى طلبيد و آن
خرما و روغن و كشك را مخلوط كرده و غذايى تهيه نمود و از مردم با همان غذا
پذيرايى شد.
و در نقل ديگرى از آن حضرت حديث كرده كه به على فرمود:
«يا على لابد للعرس من وليمة»
«على جان! در عروسى بايد وليمه داد.»
و به دنبال آن روايت كرده كه سعد گفت: من گوسفندى براى اين وليمه مىدهم و
گروه ديگرى از انصار نيز هر كدام در حدود توانايى خود چيزى تهيه كردند و
مراسم وليمه انجام گرديد، كه اين روايت را بيشتر اهل سنت نيز مانند طبرى و
ابنحجر و سيوطى و ديگران نقل كردهاند.
به هر صورت وليمه تهيه شد و پيغمبر خدا به على فرمود: اكنون برخيز و هر كه
را مىخواهى براى صرف غذا دعوت كن، على (ع) گويد: من به مسجد آمدم و ديدم
گروه بسيارى از اصحاب در مسجد حضور دارند خواستم برخى را دعوت كنم و برخى
را نكنم حيا مانع من شد و از اين رو بر بلندى بالا رفتم و با اين جمله كه
با صداى بلند گفتم:
«اجيبوا الى وليمة فاطمة»!
(شما را به صرف وليمهى (عروسى) فاطمه دعوت مىكنم!)
همه را دعوت نمودم، و مردم دسته دسته به راه افتادند ولى من از زيادى مردم
و كمى غذا به خجلت فرورفتم و رسول خدا اين مطلب را دانست و مرا دلدارى
داده فرمود: على جان (غصه مخور) من به درگاه خداى تعالى دعا مىكنم تا در
غذا بركت دهد.
و همين طور هم شد كه همگى آن جمعيت بسيار از غذاى اندك خوردند و سير شدند و همه را كفايت كرد.
و در نقل ديگرى است كه پيغمبر فرمود: بگو مردم ده نفر ده نفر بيايند و غذا
بخورند و هر دستهى ده نفرى كه مىآمدند رسول خدا (ص) خود براى آنها غذا
مىكشيد و بدانها مىداد و مىخوردند و چون سير مىشدند از اتاق خارج شده و
ده نفر ديگر مىآمدند و بدين ترتيب همگى را غذا داد. چون مدعوين غذا
خوردند رسول خدا ظرفى هم براى زنان فرستاد و ظرفى هم جداگانه براى داماد و
عروس كشيد و فرمود:
«هذا لفاطمة و بعلها»
(اين هم مال فاطمه و شوهرش!)
و بر طبق حديثى كه ابن شهرآشوب روايت كرده دو روز اين كار تكرار شد و روز سوم نيز ابوايوب انصارى وليمه داد و مردم مهمان او بودند.
بردن عروس با شادى و سرور به خانه داماد
ابن شهرآشوب از ابنبابويه چنين روايت كرده است:
رسول خدا (ص) دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار را فرمود تا همراه
فاطمه به خانه على (ع) روند. و در راه شادمانى نمايند و اشعارى كه نمايانگر
اين شادمانى است بخوانند ليكن سخنانى نباشد كه خدا را خوش نيايد. آنان
عروس را بر استرى كه شهباء نام داشت (يا بر شترى) نشاندند و به روايتى نام
آن استرى كه عروس را بر آن سوار كردند دُلدُل بود.
سمان فارسى زمامدار استر بود حمزه و عقيل و جعفر و ديگر بنىهاشم در پس
آن مىرفتند زنان پيغمبر (ص) پيشاپيش عروس بودند و چنين مىخواندند.
امسلمه مىخواند:
سرن بعون الله يا جاراتى -واشكرنه فى كل حالات
واذكرن ما انعم رب العلى -من كشف مكروه و آفات
فقد هدانا بعد كفر وقد -انعشنا رب السماوات
و سرن مع خير نساء الورى -تفدى بعمات و خالات
يا بنت من فضله ذوالعلى -بالوحى منه والرسالات
ترجمه: برويد اى هووهاى من بيارى خدا و سپاس گوييد خداوند تعالى را در
تمام حالات و بياد آريد كه خداوند بزرگ بر ما منت نهاد بلاها و آفات را
برطرف كرد. نامسلمان بوديم ما را هدايت فرمود و ضعيف بوديم ما را توانايى و
نيرو بخشيد و برويد همراه بهترين زنان كه فداى او باد همه خويشان، عمهها و
خالهها اى دختر آن پيغمبرى كه خداوند متعالى برترى داد او را بر ديگران
به پيغمبرى و وحى از آسمان. حفصه دختر عمر چنين مىخواند:
فاطمه خيرالنساء البشر -و من لا وجه كوجه القمر
فضلك الله على كل الورى -بفضل من خص باى الزمر
زوجك الله فتى فاضلاً -اعنى علياً خير من فى الحضر
فسرن جاراتى بها انها -كريمة بنت عظيم الخطر
ترجمه: بهترين زنان از جنس بشر است و كيست مثل فاطمه كه چهرهاش مانند ماه
باشد خدايت برترى داد بر جهانيان به فضيلت پدرى كه مخصوص او گردانيد آيات
قرآن را تو را به ازدواج جوانمردى فاضل درآورد يعنى على عليهالسلام كه
بهتر است از همگان پس ببريد اى هووهاى من او را كه بزرگوار است و دختر
بهترين پيامبران و بزرگ بزرگان مورخان از ديگر زنان و همسران پيامبر (ص)
مطالبى را نقل كردهاند كه براى پرهيز از طولانى شدن، از آوردن همه آنها
خوددارى نموده و فقط سرودى را كه معاذه مادر سعد بن معاذ مىخوانده نقل
مىكنيم:
آوردهاند كه معاذه نيز چنين مىخواند:
اقول قولاً فيه ما فيه -واذكر الخير و ابديه
محمد خير بنىآدم -ما فيه من كبر ولاتيه
بفضله عرفنا رشدنا -فالله بالخير مجازيه
و نحن مع بنت نبى الهدى -ذى شرف قد مكنت فيه
فى ذروة شامخة اصلها -فما ارى شيئاً يدانيه.
سخنى جز آنكه بايد نمىگويم،
و بجز راه نكو نمىپويم، نيكو مىگويم، و نيكويى را فاش مىنمايم.
محمد صلى الله عليه و آله بهترين فرزندان آدم است و از لاف و خودپسندى در
امان است به بركت وجود آن حضرت ما راه رشد و درستكارى خود را دريافتيم خدا
به نيكى پاداش مىدهد و ما به همران دختر پيغمبر صاحب شرف، شرافت و بزرگى
در وجودش ريشه دارد صاحب بزرگى و جلال است كسى كه همتاى او را در جهان
نمىبينم.
نويسنده كتاب زندگانى فاطمه زهرا كه خود از استادان زبده است در
پايان اين مطالب نوشته: چنانكه نوشته شده اين روايت را بدين صورت از مناقب
ابن شهرآشوب آوردم و او سند خود را كتاب مولد فاطمه و روايت ابنبابويه كه
از بزرگان علماى اماميه است معرفى مىكند اما پذيرفتن داستان بدين صورت
دشوار است نخست چيزى كه ما را دچار ترديد مىسازد اين است كه مىگويد: زنان
پيغمبر پيشاپيش استر فاطمه راه مىرفتند. اين مؤلف خود عروسى زهرا (ع) را
در ذوالحجه بسال دوم هجرى نوشته است در حالى كه امسلمه سال چهارم هجرى و
حفصه پس از جنگ بدر به همسرى پيغمبر (ص) درآمدهاند و در سال عروسى زهرا
(س) تنها سوده و عايشه در خانه پيغمبر (ص) بسر مىبردند... و در پايان حضور
جعفر طيار برادر حضرت على عليهالسلام را مطرح كرده و مىگويد: جعفر در
اين تاريخ در حبشه بوده است. و از كتاب سيره ابنهشام نقل مىكند كه جعفر
در سال هفتم هجرى پس از فتح خيبر به همراه همسرش اسماء بنت عميس از حبشه به
مدينه بازگشت و مىنويسد كه پيغمبر (ص) هنگام بازگشت جعفر از حبشه فرمود:
به كدام يك از اين دو شادمان باشم (فتح خيبر يا بازگشت جعفر)
و در بحار نيز چنين مىخوانيم:
اسماء بنت عميس (كه پس از اين داستانش ذكر خواهد شد كه در شب زفاف حضرت
زهرا عليهاالسلام متكفل رفع نيازمنديهاى عروس بوده) در زمان عروسى حضرت
زهرا عليهاسلام به همراه شوهرش در حبشه بسر مىبرد و در سال هفتم هجرى از
حبشه به مدينه برگشتهاند. اين بانو ابتدا همسر جعفر طيار بود و پس از
شهادت همسرش به همسرى ابوبكر درآمد و فرزندى بنام محمد بن ابىبكر از او به
دنيا آمد (اين پسر، همان است كه از ياران حضرت على عليهالسلام شد و آن
حضرت مىفرمود نگوييد محمد بن ابىبكر، بلكه بگوئيد محمد بن على به خاطر
فضايلى كه در اين جوان وجود داشت) بعد از فوت ابوبكر، اسماء بنت عميس به
همسرى على عليهالسلام درآمد.
و نيز در همان سند آمده كه آن بانويى كه بنام اسماء در عروسى حضرت زهرا
عليهاالسلام بوده اسماء دختر يزيد بن سكن انصارى است، كه به غلط اسماء بنت
عميس نقل شده است و ديگر اين كه كنيه اين خانم امسلمه است كه به او
خطيبةالنساء مىگفتند يعنى در مدينه اين خانم را معمولاً به خواستگارى
دخترها مىفرستادند. پس نه اسماء، اسماء بنت عميس است و نه امسلمه،
امسلمه همسر رسول خدا (ص).
و بعضى نيز نقل كردهاند: اسماء بنت عميس در عروسى نبوده بلكه (سلمى بنت عميس همسر حمزه بوده است
حجله حضرت زهرا
زنان پيغمبر فاطمه را زينت كردند، عطر و بوى خوش بر او پاشيدند. پيغمبر
على عليهالسلام را احضار كرد و در جانب راست خودش نشانيد. فاطمه
(عليهاالسلام) را نيز در طرف چپ نشانيد. سپس عروس و داماد را به سينهى
خودش چسباند. پيشانى هر دو را بوسه داد. دست نوعروس را گرفت و در دست داماد
گذاشت. به على (عليهالسلام) فرمود: فاطمه همسر خوبى است. و به فاطمه
(عليهاالسلام) فرمود: على شوهر خوبى است.
سپس به زنان فرمود: عروس و داماد را با شور و شادى به حجله ببريد ولى چيزى نگوييد كه خدا ناراضى گردد.
زنان پيغمبر با شور و شادى، اللَّهاكبرگويان، فاطمه و على را تا حجلهى
عروسى مشايعت نمودند. رسول خدا نيز از عقب رسيد و وارد حجله شده دستور داد
ظرف آبى حاضر كردند، قدرى از آبها را بر بدن فاطمه پاشيد و دستور داد با
بقيهى آن وضو بگيرد و دهانش را بشويد. بعدا ظرف آب ديگرى طلبيد، قدرى از
آنرا بر تن مبارك على عليهالسلام پاشيد و دستور داد با بقيهى آن دهانش را
بشويد و وضو بگيرد. سپس روى عروس و داماد را بوسيد. دست به جانب آسمان
برداشت و گفت: خدايا اين عروسى را مبارك گردان و نسل پاك و پاكيزهاى از
ايشان بوجود آورد.
وقتى خواست از حجله خارج شود فاطمه عليهاالسلام دامنش را گرفت و گريه كرد.
فرمود: دختر عزيزم! من ترا به بردبارترين و دانشمندترين مردم تزويج كردم.
سپس برخاست و تا درب حجله آمد. چوب در را با دو دست مبارك گرفت و فرمود:
خدا شما و نسلتان را پاك و پاكيزه گرداند. با دوستان شما دوست هستم و با
دشمنانتان دشمن. اكنون وداع مىكنم و شما را به خدا مىسپارم.
زمانى كه حضرت رسول اكرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان برويد، و كسى اينجا نماند. تمام زنها متفرق شدند.
بجاى مادر در شب عروسى حضرت زهرا
زمانى كه حضرت رسول اكرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان برويد، و كسى اينجا نماند.
تمام زنها متفرق شدند.
وقتى پيغمبر خواست خارج شود ديد يكى از زنها باقى مانده است. پرسيد كيستى مگر نگفتم بايد همه خارج شويد؟.
عرض كرد: من اسماء هستم. شما فرموديد خارج شويد، اما من در اين جهت
معذورم. زيرا هنگام رحلت خديجه در خدمتش بودم، ديدم گريه مىكند. عرض كردم:
آيا شما هم گريه مىكنيد؟ با اينكه بهترين زنان جهان و همسر رسول خدا هستى
و بتو وعدهى بهشت داده است. فرمود: گريهى من از اين جهت است كه مىدانم
هر دخترى شب زفاف محتاج به زنى است كه محرم اسرارش باشد و حوائجش را برطرف
سازد. من از دنيا مىروم ولى مىترسم فاطمهام در شب زفاف محرم راز و كمك
حالى نداشته باشد. در آنوقت من به خديجه گفتم. اگر تا شب زفاف فاطمه
(عليهاالسلام) زنده ماندم قول مىدهم كه نزدش بمانم و برايش مادرى كنم.
وقتى پيغمبر نام خديجه را شنيد بىاختيار اشكش جارى شد و فرمود: ترا به خدا
براى همين جهت ماندهاى! عرض كرد: آرى. پيغمبر فرمود: پس به وعدهات عمل
كن).
احسان و انفاق حضرت زهرا در شب عروسى
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در عروسى زهرا عليهاالسلام يك دست
پيراهن نو به زهرا داده بود تا در شب عروسى بپوشد، هنگامى كه فاطمه به
خانهى زفاف رفت، بر سجادهى عبادت خود نشسته بود و با خدا مناجات مىكرد،
ناگاه مستمندى به در خانهى فاطمه آمد و با صداى بلند گفت: «از در خانهى
نبوت يك پيراهن كهنه مىخواهم».
فاطمه عليهاالسلام در آن وقت دو پيراهن داشت، يكى كهنه و ديگرى نو، خواست
پيراهن كهنه را طبق تقاضاى فقير، به او بدهد، ناگاه به ياد اين آيه (92
آلعمران) افتاد كه مىفرمايد: «هرگز به حقيقت نيكوكارى نمىرسيد مگر آنچه
را دوست داريد انفاق كنيد».
حضرت زهرا عليهاالسلام كه مىدانست پيراهن نو را بيشتر دوست دارد، به اين آيه عمل كرد و پيراهن نو را به فقير داد.
فرداى آن شب هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم پيراهن كهنه را
در تن او ديد. پرسيد: «چرا پيراهن نو را نپوشيدهاى؟ حضرت زهرا
عليهاالسلام عرض كرد: آن را به فقير دادم.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: «اگر پيراهن نو را براى شوهرت مىپوشيدى بهتر و مناسبتر بود».
فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: اين روش را از شما آموختهام، در آن هنگام كه
مادرم خديجه همسر شما گرديد، همهى اموال خود را در راه شما به تهىدستان
بخشيد، كار به جايى رسيد كه فقيرى به در خانهى شما آمد و تقاضاى لباس كرد،
در خانه لباسى وجود نداشت، شما پيراهن خود را از تن بيرون آورده و به او
دادى، از اين رو اين آيه (29/ اسراء) نازل شد: «و بيش از حد دستت را مگشا
تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كرا فرومانى».
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تحت تأثير محبتها و خلوص دخترش زهرا
عليهاالسلام قرار گرفت قطرههاى اشك از چشمانش سرازير شد، فاطمه
عليهاالسلام را به نشانهى محبت به سينهاش چسبانيد.
شروع زندگى در خانه اجارهاى
كلبه باصفا و محقر حضرت زهرا سلاماللَّهعليها خانهاى گلى بود كه دلهائى
مصفا به نور خدا در آن يك زندگى مشترك را آغاز كردند. خانهاى رد ظاهر
ساده و حتى اجارهاى، ولكن اعضاى آن آرمانى متعهد بر اصول اخلاقى، در محيطى
پر تفاهم و عاطفى و خلاصه مالامال از معنويت و ياد خدا، خانهاى كه از عرش
خدا مورد نظر و حمايت بود و دريچهاى از زمين به آسمان و از آسمان بر آن
خانه دائما گشوده شده بود و اين نبود مگر به خاطر وجود انوار مقدسهاى كه
در علم و عمل عالىترين مراتب كمال را با مجاهده نفسانى و انتخاب بهترين
عقيده و آرمان طى مىنمودند، خانهى حضرت فاطمه سلاماللَّهعليه خانهاى
بود گلى اما شعاع نور آن عالمتاب شد و همه هستى را پرتوافكنى كرد.
حضرت على (ع) و حضرت فاطمه زهرا سلاماللَّهعليه داراى خانهى مسكونى
نبودند، از اين رو حضرت على عليهالسلام ابتدا محل سكونت همسرش را در اطاقى
كه يكى از انصار در اختيارش نهاده بود و خود نيز پس از هجرت در آن ساكن
بود قرار داد. پس از مدتى دو زوج جوان به خانهى حارثه بن نعمان كه در
محلهى بنىنجار قرار داشت و به خانهى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم
نزديك بود منتقل شدند تا اينكه حجرهاى در كنار حجرهى پيامبر صلى اللَّه
عليه و آله براى آنان ساخته شد و تا پايان زندگى خانوادگىشان در آنجا ساكن
بودند.
وضعيت ساختمانى اين خانه كه در اختيار حضرت على عليهالسلام و حضرت زهرا
سلاماللَّهعليه قرار گرفت خانهى مسكونى مجللى نبود، بلكه اطاقى گلين بود
كه سقف آن را با چوب خرما و حصير پوشانده و آن را گلاندود كرده بودند.
فاصلهى سقف آن از كف به اندازهاى بود كه دست به راحتى به سقف مىرسيد.
آرى اين بود كلبهى حضرت زهرا سلاماللَّهعليه كه از صفايش تور خدا
جلوهگر بود.
خداوند در قرآن پيرامون معنويت و فضيلت ايشان فرموده:
يعنى در خانههايى (چون خانهى انبياء) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و
در آن ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تقديس ذات پاك او كنند. وقتى
اين آيه نازل شد، ابوبكر از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پرسيد: آيا
خانهى حضرت فاطمه و حضرت على عليهمالسلام از اين خانههاست؟ پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله فرمودند: بله، خانهى آنان از بافضيلتترين اين
خانههاست.
ديدار پيامبر اكرم از حضرت زهرا و اميرالمؤمنين در بعد از عروسى
صاحب كشفالغمه به سند خود از اميرالمؤمنين (ع) روايت مىكند كه رسول خدا
(ص) از روز عروسى تا روز چهارم به ديدن فاطمه (ع) نيامد و چون روز چهارم شد
به خانهى وى آمد- و پس از محبت و ملاطفت بسيارى كه نسبت به آن دو انجام
داد، به على (ع) دستور داد از اتاق بيرون رود و با فاطمه خلوت كرد و از او
پرسيد: دخترم حالت چطور است و شوهرت را چگونه يافتى؟
فاطمه پاسخ داد: پدر جان بهترين شوهر است جز آنكه زنان قريش كه به ديدن من
مىآيند به من طعن زده و مىگويند: رسول خدا تو را به مرد فقيرى كه دستش
از مال دنيا تهى است شوهر داده است؟
پيغمبر (ص) فاطمه را دلدارى داد و فرمود: دخترم نه پدر تو فقير است و نه شوهرت.
دخترم! خزينههاى زمين را از طلا و نقره به من عرضه كردند ولى من نعمتهاى
آخرت را كه در پيشگاه پروردگار است بر مال دنيا ترجيح دادم.
دخترم! به خدا سوگند من كمال خيرخواهى را دربارهى تو انجام دادهام، زيرا
شوهرى براى تو انتخاب كردم كه از ديگران زودتر اسلام آورده و علم و دانشش
از همگان بيشتر و حلم و بردباريش از ديگران زيادتر است.
دختركم خداى عزوجل از ميان تمام مردان دو مرد را برگزيد كه يكى پدر تو و
ديگرى همسر توست، دخترم! شوهر تو خوب شوهرى است، نافرمانيش نكنى.
سپس صداى على زده و چون وارد اتاق شد سفارش فاطمه را بدو كرد، و فرمود:
نسبت به همسرت مهربان باش و با او مدارا كن و براستى فاطمه پارهى تن من
است، و هر چه او را متألم و ناراحت سازد مرا ناراحت و متألم ساخته است و هر
چه او را خوشحال و مسرور سازد مرا خوشحال كرده، من اكنون شما را به خدا
مىسپارم و با شما خداحافظى مىكنم.
على (ع) دنبال حديث فرمود: به خدا سوگند از آن روز به بعد تا فاطمه زنده
بود كارى نكردم كه او را به خشم درآورد و بر هيچ كارى او را مجبور ننمودم، و
او نيز هيچگاه مرا به خشم نياورد و در هيچ كارى نافرمانى مرا نكرد، و به
راستى هر وقت بدو نظر مىكردم غم و اندوههايم برطرف مىشد.
اتهام خواستگارى اميرالمؤمنين از دختر ابوجهل
در تاريخ بشر، صفا و صميميت هيچ خانواده و زن و شوهرى به صفا و صميميت على
و فاطمه عليهماالسلام نمىرسد، ولى دشمنان بىرحم و مبغضين اهلبيت، آن
چنان نامرد و كينهتوز هستند، كه از هيچ تهمت و افترا دربارهى آنان
فروگذارى نكرده و نمىكنند. بر همين اساس براى خدشهدار ساختن عظمت مولاى
متقيان على عليهالسلام شاخدارترين دروغ و تهمت را با رنگ و روغن ماهرانه و
خائنانه فراهم ساختند و چنين نوشتهاند كه آن حضرت با داشتن حضرت فاطمه
عليهاالسلام به سراغ زن ديگرى (آن هم دختر ابوجهل) رفته، و از او خواستگارى
نموده و بدينسان فاطمهى زهرا و پدرش رسول خدا را ناراحت كرده است.
جاى تعجب بيشتر اين است كه تاريخ ضعيف و مجعول به صورت حديث نبوى در برخى
كتابهاى معتبر اهل سنت همچون صحيح بخارى و صحيح مسلم
و غير آنها خودنمايى مىكند، و آقايان عزيز بدون تحقيق و تعمق در
ريشهيابى اين مجعولات و بررسى اسناد آن، چنين تهمت بزرگى را به مقام والاى
صاحب ولايت خليفهى بلافاصل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مىچسبانند.
تحقيق مسأله
اگر چه تجديد فراش و انتخاب بيش از يك همسر با شرائط خاصى در شرع مقدس
اسلام جائز است و خداوند متعال در قرآن مجيد سورهى نساء آيهى سوم، به آن
تصريح مىكند، ولى ازدواج مجدد اميرالمؤمنين عليهالسلام با وجود زهرا
عليهاالسلام اساساً جايز نبود و مولاى متقيان شرعاً نمىتوانست به چنين
امرى اقدام كند؛ چنانچه در حديثى حضرت امام صادق عليهالسلام مىفرمايند:
حرم اللَّه على على النساء مادامت فاطمه عليهاالسلام حيه، لانها طاهره لاتحيض.
خداوند متعال زنان را براى حضرت على عليهالسلام مادامى كه حضرت زهرا
عليهاالسلام در قيد حيات بوده است حرام كرده بود، زيرا آن حضرت هرگز عادت
ماهانه نداشته است.
در اين زمينه روايات ديگرى نيز آمده
و چنين استفاده مىشود، كه حضرت زهرا در مسائل زوجيت، مشكلى نداشت و
اميرالمؤمنين على عليهالسلام نيز علاوه بر اينكه عاملى براى تجديد فراش
نمىديد، موقعيت فاطمه عليهاالسلام را در پيشگاه خدا و رسول او مىدانست و
از حكم خدا آگاه بود، با اين وضع چگونه دست به خواستگارى دختر ابوجهل زده و
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام را رنجيدهخاطر
نموده است؟!
و اما حديث مجعول از پيامبر الهى، در واقع از طريق دو نفر ذكر شده: يكى
ابوعلى الحسين بن على بن يزيد الكرابيسى البغدادى است، كه از دشمنان سرسخت
اهلبيت به شمار مىآيد و قهراً حديث منقول از وى در ذم آنان قبول نيست.
دومى «ابوهريره» كذاب است، كه نان را به نرخ روز خورده و هزاران حديث جعل
كرده كه اين حديث يكى از آنها مىباشد و اهل تحقيق و تعمق نمىتوانند به
سخنان چنين افرادى اعتماد كنند.
ابن ابىالحديد كه از عالىترين دانشمندان و محققين اهل سنت است مىنويسد:
ابوهريره از جمله دروغگويان تاريخ و ناقلين احاديث جعلى و غير واقعى بود
كه از جمله اين حديث مجعول را ساخت.
او (ابوهريره) چون وارد شام شد، به طمع مال و مقام دنيا، حديثى را به زبان
رسول خدا نسبت داد، كه نتيجهى آن، نفرين و جسارتى به على بن ابيطالب
عليهالسلام مىشد و از اين طريق به فرماندارى مدينه منصوب گشت.
اين راوى كذاب، چنان دروغى به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نسبت داد، كه
حتى خليفهى دوم را نيز به خشم آورد، و عمر با تازيانهاش او را تعزير كرد.
خوانندگان عزيز توجه دارند، كه براى لكهدار كردن مقام الهى و آسمانى
ولايت، دست به چه توطئهها مىزنند؟ و از چه عناصر نامطلوب و مزدور و
دنياپرست استفاده مىكنند؟
تولد امام حسن (ع)
سالار بانوان دوازدهمين بهار زندگى را پشت سر نهاده بود كه نور وجود
نخستين فرزند گرانمايهاش، «حسن» عليهالسلام را در وجود خويش احساس كرد،
چرا كه بخشى از نور امام و موهبت امامت از امير مؤمنان به سازمان وجود او
انتقال يافت و چهرهى نورافشان او با تجلى يافتن نور وجود حسن عليهالسلام
در وجودش بصورت روشنى نورافشانتر و درخشندهتر گرديد و نام گرانمايهى
«زهرا» مصداق درخشندهترى پيدا كرد.
طلوع وجود فرزند دلبندش، نزديك شد و در همان روزها براى پيامبر گرامى،
سفرى پيش آمد. آن حضرت براى خدانگهدار به خانهى دخترش فاطمه آمد و ضمن
سخنانى، به سفارشهاى لازم در مورد مولود مباركى پرداخت كه به زودى جهان را
به نور وجودش نورباران خواهد ساخت.
و از جمله توصيه فرمود كه: او را پس از ولادت در پوشش زرد رنگ قرار ندهند.
پس از رفتن پيامبر، نخستين فرزند خانهى نور در روز پانزدهم رمضان به سال
سوم هجرى ديده به جهان گشود. روز ولادت آن مولود مبارك، روز پرشكوهى بود.
«اسماء بنت عميس» در لحظات طلوع خورشيد جهانافروز وجود حضرت مجتبى
عليهالسلام از افق امامت، در آنجا حضور داشت و به همراه او بانوان ديگرى
نيز بودند. آنان مولود مبارك را بىآنكه از توصيهى پيامبر گرامى آگاه
باشند، در پارچهى زيبا و تميزى كه زرد رنگ بود قرار دادند. پيامبر گرامى
از سفر بازگشت و به ديدار دخت سرفراز خويش شتافت. آنگاه به بانوان حاضر
فرمود: فرزندم را بياوريد. و پرسيد كه نامش را چه برگزيدهايد؟
فاطمه عليهاالسلام پيش از آن به شوى گرانمايهاش پيشنهاد كرده بود كه نامى
پرشكوه و باعظمت در نظر گيرد اما آن حضرت ضمن احترام به دخت پيامبر فرموده
بود كه در اين مورد بر پيشواى بزرگ توحيد پيشى نخواهد گرفت. از اين رو
هنوز نام و نشان انتخاب نشده بود.
پيام شادباش...
نوزاد نور را به نياى گرانقدرش تقديم داشتند و آن حضرت پس از آنكه او را
در آغوش گرفت، فرمود: مگر فراموش كرديد كه از شما خواستم او را پس از ولادت
در پوشش زرد قرار ندهيد؟
آن پوشش را از مولود مبارك برگرفت و پوشش سپيدى بر او افكند و رو به امير مؤمنان نمود و پرسيد: نامش را چه برگزيدهايد؟
امير مؤمنان گفت: ما هرگز در گزينش نام فرزندمان بر شما پيشى نمىگيريم.
پيامبر گرامى نيز فرمود: من هم بر پروردگار بزرگ خويش پيشى نمىگيرم.
درست در اين لحظات بود كه آفريدگار هستى به فرشتهى وحى پيام داد كه:
«براى بندهى محبوب و پيامبر برگزيدهام، فرزندى ولادت يافته است. از اين
رو در بيت رفيع رسالت و امامت فرود آى و ضمن تقديم سلام و درود و
صميمانهترين تبريكها و تهنيتها، به او بگو كه؛ على براى شما بسان هارون
براى موسى است. از اين رو نام فرزند هارون را بر فرزند «على» برگزين.»
فرشتهى وحى به دستور خدا فرود آمد و مراتب تبريك و تهنيت پروردگار هستى
را به پيامبر رسانيد و گفت: «اى پيامبر خدا! پروردگارت دستور داده است كه
اين مولود مبارك را به نام فرزند «هارون» نامگذارى كنيد.»
پيامبر پرسيد: نام او چه بود؟
فرشتهى وحى گفت: او «شبير» نام داشت.
پيامبر فرمود: من به واژهى عربى سخن مىگويم...
فرشتهى وحى گفت: نام او را «حسن» انتخاب بفرماييد.
بدينسان پيامبر مهر، نام آن پارهى ماه را «حسن» نهاد. در گوش راست او
اذان گفت و گوش چپ او را با نام و ياد خدا قرين ساخت و اقامه خواند.
هفتمين روز ولادت نور بود كه پامبر گرامى دو رأس قوچ كبودرنگ به عنوان
«عقيقه» فرزند گرانقدرش «حسن»، قربانى كرد و يك ران يكى از آنها را همراه
يك دينار به بانوى قابله داد.
سر مبارك نوزاد را تراشيد و هم وزن آن نقره به عنوان صدقه به فقرا و
بينوايان داد. آنگاه سر نورانى نوزاد را به مادهى خوشبو و عطرآگينى كه از
زعفران و چيزهايى مشابه تركيب شده بود معطر ساخت و در آن فرصت، يكى از آداب
و رسوم جاهليت را به باد انتقاد گرفت و نكوهش كرد و فرمود:
«مردم عصر جاهليت سر نوزاد را با خون رنگين مىنمودند كه كار بسيار
ناپسندى است.» و سرانجام نوزاد مبارك را بوسهباران ساخت و او را مورد مهر
وصفناپذير خويش قرار داد...
تولد امام حسين
پس از گذشت مدتى از ولادت حضرت مجتبى عليهالسلام علائم و نشانهها،
نشانگر اين بود كه دومين فرزند گرانمايهى «فاطمه» در راه است و آنگاه پس
از شش ماه همانگونه كه پيامبر پيش از آن مژدهى آمدنش را داده بود، ديده به
جهان گشود.
در مورد ولادت حسين عليهالسلام از امام صادق آوردهاند كه: روزى همسايگان
بانوى باايمان «امايمن» نزد پيامبر آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! شب
گذشته «امايمن» تا سپيدهدم بيدار بود و مىگريست و همهى ما را نيز
ناراحت ساخته است.
پيامبر كسى را به خانهى او گسيل داشت و او به محضر پيامبر شرفياب شد. آن
حضرت به او فرمود: «امايمن»! خداى چشمانت را نگرياند! همسايگانت به من
گزارش كردهاند كه تو سراسر شب گذشته را ناراحت و گريان بودهاى، چرا؟
پاسخ داد: اى پيامبر خدا! خوابى سخت و سهمگين ديدم و بخاطر آن تا سپيدهدم
گريه كردم. پيامبر فرمود: خوابت را برايم بازنمىگويى؟ بگو كه خدا و
پيامبرش به پيام آن داناترند. «امايمن» گفت: اى پيامبر خدا! بيان آن برايم
گران است.
پيامبر فرمود: آنگونه كه تو فكر مىكنى نيست، روياى خويش را بازگو.
آن بانوى باايمان گفت: «ديشب در عالم رويا ديدم كه برخى از اعضاء پيكر مقدس شما در خانهى من افتاده است...»
پيامبر فرمود: خواب خوشى رفتهاى و خواب نيكويى ديدهاى. پيام خواب تو اين
است كه دخت گرانمايهام «فاطمه»، «حسين» را به دنيا خواهد آورد و تو هستى
كه او را پرستارى و نگهدارى خواهى كرد و «حسين» همان پارهاى از وجود من
است كه در خانهى شما قرار مىگيرد.
آفرين خدا بر اين كودك نورسيده
اين جريان گذشت و پس از مدتى حسين عليهالسلام از افقسراى امامت و رسالت
طلوع كرد. «امايمن» او را در آغوش گرفت و نزد نياى گرانقدرش پيامبر آورد.
آن حضرت حسين عليهالسلام را از او گرفت و فرمود:
«آفرين خدا بر اين كودك نورسيده و بر او كه او را در آغوش فشرده و بسوى من آورده است.»
آنگاه فرمود: امايمن اين پيام آن رؤياى توست.
علاوه بر خواب «امايمن» همسر «عباس»، عموى پيامبر نيز خوابى نظير اين خواب ديده بود و پيامبر گرامى نيز پيشگويى فرموده بود.
لحظات ولادت حسين عليهالسلام گروهى از بانوان مسلمان، از جمله صفيه، دختر
عبدالمطلب و عمهى پيامبر و نيز «اسماء بنت عميس» و «امسلمه»... حضور
داشتند. پس از طلوع خورشيد جهان افروز وجود حسين عليهالسلام پيامبر فرمود:
عمه! فرزندم را بياور!
صفيه عرض كرد: اى پيامبر خدا! تازه به دنيا آمده است و هنوز آماده نشده است...
پيامبر فرمود: خداوند او را پاك و پاكيزه ساخته است، بياور...
آنگاه فرشتهى وحى فرود آمد و به آن حضرت پيام خداى را تقديم داشت و خواست
كه نام پسر دوم «هارون» را- كه به زبان عبرى «شبير» و به زبان عرب «حسين»
گفته مىشد براى نوزاد مبارك برگزيند.
و از پى آن انبوهى از فرشتگان فرود آمدند و طلوع خورشيد وجود حسين
عليهالسلام را به نياى گرانقدرش تبريك گفتند و در همان ساعت، شهادت
پرافتخارش را نيز به پيامبر خدا تسليت عرض كردند.
پيامبر گرامى فرزند دلبند خويش را گرفت، زبان مبارك را در كام او نهاد و
او زبان وحى و رسالت را مكيد، به گونهاى گوشت بدنش از آن رويش كرد و
استخوانهايش استوارى و استحكام يافت. و آوردهاند كه حسين عليهالسلام نه
از مادر شير نوشيد و نه از هيچكس ديگر. علامه «بحرالعلوم» در اين مورد
اينگونه سروده است:
لله مرتضع لم يرتضع ابدا
من ثدى انثى و من «طه» مراضعة
يعطيه ابهامه آنا فاونة...
خداى را! خداى را! كودك شيرخوارى كه هرگز از پستان بانويى شير ننوشيد و شيردهندهى او به خواست خدا پيامبر خدا بود.
او گاهى انگشت شست و زمانى، زبان خويش را در كام آن كودك پرشكوه مىنهاد و از اين راه بود كه سازمان وجود او به اوج كمال رسيد.
درست هفتمين روز طلوع دومين اختر تابناك از افق سراى «فاطمه» بود كه
پيامبر دستور داد، سر كودك را تراشيدند و به وزن موهاى سرش نقره در راه خدا
انفاق گرديد و براى سلامتى او و سپاس به بارگاه خدا، قربانى شد.(
آخرين غنچه حضرت زهرا و مقتل او
ولادت غمانگيز محسن عليهالسلام همانا روز شهادتش نيز بود، و كيفيت شهادتش قبلاً پيشگويى شده بود.
اين دليل بر بزرگى مصيبتى است كه با قتل محسن عليهالسلام بر اسلام وارد
شد و نشانهى شدت غصهاى است كه مادر دلسوختهاش حضرت زهرا عليهاالسلام با
از دست دادن اين پسر كشيد.
نامش را محسن عليهالسلام گذاشت
محسن عليهالسلام عزيز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود و آن حضرت قبلاً
نام او را تعيين كرده بود. اگر اين آخرين گل زهرا عليهاالسلام به دنيا
مىآمد همه به عنوان يادگار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از او ياد
مىكردند و گراميش مىداشتند.
ولى خوب شد به دنيا نيامد، چه آنكه هنوز متولد نشده اينچنين او و مادرش را گرامى داشتند!!!
قال أميرالمؤمنين عليهالسلام: إنّ أسقاطكم إذا لقوكم يوم القيامة و لم
تسموهم، يقول السقط لأبيه: «ألا سميتني و قد سمّى رسولاللَّه صلى اللَّه
عليه و آله محسناً قبل أن يولد». اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود:
اگر فرزندان سقط شدهى شما روز قيامت شما را ببينند در حالى كه نامى براى
آنان نگذاشتهايد، سقط به پدرش مىگويد: چرا براى من نامى تعيين نكردى در
حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله محسن عليهالسلام را قبل از اينكه به
دنيا بيايد نامگذارى كرده بود.
قالت أسماء: فما دخلنا البيت إلّا و قد أسقطت جنيناً سماه رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله محسناً.
اسماء مىگويد: وارد خانهى حضرت زهرا عليهاالسلام شديم وقتى كه حضرت جنين
خود را سقط كرده بود؛ همان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را محسن
ناميده بود.
فاطمهى من... سقط جنين؟!
چه سوزناك است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از شهادت يادگار خود خبر
دهد و بفرمايد: اين شهادت در اثر ضربتى است كه بر دخترم فاطمه عليهاالسلام
وارد مىشود!
قال رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله: و تضرب و هي حامل،... و تطرح ما في بطنها من الضرب و تموت من ذلك الضرب.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: حضرت زهرا عليهاالسلام زده مىشود در
حالى كه باردار است. در اثر اين ضربت فرزندى كه همراه دارد سقط مىشود، و
خود او در اثر همان ضربت از دنيا مىرود.
مقتل حضرت محسن عليهالسلام
گل زهرا عليهاالسلام اول شهيد شد و سپس سقط گرديد! اما چگونه؟ اين سؤالى است كه بايد جزئيات ماجرا آن را روشن كند.
مادرى كه فرزند همراه دارد مواظبت زيادى مىخواهد. رعب و وحشتى كه مهاجمين
سقيفه پشت در خانه به راه انداخته بودند، و فريادهاى بلند و بىادبانهاى
كه سر داده بودند و قصد ورود اجبارى به خانه را داشتند، مىتوانست به
تنهايى باعث سقط محسن شود.
فرياد «آتش مىزنيم»، و صداى بر زمين انداختن هيزم، و چيدن آنها با خار
مغيلان كنار ديوار و در خانه و آتش زدن آنها، و دود و شعلههايى كه از زير
در و بالاى ديوار خانه ديده مىشد، هر خانم باردارى را نگران مىكرد و به
وحشت مىانداخت.
اكنون بانويى پشت در آمده كه از يك سو رحلت پدر مهربانى چون پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله بار عظيمى از غم بر قلب او نشانده، و از سوى ديگر جفاى
مردم در حق شوهر مظلومش دل او را سخت آزرده است.
او احساس مىكند مهاجمين قصد ورود به خانه را دارند و در وضعيت فوقالعاده
خطرناكى قرار گرفته است. لذا با تمام وجود در را گرفته تا باز نشود.
آتش به چوب در گرفته و شعلهها به صورت او اصابت مىكند. در صاف نيست!
چوبهاى ناهموار دارد، ميخ دارد، داغ شده است! بانويى كه محسن عليهالسلام
همراه اوست چگونه بايد مواظب فرزندش باشد؟!
در را با لگد مىشكنند و صداى وحشتناكى ايجاد مىشود، و در به روى بانو
مىافتد. درياى عصمت و حيا با مهاجمين بىحيا روبهرو مىشود. بر دستش
تازيانه مىزنند تا در را رها كند.
در با ميخش و با ناهمواريش سينه را مىشكافد و خون جارى مىكند. استخوان
پهلو از درون مىشكند و خون جارى مىشود! لابد اينها براى كشتن فرزندى كه
كنار اين پهلو و سينه به تلاطم افتاده كم است؟!
حملهكنندگان سقيفه يك نفر نيستند. دستور خود را هم از پيش گرفتهاند. آن
سيلى كه گوشواره را مىشكند، تازيانهاى كه بازو را سياه مىكند، و بر سر و
كتف بانو مىخورد و بىمحابا از هر سو فرود مىآيد و خون جارى مىكند،
پايى- كه شكسته باد- بر بانوى باردار ضربه مىزند. آيا با همهى اينها هنوز
محسن عليهالسلام زنده است؟ بايد بپرسيم هنوز مادر زنده است؟!!
با اين همه وحشت و ضربت و جراحت... مادر چه گفت؟ چه كرد؟ فضه چه كمكى
توانست نمايد؟ اميرالمؤمنين عليهالسلام چه كرد؟ بچهها چه حالى داشتند؟
محسن عليهالسلام كجا رفت؟ تاريخ، اين داستان جگرسوز را با تمام تلخىهايش
حفظ كرده تا معلوم شود فاطمه و محسنش عليهماالسلام باهم و از يك سبب به
شهادت رسيدند!! چه ضرباتى و چه حملاتى كه مرد را از پا درمىآورد، چه رسد
به بانويى كه كنار قلبش يادگار زيبايى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را در
آغوش گرفته است.
احترام فرزندان حضرت فاطمه زهرا
خداوند احترام و محبت اهلبيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را واجب ساخته
و مردم را به مراعات آن مكلف نموده است. و شكى نيست كه فرزندان فاطمه،
فرزندان پيامبر و اهلبيت او محسوب مىگردند.
لذا پيامبر گرامى اسلام در مورد احترام اين عزيزان مىفرمايند:
انا شافع يوم القيامة لاربعة اصناف: رجل نصر ذريتى و رجل بذل ماله لذريتى
عند الضيق، و رجل احب ذريتى باللسان والقلب، و رجل سعى فى حوائج ذريتى.
من در پيشگاه خدا به چهار دسته شفاعت خواهم كرد:
1- به كسانى كه فرزندانم را به هر نحوى كمك كنند.
2- به اشخاصى كه در مقام نياز به كمك مالى آنان بشتابند.
3- افرادى كه با دل و زبان فرزندانم را دوست بدارند.
4- مردانى كه در رفع حاجت آنان تلاش نمايند. و در يك حديث ديگر كه شبيه
اين روايت است، در بند اول آن مىفرمايند: «كسانى كه به فرزندان من بعد از
من احترام كنند.» (المكرم لذريتى من بعدى...)
اين حديثها مىرساند كه احترام فرزندان فاطمه عليهاالسلام باعث خشنودى و
رضايت خاطر رسول خدا گرديده و در نتيجه شفاعت آن حضرت را به دنبال خواهد
داشت و بالعكس ظلم و ستم و هرگونه بىاحترامى به آنان، موجب خشم خدا و
پيامبر و سرانجام گرفتارى به قهر خدا خواهد گرديد.
چنانچه در حديثى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پس از شمردن كيفر ستمگران
زهرا آنگاه، در مورد ستم به فرزندان و شيعيان آن حضرت مىفرمايند:
... ويل لمن يظلم ذريتها و شيعتها.
واى از كيفر شديد كسانى كه به فرزندان و شيعيان فاطمه عليهاالسلام ستم كنند.»
و بالاخره در يك فرازى از سخنان آن حضرت در اين باره آمده است:
ان فاطمة احصنت فرجها فحرمها اللَّه و ذريتها على النار.
فاطمه عليهاالسلام خود را از گناه و آلودگى مصون داشت و متقابلا خداوند نيز او و فرزندانش را بر آتش جهنم حرام ساخت.
اين حديث ضمن اينكه اشعار دارد كه قوانين الهى و كيفر و پاداش اخروى بر
مبناى عمل استوار است و فاطمهى زهرا از طريق مصونيت و عصمت به كمالات
عاليه رسيده است، در عين حال احترام خداوندى بر فرزندان فاطمه عليهاالسلام
را نيز در بر دارد.
احترام انتساب به حضرت زهرا
اگر چه اكثر فرزندان حضرت فاطمه عليهاالسلام طبق قانون وراثت، انسانهاى
شريف و بزرگوار و خدمتگزارند و در ميدان علم و عمل به كمالات عالى نائل
مىگردند و تاريخ پرافتخار شيعه نشان مىدهد كه اين عزيزان پرچم زعامت و
رهبرى و مرجعيت را در اعصارى در اختيار داشته و دارند، ولى در برابر آنان
ساداتى كه در اثر تأثر از محيط و دوستان و همنشينان نامناسب ره به بيراه
رفته و نام و قداست فرزندى فاطمه عليهاالسلام را در اذهان عمومى مخدوش
ساختهاند كم نيستند.
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه: آيا آن دسته سادات و فرزندان فاطمه كه
مسير انحراف و فساد و بدمستى را بر مسير اجداد طاهرينشان بگمارند، در اين
صورت آنان نيز كيفر و آتش جهنم نخواهند ديد؟!
اگر جواب مثبت باشد و چنين تفكر غلط بر جامعه حاكم گردد كه اينگونه افراد
منحرف با سادات پاكسرشت و پرهيزگار در پيشگاه خدا تفاوتى ندارند، عدل الهى
و صراحت صدها آيهى قرآنى و احاديث اهلبيت عليهمالسلام را ناديده
گرفتهايم، زيرا قرآن و سنّت و سيره، همگى حاكى از تقدّم پرهيزگاران و
پاداش اهل عمل و كيفر و عذاب منحرفان است و سيد و غير سيد و عرب و عجم و...
تفاوتى ندارند.
قرآن مجيد هركسى را با عملش مىسنجد، (لنا اعمالنا و لكم اعمالكم) و هر
شخصى را در گرو اعمالشان مىشناسد. (كل امرء بما كسب رهين. كل نفس بما كسبت
رهينة). و به زن و مرد و صاحب هر نژادى پاداش يكسان عطا مىكند. (من عمل
صالحا من ذكر او انثى...) و متخلفان را عادلانه به كيفر مىرساند و هيچ
تبعيض و روابط موهوم در ميان نخواهد بود. (من يعمل سوءاً يجزبه و لايجد له
من دون الله وليّا و لانصيرا) و فقط اصل اساسى در پيشگاه خدا بر مبناى تقوا
استوار است. (ان اكرمكم عنداللَّه اتقيكم) و هيچگونه قوم و خويشى با
پيامبران بدون عمل صالح كارساز نخواهد بود و در اين رابطه، پسر پيامبر
الواالعزم از صف بندگان الهى رانده مىشود و ارتباط او با پدرش منفصل
مىگردد (يا نوح انه ليس من اهلك، انّه عمل غير صالح) و عموى پيامبر خدا
مورد نفرين و لعنت پروردگار عالم قرار مىگيرد. (تبت يدا ابىلهب و تبّ...)
آرى هرچه انسان به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام و
شخصيتهاى الهى نزديكتر باشد، به همان نسبت تكليف و مسئوليتش سنگينتر خواهد
بود و بر همين اساس پروردگار عالم بر زنان پيامبر هشدار داده و مىفرمايد:
اگر شما خلافى را مرتكب شويد، دو كيفر خواهيد ديد، يكى در سزاى اعمال،
ديگرى به جهت اينكه دامن رسول خدا را لكهدار كردهايد. (يا نساء النبى من
يأت منكنّ بفاحشة مبيّنة يضاعف لها العذاب ضعفين...)
يادآورى اين نكته ضرورى است، كه آيات قرآن مجيد در هر مورد نازل شود و شأن
نزول آن هرچه باشد، در تكليف و دستورات آن، همگان يكسانند. بنابراين از
اين آيات نتيجه مىگيريم كه سادات و فرزندان صالح حضرت فاطمه بسيار گرامى
بوده، ولى آن دسته افرادى كه از نسبت و نسب خود سوءاستفاده كنند، مثل ساير
مردم در پيشگاه خدا كيفر خواهند ديد. هشدار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
به بنىهاشم در كوه صفا
از امام صادق و امام باقر عليهماالسلام در دو حديث جداگانه آمده است:
لما فتح رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله مكه قام على الصفا فقال: يا
بنىهاشم! يا بنى عبدالمطلب! انى رسولاللَّه اليكم، و انى شفيق عليكم و ان
لى عملى و لى رجل منكم عمله، لاتقولوا: ان محمداً منا و سندخل مدخله، فلا
واللَّه ما اوليائى منكم و لامن غيركم الا الممتقون. الا فلا اعرفكم تأتونى
يوم القيامة تحملون الدنيا على رقابكم و يأتى الناس، يحملون الآخرة، الا و
انى قد اعذرت اليكم فيما بينى و بينكم، و ان لى عملى و لكم عملكم.
رسول خدا پس از تسلط بر شهر مكه خويشاوندان خويش را از بنىهاشم و
بنىعبدالمطلب در كوه صفا جمع كرد و خطاب به آنان فرمود: من پيامبر خدا
هستم در ميان شما و به شما دلسوزم و از روى دلسوزى مىگويم كه عمل من براى
خودم و عمل شما براى خودتان خواهد بود. چنين تصور (غلط) نكنيد كه بگوييد:
محمد از ما است و ما هم با او خواهيم بود. سوگند به خدا من از شما جز
پرهيزگاران را نمىگزينم، و چنانچه در فرداى قيامت شماها با گناه و ديگران
با عمل صالح بيايند، اصلاً شماها را نخواهم شناخت. بدانيد كه من با اين
سخنان اتمام حجت نموده و گفتنيها را گفتم. من در گرو اعمالم و شما نيز در
گرو اعمالتان خواهيد بود.
چنانچه توجه مىفرماييد اين حديث، تمام خيالهاى خام برخى تصورات غلط را
مردود مىشناسد و سادات و بنىهاشم و بنىعبدالمطلب را در صورتى كه عمل
صالح نداشته باشند، نفى مىكند و ارتباط و پيوند قرابتى را منفصل مىداند.
در اين رابطه حضرت امام سجاد عليهالسلام مىفرمايند: راى نيكوكاران
بنىهاشم دو پاداش و گناهكارانشان نيز دو كيفر و عذاب خواهند نمود.
(لمحسننا كفلان من الاجر و لمسيئنا ضعفان من العذاب)
و در دو حديث جداگانه از امام صادق و امام رضا عليهاالسلام سؤال نمودند:
اينكه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودهاند: «آتش بر فرزندان فاطمه
عليهاالسلام حرام است» چگونه است؟حضرات در جواب فرمودند: مراد از اين حديث
فرزندان بلاواسطه فاطمهاند و آنان حسن و حسن و زينب و امكلثوم
عليهمالسلام مىباشند. (نعم عنى بذلك الحسن والحسين و زينب و امكلثوم.
المعتقون من النّار هم ولد بطنها...) غير از فرزندان بلاواسطه فاطمه، كه آن
هم فرزندان بىنظير و پرهيزگارترين افرادند، بقيه سادات با ديگران تفاوتى
ندارند و هركس به سزاى اعمالش خواهد رسيد.
تفكّرات موهوم زيدالنّار
در زمان ولايتعهدى حضرت امام رضا عليهالسلام، برادرش زيد در مدينه بر ضدّ
خليفهى عباسى (مأمون) قيام كرده و عدهاى را كشته و خانههايى را به آتش
كشيده و جمعى را به اسارت گرفت و به زيدالنّار موسوم شد. مأمون سپاهى را به
آن شهر اعزام نموده و سرانجام زيد را شكست داده و دستگير نمودند.
محاكمه زيد به امام رضا واگذار شد، حضرت او را شديداً توبيخ كرده و فرمود:
اى زيد! حديث معروف پيامبر خدا كه «فرزندان فاطمه عليهاالسلام در آتش
نمىسوزند» تو را فريب ندهد، اين حديث مخصوص حسن و حسين عليهمالسلام و
فرزندان بلاواسطه فاطمه عليهاالسلام است اگر بنا باشد كه موسى بن جعفر
عليهالسلام با عمل صالح به بهشت رود و تو با گناه، نتيجهاش اين است كه
فضيلت تو از پدر معصومت بيشتر باشد. اين را بدان كه تو آن وقت از ما
اهلبيت هستى كه مطيع خدا باشى و چنانچه چنين نباشى از ما نيستى.
چنانچه در اين حديث آمده است، زيد به نسبت خود افتخار مىكرد (يقول نحن
نحن و يفتخر عليهم) و چنين تصور مىنمود كه او با داشتن خلاف باز هم اهل
بهشت است، و امام رضا اين توهم غلط را محكوم نموده و صريحاً فرمود: با اين
ويژگى اهل بهشت نيستى، حتّى پيوند ارتباطى زيد را به اطاعت خدا و عمل صالح
مشروط كرد. بنابراين آن گروه افرادى كه خود را به فاطمه عليهاالسلام نسبت
مىدهند و در عمل، خلاف آن حركت مىكنند، بدون ترديد مثل ساير مردم كيفر و
عذاب متناسب خواهند ديد.
امام حسن و ياد مادر
حضرت امام حسن (ع) دومين امام و پيشواى معصوم شيعيان و نخستين فرزند او
علاقه و محبت شورانگيز و عشق وافرى نسبت به مادر عزيزش فاطمهى زهرا (س)
داشت. اين علاقه و محبت و ابعاد و نشانههاى آن را، در موارد متعددى از
زندگى آن حضرت مىتوان نشان داد، كه مهمترين آنها اسناد و مكاتباتى است كه
در ميان وى با معاويه يا استانداران و عمال و كارگزاران حكومتى او رد و بدل
شده است.
در اين اسناد و نامهها، از زبان و قلم امام حسن (ع) بارها به وجود مادرى
مانند زهراى اطهر استناد و افتخار شده، و امام معصوم وجود مبارك چنان مادر
مقدسى را، دليل حقانيت راه و مرام خويش شمرده است و درستى و استوارى آن را
اثبات نموده است.
مرحوم سيد محسن جبل عاملى، در موسوعهى «اعيانالشيعه» به برخى از اين
نامهها اشاره كرده است. امام در يكى از اين نامهها به صورت فشرده و مختصر
به «زياد بن أبيه» فرماندار غاصب معاويه غاصب مىنويسد:
«از حسن، فرزند فاطمه، به زياد فرزند سميّه! بدان كه رسول خدا (ص)
فرمودند: فرزند متعلق به فراش و رختخواب پاك زناشويى است و نصيب زناكار (به
جاى فرزند) سنگ است! والسلام»(1)
اين نامه از يك حقيقت تاريخى پرده برمىدارد و براى پژوهندگان حقيقت، به
ويژه مورخين حقيقتجو، سندى محكم و مسلم است و آن اين كه مسألهى روابط
نامشروع سميّه، زن عبيداللَّه را افشاء مىسازد كه با ابوسفيان، آن منافق
دغلباز و حيلهباز، روابط زشت و نادرستى داشته است.
نامهى مزبور، پس از اهانتها و جسارتها و گستاخىهاى بىشرمانه، و
هرزهدرايىها و ياوهگويىهاى مكررى كه از سوى «زياد» نسبت به ساحت مقدس و
شامخ امام حسن (ع) روا داشته شده بود، نگاشته شده و حقيقت ذات و نهاد آن
هرزهگوى هتاك را فاش ساخته و به تاريخ سپرده است.
علاوه بر اين اسناد و مكاتبات، امام حسن (ع) بارها در مقام محاجه با
معاويه، به اصالت نسبت و پاكى گوهر، و طهارت و قداست مادر بزرگوار خويش
استناد كرده است. و اين امر حاكى از عمق نفوذ عظمت مادر، و تأثير عميق مقام
شامخ آن وجود گرامى، در قلب و روح فرزند دلبندش امام حسن مجتبى (ع) است.
دامنهى اين نفوذ و تأثير تا بدانجا گسترده بود كه امام بزرگوار، نه تنها
در تمام طول زندگى پاك و پرثمرش، همواره به يادآور مادر و از بزرگىها و
قداست و عصمت او ياد مىكرد و حقايق ارزندهاى را در اين باب در اختيار
عاشقان اهلبيت (ع) قرار مىداد، بلكه حتى به هنگام شهادت و در آخرين لحظات
زندگى نيز ياد و نام مادر و بازگويى خاطرات و محبتهاى او بر لبهايش جارى
بود.
امام حسين و ياد مادر
حضرت سيدالشهداء، سرور آزادگان و قافلهسالار كاروان جاويد شهداى حق و
حقيقت، دومين فرزند او نيز، همچون برادر بزرگوارش قلبى مالامال از عشق و
مهر مادر داشت. علاقه وافر و محبت بيكران آن حضرت، نسبت به ساحت قدس مادر
بزرگوارش، يكى از شورانگيزترين فصلهاى كتاب عشق مادر و فرزندى است.
خود آن حضرت، بارها و بارها، اين عشق و علاقهى بيكران و اين پيوند قلبى و
اخلاص شايان را، در طى سخنان گهربار و پيامها و اتمام حجتهاى شورانگيز و
تاريخى و تاريخساز خويش بيان داشته و در اين مورد، فصلى درخشان در تاريخ
اسلام براى شيفتگان حقايق و معارف اسلامى، به جاى نهاده است.
يكى از بهترين نمونهها و نشانههاى اين علاقهى عميق امام حسين (ع) نسبت
به مادر گرامىاش، تجديد خاطره و تجليل نام و ياد آن مادر يگانه در جريان
انتخاب نام براى فرزندان دخترىاش جلوهگر مىشود. زيرا مىبينيم كه آن
حضرت، چند تن از دختران خويش را، به ياد مادر عزيزش، «فاطمه» نامگذارى كرده
است كه با صفتهايى چون كبرى، وسطى و صغرى تشخيص داده مىشدند. اين امر،
خود حاكى از علاقهى مفرط و شدت محبت امام حسين (ع) نسبت به مادر عزيزش
بوده است.
شدت عشق و علاقهى سبطين پيامبر، امام حسن و امام حسين (ع) نسبت به مادر
مقدسشان، به راستى كه از حد توصيف بيرون است. وجود آن مادر بزرگوار، براى
آنان همه چيز بود، و در پرتو مهر و شاديها عميقتر و گستردهتر، و غمها و
اندوهها كمرنگتر و قابل تحملتر مىشدند. چنان كه غم سنگين رحلت جد
بزرگوارشان، رسول حق و رحمت را، هرچند كه بسيار عميق و دلشكن و طاقتفرسا
بود، در سايهى وجود چنان مادر بىهمتايى، كمتر احساس مىكردند و تاب و
توان تحمل چنان غمى را در كنار مادر خود به دست مىآوردند. زيرا آن دو
فرزند دلبند، در هر حادثه و پيشامدى، بيشتر به دامن مهر مادر پناه برده، و
بيشتر با او انس و الفت گرفته و دلخوش كرده بودند و پيوندى معنوى و
قلبىشان هر روز محكمتر و ناگسستنىتر شده بود... تا وقتى كه آن حادثهى
لرزاننده و دلسوز پيش آمد...
آرى، شدت انس و علاقه و اخلاص آنان نسبت به مادر، در آن روز تلخ و سياه،
در آن روز بغض و اشك، در روز غمآلود از دست دادن مادر عزيز، به اوج خود
رسيد: هنگامى كه حالت احتضار مادر را احساس كردند، با وجود آن همه صبر و
بردبارى و آن همه متانت و شكيبايى، باز نتوانستند آرام بگيرند و در آرامش
بمانند. باز نتوانستند از بىتابى خوددارى كنند و خود را روى پيكر عطرآگين و
در حال احتضار مادر نيفكنند و با سخنان گرم و پرشور، با گفتار مهرآميز و
با صداى بغضآلود، مورد خطاب قرارش ندهند و شور و بىتابى و اندوه و درددل و
سوز درون خود را بيان نكنند...
در آن لحظات تلخ و غمآلود، تنها كوشش و فعاليت «اسماء» دختر عميس بود كه
توانست آنان را از مادر جدا كند و به سراغ پدر گرامىشان على (ع) گسيل
دارد، كه تفصيل آن در كتابهاى معتبر مقتل به صورتى مؤثر و پرسوز آمده است.
و از آن پس بود كه همواره نام و ياد فاطمهى زهرا (ع) بر زبان حسنين جارى و در دلهايشان پايدار بود...
يكى از پرشورترين يادآوريهاى امام حسين (ع) از مادر عزيزش در لحظهى بسيار
حساس و سرنوشتساز ايام حركت به سوى كربلا است. در آن هنگام كه لحظات
مىرفتند تا عظيمترين حادثهى تاريخ خونبار اسلام را در تداوم توقفناپذير
خويش ثبت كنند، امام حسين (ع) با شكيبايى و متانتى كه از چنان بزرگمرد
جاودانهاى سزاوار و شايسته است، با تعبيرى بسيار زيبا و باشكوه از مادر
عزيز ياد مىكند و با زيباترين و شايستهترين كلمات، طهارت و عصمت و عظمت
مادر خويش را بيان مىدارد. آن جا كه مىفرمايد:
«الا إن الدعى بن الدعى قد ركزنى بين اثنين، بين الذلة والسلة، هيهات منى
الذلة يأبى اللَّه ذلك لنا و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت».
(عبيداللَّه بن زياد، مرا بين دو امر، مخيّر ساخته است (كه يكى از آن دو
را انتخاب كنم) يا تن به شمشير دهم و كشته شوم، يا ذلّت و زبونى را اختيار
كنم و با او بيعت نمايم. ولى هرگز دامن ما به ذلت آلوده نخواهد شد. زيرا
دامنهاى پاكى كه مرا تربيت كرده، همواره از پذيرش ذلت إبا و اجتناب دارد.
من در دامن صديقه اطهر بار آمدهام، و از پستان فضيلت و شرف شير نوشيدهام.
خانهى كوچك ما، كانون فضيلت و شخصيت بوده و هرگز زبونى و خوارى به آن راه
پيدا نكرده است. من در دامنهايى تربيت شدهام كه عمرى با آزادگى و عزت و
سربلندى زندگى كردهاند. آنان هرگز رضايت نمىدهند كه من زير بار ذلّت و
پستى، و قبول بيعت از فردى فرومايه همچون يزيد بروم...)
آرى، حتى در آن بحبوحهى مرگ و زندگى، در لحظاتى كه امام مىدانست تا
لحظات تاريخى شهادت سرخ خويش و ياران و عزيزان خانوادهاش فاصلهى چندانى
ندارد، باز به ياد مادر عزيز بود و افتخار مىكرد كه در چنان دامن پاكى
تربيت يافته است...
اين تذكارها و يادآوريها از تمام مواقف كربلا و عاشورا در رجزها و
حماسهها، در شهادتها و بر سر شهداء بارها و بارها تكرار و يادآورى شده
است.
امام سجاد و ياد مادر
امام زينالعابدين و فخرالساجدين، كه مادر بزرگوارش را از نزديك نديده اما
پرتو وجود او را در تمام ابعاد زندگى خاندان جليلش به عيان دريافته و
احساس كرده بود و مىدانست كه خود نيز از فروغ تربيت و شخصيت و قداست مادر
عزيز بهرهها برده و نورها گرفته است، علاقهى شديد و پرشورى در مورد شناخت
هرچه بهتر و دقيقتر و وسيعتر مادرش زهرا (ع) داشت. همواره در جستجوى آن
بود كه دقايق و جزئيات بيشترى از زندگى مادر محبوبش را بداند تا آن را به
عنوان بهترين نمونه و الگو براى بانوان و دوشيزگان مسلمان معرفى كند و روش
زندگى و تربيت آن بانوى بىمانند را سرلوحهى مكتب تربيتى زن در جامعهى
اسلامى قرار دهد، و همگان را به آموزش و انجام آن روشهاى والا تشويق و
ترغيب نمايد.
از اين رو همواره در پى كشف اين دقايق، به سراغ كتاب مىرفت كه مادرش
زهراى اطهر را از نزديك ديده، و با اخبار و گزارشهاى زندگى پرثمرش انس
گرفته و بر جزئيات آن واقف بودند.
امام سجاد (ع) روزى پاى صحبت اسماء دختر عميس، كه مدتى خدمتگزار خاندان
رسالت بود و سعادت ديدار و همنشينى زهراى اطهر نصيبش شده بود، نشست. در آن
روز، آن بانوى مؤمنه با شور و اشتياقى وافر، داستانى را اين چنين توصيف
كرد:
«روزى خدمت مادربزرگ شما زهرا (ع) نشسته بودم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه
و آله از در، درآمد و وارد منزل شد. زهرا (ع) مادر گرامى شما، گردنبندى
از طلا بر سينه داشت كه على (ع) آن را به تازگى از راه درآمد شخصى خويش
براى همسرش خريدارى كرده و به آن سرور بانوان عالم هديه كرده بود.
پيامبر اسلام، با توجه به شرايط زندگى آن روز، كه قدرت مسلمين رو به
افزايش و زندگىشان رو به وسعت و راحت بود و دوران سختىها و مرارتها به
پايان مىرسيد، از مشاهدهى آن گردنبند بر سينهى دختر گرامى خويش خوشحال
شدند. ولى با اين حال، باز هم دختر خود را مورد خطاب قرار داده و فرمودند:
دخترم، مبادا گفتارها و شعارهاى مردم كه با لحنى تجليلآميز مىگويند
«فاطمه دختر رسولاللَّه است»، تو را مغرور سازد و تحت تأثير اين غرور واقع
شوى و پوشش ستمگران و طاغوتها و جباران را بر تن كنى!...
رسول خدا (ص) همين يك جمله را فرمودند و لحظاتى بعد، خانه را ترك گفتند و
بيرون رفتند. به محض خروج ايشان فاطمهى زهرا (ع) فوراً گردنبند را پاره
كرد و آن را از گردن فروكشيد و از خود دور ساخت و ديگر هرگز آنرا به كار
نبرد. بلكه خيلى زود آن گردنبند را فروخت و با پول آن غلامى را از صاحبش
خريد و در راه خدا آزادش كرد. اين خبر به گوش رسول خدا رسيد و باعث خرسندى
فراوان حضرتش گرديد. چنانكه دخترش را بسيار دعا كرد و از اين عمل خير،
ابراز رضايت فراوان فرمود و حتى با الفاظى همچون: چنين دخترى را قربان بروم
«فداها ابوها»، از دختر عزيز خويش ذكر خير فرمود.»
امام باقر و ياد مادر
از عشق و علاقهى پنجمين پيشواى معصوم شيعيان، امام باقر عليهالسلام نسبت
به مادر عزيز و بزرگوارش، داستانها و روايات بسيارى نقل شده كه در آنها
تجليل آن حضرت از مادر محبوب و تجديد خاطره و بيان فضايل و مكارم والاى
فاطمهى زهرا (ع) همواره تكرار و تأييد شده است.
در بيان شدت اين علاقه، ذكر يك نمونه را به عنوان مشتى از خروار و ذرهاى از بسيار، كافى مىدانم:
در حديث آمده است كه امام باقر (ع) هرگاه كه گرفتار تب شديد مىگرديد و در
بستر بيمارى مىافتاد، آب خنك طلب مىكرد. وقتى آب به دستش مىرسيد و
جرعهاى چند از آن ميل مىكرد، لحظهاى از نوشيدن بازمىماند و سپس با صداى
بلند، به حدى كه در بيرون خانه نيز شنيده شود، از ته دل مادرش زهرا (ع) را
صدا مىكرد و مىفرمود: مادرم، فاطمه، اى دختر رسولاللَّه!
و بدينگونه در آن لحظات سوز تب، نوعى تشفّى دل و مرهم غم و تسكين خاطر
مىجست، و جان و روح خود را با نام زيباى محبوب و معشوق و مادر عزيز خود،
عطرآگين و سكونآميز مىساخت.
امام صادق و ياد مادر
علاوه بر رسول خدا و اميرالمؤمنين و حسنين عليهمالسلام كه زندگى روزمره و
مستقيم با حضرت فاطمه عليهاالسلام داشتهاند و از او پيش از وفات و بعد از
آن بسيار ياد مىكردند، ساير ائمه نيز در فرصتهاى مختلف به تناسب، از او
ياد مىنمودند.
ابوبصير مىگويد: روزى صحبت فاطمه عليهاالسلام در ميان بود، حضرت امام
صادق عليهالسلام پس از ذكر تاريخ وفات آن بانو، فرمودند: مادرم فاطمه
عليهاالسلام در اثر ضربت قنفذ (غلام خليفه دوم) از دنيا رفت، كه به امر
اربابش به فاطمه عليهاالسلام زد و آن حضرت بچهاش را سقط كرده و شديداً
مريض شد و سپس وفات نمود. (و كان سبب وفاتها ان قنفذاً مولى عمر لكزها بنعل
السّيف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذلك مرضا شديدا...)
و همچنين سكونى (از علماى بزرگ اهل سنت) در عصر آن حضرت مىگويد: من وارد
محضر امام صادق شدم، قيافهام گرفته و محزون بود. حضرت از علت آن پرسيد.
جواب دادم: خداوند دخترى برايم داد. حضرت فرمودند: يا سكونى! سنگينى آن بر
زمين و روزيش با خداست، او عمر خودش را مىكند و از روزى خويش مىخورد (تو
چرا ناراحتى؟) سپس فرمود: اسم او را چه گذاشتى؟ گفتم: فاطمه! امام چون نام
فاطمه عليهاالسلام را شنيد سه بار فرمود: آه، آه، آه، گويا با شنيدن اين
نام تمام مصائب و مظلوميتهاى مادر را تداعى كرد و لذا دست خويش را بر
پيشانيش گذاشته و خطاب به من فرمود: چون نام او را فاطمه گذاشتهاى، مبادا
بر وى ناسزا بگويى و يا او را لعن كنى و يا بزنى
امام موسى كاظم و ياد مادر
امام موسى بن جعفر (ع) هفتمين اختر تابناك آسمان ولايت و امامت، و
قهرمان مبارزه و مقاومت و متحمل عمرى زندان و شكنجه و آزار در راه آئين و
مذهب حق و حقيقت، نسبت به مادرش زهرا (ع) علاقهاى پرشور و عاشقانه و
ارادتى شديد و خالصانه داشت.
امام معصوم همواره از مادر محبوبش و فداكاريها و مبارزات و ايثارگريها و
مظلوميتش او ياد مىكرد و به ويژه مسألهى فدك- كه در مورد آن يكى از
سياهترين صفحات تاريخ صدر اسلام توسط غاصبين حقوق اهلبيت به وجود آمد-
هميشه مورد نظر و طرف توجه امام بود، كه با يادآورى و تشريح و تحليل ابعاد
آن، حقايق مسلمى را دربارهى حقانيت خاندان رسالت فاش و بيان مىفرمود.
داستانى كه ذيلاً نقل مىشود، گوشهاى از علاقهى شديد و ارتباط قلبى و
معنوى امام را با مادر محبوبش نشان مىدهد؛ و همچنين آشكار مىسازد كه حقوق
پايمال شدهى زهراى اطهر (ع) همواره موردنظر و توجه فرزندان گرامىاش قرار
داشته، و آن بزرگواران پيوسته درصدد بازپس گرفتن و استيفاى حقوق مادر
محبوب خويش بودهاند.
ابتدا بايد بگوييم كه: مهدى عباسى خليفهى جائر و ظالم عهد امامت موسى بن
جعفر (ع)، در اوايل حكومت غاصبانهى خويش، برخورد شديدى با امام معصوم (ع)
نداشت. تنها يك بار در مدينه ملاقاتى با امام داشت كه طى آن، از محضر امام
در مورد تحريم خمر و مسكرات كه معمولاً در دربار خلفاى عباسى مصرف مىشد-
سؤالى مطرح ساخت. در آن ديدار، خليفهى نابكار، چنان پاسخ عميق و دقيق و
عالمانه و قانعكنندهاى از امام دريافت داشت كه با وجود قلب سياه و
انديشهى تباه خود، باز هم نتوانست اعجاب و شگفتى خود را مخفى نگه دارد و
علم وافر و عميق و دانش عظيم و وافر امام را مورد تأييد و تصديق قرار ندهد.
بار دوم، ملاقات مهدى عباسى و امام معصوم (ع)، هنگامى صورت گرفت كه ظاهراً
مهدى درصدد رد مظالم پدرش منصور برآمده بود. يعنى ظاهراً مىخواست اموالى
را كه توسط منصور، از امام صادق (ع) ضبط و تصرف شده بود، به فرزند بزرگوارش
امام موسى بن جعفر (ع) برگرداند. لذا در آن ملاقات از امام پرسيد: حدود
فدكى كه از مادرتان فاطمه غصب شده چقدر و چگونه است و حد و مرز آن چيست؟
حدود آن را برايم مشخص كنيد تا به شما بازش گردانم.
امام در پاسخ مهدى، حد و مرزى را براى فدك تعيين كرد كه درست با وسعت
امپراطورى مسلمين در عهد خلافت مهدى مطابقت مىكرد به اين ترتيب كه امام
فرمود:
پس تو مىخواهى حد و مرز فدك را بدانى؟ گوش كن تا برايت بگويم...
يك سمت آن، كوه احد؛
سمت ديگرش، عريش مصر؛
مرز سوّم آن، درياى احمر؛
و مرز چهارمش، دومةالجندل...
مهدى در پى بيانات امام، با تغير و پريشانى گفت: آيا همهى اينها كه گفتى حدود فدك است؟
امام فرمود: آرى، همهى اين سرزمينها از مناطقى است كه با لشكركشى و جنگ بازستانده نشده است.
مهدى از آن روز كينه و دشمنى امام را بر دل گرفت و درصدد نابودى آن حضرت
برآمد، زيرا خطر را بالاى سر خود احساس كرد. او آن روز متوجه شد كه هدف
امام، فقط بيان حدود فدك خالى و بازپس گرفتن آن نيست؛ بلكه مراد و منظور
اصلى بازستاندن حكومت و خلافت است كه به زور و عنف از خاندان رسالت گرفته
شده و چيزى جز غصب حقوق اهلبيت (ع) نبوده است. او فهميد كه هنوز فرزندان
على (ع) و زهرا، حق خود را فراموش نكردهاند و با تمام قوا درصدد استيفاى
آن هستند، لذا تنها فدك را نمىخواهند، بلكه مىخواهند حكومت ظلم و جور و
فساد را از بيخ و بن براندازند.
آنگاه مهدى در پاسخ امام گفت: اينها كه گفتى خيلى زياد است».
و البته چنان كه معلوم است، هرگز حقوق اهلبيت عصمت و طهارت را بازپس
نداد، سهل است؛ كه از آن پس با تمام قوا درصدد ايذا و آزار و نابودى امام
(ع) برآمد و اين هدف شوم را تا سرحد شهادت امام بزرگوار نيز دنبال كرد.
امام رضا و ياد مادر
امام رضا ثامنالائمه (ع) نيز همچون ديگر فرزندان زهراى اطهر (ع) و
سلالهى پاك پيامبر، علاقه شورانگيز و احترام خاص و اخلاصآميزى نسبت به
ساحت مقدس مادرش زهرا (ع) داشت. همواره و در هر فرصتى، از آن بانوى بانوان
بهشتى، تجليل و تكريم به عمل مىآورد و با اعتزاز و افتخار نام عزيزش را بر
زبان جارى مىساخت. شدت اين شور و علاقه به حدى بود كه مخالفان و بدخواهان
نيز به وسعت آن پى برده بودند و سعى داشتند كه از اين راه، با امام وارد
مذاكره و گفتگو شوند به اين ترتيب براى نيل به مقاصد خود، رضايت و خشنودى
امام را جلب كنند و دل امام را با خود نرم سازند.
روزى امام رضا (ع) با فرزند دلبندش جوادالائمه نشسته بود و مأمون عباسى
نيز در محضر آن دو بزرگوار حضور داشت. آن روز امام (ع) حديثى را در مدح
مادرش فاطمهى زهرا (ع) بازگو فرمود.
مأمون نيز با شنيدن حديث، به سخن آمد و گفت: پدرم رشيد از پدرش مهدى، او
هم از منصور، او هم از پدرش، و او هم از جدش «ابنعباس» روايت كرده است كه
روزى ابنعباس خطاب به معاويه گفت: آيا مىدانى كه چرا فاطمه (ع)، فاطمه
نامگذارى شده است؟ معاويه گفت: نمىدانم
ابنعباس گفت: بدان جهت به او فاطمه گفتند كه او و پيروانش از آتش دوزخ
دور و محفوظ نگه داشته شدهاند. او گفت: اين سخن را من از رسول خدا (ص)
شنيدم».
توضيح اين سخن نيز در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه فرمود: آنان
كسانى هستند كه بتوانند با ايمان و توحيد و اخلاص به ملاقات پروردگار خود
بشتابند و شيعه بودن و پيروى از فاطمه (ع) را عملاً به اثبات رسانند، نه آن
كه فقط به زبان و در ظاهر خود را پيروان فاطمه بنامند.
امام جوادالائمه و ياد مادر
امام جواد (ع)، فرزند برومند پدرى بزرگوار چون امام رضا (ع) است و در مكتب
تربيتى او پرورش يافته، و طبيعى است كه عشق و علاقه به مادر عزيز را نيز
از چنان پدرى آموخته و به ارث برده باشد. آرى شور شفيقانه و مهر خالصانهى
امام جواد (ع) نسبت به مادرش نيز همواره شعلههايى سركش داشته و ورد زبانها
بوده است.
در بيان اين شور عشق و گرماى مهر و عاطفت، گرچه سخن بسيار گفته شده است،
اما براى نمونه كافى است به حديث كوتاهى كه صاحب سفينةالبحار نقل كرده است
توجه و بسنده كنيم. در آن حديث آمده است: «امام جواد هر روز، موقع زوال
روشنايى آفتاب، به مسجد نبى اكرم (ص) در مدينه مىآمد و صلوات و درود بر
پيامبر اسلام مىفرستاد و مشام جان خويش را از ياد جد بزرگوارش معطر
مىساخت.
سپس به سراغ خانه و محل زندگى مادرش فاطمهى زهرا (ع) كه در همان نزديكى و
جوار قبر پيامبر است مىرفت. با سرى پرشور و قلبى پر تپش، و در نهايت ادب و
احترام، ابتدا كفشها را از پا درمىآورد و آنگاه با جان و دلى سرشار از
شور و اشتياق و عشق، وارد آن خانهى كوچك و پرنور مىشد و در آنجا نماز و
دعا مىخواند و دقايقى طولانى، در حالت شور و جذبهى روحانى به سر مىبرد».
براى درك شدت اين مهر و علاقه بايد دانست كه هرگز ديده نشد، حتى براى
يكبار هم، كه امام به مسجد نبوى برود ولى سراغ مادرش را نگيرد، و يا بدون
راز و نياز با روح قدسى آن بزرگوار به خانهى خود برگردد.
و باز براى پيگرى و بيان گوشهى ديگرى از اين علاقه و ارادت امام نسبت به
مادر عزيزش، كافى است كه داستان ازدواج آن حضرت را در نظر گرفت، به جوانب
آن نظر افكند.
در بررسى چگونگى ازدواج امام جواد (ع)، بيش از پيش متوجه مىشويم كه وى چه
احترام و فضيلتى براى مادرش قاتل بوده و چگونه برترى و والايى مادر عزيز
را، از هر جهت در نظر داشته است. مىدانيم كه امام جواد (ع)، داماد خليفهى
وقت مأمون عباسى شده بود. لذا در وصلت او با «أمّفضل» دختر خليفه، كه از
خاندانى مرفّه و پرتجمل بود، انتظار مىرفت كه هزاران درهم و دينار از طرف
پدر عروس در آن محفل عروسى خرج شود، و طبق آنگونه مراسم، مهريه و كابين نيز
به تناسب ثروت و امكانات پدر عروس، بسيار چشمگير باشد و قوس تصاعدى طى كند
و با ارقام درشت رقم زده شود.
ولى امام جواد (ع) به خاطر علاقه و احترام و فضيلت فراوانى كه براى مادرش
قائل بود، حاضر نشد مهريهى همسرش بيش از پانصد درهم- كه همان مهريهى
مادرش زهرا (ع) بود- تعيين گردد.
چون او هرگز حاضر نبود مهريهى همسرش از مهريهى مادر ارجمندش زهرا (ع) فزونى گيرد و يك نوع برترى و فزونى تلقى گردد.
امام هادى و ياد مادر
امام هادى (ع) دهمين اختر تابان آسمان ولايت و امامت و پيشواى راستين جهان
اسلام نيز علاقه و ارادت خاصى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (ع) داشت.
امام معصوم، اين علاقه و ارادت را، بارها و بارها ضمن گفتگوها و مباحثاتى
كه با ملحدين و زنادقه و ديگر گروههاى مخالف مكتب اهلبيت (ع) داشته است،
با زيباترين بيان و رساترين كلام اظهار كرده و همواره به وجود گرامىاش و
خاندان اهلبيت (ع) افتخار نموده است.
در ميان دعاها و تعليمات عاليهى آن بزرگوار، جامعتر و گوياتر از «زيارت
جامعه» را، كه از تعليمات زيبا و عميق آن حضرت است پيدا نكرديم. امام
معصوم، ارادت و علاقهى خاص خويش را نسبت به مادرش زهرا (ع) و اهلبيت
مطهر، و خاندان پاك رسالت و مهبط نزول وحى، در همان زيارت جامعه بارها
ابراز داشته و طى همين دعاى باشكوه فرموده است:
«سلام و درود بر شما باد، اى خاندان نبوت و رسالت.
سلام و درود بر شما باد، اى مراكز رفت و آمد و فرشتگان آسمانى و اى محل نزول وحى الهى.
سلام و درود بر شما باد، اى پيشوايان ملل و عناصر نيكوكار و سياستمداران پاك و تدبيرورزان امور مردم.
سلام و درود بر شما باد، اى كليدهاى ايمان و امناى رحمان و عصارهى پيامبران
سلام و درود بر شما باد، اى مراكز معرفت و شناخت خدا، و معادن حكمت الهى و رازداران اسرار بزرگ
سلام و درود بر شما باد، اى حاملان كتاب خدا، و اوصياى پيامبر، و ذريهى نسل رسول خدا، و رحمت و بركات الهى بر شما باد».
امام حسن عسكرى و ياد مادر
امام حسن عسكرى (ع) يازدهمين پيشواى راستين جهان اسلام همواره قلبى سرشار
از ياد و مهر مادر داشت و در هر فرصتى عشق و علاقهى خود را نسبت به آن
بزرگوار بيان مىفرمود. ابن شهرآشوب، صاحب «مناقب» در كتاب خود از
«ابىهاشم» و او از امام حسن عسكرى (ع) نقل مىكند «كه روزى خطاب به حاضران
فرمودند: آيا مىدانيد كه مادرم فاطمه (ع) چرا «زهراء» (يعنى درخشندهرو)
ناميده شدند؟
حاضران عرض كردند: چه بهتر كه خودتان بفرماييد.
امام در توضيح آن نام زيبا فرمودند: چون صورت مادرم در روز همانند خورشيد،
و هنگام غروب همچون ماه و در دل شبها چونان ستارگان آسمان بر جدم على (ع)
پرتوافكن و تابان بود، از اين جهت او را زهرا و درخشندهرو ناميدند»
امام زمان و ياد مادر
حضرت ولى عصر- عجلاللَّه تعالى فرجه الشريف- در طول عمرش بيش از ساير
ائمه مظلوميت مادر را ياد مىكند و روزى كه ظهور مىكند، به مدينه مىآيد و
نالهها و استغاثههاى فاطمه عليهاالسلام را متذكر مىگردد و مىگويد: اى
مادر! امروز از قاتلانت انتقام مىگيرم و آنان را به سزاى اعمالشان
مىرسانم. آنگاه به سراغ قبر قاتلان او آيد و با اذن خدا آن دو را زنده
مىكند و سؤال كند: به چه جرمى مادرم را مصدوم و مجروح كرديد؟ بچهاش را
كشتيد؟ خانهاش را مورد تهاجم قرار داديد؟ سپس با شمشيرى كه در دست داد
آنان را به قتل مىرساند و جسدشان را به آتش مىكشد و خاكسترشان را بر باد
مىدهد....
آرى دل نازنين امام زمان عليهالسلام هرگز از ياد غمها و غصههاى مادر
بزرگوارش فاطمه عليهاالسلام آرام نمىگيرد و مصائب او را فراموش نمىكند،
زيرا فاطمه عليهاالسلام حجت و اسوهى ائمه خوانده شده است، و در عمر كوتاهش
شديدترين و دردناكترين مصيبتها را پشت سر گذاشته است.
يك حديث شريف از توقيع مبارك آقا امام زمان عليهالسلام در مورد مادرش فاطمه عليهاالسلام مىفرمايد:
و فى ابنة رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله لى اسوة حسنة.
در حالات و رفتار فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، براى من سرمشق خوبى وجود دارد.
اين حديث، فاطمهى زهرا عليهاالسلام را اسوه و الگو براى امام زمان
عليهالسلام نقل مىكند و مىرساند كه فاطمه عليهاالسلام نقش رهبرى دارد و
ائمهى اطهار عليهمالسلام از او سرمشق مىگيرند.
حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام نيز با تعبير كلىتر مىفرمايند:
نحن حجة اللَّه على الخلق، و فاطمة حجة علينا.
ما براى تمام مخلوقات حجت هستيم و فاطمه عليهاالسلام مادرمان حجت ما مىباشد.
اين حديث نيز ضمن ياد امام حسن عسكرى از مادرش، آن حضرت را پيشواى ائمه
ذكر مىكند و بالاخره حضرت امام باقر عليهالسلام در يك حديث فوقالعاده و
عرفانى مىفرمايند: اطاعت فاطمه عليهاالسلام براى تمام مخلوقات عالم از جن و
انس و پرندگان و حيوانات، حتى براى انبيا و ملائكه واجب گرديده است.
(لقد كانت عليهاالسلام مفروضة الطاعة على جميع من خلق اللّه من الجنّ والانس والطّير والوحش والانبياء والملائكة) (4)
اين اطاعت اگر چه تكوينى است نه تشريعى، ولى عظمت فاطمه عليهاالسلام را به ساير مخلوقات جهان حتّى انبياى پيشين در بر دارد.
ادب حضرت زهرا نسبت به پدر
يكى از آداب و رسوم زمان پيشين اين بود كه يكديگر را به اسم صدا مىكردند،
و اين نوع خطاب نسبت به بعضىها خلاف ادب بود، مخصوصاً حضرت رسول اكرم
صلواتاللَّه و سلامه عليه كه از مقام والا و احترام خاصى برخوردار بود
نمىبايد مثل ساير افراد مخاطب قرار گيرد.
لذا خداوند متعال در اين رابطه آيهاى نازل فرمود كه مسلمين موظف و مكلف شدند آن حضرت را رسولاللَّه خطاب كنند.
در اين ميان حضرت فاطمه هم مىخواست به اين برنامه عمل كند، رسول اكرم (ص)
از او خواست كه به پدر پدر بگويد، حديثى كه مىخوانيد در همين رابطه است:
عن الصادق عليهالسلام قالت فاطمة عليهاالسلام: لما نزلت: «لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا»
(ر) هبت رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم آن اقول له: يا ابة فكنت
اقول: يا رسولاللَّه فاعرض عنى مرة او اثنتين او ثلاثا، ثم اقبل على
فقال: يا فاطمة انهالم تنزل فيك و لا فى اهلك و لا فى نسلك، انت منى و انا
منك.
انما نزلت فى اهل الجفاء والغلظة من قريش اصحاب البذخ والكبر، قولى: يا ابة، فانها احيى للقلب و ارضى للرب.
از امام صادق عليهالسلام روايت شده كه حضرت فاطمه سلاماللَّهعليها
فرمود: وقتى كه آيهى (لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا) يعنى
پيغمبر را مثل يكديگر صدا نزنيد نازل شد، منهم ترسيدم از اينكه به آن حضرت
(اى پدر) بگويم. لذا آن حضرت را يا رسولاللَّه مىگفتم.
حضرت فرمود: اى فاطمه اين آيه دربارهى تو و خانوادهات و نسلت نازل نشده،
تو از منى و من از تو هستم، بلكه دربارهى جفاكاران و درشتخويان از قريش و
گردنكشان و اهل كبر و غرور نازل شد، شما: اى پدر بگو كه قلبم را زنده
مىكند و خدا را خشنود مىنمايد.
حضرت زهرا شبيهترين كس به پيامبر در نشستن و برخاستن
فاطمة (ع) تشبه رسولاللَّه (ص) فى قيامها و قعودها
عن عائشة امالمؤمنين، قالت: ما رايت احدا اشبه سمتا و خديا برسولاللَّه
فى قيامها و قعودها من فاطمة بنت رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم
قالت: و كانت اذا دخلت على النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم قام اليها
فقبلها و اجلسها فى مجلسه، و كان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم اذا
دخل عليها قامت من مجلسها فقبلته و اجلسته فى مجلسها.
فلما مرض النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم، دخلت فاطمة فاكبت عليه
فقبلته، ثم رفعت راسها فبكت ثم اكبت عليه، ثم رفعت راسها فضحكت فقلت: ان
كنت لاظن ان هذه من اعقل نسائنا فاذا هى من النساء، فلما توفى النبى صلى
اللَّه عليه و آله و سلم، قلت لها: ارايت حين اكببت عليه فرفعت راسك فضحكت،
ما حملك ذلك؟!
قالت: انى اذا لبذرة اخبرنى انى اسرع اهله لحوقا به فذلك حين ضحكت.
فاطمه (س) در قيام و قعودش شبيه پيامبر (ص) است... از عايشه نقل شده است
كه گفت: كسى را شبيهتر از فاطمه (س) به رسول خدا (ص) از نظر رفتار و روش
فردى در قيام و قعود نديدم.
هنگامى كه فاطمه (س) بر پيامبر (ص) وارد مىشد، پيامبر (ص) پيش پاى او
قيام مىكرد و او را مىبوسيد و در جاى خود مىنشاند و متقابلا هنگامى كه
پيامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مىشد، فاطمه (س) پيش پاى پدر قيام كرده او
را مىبوسيد و در جاى خود مىنشاند.
چون پيامبر (ص) مريض شد، فاطمه (س) وارد شد و خودش را به روى پدر افكند و
او را بوسيد، بعد سرش را بلند كرد، و گريه كرد، دوباره خودش را به روى پدر
افكند، بعد سرش را بلند كرد، و خنديد.
گفتم: گمان مىكردم كه او (فاطمه (س» داناترين زنان ما است، در حالى كه او هم زنى از زنهاست.
چون پيامبر (ص) وفات يافت به او گفتم:
هنگامى كه خودت را به روى رسول خدا (ص) افكندى، سپس سرت را بلند كردى و خنديدى چه شد؟ چرا خنديدى؟!
فاطمه (ع) فرمود:
من در آن هنگام مانند كسى بودم كه هستىاش را از دست داده است. پيامبر (ص)
به من خبر داد نزديكترين كس كه به او ملحق شود من هستم، در اين هنگام
خنديدم.
ايثار نسبت به پدر و ساير اعضاى خانواده
فاطمهى زهرا عليهاالسلام نه تنها براى افراد مستمند و بىچاره در خانه
كمك و ايثار داشت، بلكه در داخل خانوادهى خود نيز ايثارگر بود و به هر يك
از خانوادهى خود نيز ايثارگر بود و به هريك از خانوادهى خويش اعم از شوهر
و فرزندان ايثار مىكرد.
فاطمه عليهاالسلام خود نمىخورد و على عليهالسلام را سير مىكرد، و خود
گرسنه مىماند و درد و رنج مىكشيد، ولى شوهرش را متوجه نمىساخت، و حتى
جاهاى مجروح و متورم بدنش را كه از هجوم و ضرب مهاجمين خونخوار و منافق به
خانهاش صورت گرفته بود، از شوهرش پوشيده داشت و على آنها را هنگام غسل
دادن پيكر پاك زهرا متوجه شد.
فاطمه عليهاالسلام به فرزندان نيز ايثار داشت و شبانه روز براى آنان زحمت
كشيد و دستاس نمود و با مهر و محبت بىنظير آنان را پرورش داد و راه و رسم
پرورش فرزند را به پيروانش نشان داد. او در حالى كه مشغول كارهاى سخت و از
جمله آرد كردن جو مىشد، از بچههاى خود نيز غفلت نمىكرد و با آن حال به
آنان مىرسيد و نوازش مىفرمود...
آرى اخلاق اصيل و واقعى، هر انسانى را در رفتار خانوادگيش بايد جستجو كرد،
نه اخلاق بيرون مرزى و خارج از خانواده، كه معمولاً در چنين مواقع،
حقيقتيابى و حقيقتشناسى مشكل است، و اى بسا سر از تزوير حقهبازى
درمىآورد.
زهرا تجسم ايثار به خانواده و تودههاى جامعه بود و در اين ميان از
ايثارگرى او به پدرش نبايد غفلت كرد. وى روزى از پدر بزرگوارش در منزل خود
پذيرايى نمود و با پاره نانى آن حضرت را سير كرد، در حالى كه پيامبر خدا
صلى اللَّه عليه و آله سه روز بود كه طعامى ميل نكرده بود و فاطمه
عليهاالسلام دلش به حال پدر مىسوخت و از شدت عاطفه گريه مىكرد.
از حضرت على عليهالسلام نقل شده است:
ما مشغول كندن خندق بوديم- كه بدين وسيله از تهاجم دشمن جلوگيرى نماييم-
ناگاه فاطمه عليهاالسلام به حضور پدر رسيد و پس از عرض ادب، پاره نانى را
به آن حضرت تقديم داشته و گفت: پدر! اين نانها را براى حسنين پخته بودم،
اينك اينها را براى تو آوردم. پيامبر خدا آن نان را گرفت و گفت: فاطمه جان!
اين نخستين طعامى است، كه در طول سه روز، پدرت ميل مىكند.
در روزگار ديگر رسول خدا به شدت گرسنه بود و نمىتوانست تحمل كند، بدين
منظور سر به بيوتات همسرانش زد، ولى چارهاى نشد، سپس به خانه فاطمه آمد،
با كمال تأسف آنجا نيز طعامى نبود، پيامبر الهى با تمام گرسنگى از خانه
دختر برگشت، در اين ميان دو عدد نان و مقدارى گوشت از يكى از همسايهها به
دست زهرا رسيد، آن بانوى ايثارگر آنها را در ظرفى گذاشت و يكى از فرزندانش
را به دنبال پدر فرستاد و چنين گفت: سوگند به خدا، رسول خدا را بر خود و
فرزندانم مقدم مىدارم. (3)
رسول خدا دوباره وارد خانه دختر شد و از رسيدن تحفه و طعام آگاه گشت، در
اين بين فاطمه عليهاالسلام غذا را به حضور پدرش آورد، ولى دست غيبى را كه
از لطف خدا سرچشمه گرفته بود، بالاى سرش ديد، زيرا ظرف غذا پر از طعام بود،
همگى كنار هم نشسته، خوردند و سير شدند و سپس زنان و همسران رسول خدا و
همسايههاى فاطمه عليهاالسلام نيز از آن بهرهمند گشتند.
از مجموع اين قضايا نتيجه مىگيريم كه فاطمه عليهاالسلام به پدر و ساير
اعضاى خانوادهاش نيز فوقالعاده ايثارگرى كرده و پيوسته براى سلامتى آنان
تلاش نموده است.
حتى در تاريخ و كتب تفسير و حديث شيعه و سنى آمده است كه امام حسن و امام
حسين عليهماالسلام مريض شدند، فاطمه همراه با شوهرش نذر كردند كه آن دو
بزرگوار خوب شوند، آنان سه روز روزه بگيرند...
پس از شفاى فرزندان فاطمه، آن حضرت شخصاً براى شمعون يهودى كار كرد و از
اجرت آن مقدارى جو گرفت و سه روز روزه گرفت. هنگام افطار غذايش را- همچون
ساير اعضاى خانوادهاش- به تربيت به مسكين، يتيم و اسير كافر داد، و سورهى
دهر در حق آنان نازل شد.
و بدين طريق به جهان و جهانيان ثابت كرد كه وى تا چه حدى به بچههايش
ايثارگر است؟ و در حق ساير مردم نيز تا آنجا ايثار كرد كه سه روز گرسنگى را
تحمل كرد، ولى اسير كافر را سير نمود.
هجرت حضرت زهرا و همراهى پدر در سختترين شرائط
هر روز فشار و آزار مشركان بر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) و مسلمانان
شدت مىيافت. از سوى ديگر عدهاى از مردم شهر مدينه مسلمان شدند و در
انتظار پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) بودند. مشركان نيز تصميم گرفتند در
شبى معين دستهجمعى به خانه رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) يورش برند و
آن حضرت را به شهادت برسانند. على (عليهالسلام) آن شب را در بستر پيامبر
(صلى اللَّه عليه و آله) خوابيد و رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) به
غارى در كوه ثور رفت و پس از سه روز از آنجا به مدينه هجرت نمود.
على (عليهالسلام) به دستور پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) امانتهاى مردم
را به صاحبانش رد كرد و پس از سه روز فاطمه زهرا (عليهاالسلام) را به
اتفاق مادر خود فاطمه دختر اسد و فاطمه دختر زبير، نيمه شب سوار شترها
كرد و راه مدينه را در پيش گرفت. اين هجرت خطراتى در پيش داشت زيرا
دشمنان در پى آنان تاختند و در بين راه در منزل «ضجنان» به مهاجران رسيدند.
على (ع) بانوان را در پناهگاهى پياده نمود آنگاه با شمشير آخته بر دشمن
حمله كرد و آنان گريختند.
«در اين هجرت زهرا (ع) به اتفاق دو بانوى مهاجر و سرپرستى على (ع) مسير
طولانى مكه به مدينه را در زير آفتاب سوزان طى نمود و در روز پنجشنبه 15
ربيعالاول مطابق با هفتم مهر ماه به قُبا در نزديك مدينه رسيد و به خانه
«سعد بن خيثمه» وارد شد خانه سعد مجاور ركن غربى و در جلو مسجد قُبا
قرار داشت
همدردى با پدر
گاه دشمنان سنگدل، خاك، يا خاكستر بر سر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و
سلم مىپاشيدند، هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم خانه
مىآمد، فاطمه عليهاالسلام خاك و خاكستر را از سر و صورت پدر پاك مىكرد.
در حالى كه اشك در چشمانش حلقه زده بود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم
مىفرمود:
دخترم غمگين مباش و اشك مريز كه خداوند حافظ و نگهبان پدر توست.
در يكى از روزها، ابوجهل مشتى از اراذل مكه را تحريك كرد كه به هنگامى كه
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در مسجدالحرام به سجده رفته بود،
شكمبهى گوسفندى را بياورند و بر سر حضرت بيفكنند، هنگامى كه اين كار انجام
شد، ابوجهل و اطرافيان صدا به خنده بلند كردند و پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله و سلم را به باد مسخره گرفتند.
بعضى از ياران، منظره را ديدند اما دشمن بيرحم چنان آماده بود كه توانائى
بر دفاع نداشتند، ولى هنگاميكه اين خبر به گوش دختر كوچكش فاطمه
عليهاالسلام رسيد به سرعت به مسجدالحرام آمد و آن را برداشت و با شجاعت
مخصوص خودش، ابوجهل و يارانش را نفرين كرد.
حضرت فاطمه در جنگ احد و يارى نمودن پدر
رمضان سال سوم هجرت مىرسد، ولادت فرزندش حسن عليهالسلام خاطرهى شيرين
پيروزيهاى جنگ بدر را كه در رمضان سال پيش رخ داد شيرينتر مىسازد.
چندى نگذشت كه جنگ احد آغاز شد.
حمزه عموى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم سردار دلير مسلمانان و هفتاد و چهار تن نومسلمان ديگر به شهادت مىرسند.
ضايعه چندان دلخراش است كه خدايبزرگ ضمن آياتى آنان را تسليت مىدهد.
«ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الايام نداولها بين الناس...».
«اگر جراحتى به شما رسيد به آنان هم مانند آن رسيد. روزگار چنين است آن را از دست اين بدست آن مىدهيم...».
به زهراء خبر مىدهند پدرش در جنگ آسيب ديده است. سنگى به چهرهى او رسيده و چهرهاش را خونين ساخته است.
با دستهاى از زنان برمىخيزد. آب و خوردنى بر پشت خود برمىدارند و به رزمگاه مىروند.
زنان، مجروحان را آب مىدهند و زخمهاى آنها را مىبندند و فاطمه جراحت پدر را شست و شو مىدهد.
خون بند نمىآيد. پاره بوريايى را مىسوزاند و خاكستر آن را بر زخم مىنهد تا جريان خون قطع شود.
پيغمبر در مصيبت حمزه گريان شد و زهراء هم گريست.
فاطمه عليهاالسلام هر دو يا سه روز خود را به احد مىرساند و بر مزار شهيدان مىگريست و آنان را دعا مىكرد.
- به هنگام جنگ احد هنگامى كه فاطمه و صفيه به رسول خدا صلى اللَّه عليه و
آله و سلم رسيدند به آن حضرت نظر افكندند، حضرت به على عليهالسلام فرمود
عمهام را از من دور نگه داريد ولى فاطمه را مانع نشويد. وقتى فاطمه
عليهاالسلام به حضرت نزديك شد و چهرهى حضرت را زخمى و دهان حضرت را آغشته
به خون ديد، فرياد زد و شروع كرد به پاك كردن خونها و مىگفت: خشم خداوند
بر كسى كه چهرهى رسول خدا را خونين كرده شدت يابد.
- فاطمه عليهاالسلام فريادى زد و دستش را بر بالاى سرش گذاشت و با حالت
فرياد و ناله با ديگر زنان هاشمى و قريشى از خانه بيرون آمد.
- على عليهالسلام با سپر خود آب مىآورد و فاطمه عليهاالسلام خونها را از
چهرهى حضرت مىشست حصيرى را گرفته و سوزانده و خاكستر آن را بر روى زخمها
مىپاشيد.
در حاشيهى بحارالانوار آمده است: على عليهالسلام با سپر خود آب مىآورد،
وقتى فاطمه عليهاالسلام ديد خونها را كه مىشويد بند نمىآيد، تكه حصيرى
را گرفته و آتش زد و خاكستر آن را روى زخم پاشيد تا خون بند آمد..
دلسوزى براى پدر به هنگام وصيت با مردم
در روزهاى واپسين زندگانى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به منبر رفت و فرمود:
هركس از من طلبى دارد درخواست نمايد. بلال در كوچههاى مدينه فرياد زد كه:
«مردم اينك اين محمد بن عبدالله است كه مىخواهد قبل از روز قيامت قصاص
شود هركس حقى از او طلب دارد بخواهد» مردى بلند شد و گفت: اى رسول خدا شما
در جنگ بدر كه صف سربازان را تنظيم مىكرديد با شلاق خودتان بر شكم لخت من
زديد. فرمود بيا قصاص كن، مرد گفت: همان شلاق را بياوريد.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به بلال اشاره فرمود: از خانه فاطمه
عليهاالسلام همان شلاق روزهاى جنگ را بياوريد، وقتى بلال درب منزل فاطمه
عليهاالسلام را كوبيد و ماجرا را بيان كرد حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود:
اى بلال پدرم با شلاق روزهاى جنگ چه مىخواهد بكند؟ الان كه روز جنگ نيست؟
بلال آنچه را كه در مسجد گذشت خبر داد. فاطمه زهراء عليهاالسلام نالهاى
زد و گفت:
واى از اى غم، براى غم و اندوه تو اى پدر بزرگوارم. غير از تو چه كسى
سرپرست فقرا و تهيدستان و در راه ماندگان است؟ اى دوست خدا و دوست همهى
دلها! اى بلال به فرزندانم حسن و حسين عليهماالسلام بگو نزد آن مرد بروند
تا آن مرد، از آنان قصاص كند و نگذارند پيامبر را قصاص كند.
به ياد پدر بعد از رحلت رسول اكرم
وقتى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم از دنيا رفت، بلال مؤذن ديگر اذان نمىگفت.
روزى فاطمه عليهاالسلام پيغام فرستاد: آرزو دارم يك مرتبه ديگر بانگ مؤذن پدرم را بشنوم بلال بر طبق دستور فاطمه شروع به اذان كرد.
اللهاكبر، اللهاكبر- فاطمه عليهاالسلام به ياد روزگار پدر افتاد،
نتوانست از گريه خوددارى كند. هنگامى كه بلال گفت: «اشهد ان محمدا
رسولالله» فاطمه عليهاالسلام از شنيدن نام پدر صيحه زد و بيهوش شد. به
بلال خبر دادند ديگر اذان نگو كه فاطمه بيهوش شده است. بلال اذانش را قطع
كرد. وقتى فاطمه عليهاالسلام به هوش آمد به بلال فرمود: اذان را تمام كن،
عرض كرد: اجازه بده بقيه را نگويم زيرا براى شما مىترسم.
از حضرت على عليهالسلام نقل شده است كه فرمود: حضرت رسول را در پيراهن مباركش غسل دادم و فاطمه گفت:
آن پيراهن را به من نشان بده! همين كه بوى پيراهن به مشام او رسيد از هوش
رفت: من كه اين حالت را از او مشاهده كردم پيراهن را از او پنهان نمودم.
نالههاى حضرت زهرا در فراق پدر
يا رسولالله، پدر جان، دريغ و آه از فراق تو، اى پدر چه بسيار بزرگ است
تاريكى و ظلمتى كه در مجالس پس از تو مشاهده مىگردد، و من دور مانده از
جناب تو دريغ و افسوس مىخورم كه هرچه زودتر نزد تو آيم.
پدر جان! در عزاى تو، اباالحسن اميرالمؤمنين سوگوار است.
پدر دو فرزندت حسن و حسين، برادر و امام برگزيده و دوست بىمانند تو، هم
او كه تو او را از كودكى بزرگ و تربيت كردى و سپس برادرت خواندى و از
بزرگترين دوستان تو و محبوبترين اصحاب تو در پيشگاه تو بود، او كه در پذيرش
اسلام از همه پيشى گرفته و هجرت كرد.
اى پدر بزرگوار و اى بهترين انسانها.
اكنون بيا و بنگر كه امام برگزيدهى تو را اسيرگونه به طرف بيعت تحميلى مىكشند و مىبرند.
پدر جان، غم سوگوارى تو ما را فراگرفته و درهم كوبيده است و گريههاى مداوم، قصد جان ما را دارد و بد روزگارى دامنگيرمان شده است.
آنگاه فرياد سختى برآورد و فرمود:
فرياد با محمدا، فرياد اى دوست.
فرياد اى پدر، فرياد اى اباالقاسم، فرياد اى احمد،
فرياد از كمى ياران و ياوران،
فرياد از ناله بسيار،
فرياد از مشكلات فراوان.
فرياد از مصيبت و اندوه زياد،
فرياد از مصيبت جانكاه.
پس از آن سخنان دردآلود و غمبار صيحهاى زد و بيهوش بر زمين افتاد.
اى أنس آيا دلتان آمد كه خاك بر روى رسول خدا بريزيد؟
اى پدر! دنيا به ديدار تو با رونق و بها بود، و امروز در سوگوارى تو انوار
او بريده و گلهاى او پژمرده است، و خشك و تر آن حكايت از شبهاى تاريك
مىكند،
اى پدر! همواره بر تو دريغ و افسوس مىخورم تا روز ملاقات.
اى پدر، از آن لحظه كه جدايى پيش آمد، خواب از چشمم گريخت.
اى پدر! كيست از اين پس كه بيوهگان و مسكينان را رعايت نمايد و امت را تا قيامت هدايت فرمايد.
اى پدر! ما در حضرت تو عظيم و عزيز بوديم، و بعد از تو ذليل و زبون آمديم.
كدام سرشك است كه در فراق تو روان نمىشود،
و كدام حزن و اندوه است كه بعد از تو پيوسته نمىگردد،
و كدام چشم است كه پس از تو سرمهى خواب مىكشند؟
تو بودى بهار دين يزدان، و نور پيغمبران،
چه افتاد كوهسارها را كه فرونمىريزد،
و چه پيش آمد درياها را كه فرونمىرود،
چگونه است كه زلزلهها زمين را فرونمىگيرد،
اى پدر! در بلا و رنجى عظيم و مصيبتى شگرف افتادم، و در زير بار گران و هولناك ماندم،
اى پدر! فرشتگان بر تو بگريستند، و افلاك در ايستادند، و منبر تو بعد از
تو وحشتانگيز و بدون استفاده گشت و محراب بىمناجات تو معطل ماند، و قبر
تو بپوشيده داشتن تو خوشحال گشت و بهشت به زيارت تو و دعاى تو مشتاق آمد.
حضرت زهراء عليهاالسلام پس از دفن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم
بىتابانه از منزل بيرون آمد و در حالى كه از گريه و درد حال رفتن نداشت.
خود را به قبر پدر رساند و آنگاه كه جايگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود،
فريادى برآورد و بيهوش نقش زمين شد.
زنان مدينه كه وضع را چنان ديدند، به سوى او دويدند و آب بر سر و صورت آن
حضرت پاشيدند تا به هوش آمد. سپس در حالى كه بر قبر پدر خيره شده بود
فرمود:
پدر جان قوتم رفته و خويشنداريم را از دست دادهام و دشمنم سرزنش كنندهام شده و حزن و اندوه درونى مرا مىكشد.
پدر جان! يكه و تنها باقى مانده و در كار خويش حيران و سرگردانم صدايم
خفته، و پشتم شكسته، و زندگيم در هم ريخته، و روزگارم تيره، شده است.
پدر جان! پس از تو براى وحشتم انيسى نمىيابم، و مانعى براى گريهام و
ياورى براى ضعفم پيدا نمىكنم آرى پدر! بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط
جبرئيل و مكان ميكائيل از بين رفت پدر جان پس از تو روابط انسانى دگرگون شد
و درها به روى من بسته گرديد.
پدر عزيزم من بعد از تو از دنيا نفرت دارم و تا زمانى كه نفسم برآيد با تو
گريه خواهم نمود. پدر جان شوق من نسبت به تو پايانى ندارد و حزن من بعد از
تو انجامى. فرياد اى پدر! فرياد اى پروردگار جهانيان.
حضرت زهراء عليهاالسلام با ياد روزگاران شيرين محبتهاى رسول خدا خطاب به
كودكان خود مىفرمود: كجاست پدر مهربان شما دو فرزندم كه شما را عزيز و
گرامى مىداشت؟ و همواره شما را بر روى دوش خود مىگرفت؟ و نمىگذاشت بر
روى زمين راه رويد. ديگر هرگز او را نمىبينم كه اين درب منزل را باز كند، و
شما را بر دوش خود گيرد، همان رفتارى كه همواره انجام مىداد.
ديدار با پدر در قيامت
جابر بن عبداللَّه انصارى از قول على بن ابيطالب عليهالسلام نقل مىكند كه آن حضرت فرمود:
- اى پدر در روز توقفگاه بزرگ (روز قيامت) شما را كجا ملاقات كنم؟
- فرمود: اى فاطمه، كنار در بهشت، در حالى كه پرچم «الحمدالله» با من است و نزد پروردگارم امت خود را شفاعت مىكنم.
- عرض كرد: پدرم اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟
- فرمود: مرا بر حوض (كوثر) ملاقات كن، در حالى كه به امتم آب مىدهم.
- پدرم، اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟
- مرا بر صراط ملاقات كن، در حالى كه ايستادهام و مىگويم پروردگار امت مرا سالم بدار - اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟
- مرا نزد ميزان ملاقات كن، در حالى كه مىگويم: پروردگارا، امت مرا سلامت بدار.
- اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟
- مرا بر كنار جهنم ملاقات كن، در حالى كه امتم را از شعله و زبانههاى آتش منع مىكنم پس فاطمه عليهاالسلام خوشحال شد.
رفتار متقابل دو همسر فداكار
شرم و حيا در كنار همسر
حيا دو گونه است: يكى پسنديده و ديگرى ناپسند. حياى ناپسند آن حالتى است
كه انسان را از رشد و كماليابى و رسيدن به حقوق بازمىدارد و يا باعث تضييع
حقوق ديگرى مىگردد. چنين صفتى در روايات اسلامى به شدت تقبيح گرديده
است...
و همچنين در آداب همسردارى آمده است كه حيا دو گونهى متصور است: يكى
مطلوب و ديگرى مذموم و نامطلوب. حياى مذموم آن حالتى است كه يكى از زوجين
را در استيفاى حقوق طرف مقابل بازدارد و قيد و بندى شود در مسائل زوجيت و
ساير امور مربوطه... و لذا حضرت امام باقر عليهالسلام مىفرمايند:
زن خوب، زنى است كه در خلوت با شوهرش حيا را نيز از تنش خارج كند، و سپس در شرايط عادى، حيا را نيز مانند لباس به اندامش بپوشاند.
حضرت فاطمه عليهاالسلام در طول مدت شوهردارى خود با اميرالمؤمنين، در هيچ
فرصتى حريم آن حضرت را ناديده نگرفت و در مورد شخصيت آن بزرگوار كوتاهى
نكرد. تا جايى كه اميرالمؤمنين در اين باره مىفرمايند:
فواللَّه ما اغضبتها... و لا اغضبتنى و لاعصت لى امراً و لقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم والاحزان.
سوگند به خدا زندگى با صفاى من و فاطمه عليهاالسلام طورى بود كه نه من او
را به خشم آوردم و نه او مرا به خشم آورد و نافرمانى كرد، حتى غصههاى
ديگرم با حضور او و تماشاى جمالش برطرف مىگرديد.
اين حديث شريف كه از دل آتشين على عليهالسلام در فراق فاطمه عليهاالسلام
برخاسته است، نشان مىدهد كه دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله تا چه
ميزانى در اطاعت شوهر بود و كوچكترين اسائه ادب از او ديده نشد.
در اظهار ديگرى از اميرالمؤمنين مىخوانيم كه آن حضرت زن و بچههايش را در
وضع بسيار اسفناك (گرسنگى) ديد، به فاطمه عليهاالسلام گفت: چرا از وضع خود
و درد گرسنگى بچههايم مرا آگاه نساختهاى؟ فاطمه عليهاالسلام در جواب
فرمودند:
يا ابالحسن! انى لاستحيى من الهى ان اكلفك ما لاتقدر عليه!
يا اباالحسن! من از خدايم شرم و حيا مىكنم تو را به كارى بگمارم كه قدرت تهيه آن را ندارى.
اگر چه تأمين رفاه زندگى زن و بچه براى شوهر در حدّ معمول واجب است، ولى
روح ايثارگرى خاندان رسالت و ولايت در تمام ابعاد زندگى، باعث شده بود كه
خانوادهى اميرالمؤمنين پيوسته در فقر و پريشانى بسر برند و لذا فاطمه از
وضع مالى شوهرش آگاه بود، و مىدانست كه وى قدرت تهيّه مايحتاج خانه را
ندارد. از اين جهت شرم و حياى فاطمه عليهاالسلام كه از ايمان و اعتقاد او
به خدا سرچشمه مىگرفت مىگويد: «من از خدايم شرم مىكنم...»
اين درسى است به تمام بانوان محترم كه گرفتار زرق و برق و تشريفات كمرشكن
روزگار فاجعهآميز ما نگردند و درآمد و امكانات شوهرانشان را مراعات
كنند...
وفادارى و حمايت هميشگى از همسر
فاطمهى زهرا عليهاالسلام در خانهى يكى از افراد عادى اجتماع زندگى
نمىكرد بلكه در خانهى دومين شخص اسلام يعنى سپهسالار شجاع و نيرومند
اسلام و وزير مشاور مخصوص نبى گرامى زندگى مىكرد. موقعيت حساس اسلام و
شوهرش را بخوبى درك مىكرد و مىدانست كه اگر شمشير على (عليهالسلام)
نباشد، اسلام چندان پيشرفتى ندارد.
فاطمه (عليهاالسلام) در يكى از مواقع بسيار حساس و بحرانى اسلامى در
خانهى على زندگى مىكرد. سپاه اسلام هميشه در حال آماده باش بود. در هر
سال چندين جنگ واقع مىشد و على بن ابىطالب عليهالسلام در تمام يا اكثر
آن جنگها شركت داشت.
زهراى عزيز از مسئوليت سنگين و حساس خودش خبر داشت و از حدود تأثير و نفوذ
زن در روحيهى شوهر كاملاً مطلع بود. مىدانست كه زن داراى چنان نفوذ و
قدرتى است كه به هر طرف خواست شوهرش را مىبرد. مىدانست كه ترقى و
عقبماندگى و سعادت و بدبختى مرد تا حد زيادى، به روحيات و چگونگى رفتار زن
بستگى دارد.خبر داشت كه خانه بمنزلهى سنگر و آسايشگاه مرد است و وقتى از
ميدان مبارزات زندگى و برخورد با حوادث و مشكلات دنياى خارج خسته شد به
آنجا پناه مىبرد تا تجديد نيرو كند و خودش را براى كار و انجام وظيفه
آماده نمايد و رياست اين آسايشگاه مهم به عهدهى زن واگذار شده است.
تواضع و فروتنى حضرت زهرا در مقابل همسر
تواضع حضرت زهرا عليهاالسلام در خانهى على عليهالسلام و احترام او به
على در حدى بود كه وقتى ماجراى فشار بين در و ديوار و بسترى شدن حضرت زهرا
در رابطه با مخالفت او با خلفا رخ داد، عمر و ابوبكر چندين بار از حضرت على
عليهالسلام تقاضا كردند تا واسطه شود، كه آنها به حضور حضرت زهرا
عليهاالسلام بيايند و احوالپرسى كنند و رضايت او را به دست آورند، سرانجام
على عليهالسلام ضامن شد كه آنها را نزد فاطمه عليهاالسلام ببرد.
حضرت على نزد فاطمه آمد و تقاضاى آنها را مطرح كرد، ولى فاطمه عليهاالسلام
به شدت اين تقاضا را رد كرد، حضرت على عليهالسلام فرمود: من از طرف آنها
ضامن شدهام كه از تو اجازه بگيرم.
در اين هنگام حضرت زهرا عليهاالسلام در برابر على عليهالسلام در چنان
شرايطى آنچنان تواضع كرد كه گفت: «اگر از ظرف آنها چيزى را ضامن شدهاى،
خانه خانهى توست و من در هيچ چيز با رأى تو مخالفت نمىكنم».
سازش با مشكلات و سختىها در طول زندگى
رسول خدا فرمودهاند از بركات اخلاقى و فكرى زن خوب اين است كه هزينه و
مخارجش كم باشد. و در ادارهى خانه و صرفهجويى در مصرف، ياور و همكار شوهر
به حساب مىآيد.
تمام اين ويژگيها در وجود مبارك حضرت زهرا جمع بود و آن حضرت با مديريت
لازم و با صبر و بردبارى، همهى تلخيها را به كام على عليهالسلام شيرين
مىكرد و در برابر مشكلات مالى عقبنشينى نمىنمود.
حضرت على عليهالسلام مىفرمايند:
تزوجت فاطمة عليهاالسلام و ما كان لى فراش، و صدقتى اليوم لو قسمت على بنىهاشم لو سعتهم.
من در حالى با حضرت زهرا ازدواج كردم، كه زيراندازى در خانه نداشتم، در
حالى كه در همان تاريخ احسان و بخشش من به نيازمندان بقدرى زياد بود كه اگر
به بنىهاشم تقسيم مىشد همهى آنان را غنى و بىنياز مىكرد.
اين حديث نشان مىدهد كه فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله با چه مشكلاتى در خانه على عليهالسلام دست و پنجه نرم كرده و خم به
ابرو نياورده است.
و در يك روايت ديگر از طريق امام صادق عليهالسلام از جابر بن عبداللَّه
انصارى نقل شده كه: روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به خانه دخترش
فاطمه عليهاالسلام وارد شد، ولى زهرا را در حالتى ديد كه در نتيجه چشمان
مباركش پر از اشك گرديد، زيرا لباس آن حضرت بسيار نامناسب بود. زهرا با آن
وضع از يك طرف مشغول آرد كردن جو و تهيهى نان و از طرف ديگر به بچهاش شير
مىداد، پيامبر الهى فرمودند:
اى دختر عزيزم! اينگونه تلخيها را در دنيا براى رسيدن به پاداش و
شيرينيهاى اخروى پذيرا باش و صبر و بردبارى را از دست نده. آن بانوى گرامى
اسلام گفتند:
يا رسولاللَّه الحمداللَّه على نعمائه، والشكر على آلائه، فانزل اللَّه و لسوف يعطيك ربك فترضى.
اى رسول خدا! سپاس خدايى را كه نعمتهايش را ارزانى داشته و باز شكر در
برابر عطاياى بىپايان الهى. در اين حال اين آيه نازل شد كه اى پيامبر! ما
آن قدر پاداش خواهيم داد كه راضى شوى.
اين حديث و قضيه تاريخى نشان مىدهد كه فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا
در برابر مشكلات و نارساييهاى مالى هيچگونه تغيرى نداشت و سپاس الهى را
بجا مىآورد.
حضرت زهرا در كنار ساير تحملات خود در برابر سختيها، روزهاى زيادى را به
گرسنگى گذرانيد، ولى دردش را به كسى نگفت و حتى به رخ على عليهالسلام
نياورد و تا دم مرگ و شهادت چيزى از شوهر درخواست نكرد.
دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در خانه مولى على عليهالسلام با
سختيها انس گرفت و درد گرسنگى چشيد و بچههايش را نيز با اين روش عادت داد،
تا رنگ رخسارشان از ناتوانى و گرسنگى زرد شد....
حضرت امام باقر عليهالسلام از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل مىكنند كه
روزى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله وارد خانهى دخترش شد و پس از سلام و
احوالپرسى فرمود:
مالى ارى وجهك اصفر؟ قالت: يا رسولاللَّه! الجوع...
چرا رنگ رخسارت اين قدر پريده است؟ فاطمه عليهاالسلام گفت: اى پيامبر خدا! از گرسنگى به اين حالت افتادهام...
اين حديث نشان مىدهد كه وضع فاطمهى زهرا عليهاالسلام از گرسنگى به جايى
رسيده بود، كه رنگ رخسارش تغيير يافته بود، و پدر بزرگوارش با ديدن او
نگران گرديده و از عوامل پريشانى درونى و تغير چهره سؤال نموده است.
و از سوى ديگر مىدانيم كه آن بانوى عزيز اسلام تا به يك حالت اضطرارى
نمىرسيد، گرسنگى خود را حتى به پدرش رسول گرامى اسلام نيز نمىگفت.
در يك داستان ديگر آمده است: پيامبر الهى روزى به خانه على بن ابيطالب
عليهالسلام آمد، تا با فرزندانش ديدار كند، در اين هنگام با امام حسن و
امام حسين عليهالسلام آمد، تا با فرزندانش ديدار كند، در اين هنگام با
امام حسن و امام حسين ملاقات نمود، آنان زبان به شكوه باز كردند و گفتند:
اى بابا! اى رسول خدا! به مادرمان بسپار كه به ما غذا دهد و ما را گرسنه
نگه ندارد. رسول خدا كه خود در اين حال از درد گرسنگى سنگ به شكمش بسته
بود، به فاطمه عليهاالسلام گفت:
«اطعمى ابنى» قالت: «ما فى بيتى شىء الا بركة رسولاللَّه....»
به بچههاى من طعام ده. زهرا گفت: بابا! در خانهام چيزى جز بركت تو نيست....
چون پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله سخن زهرا عليهاالسلام را شنيد، با
آب دهانش بچهها را به بازى گرفت و مشغول كرد و از اين طريق آنان را به
خواب شبانه وادار ساخت....
از اين حديث نيز استفاده مىكنيم كه فاطمهى زهرا عليهاالسلام در طول
خانهداريش چه روزگار سختى را گذرانيده و گرسنگى را براى خود و فرزندانش
پذيرا گشته است.
جهاد زن نسبت به شوهر
موسى بن جعفر عليهالسلام مىفرمايد: جهاد زن اين است كه خوب شوهردارى
كند. زهرا عليهاالسلام مىدانست كه سپهسالار نيرومند و شجاع اسلام در صورتى
در ميدان نبرد پيروز مىگردد كه از جهت اوضاع داخلى خانه، فكرش آزاد و از
تشويقات و مهربانيهاى همسرش دلگرم باشد. از اين رهگذر مىتوان گفت: هنگامى
كه سپهسالار فداكار اسلام يعنى على بن ابىطالب (عليهالسلام) با تنى خسته و
كوفته، از ميدان نبرد به خانه بازمىگشت از مهربانىها و دلگرمىها و
نوازشهاى همسر عزيزش كاملاً برخوردار مىشد. زخمهاى تنش را پانسمان
مىكرد. لباسهاى خونآلود جنگ را مىشست و خبرهاى جنگ را از او مىشنيد.
فاطمه عليهاالسلام زنى نبود كه در گوشه منزل به ادامه زندگى داخلى مشغول
باشد و از حوادث و اوضاع مربوط به اسلام بىتفاوت بگذرد. بلكه از گوشههائى
از تاريخ استفاده مىشود كه در جريان امور مربوط به اسلام بوده و بالاخص
به حوادث جبهه و جنگ كاملاً عنايت داشته است. نه تنها پدر و شوهرش را تشويق
مىنموده بلكه در مواقع لزوم در صحنه حضور داشته و كارهائى را انجام
مىداده است.
در تاريخ نوشتهاند: بعد از جنگ احد، وقتى فاطمه صورت خونآلود پدر را ديد
او را در بغل گرفت، گريه مىكرد و خونها را از چهره پدر پاك مىكرد.
اميرالمؤمنين عليهالسلام آب آورد و فاطمه صورت پدر را مىشست، ولى خون قطع
نمىشد، سرانجام فاطمه قطعه حصيرى را سوزاند و خاكسترش را روى زخم ريخت تا
خون قطع شد.
و نوشتهاند وقتى رسول خدا از جنگ احد برگشت شمشيرش را به فاطمه داد و
فرمود: خونهايش را بشوى. على بن ابىطالب عليهالسلام نيز شمشيرش را به
فاطمه داد و فرمود: خونهايش را بشوى.
فاطمه عليهاالسلام، هميشه شوهرش را تحسين و تشويق مىكرد و فداكارىها و
شجاعتهايش را مىستود و بدينوسيله دلش را گرم و براى جنگ آينده آمادهاش
مىنمود. بوسيلهى نوازشهاى بىشائبه، تن خسته و جراحات بدنش را تسكين
مىداد.
على عليهالسلام مىفرمايد: وقتى به خانه مىآمدم و به زهرا (عليهاالسلام) نگاه مىكردم تمام غم و غصههايم برطرف مىشد.
فاطمه عليهاالسلام هرگز بدون اجازه على (عليهالسلام) از خانه خارج نشد.
هيچگاه او را غضبناك نكرد. زيرإ؛ ّّ مىدانست كه اسلام مىگويد: هر زنى كه
شوهرش را غضبناك كند خدا نماز و روزهاش را قبول نمىكند تا اين كه شوهرش
راضى شود.
فاطمه در خانهى على هرگز دروغ نگفت و خيانت نكرد و هيچگاه از دستوراتش
سرپيچى ننمود. على عليهالسلام مىفرمايد: به خدا سوگند هرگز كارى نكردم كه
فاطمه (عليهاالسلام) غضبناك شود. فاطمه هم هيچگاه مرا خشمناك ننمود.
پاكدامنى و عفاف حضرت زهرا
روزى پيامبر (ص) و فاطمه (ع) نشسته بودند كه مردى نابينا اجازه ورود خواست
قبل از ورود آن مرد، فاطمه (ع) برخاست و خود را پوشانيد. پيامبر (ص) به
فاطمه فرمود: چرا خود را پوشانيدى آن مرد نابيناست؟ فاطمه (ع) پاسخ داد:
بله پدر ولى من كه او را مىبينم و هر چند او نابيناست اما بوى مرا استشمام
مىكند. رسول خدا (ص) فرمود: شهادت مىدهم كه تو پاره تن من هستى.
روزى رسول خدا (ص) در جمع ياران نشسته بود، از آنان پرسيد: ارزندهترين و
گراميترين زينت براى زنان چيست؟ به گفته انس بن مالك كسى از صحابه نتوانست
پاسخ گويد. على (ع) (با وجودى كه پاسخ آن را مىدانست دوست داشت پاسخ آن را
از زبان فاطمه (ع) بشنود) به خانه رفت و اين سؤال را با همسرش در ميان
نهاد و فاطمه زهرا (ع) فرمود: بهترين زينت براى زن آن است كه مردان آنان را
نبينند و آنان نيز مردان را نبينند».
على (ع) بسوى پيامبر (ص) بازگشت و پاسخ فاطمه (ع) را براى حضرت بيان كرد.
رسول خدا (ص) فرمود: «فاطمه (ع) درست گفته چه او پاره تن من است»
آراستگى و معطر بودن براى همسر
براى زن در رسيدگى به وضع ظاهريش به خاطر همسرش سزاوار نيست كه به خود و
سر و وضعش نرسد ولو اينكه گردنبندى را در گردن خويش بياويزد و نيز پسنديده
نيست كه دستش را بدون رنگ رها كند ولو اينكه مختصر حنائى بگذارد گرچه
سالخورده باشد.
در زندگى حضرت فاطمه زهرا سلاماللَّهعليه نقل مىكنند كه امسلمه همسر
پيامبر (ص) از حضرت زهرا سلاماللَّهعليه پرسيدند آيا عطر و بوى خوش ذخيره
كردهايد فرمودند: آرى، رفتند و مقدارى عطر آوردند و مقدارى در كف دست من
ريختند بوى خوشى داشت كه هرگز نشنيده بودم.
پيامبر اكرم (ص) به عمار ياسر مأموريت داد براى شب عروسى حضرت زهرا
سلاماللَّهعليه عطرهاى خوشبو تهيه نمائيد عمار ياسر مىگويد: عطر خوبى
تهيه كرده به منزل حضرت فاطمه سلاماللَّهعليه بردم و گفتم پدر شما رسول
خدا (ص) مرا امر كرد تا اين عطر را فراهم نمايم.
ايثار در شوهردارى
فاطمهى زهرا عليهاالسلام در تمام زمينههاى عملى براى بانوان و پيروانش
الگوى زندگى است و از جمله شوهردارى و جلب رضايت او مىتوان از سيرهى آن
حضرت درسها گرفت و صفا و صميميت كانون خانواده را دو چندان كرد.
روزى اميرالمؤمنين على عليهالسلام از فاطمه عليهاالسلام طعام خواست، آن
حضرت جواب داد: ما كانت الا ما اطعمتك منذ يومين، آثرت به على نفسى و على
الحسن والحسين، فقال: الا اعلمتنى فاتيتكم بشىء؟ فقالت: يا ابالحسن انى
لاستحيى من الهى ان اكلفك ما لا تقدر عليه!
در نزد من چيزى نيست، جز آنكه دو روز پيش آن را به تو خوراندم و من آن را
براى خود و حسن و حسين نگه داشته بودم. على عليهالسلام فرمودند: چرا در
طول دو روز مرا مطلع نكردهاى، تا برايتان چيزى تهيه مىكردم؟ فاطمه
عليهاالسلام گفت: من از خدايم شرم كردم تو را به كارى بگمارم كه قدرت تهيه و
خريد آن را ندارى.
و در عبارتى ديگر اينكه: پدرم به من سفارش كرده كه از على عليهالسلام
چيزى درخواست نكن، هرچه او آورد استفاده كن، وگرنه تحمل بنما.
از اين حديث درسهاى زيادى مىگيريم، از جمله اينكه فاطمه عليهاالسلام خود و
فرزندانش گرسنگى كشيده و غذا را به على عليهالسلام خورانده است، و اين
حركت تعجبآميز، ايثار و عشق و علاقهى شديد زهرا به آن حضرت را مىرساند،
هرچند ممكن است نسبت به بچههاى كوچك نيز غذا و طعامى غير از آن داده باشد.
حفظ آبروى خانواده
يكى از ويژگيهاى حضرت فاطمه عليهاالسلام اين بود كه آن بزرگوار در حفظ
حريم خانواده، بويژه شوهرش فوقالعاده حساس بود و تمام مشكلات و نارسائيها
را تحمل نمود، ولى خم به ابرو نياورد و آبروى على عليهالسلام را حفظ كرد.
با اينكه شخصيت فاطمه عليهاالسلام در جهان اسلام جايگاه خاصى داشته و
دارد، ولى او رد انتقال از خانه پدر به خانهى شوهر، به يك خانهى محقر و
دورافتادهى استيجارى كه صاحب آن حارثه بن نعمان بود، پناه برد و دور از
هرگونه امكانات زندگى، با خاكهاى نرم، اتاق عروسى را صاف كرد و هرگز
محروميت رفاهى را به رخ على نكشيد و به ديگران نگفت.
اميرالمؤمنين عليهالسلام براى رفع گرسنگى خانوادهاش، به سراغ خانهى يك
مرد يهودى به نام شمعون رفت و مشكل خود را با او در ميان گذاشت و از او
مقدارى جو خواست، لذا چنين فرمود:
هل لك ان تعطينى جزة من الصفوف تغزلها لك ابنة محمد بثلاثة اصوع من شعير؟
قال: نعم، فاعطاه فجا بالصفوف والشعير و اخبر فاطمة (ص) فقبلت و اطاعت ثم
عمدت....
آيا تو مقدارى از پشم را در برابر نه كيلو جو در اختيار من قرار مىدهى كه
دختر پيامبر خدا- فاطمهى زهرا- آن را برايت بريسد؟ شمعون گفت: بلى. آنگاه
على عليهالسلام پشم و جو را گرفت و به خانه آورد و جريان را به آن بانوى
بزرگوار گفت، آن حضرت نيز كار استيجارى را پذيرفت، و شروع بكار كرد....
قابل توجه است كه فاطمهى زهرا عليهاالسلام با آن همه شأن و جلالش، با چه
مشكلاتى دست و پنجه نرم كرده و علاوه بر كارهاى سخت منزل، براى شخص يهودى
نيز كار كرده و هرگز به رخ على عليهالسلام نياورده و آبروى خانوادهاش را
حفظ نموده است.
تقسيم كار در خانه
خانوادهاى در زندگى موفق مىگردد، كه به طور مشترك و براى رسيدن به اهداف
مقدس در كانون خانواده تلاش كنند و هيچكدام از زن و شوهر از كار، گريزان
نباشد، ولى بايد شؤون وظايف مشخص باشد و هريك به تناسب توان و تخصص و حوصله
خويش، انجام كارى را به عهده بگيرد....
حضرت على و فاطمه، براى تقسيم كار به حضور پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و
آله رسيده و درخواست نمودند: آن حضرت تكليف هريك را در امور خانه مشخص
فرمايند.چنانچه حضرت امام باقر عليهالسلام مىفرمايند؛ رسول خدا نيز چنين
تقسيم كار كردند:
فقضى على فاطمة بخدمة مادون الباب و قضى على على بما خلفه....
به اميرالمؤمنين دستور دادند كارهاى خارج خانه را انجام دهند و به دخترش
فاطمه عليهاالسلام نيز فرمودند كه او كارهاى داخل خانه را اداره نمايند و
آن بانوى دو عالم از اين تقسيم كار شديداً خوشحال شد.
و امام صادق عليهالسلام مىفرمايند:
كان اميرالمؤمنين يحتطب و يستقى و يكنس و كانت فاطمة تطحن و تعجن و تخبز.
جدم اميرالمؤمنين در انجام كارهاى خانه هيزم جمع مىكرد و آب مىكشيد و
مىآورد و خانه را جارو مىفرمود و مادرم زهرا عليهاالسلام نيز جوها را آرد
مىكرد و سپس خمير مىنمود و آنگاه نان مىپخت.
از اين دو حديث استفاده مىشود كه حضرت اميرالمؤمنين و فاطمهى زهرا
عليهماالسلام با انضباط خاص، وظايف خانه را انجام مىدادند و كار آنان مشخص
بود و در عين حال مولاى متقيان علاوه بر كارهاى خارج از خانه، در امور
داخلى خانه نيز به همسرش كمك مىكرد. (و كلمهى «يكنس: جارو مىكرد» به اين
موضوع دلالت دارد.
در حديث داريم كه روزى رسول خدا وارد خانهى دخترش زهرا شد و مشاهده كرد
كه دختر و دامادش هر دو مشغول كارند و به كمك يكديگر در كنار آسياب دستى
نشسته و به آرد كردن مىپردازند، پس از سلام و احوالپرسى فرمودند:
اَيُّكُما اَعيى؟
كداميك خستهتريد تا من به جاى او بنشينم و كار را به پايان برسانم؟! على عليهالسلام عرض كرد: يا رسولاللَّه! دخترت فاطمه....
اين حديث نيز مىرساند كه اميرالمؤمنين به كارهاى مربوط به داخل خانه به فاطمه عليهاالسلام كمك مىكرد....
حضرت زهرا عليهاالسلام علاوه بر اينكه امور مربوط به خانواده را در داخل و
خارج خانه با شوهرش تقسيم كرده بود، با خادمهى اهلبيت (جناب فضه) نيز
كارهاى خويش را به طور منظم و باتناوب انجام مىدادند. اگر فضه يك روز كار
مىكرد، روز ديگر استراحت مىنمود و حضرت خود به كارها مىپرداخت.
اينك توجه شما را به يك واقعيت تاريخى در اين زمينه جلب مىكنم:
حضرت سلمان مىگويد: وارد خانه على عليهالسلام شدم، ناگاه مشاهده كردم
دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مشغول دستاس و آرد كردن است، او در اين
كار آن چنان به زحمت افتاده بود، كه دستهايش ورم كرده و خونآلود شده بود.
در حاليكه حضرت امام حسين- كه كودكى صغير بود- از گرسنگى بىتابى مىكرد.
سلمان مىگويد: دلم به حال او سوخت و لذا اظهار داشتم: اى دختر رسول خدا!
چرا از فضه كمك نمىگيرى؟ حضرت جواب داد: پدرم او را به من سفارش كرده است،
من بايد با او به عدالت رفتار كنم ما كارها را ما بين خود تقسيم كردهايم
يك روز او كار مىكند و روز ديگر من و امروز نوبت استراحت او مىباشد.
سلمان مىگويد: گفتم: من آزاد شدهى پدر تو هستم، اجازه ده من به جاى تو
اين كار را انجام دهم. تا اينكه به آرد كردن مشغول شدم و وقت نماز رسيد،
آمادهى رفتن به مسجد شدم، بعد از اقامه نماز آنچه را ديده بودم به مولايم
على عليهالسلام گفتم. آن حضرت چون سخنان مرا شنيد شروع به گريه كرد و سپس
به سراغ فاطمه رفت و با تبسم برگشت و گفت: ديدم فاطمه عليهاالسلام خوابيده و
حسين نيز در كنار مادرش در خواب مىباشد و آسياب دستى بدون مباشرت كسى كار
مىكرد، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله تبسمكنان فرمودند:
يا على! براى خداوند در روى زمين ملائكهاى است كه به محمد و آل محمد خدمت مىكنند.
اين قضيه مىرساند كه نظم و تقسيم كار در تمام شؤون زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام حاكم بود.
عشق و علاقه شديد حضرت زهرا به اميرالمؤمنين
فاطمه عليهاالسلام با الهام از دستورات الهى و پدر بزرگوارش، نسبت به
اميرالمؤمنين فوقالعاده علاقهمند بود و هرگز برخلاف رضاى او گام
برنمىداشت و برخورد و زندگيش با مولا طورى بود، كه غمها و غصههاى وارده
در بيرون از خانه، با ديدار فاطمه عليهاالسلام برطرف مىشد، و حضرت على
عليهالسلام خود در اين باره مىفرمايند:
فواللَّه ما اغضبتها، و لا اكرهتها على امر حتى قبضها اللَّه عز و جل، و
لا اغضبتنى، و لاعصت لى امرا، و لقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم
والاحزان.
سوگند به خدا، من هرگز زهرا را به خشم نياوردم و او را به كارى مجبور
نساختم تا اينكه مرا در فراقش گرفتار ساخت و متقابلاً او نيز مرا خشمگين
نساخت، و هيچ وقت نافرمانى نكرد و هرگاه من با او ديدار مىكردم، غمها و
غصههايم از دلم برطرف مىشد.
اين حديث از عشق و علاقهى شديد متقابل دو همسر معصوم حكايت مىكند، كه در
طول زندگى آنان نه تنها كوچكترين اختلافى پيش نيامده است، بلكه مشكلات
خارجى و اجتماعى با ديدار محبتآميز مرتفع مىگرديد.
به همين جهت بود، كه چون اميرالمؤمنين عليهالسلام را به زور و اجبار براى
بيعت با غاصبين خلافت به مسجد آوردند، آن بانوى دو عالم به دنبال على
عليهالسلام در كنار قبر رسول خدا قرار گرفت و فرمود: «هرگاه پسرعمويم على
عليهالسلام را رها نسازيد، سوگند به خدا موهايم را پريشان نموده و پيرهن
پدرم را بر سر گرفته و شما را نفرين مىكنم....»
اين روايت كه از طريق امام صادق عليهالسلام از حضرت سلمان نقل شده، آمده
است: «در اين هنگام آثار بلاى آسمانى پديدار گشت و سلمان از فاطمه
عليهاالسلام شفاعت كرد كه آن حضرت نفرين ننمايد، همزمان على عليهالسلام را
نيز آزاد كردند...
عن ابىعبداللَّه عليهالسلام: لما استخرج اميرالمؤمنين من منزله خرجت
فاطمه حتّى انتهت الى القبر فقالت: خلّوا عن ابن عمّى فوالذى بعث محمدا
بالحق لئن لم تخلّوا عنه لانشرنّ شعرى و لاضعنّ قميص رسولاللَّه (ص) على
رأسى و لاصرخن الى اللَّه... قال سلمان: فرأيت واللَّه اساس حيطان المسجد
تقلّعت من اسفلها... »
و در يك روايت ديگر آمده است كه حضرت زهرا اگر چه در بستر بيمارى بود و
غمها و غصههاى فراوانى كه در اثر فشار و جنايت مهاجمين خونخوار به خانه آن
حضرت پيش آمده بود، وى را فراگرفته بود، ولى پيوسته به ياد على
عليهالسلام و آينده آن بزرگوار در تشويش و اضطراب بسر مىبرد، و حتى در
هنگام مرگ سكرات مرگ را فراموش كرده و در مورد مصائب آتى اميرالمؤمنين گريه
مىكرد. چنانچه حضرت امام صادق نقل مىكنند:
لما حضرت الوفات بكت، فقال لها اميرالمؤمنين: يا سيدتى! ما يبكيك؟ قالت:
ابكى لما تلقى بعدى! فقال: لاتبكى فواللَّه ان ذلك لصغير عندى....
چون وقت شهادت فاطمه عليهاالسلام فرارسيد شروع به گريه كرد، حضرت على
عليهالسلام با يك تعبير عالى و تعجبآميز پرسيد: اى سرور من چرا گريه
مىكنى؟!جواب داد: براى آن مشكلاتى كه بعد از من با آنها مواجه خواهى شد.
حضرت فرمودند: تو گريه نكن همهى اينها براى من آسان است.
تعبير: «يا سيّدتى» در اين حديث، نشان عظمت فاطمهى زهرا از ديدگاه
اميرالمؤمنين است و همچنين گريه فاطمه عليهاالسلام براى على عليهالسلام آن
هم در حال مرگ و سكرات آن، كه معمولاً هركسى به فكر خود مىباشد، شدت
علاقه فاطمه به اميرالمؤمنين را در بر دارد. و بالاخره چون خبر شهادت زهرا
را به على عليهالسلام دادند، آن حضرت در حال حركت به زمين افتاد و هرچه
خواست بلند شود ممكن نشد.
و در نقلى ديگر حالت غشوه به او دست داد.
همهى اين احاديث و قضاياى تاريخى نشان مىدهد، كه در ميان على و فاطمه
عليهاالسلام محبت، عشق و علاقهى فوقالعادهاى حاكم بود، كه در فراق
فاطمه، على به حالت غشوه مىافتد و صبر و توانش به ناتوانى و كمصبرى تبديل
مىگردد، و فاطمه عليهاالسلام نيز هرگز على و يارى على را فراموش نمىكند.
و در هنگام سكرات مرگ كه لحظات بسيار دشوار به حساب مىآيد، به ياد
گرفتارى و مصائب آن حضرت اشك مىريزد.
كار طاقتفرساى اميرالمؤمنين جهت امرار معاش
روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به منزل فاطمه عليهاالسلام
تشريف برد. ديد حسن و حسين عليهماالسلام منزل نيستند. احوالشان را پرسيد.
فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: امروز در خانهى ما چيزى براى خوردن وجود
نداشت. على عليهالسلام وقتى خواست بيرون برود فرمود: حسن و حسين
عليهمالسلام را با خودم بيرون مىبرم مبادا گريه كنند و از تو مطالبهى
غذا نمايند. آنان را برداشت و نزد فلان شخص يهودى رفت. رسول خدا در جستجوى
على بيرون رفت.
او را در نخلستان يهودى يافت كه مشغول آبكشى بود. حين و حسين را مشغول بازى ديد و مقدارى خرما نيز در نزدشان بود.
به على عليهالسلام فرمود: قبل از اينكه هوا گرم شود حسن و حسين را به
خانه برنمىگردانى؟ عرض كرد: يا رسولالله وقتى از خانه خارج شدم غذايى در
خانه نداشتيم. صبركنيد تا قدرى خرما براى فاطمه تهيه كنم. من با اين يهودى
قرار گذاشتهام در مقابل هر دلو آب يك دانه خرما بگيرم. وقتى قدرى خرما
تهيه شد آنها را در دامن ريخت و حسن و حسين را برداشت و به منزل بازگشت.
رضايت فوقالعاده اميرالمؤمنين از حضرت زهرا
از بحثهاى پيشين استفاده شد كه على عليهالسلام از فاطمهى زهرا
عليهاالسلام فوقالعاده راضى و خشنود بود، زيرا آن حضرت يك انسان معصوم و
بىلغزش بود و هرگز كارى برخلاف رضاى اميرالمؤمنين انجام نمىداد، ولى در
عين حال فاطمه عليهاالسلام در هنگام فراق، در ضمن وصاياى خود به آن حضرت
خواستند قلب مبارك على را بار ديگر در مورد خود راضىتر نمايند و لذا عرض
كرد:
اى پسرعموى پيامبر! من هرگز به تو دروغ نگفتم، خيانت نكردم و به مخالفت تو برنخاستم. على عليهالسلام چون اين سخنان را شنيد فرمود:
معاذاللَّه انت اعلم باللَّه و ابر و اتقى و اكرم و اشد خوفاً من اللَّه قد عز على مفارقتك و تفقدك الا انه امر لابد منه...
پناه به خدا، نسبت به امور و احكام الهى داناترى. نيكوكارى، تقوا، تقرب و
خشيتت از خدا بيشتر است. اين را بدان كه جدايى و مفارقت تو فوقالعاده براى
من سنگين است، ولى اين كار چارهپذير نيست.
اين فرازها نشان مىدهد كه آن بانوى گرانقدر، آنقدر به مولاى متقيان عظمت
قائل است، كه در مقام كسب رضايت خاطر مولا است، هرچند كار خلاف و قصور جزيى
نيز از او صادر نشده بود.
به اين مناسبت بود كه اميرالمؤمنين چون پيكر پاك فاطمه عليهاالسلام را بر
خاك سپرد، دست دعا به سوى آسمان برداشت و در حق زهرا چنين دعا كرد:
اللهم انى راض عن ابنه نبيك، اللهم انها قد اوحشت فانسها، اللهم انها قد
هجرت فصلها، اللهم انها قد ظلمت فاحكم لها و انت خير الحاكمين.
خدايا! من از دختر پيامبرت راضى هستم. بارالها! فاطمه عليهاالسلام نگران و
مضطرب بود، تو او را آرامش بخش، خداوندا! زهرا از دوستان و فرزندان مفارقت
كرد، تو او را وصل كن. پروردگارا! به فاطمه عليهاالسلام ظلم كردند تو خود
حاكم باش.
همهى اين فرازها نشان مىدهد كه فاطمهى زهرا با داشتن مقام عصمت نسبت به
حقوق شوهر چقدر ارزش قائل بوده و چهسان نگران بوده است كه نسبت به مقام
ارجدار شوهرش على بن ابيطالب عليهالسلام مسؤول باشد و لذا على عليهالسلام
رضايت خويش را در مورد فاطمه عليهاالسلام اعلان مىنمايد....
به همين جهت حضرت امام باقر عليهالسلام مىفرمايند: «براى زن هيچ شفاعتى به اندازهى رضايت شوهر مفيد و ثمربخش نيست.... »
استفاده از تجربه مشورت در زندگى
در زندگى آن حضرت از كودكى تا هنگام وفات و شهادت كسانى مسئوليت سرپرستى و مشاوره با آن حضرت را داشتهاند.
بعد از رحلت مادر بزرگوارشان خديجه كبرى، سرپرستى و سپس مشاورت آن حضرت بر
عهدهى فاطمه بنت اسد گذاشته مىشود تا سال چهارم هجرت يعنى سالى كه امام
حسن مجتبى (ع) به دنيا آمدند در اين سال بعد از رحلت فاطمه بنت اسد امر
مشاوره و همفكرى حضرت زهرا (س) به امالسلمه محول مىشود و امالسلمه تا
زمان شهادت حضرت زهرا (س) در كنار ايشان بوده است.
نكته مورد توجه در اين ماجرا اين است كه پيامبر اكرم (ص) حتى بعد از
ازدواج حضرت زهرا (س)، مشاوره را براى ايشان لازم مىدانند. وقتى مسئله
شنيدنىتر مىشود كه ما زهرا را داراى مقام عصمت بدانيم.
نكته ديگر اينكه آنهائى كه تأسى به حضرت زهرا (س) را براى خود فرض و حتم
مىدانند بايد متوجه باشند كه انسان هميشه محتاج مشاوره است. و اين نكته
براى نوعروسان جاى دقت بسيار دارد.
شعر
اى پاكتر از روى ملك دامانت -برتر ز تمام حوريان عنوانت
تو فاطمه دختر رسولاللهى - جانهاى همه عالميان قربانت
رنجهاى حضرت زهرا در زندگى
على (ع) به يكى از يارانش فرمود: فاطمه (ع) در خانه من چندان با مشك آب
مىآورد كه آثار مشك بر بدنش ديده مىشد. چندان دستاس مىكرد كه دستهايش
تاول زد و آنقدر در تميز كردن خانه و پختن نان و غذا زحمت مىكشيد كه
لباسهايش ژوليده مىشد.
بايد توجه داشت كه در آن زمان آب آشاميدنى مدينه از چند چاه كه در مدينه
بود تأمين مىشد و همانگونه كه ذكر شد در تقسيم كارها، آوردن آب و كارهاى
بيرون منزل به عهده على (ع) گذارده شد؛ اما شركت مداوم او در ميدانهاى جهاد
و مأموريتهاى پياپى جنگى موجب مىشد كه در غياب على (ع) اينگونه كارها نيز
عملاً بر دوش فاطمه (ع) افتد.
روزى فاطمه (عليهاالسلام) احوالش را براى پدر بازگو نمود و تقاضاى
خدمتكارى كرد تا در خانه به او كمك كند. رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله)
گريست و فرمود: فاطمه جان! بخدا سوگند چهار صد فقير از اصحاب صفه در مسجد
سكونت دارند و در گرسنگى بسر مىبرند بيم آن دارم كه اگر خدمتكار داشته
باشى اجر و ثواب خدمت در خانه را از دست بدهى. بيم آن دارم كه على (ع) روز
قيامت در پيشگاه خداوند از تو طلب حق كند. سپس تسبيحاتى را به او ياد داد
كه به تسبيحات حضرت زهرا (ع) معروف شد. وقتى فاطمه (ع) بازگشت اميرالمؤمنين
(ع) فرمود: براى طلب دنيا نزد رسول خدا (ص) رفتى آخرت نصيبمان شد.
تفريح و گفتگوهاى دلنشين حضرت زهرا و اميرالمؤمنين
روى ان الامام على بن ابىطالب عليهالسلام كان ذات يوم هو و زوجته فاطمة
عليهاالسلام يأكلان تمراً فى الصحراء، إذ تداعبا بينهما بالكلام، فقال على
عليهالسلام: يا فاطمة إن النبى صلى اللَّه عليه و آله يحبني أكثر منك.
فقالت: واعجبا منك! يحبك اكثر منى و أنا ثمره فؤاده و عضو من اعضائه و غصن
من اغصانه و ليس له ولد غيرى؟! فقال له على عليهالسلام يا فاطمة إن لم
تصدقيني فأمضي بنا الى ابيك محمدٍ صلى اللَّه عليه و آله.
قال: فمضينا إلى حضرته صلى اللَّه عليه و آله فتقدمت و قالت: يا
رسولاللَّه أينا أحب إليك انا ام على؟ قال النبى صلى اللَّه عليه و آله:
أنت أحب إلى و على اعز على منك. فعندها قال سيدنا و مولانا الإمام على بن
ابىطالبٍ عليهالسلام الم اقل لك: أنا ولد فاطمة ذات التقى؟ قالت فاطمة
عليهاالسلام: و أنا ابنة خديجة الكبرى. قال: و انا ابن الصفا. قالت: انا
ابنة سدرة المنتهى، قال: و أنا فخرالورى قالت: و انا ابنة من دنى فتدلى و
كان من ربه قاب قوسين او ادنى...(1)
(روايت شده كه روزى حضرت على عليهالسلام و همسرش حضرت زهرا عليهاالسلام
به صحرا رفته به هنگام خوردن خرما با گفتن كلماتى مزاح كردند. على
عليهالسلام فرمود: اى فاطمه! رسول خدا مرا بيشتر دوست مىدارد. حضرت زهرا
عليهاالسلام گفت: از سخن تو عجب است! آيا مىشود پيامبر اكرم صلى اللَّه
عليه و آله تو را بيش از من دوست داشته باشد در حالى كه من ميوهى دل او و
عضوى از پيكرش و شاخهاى از شاخسارش مىباشم و غير از من فرزندى ندارد؟!
على عليهالسلام فرمود: اى فاطمه! اگر سخن مرا قبول ندارى بيا تا نزد پدرت
حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله برويم! سپس آن دو با هم نزد پيامبر
رفتند. حضرت فاطمه عليهاالسلام پيشدستى كرده گفت: اى رسول خدا! كدام يك از
ما دو نفر نزد تو محبوبتريم؟ من يا على؟!
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: تو به من محبوبترى و على از تو
براى من عزيزتر است. به دنبال فرمايش حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله على
عليهالسلام گفت: آيا من به تو نگفتم كه فرزند فاطمهى باتقوايم؟ زهرا
عليهاالسلام فرمود: من نيز دختر خديجهى كبرايم. على گفت: من فرزند صفايم.
فاطمه گفت: من دختر سدرةالمنتهى مىباشم. على گفت: من فخر كائناتم. فاطمه
گفت: من دختر كسى هستم كه به خدا نزديك و نزد او آن چنان گرامى شد كه گويى
به فاصله دو تيركمان يا نزديكتر به پدرش قرار گرفت...)
از روايت فوقالذكر و نقل اين ماجراى تاريخى حداقل مىتوانيم اين نتايج را
بگيريم که حضرت زهرا عليهاالسلام و على عليهالسلام تفريح داشتهاند.
|